حزب کمونیست یونان در خصوص تئورى “سوسیالیسم قرن ٢١”

تئورى به اصطلاح “سوسیالیسم قرن بیستم” در سال ١٩٩۶ ابتدا بوسیله جامعه شناس آلمانى هانس دیترریش استفان که از سال ١٩٧٧در مکزیک زندگى کرده و تدریس نموده است و بعنوان مشاور رئیس جمهور ونزوئلا کار میکرده است ترویج شد. این تئورى پس از فروپاشى کشورهاى سوسیالیستى تکامل یافت. این تئورى بر اساس فرضیات من درآوردى که “سرمایه دارى و سوسیالیسم واقعى حاوى کمبودهاى دمکراتیکى وسیعى بوده و قادر به حل فورى مسائل انسانى از جمله فقر٬ گرسنگى٬ استثمار٬ ستم اقتصادى٬ تبعیض جنسى٬ نژاد پرستى٬ نابودى منابع طبیعى و فقدان مشارکت واقعى در دمکراسى نمیباشد شکل گرفته است”.

hezbe-komonist-yonan

حزب کمونیست یونان در خصوص تئورى “سوسیالیسم قرن ٢١”

نویسنده: دیمیترى کاراجیانیس عضوهئیت تحرریه روزنامه دیلى ریزوپاستیس٬ ارگان کمیته مرکزى حزب کمونیست یونان (کى کى ایى).
مترجم: پیام پرتوى

تحولات شگرفى که طى سالهاى اخیر در بسیارى از کشورهاى آمریکاى لاتین (ونزوئلا٬ بولیوى٬ اکوادور٬ نیکاراگوئه٬ اروگوئه٬ پاراگوئه٬ شیلى٬ آرژانتین٬ برزیل٬ به تازگى در الساوادور٬ هندوراس)٬ روى داده است٬ در هر کشورى در سطح و عمقى متفاوت٬ انتظاراتى مهم و به همان اندازه آشفتگى و توهماتى را در سراسر جهان بوجود آورده است.      
این شرایط نوین در اساس٬ خود را بوسیله مخالفت خود با امپریالیسم آمریکا به ما معرفی مینمایدـ این به هر حال به شناسایى ماهیت امپریالیسم آمریکا٬ و خصوصیات آن بعنوان “امپراطورى” منجر میشود. مسئله وابستگى ارتباطى که هر  کشورى در چهار چوب وابستگیهاى متقابل در سیستم امپریالیسم جهانى با آن دست به گریبان است نیز به نحوى نادرست و یکطرفه با یکدیگر رابطه برقرار نموده اند.          

فقدان یک مبارزه طبقاتى هدفمند٬ ضرورت براى مبارزه طبقاتى و مواجهه با مطالبات سرمایه مسائلى آشکار میباشند. همزمان با توجه به تجزیه و تحلیلهاى نادرست از جهان معاصر و شیوع فرصت طلبى٬ طبقه سرمایه دار به اشتباه به دو نوع٬ سرمایه دار ملى و سرمایه دارى که تحت نفوذ بیگانگان قرار دارند تقسیم شده اند.   

بنابراین٬ شاخه هایى از سرمایه دارى که مالک بخش بزرگى از تولید بوده و اقتصاد را کنترل مینمایند٬ غالبا در جبهه هایى شرکت مینمایند که شانس پیروزشدن در انتخابات در آنجا بالاست٬ و این نه بخاطر اینکه سرمایه دارى را نابود سازند٬ بلکه میخواهند که شرایط خود را جهت بدست آوردن مطالبات خویش بهبود بخشیده و تقاضاى قسمت بزرگترى از کیک را در تضاد با سرمایه بنمایند٬ بخصوص نوع آمریکایى آن. این امر در واقع در همه کشورها رخ میدهد٬ از برزیل٬ آرژانتین و شیلى که مدعیند که نقشى رهبرى کننده را در منطقه ایفا مینمایند٬ تا السالوادور٬ بولیوى و ونزوئلا که این پروسه تکامل یافته تر است.  

مقاصد سرمایه دارى در رابطه با تکامل سرمایه دارى در هر کشورى٬ در موازات با افکار خودبخودى ضد امپریالیستى و ضد آمریکایى که در میان اقشار مردم زیست مینماید قرار دارد. این به منزله پاسخیست به سیاست ضد مردمى اجرا شده در دهه هاى گذشته در سراسر جهان بوسیله نیروهاى سیاسى که رابطه دوستانه اى با مونوپولهاى آمریکایى داشتند. همزمان٬ همراه با تبلیغات شدید براى پلاتفرم “سوسیالیسم قرن ٢١”٬ بخصوص در ونزوئلا و بولیوى٬ تصویر ناروشنى از آینده سوسیالیسم نیز ترسیم شده است.      

تئورى جدید …….. کهنه است
اجازه بدهید این”تئورى جدید” را که بصورتى غیر عمد به عنوان “سوسیالیسم قرن بیستم” بوسیله نیروهاى مختلف سیاسى و در مصالحه با سیستم٬ رفرمیستها و فرصت طلبان٬ مانند احزاب دست چپى اروپا به تصویب رسیده است ٬ را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم. تئورى به اصطلاح “سوسیالیسم قرن بیستم” در سال ١٩٩۶ ابتدا بوسیله جامعه شناس آلمانى هانس دیترریش استفان که از سال ١٩٧٧در مکزیک زندگى کرده و تدریس نموده است و بعنوان مشاور رئیس جمهور ونزوئلا کار میکرده است ترویج شد.    

این تئورى پس از فروپاشى کشورهاى سوسیالیستى تکامل یافت. این تئورى بر اساس فرضیات من درآوردى که “سرمایه دارى و سوسیالیسم واقعى حاوى کمبودهاى دمکراتیکى وسیعى بوده و قادر به حل فورى مسائل انسانى از جمله فقر٬ گرسنگى٬ استثمار٬ ستم اقتصادى٬ تبعیض جنسى٬ نژاد پرستى٬ نابودى منابع طبیعى و فقدان مشارکت واقعى در دمکراسى نمیباشد شکل گرفته است”.   
دیتریش و تئورى او مساعى سوسیالیسم را در قرن بیستم٬ سیستم استثمارى و ساختمان سوسیالیسم٬ که دستاوردهاى بزرگى را براى انسانیت به همراه داشت و راه را براى جامعه اى بدون استثمار هموار نمود نابود کرد. او میگوید که “برنامه اجتماعى سرمایه دارى و تاریخى پرولتاریا” شکست خورده و تاکید مینماید که “زمان آن فرا رسیده است که بر فرهنگ طبقه حاکم فائق آمده و تلاش خود را بر روى برقرارى یک دمکراسى لیبرالى تعمیم یافته در جامعه جهانى پس از سرمایه دارى متمرکز نماییم”.      

این تئورى ساختگى به عنوان “سوسیالیسم جدید قرن ٢١” عرضه میگردد. دیتریش ادعا مینماید که این تئورى بر روى “اقتصادى آمیخته٬ بر روى اشکال مختلف مالکیت (اجتماعى٬ تعاونى و خصوصى)” بنیان نهاده خواهد شد و در ظاهر به مالکیت اجتماعى الویت داده میشود. و علاوه بر آن “این ایده تئورى ارزش کار مارکس را چراغ راه خود خواهد نمود در حالیکه این ارزشهاى تولید شده ٬ بر خلاف اصول اقتصاد بازارى به صورتى دمکراتیک میان آنکسانى که آنرا تولید مینمایند تقسیم خواهد شد”.  

این امریست کاملا بدیهى که این تئورى با توجه به این واقعیت که در جامعه اى که مالکیت خصوصى بر روى ابزار تولید براى کسب سود وجود دارد٬ یک تئورى خیالى و دیمیست. این یک شرکت سرمایه داریست و در آن الویتهاى اجتماعى جایى ندارد. دیتریش بخاطر اینکه درک ساختگى خود را هر چه قابل فهمتر نماید ادعا میکند که سرمایه خصوصى به وسیله تولید جارى اجتماعى و دولتى ناگزیر خواهد شد که به نفع مردم٬ در خدمت تکامل جامعه قرار گیرد “شاخه هاى دولتى بر خصوصى غالب خواهند شد”.      

او همچنین به وراى مسئله طرح ریزى مرکزى بعنوان یک وسیله بنیانى در ساختمان سوسیالیسم رفته و میگوید که اینروزها این مسئله بوسیله قابلیتهاى تکنیکى نوین حل خواهد شد. این تئورى “مخلوطى” از ایده هاى فرصت طلبانه و خیال پرورانه را که قابل اجرا نیستند با یکدیگر مقایسه مینماید٬ به دلیل اینکه یک سوسیالیسم مخلوط و یا سوسیالیسم نمیتواند شانه به شانه بازار به حیات خود ادامه دهد.     
اما٬ این تئورى به قدمت تئورى مارکسیستهاى رویزیونیست است. این تئورى در حقیقت قصد دارد که پوششى “چپ” را بر روى شیوه ادارى سرمایه دارى٬ از نوع سوسیال دمکراسى آن بکشد. این تئورى بهر حال مورد پشتیبانى بسیارى از مردم بومى آمریکاى لاتین و نقاط دیگر که از تجربه سیاسى محدودى برخوردارند قرار دارد. این همچنین این چشم انداز را که یک اتحاد گسترده سیاسى میتواند بدون نیاز به ایدئولوژى موزون تکامل یابد ترویج مینماید٬ مانند اینکه سیاست و ایدئولوژى را میتوان بوسیله یک دیوار عظیم از یکدیگر جدا نمود.   

یک مسئله کلیدى جهت درک اینکه این تئورى در واقع شکل دیگرى از شیوه ادارى سرمایه دارى از نوع سوسیال دمکراتیک آنست٬ ملاک و معیار مالکیت بر روى ابزار تولید٬ و از نقطه نظر طبقاتى یک تجزیه و تحلیل در مورد اینکه چه کسى بیش از همه از این”تئورى جدید” بهره مند میگردد میباشد. این موضع فرصت طلبانه به عنوان “سوسیالیسم قرن ٢١” معرفى میشود و از بیان این مسئله اساسى پرهیز مینماید که مطالبات کارگران و مردم بومى در تضاد با بورژوازى و سرمایه داران قرار داشته و نمیتواند تحت نام “دمکراسى مشارکتى و کثرت گرا” مورد شناسایى قرار گیرد و از این حقیقت غافل میشود که مبارزه طبقاتى غیر قابل تطبیق است.

روند بولیوارى
با توسل به این شیوه تحلیل٬ ما باید روند به اصطلاح بولیوارى را در ونزوئلا٬ کشورى که از سال ١٩٩٨ از طریق بکارگیرى درآمد مهم دولتى٬ که بطور عمده از طریق نفت بدست میاید٬ راه را براى تغییرات به نفع مردم فقیر بومى هموار نموده است٬ مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم. برنامه هاى اجتماعى که به مبارزه بر علیه بیسوادى یارى میرساند٬ خدمات درمانى را در دسترس مردم بومى قرار میدهد٬ تعاونیها را تقویت مینماید٬ زمینها را میان دهقانان بى زمین توزیع مینماید٬ توزیع مواد غذایى را با قیمتهاى ارزان از طریق شرکتهاى دولتى جهت غلبه بر گمانه زنیهاى شاخه هاى خصوصى مواد غذایى گسترش میدهد٬ امکانات وام دهى و دادن کمک هزینه به بخشهایى مانند بخشهاى فرهنگى و ورزشى که بر روى مقدار درآمد بنیان نهاده شده اند فراهم میاورد. از همان ابتدا در این برنامه ها همکاریهاى متقابل با کوباى سوسیالیست گنجانده شده است.             

به هر حال٬ این به اصطلاح “روند ضد امپریالیستى براى آزادى ملى” به تقابل با طبقه سرمایه دار که هنوز قدرت اقتصادى را در دست دارد منتهى نمیشود. سوسیالیسمى که رئیس جمهور ونزوئلا به آن اشاره مینماید و حزب متحد سوسیالیست نامگذارى شده است ـ جمعیت انبوهى از طبقات مختلف که در سراسر کشور توسط حزب سازماندهى شده است ـ فاصله زیادى با سوسیالیسم علمى دارد.    
هوگو چاوز دربیانیه خود٬ مواضع بر علیه دیکتاتورى پرولتاریا را به نفع یک “سوسیالیسم دمکراتیک” فرضى اشاعه مینماید. جوهر این مواضع از نفوذ سرمایه دارى ـ سوسیال دمکراسى که در قرن بیستم به سوسیالیسم تمایل پیدا کرده بود قوام یافته است. حتى اتحاد جماهیر شوروى و کشورهاى سوسیالیستى که ما در قرن بیستم میشناسیم به عنوان رژیمهاى دیکتاتور و بروکرات مشخص میشوند٬ اگر چه کمکهاى بین المللى آنها جهت مبارزه با امپریالیسم ـ براى مثال کوبا ـ یا پشتیبانى از جنبشهاى مردمى را نمیتوان انکار نمود.   

هدف از تاسیس این به اصطلاح “پنجمین سوسیالیسم بین الملل” که در حال حاضر بوسیله هوگو چاوز و حزب او بعنوان یک گام ضرورى براى چشم انداز “سوسیالیسم قرن ٢١” ترویج میشود در راستاى حمایت از خرده بورژوازى و حفاظت از سرمایه دارى میباشد. این هدف بوسیله یک سر در گمى مفرط مشخص میشود. 

این هدف در خصوص مواضع ضد امپریالیستى خود کلیاتى را در بر میگیرد. این کلیات از طریق ترویج دیدگاههاى غیر واقعى که وراى سیستم ادارى کاپیتالیسم را کاوش نمینماید ضرورت اتحاد سیاسى دولتها را در جهت حفظ شتاب تغییرات کنونى در قاره آمریکا ترویج مینماید٬ و یا بر خلاف آنچیزى که بعنوان “امپراطورى آمریکا” توصیف شده است همکارى متقابل کشورها را شامل میشود٬ در حالیکه این خود را در چهار چوب سیستم حاکم باقى میماند. اینچنین مشارکتى نیز نوعى از یک اتحاد تجدد طلبانه میباشد که بر روى اصول برادرى و برابرى براى قاره آمریکا (آلبا) شکل گرفته است٬ اتحادى که در آن این کشورها شرکت مینمایند: ونزوئلا٬ کوبا٬ نیکاراگوئه٬ اکوادور٬ کشورهای کوچک واقع در جزایر کارائیب ـ آنتی گوا و باربودا٬ دومینیکا و سنت وینسنت٬ گرانادا٬ هندوراس با رئیس جمهور سابق (در حال حاضر بر کنار شده) پرزیدنت مانوئل زلایا که توافققنامه همکارى را امضاء کرده بود.   

به هر حال٬ مشارکت کوباى سوسیالیستى تغییرى در ماهیت سرمایه دارى کشورهاى شرکت کننده در این اتحادیه نمیدهد. دقیقا بخاطر همین حقیقت که این مجموعه کشورهاى سوسیالیستى را در بر نمیگیرد٬ نمیتوان بر روى آن به عنوان یک وزنه واقعى در مقابل امپریالیسم حساب کرد٬ و در سطحى بالاتر٬ زمانىکه به اتحادیه هاى دیگرى مانند اتحادیه کشورهاى آمریکاى جنوبى یو ان آ اس یو آر (که در آن آرژانتین٬ بولیوى٬ برزیل٬ شیلى٬ کلمبیا٬ ونزوئلا٬ اکوادور٬ پاراگوئه٬ پرو٬ سورینام٬ اروگوئه٬ و گویان شرکت دارند) توجه میکنیم در میابیم که مطالبات کشورهاى مختلف سرمایه دارى در تضاد با یکدیگر قرار میگیرند. همزمان اکثریت کشورهاى قدرتمند واقع در آمریکاى لاتین٬ از جمله برزیل٬ در اتحادیه اى به نام بریک (برزیل٬ روسیه٬ هند٬ چین) شرکت نموده و روابط خود را با روسیه٬ ایران و چین را گسترش داده است.        

بنابراین٬ این امر به روشنى نشان میدهد که روابط دیپلماتیک و همکارى بین کشورى نمیتواند با پلاتفرمها براى یک چشم انداز سوسیالیستى مخلوط شود. این برداشت که بوسیله حزب متحد سوسیالیست ونزوئلا در جلسه اخیر خود توصیه شده بود برداشت غالب در به اصطلاح “مشارکت در کاراکاس” بود و این نیز در “بین الملل پنجم” بعنوان پیشنهاد چاوز به اجرا گذاشته میشود.       

سوسیالیسم بعنوان کمونیسم نابالغ٬ جامعه ایست که در آن طبقه کارگر و متحدان او به عنوان پیش شرطى براى نابودى مالکیت سرمایه دارى بر روى ابزار تولید و براى سازگار نمودن خودشان با جامعه قدرت را در دست میگیرد (نشانه مهم آن دیکتاتورى پرولتاریا میباشد). مبارزه براى سوسیالیسم نمیتواند بدون وجود و عملکرد یک  حزب انقلابى ـ بعنوان سازمانى غیر وابسته٬ به واقعیت تبدیل شود٬ این حزب طبقه کارگر٬ حزب کمونیست است که این مبارزه را رهبرى نموده و همزمان براى به مبارزه طلبیدن امپریالیسم و مونوپولها٬ متحدان اجتماعى ـ سیاسی خود را بوجود میاورد. تاریخ نشان داده است که این مبارزه دشوار خواهد بود٬ به دلیل اینکه امپریالیسم با “چنگ و دندان” بر علیه هر تلاش انقلابى جهت سرنگون نمودن سیستم غیرعادلانه استثمارى میجنگد.  

از این نقطه نظر٬ مواضع اتخاذ شده در “مشارکت در کاراکاس” نه تنها استفاده از خشونت را در مجموع٬ بلکه خشونتى را که نیروهاى نظامى انقلابى نیز بر آن اصرار میورزند  محکوم مینماید٬ در واقع یک سوسیال دمکرات ماهیت این برنامه را تایید مینماید٬ برنامه اى که حقوق مردم را در انتخاب شیوه مبارزاتیشان برسمیت نمیشناسد.     
گسترش مباحثات در مورد این “سوسیالیسم جدید” ضرورت شدت بخشیدن به مبارزات ایدئولوژیکى را برجسته مینماید٬ ضرورت تقویت حزب کمونیست و ایجاد یک جبهه متشکل از احزاب مارکسیست لنینستى را برجسته مینماید که میخواهد با تمام قدرت از مواضع و اصول مبارزات طبقاتى٬ از ضرورت انقلاب سوسیالیسیى٬ از سرنگونى کاپیتالیسم و ساختار سوسیالیسم بنا شده بر روى سلطه طبقه کارگر٬ اجتماعى نمودن ابزار تولید و برنامه ریزى مرکزى تحت نظر طبقه کارگر پشتیبانى نماید.

بر این اساس لازم است که با هر گونه خیال پرورى٬ سر در گمى و حتى بیش از این٬ با هر گونه ایدئولوژى خرده سرمایه دارى معرفى شده به عنوان “سوسیالیسم قرن بیستم” که بر روى مالکیت خصوصى بر روى ابزار تولید مهر تایید میزند و نه تنها کمکهاى مثبت سوسیالیسم و اتحاد جماهیرشوروى را که ما در قرن بیستم با آنها آشنا هستیم نادیده گرفته٬ بلکه ساختار و قوانین انقلاب سوسیالیستى٬ اجتماعى نمودن ابزار تولید و برنامه ریزى اقتصادى مرکزى تحت نظارت کارگران و توده ها را مورد سوال قرار میدهد مقابله شود.

————————————————–
براى خواندن متن اصلى به سایت زیر مراجعه نمایید:
http://marxistleninist.wordpress.com/2010/08/30/cp-of-greece-kke-on-the-theory-of-21st-century-socialism/

ارسال دیدگاه