پاسخى به حزب کمونیست یونان درخصوص سوسیالیسم قرن ٢١

در پاسخ به حزب کمونیست یونان در خصوص مقاله سوسیالیسم قرن بیستم٬ مارکسیست لنینیست این مقاله را از استنسفیلد اسمیت٬ که یکى از اعضاى کمیته شیکاگو براى آزادى پنج کوبایى و کمتیه همبستگى ائتلاف و هماهنگى در آمریکاى لاتین میباشد دریافت نموده است. اسمیت در حالیکه نکات قابل توجهى را در مورد نقش جبهه متحد در جنبش آزادى بخش ملى مطرح مینماید مینویسد که٬ من در اساس با بسیارى از مواضع منتشره در مقاله حزب کمونیست یونان موافقم. امیدوارم که این امر مباحاث جدیدى را در رابطه با این مسئله مهم دامن بزند.

مترجم پیام پرتوی

پاسخى به حزب کمونیست یونان در خصوص “فرصت طلبى” سوسیالیسم قرن ٢١

castro_chavez_granma
جهان جدیدى امکانپذیر است و این جهان جدید در آمریکاى لاتین بنا خواهد شد. روند بولیوارى در ونزوئلا منبع الهام میلیونها انسان در چهار گوشه جهان بوده است و در این گذرگاه توجه بسیارى را به سوسیالیسم تجدید نموده است. دیمیترى کاراجیانیس مقاله اى مینویسد که هدف خود را متوجه جنبش انقلابى که در سراسر آمریکاى لاتین٬ به جز کوبا٬ آغاز شده است نموده و بى شباهت به محکومیت فرقه اى این جنبش نیست.
او آمریکاى لاتین را به دلیل اینکه امپریالیسم را محکوم مینمایند مورد انتقاد قرار داده٬ امپریالیسم را با آمریکا یکى دانسته و امپریالیسم آمریکا را “امپراطورى” مینامد. او در این مورد توضیح نمیدهد که کدام امپریالیست دیگرى آمریکاى لاتین را چپاول مینمایند٬ و حتى توضیح نمیدهد که چرا او فکر میکند آمریکا یک “امپراطورى” اداره کننده نیست. اگر چه او شهامت بیان این مطلب را ندارد٬ اما او یکى از منتقدان حزب کمونیست کوبا و فیدل کاسترو٬ که بدرستى٬ حملات خود را بر روى امپریالیسم آمریکا و امپراطورى آمریکا متمرکز نموده و تمام نیروهاى جهان را بر علیه آن سازماندهى مینماید میباشد.   

توضیح کاراجیانیس در گذشته در مورد یکى دانستن امپریالیسم با آمریکا٬ نشان از “فقدان تجزیه و تحلیل طبقاتى” دارد.” چرا؟ این امر در ظاهر نیاز به یک مقابله طبقاتى با مالکان سرمایه را در هر کشورى بى اهمیت میانگارد.        
در اینجا باید تصریح نمایم که احزاب کمونیست سنتى  مبارزات آزادیبخش ملى بر علیه امپریالیسم و دست نشاندگان محلى  آنها در طبقه سرمایه دارى بومى را بصورتى پیوسته از طریق فراخواندن اتحادى متشکل از کارگران٬ دهقانان٬ خرده بورژوازى و با سرمایه دارى ملى وطن پرست در این کشورها رهبرى مینمایند. احزاب دیگر مبارزات خود را بر علیه کلیه مالکان سرمایه٬ تمامى سرمایه دارى بومى و امپریالیسم با فراخوندن کارگران جهت رهبرى دهقانان دنبال مینمایند. این احزاب دومى از نوع ترتسکیست میباشند. 

کاراجیانیس میگوید٬ “به دلیل نادرست بودن تجزیه و تحلیل شرایط جهان و شیوع نفوذ فرصت طلبى٬ طبقه سرمایه دار اشتباها به دو گروه سرمایه دار ملى و وابسته تقسیم میشوند.” بنابراین او مواضع سنتى ترتسکیستها را در بحث اتخاذ مینماید. 
بر خلاف آنچیزى که کاراجیانیس در ظاهر میاندیشد٬ هیچیک از انقلابات سوسیالیستى که در قرن بیستم روى دادند٬ در نظر نداشتند که سرمایه دارى را به سرعت سرنگون نمایند. هر یک از آنها روندى طولانى و آهسته را پیش بینى نموده بودند٬ اما هر بار بوسیله کوششهاى امپریالیسم ناگزیر گشتند که انقلاب را بر خلاف میلشان با سرعت بیشترى به پیش برانند. بلشویکها سرمایه دارى را تنها به دلیل شرایط جنگ داخلى میان سالهای ١٩١٨ـ ٢۰ حذف نمودند. در پایان جنگ داخلى در روسیه اساسا صنعتى زیست نمینمود و در مجموع حدود ١۰ درصد از آن سطحى را تشکیل میداد که قبل از ١٩١۴ وجود داشت. براى جان دادن به صنعت٬ لنین سرمایه دارى دولتى را که در آنجا طبقه کارگر باید توسعه اقتصاد سرمایه دارى را کنترل مینمود جهت اجرا عرضه نمود.

انقلاب سوسیالیستى کوبا٬ به دلیل اینکه آنها به دنبال سوسیالیسم و حذف کاپیتالیسم بودند توسعه نیافت. این با تقسیم زمین میان دهقانان آغاز شد٬ زمینهایى که قسمت اعظم آن در اختیار آمریکا بود. در عمل امپراطورى آمریکاى موجود این مثال را تایید ننمود٬ چرا که این سرمشقى بدى میشد براى بقیه همشهریان تحت سلطه امپراطورى٬ بنابراین او اقدامات تلافى جویانه اى را اتخاذ نمود٬ امرى که کوبا را ناگزیر نمود تا اقدامات تلافى جویانه بیشترى را بر علیه شرکتهاى آمریکایى اتخاد نماید٬ اقداماتى که در نهایت به ملى نمودن همه متعلقات آمریکا در کوبا انجامید.           

کاراجیانیس میگوید٬ “این به اصطلاح” روند ضد امپریالیستى براى آزادى ملى” به مقابله با طبقه سرمایه دار که هنوز قدرت اقتصادى را در اختیار دارد منتهى نخواهد شد”. در حالیکه او امروز به ونزوئلا اشاره مینماید٬ ما باید یادآورى نماییم که مسئله کوبا٬ و به خصوص چین٬ نادرست بودن فرضیات او را به اثبات میرساند. او میتوانست حق داشته باشد٬ اگر جمهورى اسلامى ایران را مورد تجزیه و تحلیل قرار میداد٬ اما آنها البته ادعا نمینمایند که بدنبال سوسیالیسم٬ از هر نوع آن را٬ هستند.   

اما کاراجانیس به ونزوئلا اشاره مینماید. بر خلاف انقلابایى که ما در نظر داریم٬ چاوز قدرت را نه از طریق سرنگونى انقلابى بلکه با پیروزى در یک انتخابات سرمایه دارى بدست آورد. او رئیس جمهور یک کشور سرمایه دارى شد و مورد حمایت یک ارتش و نیروى پلیس سرمایه دارى قرار گرفت. او رهبرى یک حزب انقلابى را نمینمود. ونزوئلا یک کشور سرمایه دارى باقى میماند٬ اما در امر تعلیم و ترتیب و سازماندهى توده ها در جهت سرنگونى سرمایه دارى حاکم و اداره کشور بدست خودشان راه درازى را پیموده است.  

بهرحال٬ همانطورى بگوییم که کاراجانیس میگوید٬ اینکه بگوییم این روند ضد امپریالیستى براى آزادى ملى به مقابله با طبقه سرمایه دارى که قدر ت را بدست دارد منجر نخواهد شد مضحک است. کودتاى شکست خورده سال ٢۰۰٢ بوسیله بورژوازى چه بود؟ تعطیل نمودن صنعت نفت و خرابکارى توسط سرمایه دارى که این صنعت را کنترل مینماید در سال ٢۰۰٢ـ٢۰۰٣ چه بود؟ انتخابات سال ٢۰۰۴ چه بود؟ آیا اینها مقابله ضد امپریالیستى جنبش آزادیبخش ملى با طبقه سرمایه دار نبودند؟ بر روى زمین چه کسى بجز کاراجانیس اینچنین میاندیشد؟    

n1283765761

این ادعاى کاراجانیس در پایان مقاله اش که “به اصطلاح ـ سوسیالیسم قرن ٢١” شرایط لازم را براى بوجود آوردن سوسیالیسم در کشور بوجود نمیاورد حقیقت دارد. اگر این امر قدم به قدم در ونزوئلا به اجرا درآید٬ میتواند امرى منحصر بفرد در تاریخ مدرن ما باشد. در ونزوئلا سلطه اقتصادى سرمایه دارى در سیستم تولید و پخش به چالش کشیده شده است٬ اما در هم شکسته نشده است.
بدبختانه٬ شیوه نگرش کاراجانیس٬ همبستگى و همکارى با جهان جدیدى که هم اکنون در حال پى ریزى شدن در آمریکاى لاتین است ترویج نمینماید٬ بلکه حمله اى فرقه گرایانه بوده٬ و در آنجا گوش شنوایى نخواهد یافت. در مقابل٬ کوبایىها نگرشى آگاهانه و صحیح دارند: شانه به شانه با آنها مبارزه و کار میکنند٬ با هر وسیله ممکنى به آنها یارى رسانده و به مردم این کشورها این فرصت را

فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى ضایعه بزرگى براى مردم سراسر جهان بود. اما نباید فراموش نماییم که آن چگونه تمام شد و اگر ما این بلوک را به عنوان نمونه اى در نظر بگیریم٬ مردم باید چه چیزى را از آن پایان بیاموزند. کشورهاى سوسیالیستى در شرق و یا مرکز اروپا سقوط نمودند به دلیل اینکه توده ها بر علیه آنچیزى بسیج شدند که تصور میشد یک دولت تحمیل شده بوسیله یک قدرت بیگانه باشد. در اتحاد جماهیر شوروى اختلافى میان لایه هاى حکومتى پدیدار شد و توده ها در اساس دست روى دست گذاشته و به تماشا نشستند. در مقابل کودتاى الهام گرفته شده از جانب امپریالیستها در ونزوئلا صدها هزار انسان را جهت اعتراص به خیابانها کشاند و توده هاى زحمتکش آن کشور در عرض دو روز کودتا را در هم شکستند. راهى براى طفره رفتن از بیان این حقیقت که ونزوئلا میتواند بگوید وجود ندارد٬ “ما میدانستیم که از چیزى دفاع میکنیم٬ چیزى که متعلق بماست و بیرون آمدیم که از آن دفاع کنیم. البته٬ مردم بلوک روسیه فکر نمیکردند که سوسیالیسم قرن بیستم متعلق به آنها بوده و یا آنها نیاز داشتند که از آن پشتیبانى نمایند٬ چرا ما باید این را در اینجا بسازیم؟”  
کمونیستى که قصد دارد چیزهایى را از سوسیالیسم قرن ٢١ آموزش بدهد٬ براى اینکه فردى جدى تلقى شود ناگزیز است که به این سوال پاسخ بدهد. کاراجانیس از این امر سرباز میزند.

او میتوانست به وراى چیزیکه بى شباهت به یک روایت از یک دست نوشته کمونیستى نیست رفته و بجاى آن مرورى کلى را از کمکهایى که به اصطلاح ـ سوسیالیسم قرن بیستم به ساختمان  سوسیالیسم نمود ارائه نماید٬ و اینکه او خودش چه چیزى میتواند از جنبه هاى مثبت مثال قرن بیستم بیاموزد. اما همین هست که هست٬ مقاله او مانند یک حمله خشک خودبینانه بنظر میاید که فقط احساسات بدبیناه را در نزد مردم بر علیه دوران اتحاد جماهیر شوروى تقویت مینماید.

براى خواندن متن اصلى به سایت زیر مراجعه نمایید:
http://marxistleninist.wordpress.com/2010/09/03/a-reply-to-greek-cp-on-21st-century-socialism/#comments

—————————————————————————————————————-
جهت مطالعه مقاله: حزب کمونیست یونان در خصوص تئورى “سوسیالیسم قرن ٢١”  لطفا  اینجا  کلیک کنید!

ارسال دیدگاه