آردی اسکایبریک: درباره‌ی اهمیت علم و به کاربست علم در بررسی جامعه – بخش سیزدهم: کوتاه بیایید! جایی برای شما وجود دارد

ساده و خلاصه‌اش این است که، انقلاب به شما نیاز دارد. با آن همراه شوید. به آن بپیوندید. از وجدان و باورهایتان پیروی کنید. اول‌ازهمه این است که باید اهمیت بدهید (دغدغه‌تان باشد). ….

———————————————————

علم و انقلاب

درباره‌ی اهمیت علم و به کاربست علم در بررسی جامعه
رویکرد علمی در بررسی جامعه و تغییر جهان

آردی اسکایبریک

بخش سیزدهم: کوتاه بیایید! جایی برای شما وجود دارد

کوتاه بیایید! جایی برای شما وجود دارد
سؤال: بسیار خوب، به مسئله قشر متوسط برگردیم، سؤالم این است: پیام تو برای کسانی که از قشر متوسط جامعه هستند یا تحت تأثیر جهان‌بینی این قشر هستند و هنوز مصممانه به صفوف اپوزیسیون نپیوسته‌اند، چیست؟ کسانی نظیر استادهای دانشگاه، هنرمندان یا روشنفکران. پیام تو برای این افراد چیست؟

اسکایبریک: ساده و خلاصه‌اش این است که، انقلاب به شما نیاز دارد. با آن همراه شوید. به آن بپیوندید. از وجدان و باورهایتان پیروی کنید. اول‌ازهمه این است که باید اهمیت بدهید (دغدغه‌تان باشد). اگر به‌اندازه کافی برایتان اهمیت دارد که در اطرافتان چه می‌گذرد. اگر هر بار که می‌شنوید یک جوان غیرمسلح سیاه یا قهوه‌ای پوست (لاتین تبارها) توسط پلیس کشته می‌شود به‌اندازه کافی نگرانتان می‌کند و برایتان اهمیت دارد، اگر برایتان اهمیت دارد که تعداد بی‌سابقه افرادی که در این کشور در حبس دسته‌جمعی هستند، اگر به‌اندازه کافی برایتان اهمیت دارد که زنان به خاک و خون کشیده شده و تخریب و تحقیر می‌شوند و به کمتر از انسان تقلیل داده می‌شوند که عملاً به برده صاحب دار تبدیل می‌شوند، اگر نابودی محیط‌زیست برایتان به‌اندازه کافی اهمیت دارد، اگر جنگ‌های خانمان‌سوزی که در سراسر دنیا به نام شما انجام می‌شوند نگرانتان می‌کند، اگر این واقعیت به‌اندازه کافی برایتان اهمیت دارد  که بخشی از بشریت “غیرقانونی” اعلام می‌شوند و تحت تعقیب و آزار و حبس قرارگرفته و حتی به قتل می‌رسند فقط به این خاطر که در جستجوی یک زندگی بهتر هستند و از شرایط ناامیدانه و هولناکی که توسط نظام سرمایه داری-امپریالیستی ایجادشده فرار کرده‌اند؛ اگر باوجودآنکه خودتان زندگی کاملاً راحت و خوبی دارید و از این مصائب به‌طور مستقیم آن‌چنان رنجی نمی‌برید، اما به این واقعیت اهمیت کافی می‌دهید که چرا این مسائل به‌طور مدام و در چنین مقیاس گسترده‌ای ادامه می‌یابد، در این صورت این اولین جزء از ماده اساسی برای مبارزه است. پس اگر به این‌ها واقعاً اهمیت می‌دهید، جلو بیایید(قدم به میدان بگذارید)! در تحلیلی  که به‌ویژه توسط باب آواکیان منبع این مشکلات انجام شده کندوکاو کنید. عمیقاً وارد آن بشوید. مطالب ارائه‌شده را مطالعه کنید. با دوستان و خانواده‌تان به‌طور گسترده درباره آن‌ بحث کنید. آنچه نمی‌فهمید یا با آن موافق نیستید را به چالش بکشید. ایده‌های خودتان را وارد روند بحث‌وجدل کنید. در مورد آن بحث کنید. آنچه را که شما با آن موافقید، به ترویجش کمک کنید. درواقع، حتی در صورت عدم توافق، به گسترش آن‌ کمک کنید، تا به بحثی گسترده و مناظره در سطح جامعه کمک کنید، به دلیلی که قبلاً  در مورد اهمیت این نوع بحث‌های اساسی توضیح دادم به‌طور گسترده در جامعه بحث شود.
من نمی‌خواهم این درک را القا کنم که وضع همۀ قشر متوسط جامعه خراب است و هیچ جایی در انقلاب ندارند. چنین برداشتی‌ کاملاً اشتباه است و مطلقاً چنین منظوری ندارم. اما خواهم گفت که این روزها خیلی از این‌ها من را ناامید می‌کنند، با مسائل به‌صورت سطحی برخورد می‌کنند، استانداردهای خیلی پایینی دارند و نقطه حرکتشان غالباً “خود/من”(اول‌ازهمه) است و آن‌قدری اهمیت برایشان ندارد که همراه شوند. می‌خواهم آن‌ها و به‌ویژه جوانان این قشر را به چالش بکشم که بیدار شوند و به این راه بپیوندند. کمی زحمت بکشید، در مسائل کندوکاو کنید. می‌توانید خدمات زیادی بکنید، می‌توانید با توانایی‌ها و ایده‌هایتان کمک‌های زیادی بکنید. ما درباره انقلابی که شامل شما نمی‌شود صحبت نمی‌کنیم. ما درباره انقلابی صحبت می‌کنیم که بی‌شک شما باید بخشی از فرایند آن و بخشی از ساختن جامعه جدید باشید و خیلی جدی نیاز داریم که قشرهای متنوع جامعه متحد شوند: توده‌های مردم از طبقات محروم، از محله‌های فقیرنشین شهر، استادان دانشگاه و دانشجویان، و هنرمندان و دانشمندان..
و  سلام به شما! شما دانشمندانی که آنجا هستید! افرادی که در حوزه علوم طبیعی کار می‌کنند، همنوعان من، شما کجا هستید؟ (خنده). جلو بیایید(قدم به میدان بگذارید)! شما باید خیلی هیجان‌زده بشوید که کسی پیداشده که به‌واقع روش‌های علمی را به‌صورت پیوسته و دقیق به کار می‌بندد تا به این مسئله پاسخ بدهد که چگونه می‌توان جامعه را در جهتی عادلانه و خوب که به نفع اکثریت بشریت باشد، تغییر داد. چنین چیزی باید در صدر برنامه شما باشد و نوشته‌ها و تحقیقاتش روی میز شما جای بگیرد!
روش‌های علمی، صرفاً محدود به کار در رابطه با دنیای طبیعی نیست. جامعه بشری هم مثل هر چیزی دیگری بخشی از واقعیت مادی است. {جامعه بشری}  هم به‌اندازه هر چیز دیگری در دنیای طبیعی، ماده درحرکت است. بنابراین اگر می‌خواهیم جامعه را در جهتی بهتر تغییر بدهیم، باید روش‌های علمی را به کار بگیریم. زیرا، با مشتی نظرات ِ سطحی ذهنیگرایانه یا با نظرات نسبیتگرایانه در مورد حقیقت به‌عنوان ِ موضوع روایت‌های من و تو و یا با شروع کردن از سیاست‌های هویت گرا، چنین کاری ممکن نیست. این روزها، آدم‌های زیادی در دانشگاه‌ها ایده عینی بودنobjective)) حقیقت و این‌که حقیقت می‌تواند دریک فرایند علمی مبتنی بر شواهد، کشف شود را رد می‌کنند. این افراد استدلال می‌کنند که یک “روایت” فردی به همان اندازه معتبر است که یک روایت دیگر.
این افراد استدلال می‌کنند که راه مبارزه و حل مشکلات جامعه و تمایزات اجتماعی این است که نقطه عزیمت همگی “سیاست‌های هویتی” باشد. یعنی، همگی، منافع مفروض بخشی از جامعه یا “هویت گرا” این یا آن بخش را به‌عنوان نقطه عزیمت گرفته و آن را پیش ببرند. مثلاً، “فقط زنان” یا “فقط مردم رنگین‌پوست” یا “فقط مردم جهان سوم” و غیره. اما واقعاً ما نباید این‌طوری در مقابل هم قرار بگیریم و نباید اجازه دهیم ما را به چنین اردوگاه‌های کوته نظرانه ای تقسیم کنند. بزرگ‌ترین مشکلات جامعه و دنیا پایه‌های مادی عمیق‌تری دارند! این‌ها را باید به‌صورت نظام‌مند کشف کرد. ازجمله، باید ریشه‌های مشترکشان را تشخیص داد. لطفاً دست‌بردارید از این روش‌های غیرعلمی! بیایید از روش‌هایی که به‌واقع علمی هستند استفاده کنید. از روش‌هایی که دارای دقت علمی هستند استفاده کنید تا عمیق‌تر ماهیت مشکلات را کندوکاو کنید و مسیرها و راه‌حل‌های ممکن برای ایجاد یک دنیای بهتر برای همه را کشف و ارزیابی کنید. به این راه بپیوندید. از حضور شما در این فرایند انقلابی استقبال خواهد شد و اگر مایلید که حقیقتاً در محتوی آن کندوکاو کنید، من فکر می‌کنم از خیلی جنبه‌های کار باب آواکیان، روش و رویکردش، جدیت و دقت کارش، و همچنین حس شوخ‌طبعی و سرزندگی و شخصیتش خوشتان بیاید. این‌ها به نظر من به‌خودی‌خود نشانه‌های خوبی از آن نوع جامعه‌ای هستند که باب آواکیان تلاش می‌کند تجسم کرده و به‌طور کنکرت برای ایجاد آن تلاش می‌کند.

سؤال: و این مسئله هم بسیار مهم است که این‌ها، یعنی کسانی که آن‌ها را خطاب قرار داده‌ای نترسند! پایشان را از محدوده‌های که با آن راحت هستند بیرون بگذارند و اجازه دهند که فرضیاتشان و بینش طبقاتی خاصی که بر آن‌ها تأثیر می‌گذارد، به چالش کشیده شود.

اسکایبریک: بله قبول دارم، این مسئله بسیار مهم است. بجنبید دوستان! فکر می‌کنید بدترین حالتی که در این کار ممکن است رخ بدهد چیست؟ آیا خیلی بد است که بفهمید برای مدت طولانی نگاهتان به اوضاع، غلط بود؟ اتفاقاً، کشف این واقعیت باید الهام‌بخش باشد. یکی از چیزهایی که دانشمندان علوم طبیعی اغلب درباره آن بسیار هیجان‌زده می‌شوند، کشف یک خطا، کشف یک عیب، کشف زاویه غلط نگاهی که برای مدت زیادی حاکم بود. چرا این مسئله {کشف خطاها}  این‌قدر هیجان‌انگیز است؟ مسلماً به این خاطر نیست که آدم‌ها از این‌که بفهمند برای مدت طولانی اشتباه می‌کردند خوشحال می‌شوند (خنده). به این خاطر هیجان‌انگیز است که کشف حقیقت در مورد چیزی، کشف شواهدی درباره جنبه‌های مختلف واقعیت، حتی کشف چیزی که اصلاً انتظارش را نداشتید و اصلاً منطبق بر آنچه تا آن موقع فکر می‌کردید نیست، هیجان‌انگیز است. حداقل برای اغلب دانشمندان علوم طبیعی این‌طور است. هیجان‌انگیز است چون، ابعاد کاملاً جدیدی را برای {درک حقیقت} مسئله اضافه می‌کند. شما در طی این فرایند چیزهای جدید می‌آموزید. ازجمله، با کشف این مسئله که چرا قبلاً اشتباه می‌کردید: نه صرفاً کشف این‌که قبلاً اشتباه می‌کردید بلکه کشف این مسئله که چرا اشتباه می‌کردید. شما با دنبال کردن نتایج و پیامدهای این کشف، به حل مسئله نزدیک‌تر می‌شوید. برای مثال، با به‌کارگیری رویکرد علمی در عرصه اجتماعی، شما ممکن است کشف کنید که سوءبرداشت‌های راست آزمایی نشدۀ زیادی درباره محتوای حقیقی سوسیالیسم و کمونیسم داشته‌اید، سوءبرداشت‌هایی دربارۀ خصلت واقعی موج اول انقلاب‌های سوسیالیستی در شوروی و چین، در مورد چالش‌ها و مشکلات واقعی که در مقابلشان قرار داشت، و در مورد این‌که دستاوردهای واقعی و همچنین نقصان‌های این اولین گام‌ها در ساختمان سوسیالیسم چه بودند، داشته‌اید. فکر می‌کنم که اگر با یک روش علمی منسجم مبتنی بر شواهد در این مسائل کندوکاو کنید، ازآنچه که کشف می‌کنید، شگفت‌زده خواهید شد. ممکن است در مدرسه به شما “گفته باشند” که این‌ها جوامع وحشتناکی بودند؛ همه‌چیز در آن‌ها فاجعه‌بار بود و مردم  رنج و عذاب‌های وحشتناکی کشیدند. و احتمالاً شما هم ‌دست به تحقیق دراین‌باره نزده‌اید چون، فرض کرده‌اید که این حرف‌ها حقیقت دارند و این‌ها چیزهایی هستند که به‌اصطلاح “همه می‌دانند”. درهرحال، به‌جای این‌که یک روش نظام‌مند و رویکرد علمی در پیش بگیرید و از درون شواهد و مدارک، الگوی حقیقی مسئله را کشف کنید، بر آگاهی پوپولیستی رایج و تبلیغات کسانی که در رأس جامعه نشسته‌اند، تکیه کردید. ولی این مسئله واقعاً قابل‌قبول نیست. در چنین رویکردی هیچ‌گونه صداقت روشنفکری موجود نیست. نمی‌توانید کورکورانه به خاطر این‌که “همیشه شنیده‌ام” و “همه می‌دانند” فرض کنید این حرف‌ها که تجربه نخستین انقلاب‌های سوسیالیستی وحشت محض بود و مائو یک هیولا بود، حقیقت دارد. پس اینجا تفکر انتقادی چه می‌شود؟ مسئولیت اجتماعی روشنفکر چه می‌شود؟ مگر نه این‌که باید کار نظام‌مندی انجام داد، شواهد انباشت شده را عمیقاً بررسی کرد و با تشخیص الگوهای تکراری در میان اسناد و شواهد، حقیقت امر را کشف کرد؟
شاید اکنون شمایی که یک جو صداقت فکری دارید می‌خواهید بروید و دراین‌باره تحقیق کنید و چیزهایی یاد بگیرید: می‌توانید به وب‌سایت “حقایق را روشن کنیم”  یا وب‌سایت us.revcom) )مراجعه کنید و در شماره ویژه نشریه “انقلاب”  مصاحبه با ریموند لوتا را مطالعه کنید. عنوان این مصاحبه تاریخ واقعی کمونیسم: شما فقط فکر می‌کنید که چیزی درباره این تاریخ می‌دانید” این مصاحبه را بخوانید و در منابع و مواد تحقیقی تجربیات موج اول جوامع سوسیالیستی کندوکاو کنید تا خودتان به شواهدی دست پیدا کنید که نشان می‌دهد، آن‌ها در این جوامع چه دستاوردهایی داشتند و چه خطاهایی مرتکب شدند. با این روش می‌توانید حقیقت را از افسانه تمیز دهید. شاید دست‌آخر کار به این نتیجه برسید که، “آره باید قبول کنم که دید کاملاً متفاوتی از این مسائل داشتم. کاملاً پرت بودم و الان فهمیدم که چقدر یکسری سوءبرداشت‌های واقعی در این مورد داشتم.” آیا کشف این واقعیت برایتان فاجعه‌بار خواهد بود؟ شما را خواهد کشت؟ نخیر! درست برعکس، احتمالاً درهای جدیدی به روی شما بازخواهد کرد. به شما کمک خواهد کرد، شما را به چالش خواهد کشید تا جلوتر بروید و کشفیات بیشتری کنید و حتی ممکن است انگیزه پیدا کنید تا به شیوه خودتان تلاش کنید چارچوب‌های خفقان‌آور و ستمگرانه کنونی را بشکنید و به بشریت کمک کنید که در مسیر نوینی حرکت کند.
بعضی وقت‌ها آدم‌ها، به‌ویژه کسانی از قشرهای روشنفکر، نگران آن هستند که انقلاب سوسیالیستی و حرکت در سمت کمونیسم، ممکن است طراوت و سرزندگی را از امور و از آدمها، به خصوص آدمهایی مانند خودشان بگیرد. نگران این هستند که این انقلاب ممکن است محدودیتهای زیادی بر آنها و کارشان اعمال کند و به طور کلی نشاط و سرزندگی را از ذهن ها، از دنیای اندیشگی، دنیای تجربه و نوآوری بگیرد. اما این هم پنداشت غلط و افترایی بیش نیست.
کافی است آثار آواکیان را بخوانید تا حس عمیق‌تری از جامعۀ پویا و سرزنده‌ای که او ترسیم می‌کند به دست بیاورید و بفهمید در آن جامعه چه باید بکنیم تا پایه‌های مادی شکوفایی کنجکاوی روشنفکرانه، تجربه کردن، تحقیق، کشف و نوآوری عملاً در سطوح و ابعاد بزرگ‌تر و گسترش یابنده‌تر به وجود آید و این کار را چگونه انجام دهیم که درنهایت به بشریت خدمت کند اما محدودکننده و خفقان‌آور نباشد. با شیوه‌ای که اجازۀ حرکت در جهت‌های مختلف و دنبال کردن پروژه‌های پژوهشی و هنری و غیره را که ممکن است دست‌آخر ثمره‌ای هم نداشته باشند را می‌دهد – پروژه‌هایی که قبل از اتمامشان نمی‌توان گفت که نتیجه‌شان چه خواهد بود. ممکن است به هیچ‌چیزی منجر نشوند و به بن‌بست بخورند. ولی همه این‌ها بخشی از توسعه دادن علم و فرهنگ به‌صورت عمومی است. با سنتز نوین ِ کمونیسم باب آواکیان، درواقع پژوهشگران در سطحی گسترده امکان تجربه کردن و کشف کردن را خواهند داشت بدون این‌که کارشان محدود شود به تولید نتایج قابل‌لمس یا نتایجی که کوته نظرانه فرموله شده‌اند زیرا این کار، جامعه را عقیم و خفقان‌آور می‌کند. بنابراین، شما هنرمندان، دانشمندان و روشنفکران اگر واقعاً بدانید که چه جور جامعه‌ای اینجا ترسیم شده است، از خوشحالی پر در می‌آورید. فکرش را بکنید که میان چنین جامعه الهام‌بخشی و جامعه‌ای که ما اکنون در آن زندگی می‌کنیم چه تفاوت عظیمی هست!

رهبر کمونیست، نه ناجی فروتن

سؤال: قبل از این‌که مصاحبه را تمام کنیم، می‌خواهم به نقش باب آواکیان در تحول خود شما به‌عنوان یک انقلابی و یک کمونیست صحبت کنیم. می‌توانی کمی دراین‌باره توضیح بدهی؟

اسکایبریک: برای من خیلی سریع همان اوایل دهه ۱۹۷۰ معلوم شد که روش و رویکرد باب آواکیان ویژگی‌های خاصی دارد. بعضی از کارهایی که باب حتی همان موقع هم منتشر می‌کرد اصلاً شبیه باقی کارهای معمول در جنبش آن زمان نبود. کارهایش جدی‌تر و پرمحتواتر و همچنین دقیق‌تر بوده و پیچیدگی امور را نشان می‌داد. تئوری او به طرز مهمی در ترکیب با پراتیک بود. مارکسیسم پشت‌میزنشین نبود و بی‌تردید با جنبش‌های عملی آن زمان پیوند داشت و به‌طور کنکرت تلاش می‌کرد مبارزات انقلابی را به سمت یک انقلاب واقعی هدایت کند. در آن زمان هم تئوری آواکیان چنین مشخصه‌ای داشت و این مشخصه تا امروز ادامه یافته است. همان موقع هم مثل امروز واضح بود که آثارش با تئوری عمیق و تکامل تحلیل عمیق مشخص می‌شود و کاملاً متفاوت است با انواع و اقسام رویکردهای سطحی نسبت به تغییرات اجتماعی؛ رویکردهایی مانند خط “جنبش همه‌چیز، هدف هیچ‌چیز” یا شکل‌های مختلف اکونومیسم که محدود به کسب یک سری بهبودهای جزئی در شرایط ستمدیدگان هستند درحالی‌که نهایتاً کاملاً در چارچوب همین سیستم وحشتناک باقی می‌مانند. آواکیان هیچ‌وقت خودش را با اصلاحات سطحی سرگرم نمی‌کرد. او برای عوض کردن کلیت چارچوب سیستم در مقیاسی بنیادین، تلاش می‌کرد و این مسئله عمیقاً من را جذب می‌کرد.
وقتی به راهبردهای نظری و عملی آواکیان در طول مسیر چهل سال گذشته فکر می‌کنم، نقاط عطف کلیدی را هم می‌بینم. اینجا نسبت به همه آن‌ها نمی‌توانم حق مطلب را ادا کنم، ولی چند مثال می‌زنم. باب از آغاز در مورد مسئله ملی سیاهان در آمریکا تحلیل‌های عمیقی ارائه می‌داد، که درواقع، آن زمان روی من تأثیر تعیین‌کننده گذاشتند. پیش خود فکر کردم: این تنها تحلیل علمی و استخوان‌دار درباره مسئله ملی سیاهان است که تا حال با آن مواجه شده‌ام و واقعاً مسائل را از جنبه درست بررسی می‌کند. این تحلیل بسیار عمیق بود و پایه در تاریخ داشت. پلمیکهای آواکیان، از یک‌سو دربارۀ نیاز به انقلاب و چرایی آن بودند و از سوی دیگر هشدار درباره خطر ماجراجویی؛ خطر این‌که یک گروه کوچک بخواهد بدون حضور توده‌های مردم که انجام یک انقلاب را امکان‌پذیر می‌کنند و بدون این‌که شرایط مهیا باشد بخواهد انقلاب کند و این‌که این نوع ماجراجویی بی‌مسئولیتی بوده و هرگز به یک انقلاب واقعی منجر نمی‌شود. از همان ابتدا و در تمام طول راه، پلمیکهای مهمی درباره معضل اکونومیسم در جنبش کمونیستی و معضلات تاریخی شوونیسم و ناسیونالیسم در جنبش بین‌المللی داشته است. این‌ها پلمیکهای بی‌نهایت مهمی بودند. آواکیان بسیاری از بهترین جنبه‌های لنینی لنین را بیرون کشید و به آن‌ها نیروی تازه بخشید. به‌طور مثال، نقد لنین به اکونومیسم. درواقع، آواکیان تحلیل لنین را عمیق‌تر نیز کرده است. آواکیان از تجربیات موج نخست انقلاب‌های سوسیالیستی، ازجمله تجربه چین و دلیل احیای سرمایه‌داری در این کشور تحلیل‌های عمیقی ارائه کرده است درحالی‌که بسیاری از انقلابیون آن زمان حتی وقوع آن را نتوانستند تشخیص دهند یا واقعاً نمی‌دانستند که چرا سرمایه‌داری احیاء شده است. آواکیان خطوط متفاوت موجود در حزب کمونیست چین را شکافت و یک تحلیل ماتریالیستی ارائه داد از این‌که در مبارزۀ طبقاتی در چین، این خطوط بر اساس کدام پایه‌های مادی شکل گرفتند. تحلیل آواکیان بر وجود تضادهای طبقاتی در جامعه سوسیالیستی و پایۀ مادی زیربنایی که این تضادها را تولید می‌کند و این‌که انقلاب چین هنگام ورود به مرحله سوسیالیستی و زمانی که می‌خواست در جاده سوسیالیسم پیشروی کند با چه مشکلاتی روبه‌رو شد، تمرکز داشت. علاوه بر این، آواکیان روی برخی نقصان‌ها در رویکرد کمونیست‌های چینی که جامعه را در مقابل احیای سرمایه‌داری شکننده‌تر کردند، انگشت می‌گذارد و درعین‌حال، تحلیل می‌کند که نواقص و خطاهای کمونیست‌ها دلیل اصلی احیای سرمایه‌داری در چین نبودند. به‌این‌ترتیب، در بزنگاه‌های مهم، تحلیل‌های حیاتی ارائه داده است. سپس، هنگام افول جنبش‌های دهۀ ۱۹۶۰ در آمریکا یا در سطح بین‌المللی و زمانی که تضاد میان بلوک‌های امپریالیستی که آمریکا و رقیب آن شوروی (شوروی تا زمان فروپاشی‌اش در دهه ۱۹۸۰ ادعا می‌کرد که یک کشور سوسیالیستی است اما این واقعیت ندارد) رهبری می‌کردند به اوج رسید، آواکیان خطر وقوع جنگ جهانی را تحلیل کرد. بعداً با وقوع چرخش‌های تکان‌دهنده در اوضاع جهان و فروپاشی شوروی و بلوک آنکه علناً سرمایه‌داری شدند، آواکیان تحلیل از این وقایع را نیز رهبری کرد که شامل تحلیل از یکسری خطاهای ثانویه در رویکرد آر.سی.پی نیز بود؛ رویکردی که گرایش داشت به‌طور مکانیکی و یک‌جانبه خطر جنگ جهانی را تحلیل کند. این خطر واقعی بود اما تا حدی در تحلیل‌های اولیه RCP) ) آر. سی. پی بزرگنمایی شده بود. اگر به یادداشت‌های اقتصاد سیاسی(Economy Political on Notes) که در دهه ۱۹۹۰ آر. سی. پی. RCP)) منتشر کرد نگاه کنید می‌بینید که تحلیل‌های عمیقی از قوای محرکه نظام جهانی امپریالیستی و شالوده سرمایه‌داری آن، وجود دارد. همچنین می‌بینید که جمع‌بندی‌های مهمی از تحلیل‌های عمدتاً درست آر.سی.پی. (RCP- حزب کمونیست انقلابی آمریکا) درباره خطر وقوع جنگ جهانی در دهه ۱۹۷۰ و۱۹۸۰ و خطاهای ثانوی آن کرده است. این خطاها هم درزمینهٔ روش رخ‌داده‌اند و هم در رابطه با محتوای تحلیل‌ها. از هر دو بخش چیزهای بسیار زیادی می‌توان آموخت. این برمی‌گردد به آنچه قبلاً دربارۀ روش علمی گفتم و تأکید کردم که بخش مهمی از روش علمی، تشخیص دادن اشتباهاتی است که کرده‌اید و آموختن از آن‌هاست. روش علمی به این کار خوشامد می‌گوید. آواکیان خدمات مهم دیگری درزمینهٔ ضرورت داشتن جهت‌گیری و رویکرد استراتژیک نسبت به پیشبرد مبارزه انقلابی، نه‌فقط در یک کشور خاص بلکه در سراسر دنیا، کرده است. و یکی از مهم‌ترین خدمات او عمیق‌تر کردن فهم ما از پایه‌های انترناسیونالیسم و اهمیت حیاتی آن است که در یک‌جهت گیری پایه‌ای فشرده می‌شود: کل جهان اول می‌آید. این امر شامل تحلیل و نقد جهت‌گیری‌های ِ انحرافی برخی از سازمان‌ها و احزاب انقلابی در نقاط مختلف دنیا بود که به‌ویژه با جایگزین کردن ناسیونالیسم با کمونیسم، از مسیر خارج شدند. کافی نیست که فقط بگویید آن‌ها از مسیر خارج شدند. باید تحلیل کرد که چرا از مسیر خارج شدند، در غیر این صورت هیچ‌چیزی از آن‌ها یاد نخواهید گرفت و وقتی فرصت‌هایی دوباره ظهور کنند، بهتر از آن‌ها عمل نخواهید کرد. یک‌بار دیگر شما را دعوت می‌کنم که پلمیک سازمان کمونیست‌های انقلابی مکزیک را در مورد این مسئله بخوانید. نام مقاله این است: “کمونیسم یا ناسیونالیسم؟”. این مقاله و پلمیکهای مهم دیگر در نشریه اینترنتی و وب‌سایتus.revcom)) قابل‌دسترس است. و در تمام این دوره، خطوط تمایز تحلیل‌های آواکیان در مورد ضرورت و اهمیت پیشبرد پیگیرانه فعالیت انقلابی در شرایط غیرانقلابی و معنای پیشبرد این فعالیت و آماده شدن برای یک وضعیت انقلابی، بسیار مهم بوده است. یک‌بار دیگر میگویم این‌ها فقط چند نمونه بودند و در حوصله این مصاحبه نیست که حق مطلب را درباره کل مجموعه کارهای باب آواکیان، خدمات کلیدی و راهگشایی‌هایش ازلحاظ تکامل تئوری و رویکرد استراتژیک برای یک مرحله نوین از انقلاب‌های کمونیستی در جهان، ادا کنم. و در  داخل خود حزب کمونیست انقلابی آمریکا باب آواکیان یک انقلاب فرهنگی آغاز و آن را رهبری کرد. در این مورد در وب‌سایت حزب می‌توانید بخوانید چون علنی است. این وسیله و روشی بود برای مقابله با خط‌ها و گرایش‌های رویزیونیستی جدی که خطر آن را به وجود آورده بودند حزب را اساساً از مسیرش منحرف کرده و در جهت اکونومیسم، رفرمیسم و زندگی در چارچوب نظام امپریالیستی، بکشند. تحت رهبری باب آواکیان نقدهای بُرنده و عمیقی به سیاست‌های هویت گرا(Identity Politics – یا سیاست هویت گرا)۱  نظیر سیاست هویتی ناسیونالیستی یا سیاست هویت گرایانه حول مسئله زنان انجام شده و نشان داده شده است که پایه‌های فلسفی همه آن‌ها ایدئالیسم غیرعلمی و نسبیت‌گرایی است. همه این سیاست‌های هویت گرا بر این درک فلسفی استوارند که واقعیت عینی وجود ندارد یا این‌که واقعاً نمی‌توان از واقعیت عینی شناخت کسب کرد و صرفاً می‌توان “روایت”های متفاوت و “حقایق” متفاوتی داشت که مال افراد و گروه‌های مختلف است. این را قبلاً هم توضیح دادم.
آواکیان نقد بسیار مهمی به “خط انتقام” هم که در میان توده‌های تحتانی نفوذ دارد کرده است. او در مخالفت با این نوع خط‌ها روشن کرده است که انقلاب کمونیستی برای انتقام نیست بلکه برای رهایی بشریت و پایان دادن به‌تمامی روابط استثمارگرانه و ستمگرانه است.
آواکیان در مورد بسیاری از مسائل اجتماعی بزرگ، کنکاش و تحقیق کرده و تحلیل‌های مهمی پیش گذاشته است. اما این کار را همیشه متصل به هدف استراتژیک انقلاب کمونیستی و رهایی بشریت کرده است. رویکرد او پیوسته این بوده است: چرا ما این کار را می‌کنیم؟ چرا با چنین سؤالاتی دست‌وپنجه نرم می‌کنیم؟ به این خاطر نیست که این چیزها جالب هستند یا می‌توانیم گفتگوهای مهیجی باهم داشته باشیم و ببینیم کداممان باهوش‌تریم. به خاطر این چیزها نیست. (خنده). ما این کار را به خاطر این‌که می‌خواهیم دنیای بهتری بسازیم، انجام می‌دهیم. خب ربط این سؤالات به ساختن یک دنیای بهتر، چیست؟ در رویکرد آواکیان، مسائلی که مورد کنکاش و جدل قرار می‌گیرند همیشه به این هدف متصل می‌شوند. من همواره این جنبه از باب را ستوده‌ام.
یکی دیگر از مشخصه‌های آواکیان این است که حقیقتاً همیشه تمایل داشته صادقانه و پاکدلانه با آدم‌ها درباره موانع فکری‌شان مبارزه کند. باب هرگز تردیدی از خودش نشان نداده است که صادقانه و قدرتمندانه با هر گروهی از مردم، ازجمله مردم تحتانی جامعه مبارزه کند. شما هیچ‌وقت در او رفتارِ ناجی فروتن را نخواهید یافت. او مستقیم به هدف میزند و به شما می‌گوید که نظرش چیست. او خیلی رک به شما می‌گوید که فکر می‌کند اشتباه می‌کنید و چرا اشتباه می‌کنید. او صرفاً به خاطر این‌که ممکن است شما از اقشار تحت ستم جامعه باشید، با نرمش بیشتری برخورد نکرده و یا از تمایلش به مبارزه با شما کم نخواهد شد. او آن‌قدر به شما احترام می‌گذارد که با شما مبارزه کند. و من واقعاً از این نگرش قدردانی می‌کنم.

یک رویکرد و روش پیوستۀ علمی

اسکایبریک ادامه می‌دهد: بازهم تأکید می‌کنم، چیزی که همه این‌ها را به هم پیوند می‌دهد، روش و رویکرد است. چیزی که از همه بیشتر برای من اهمیت دارد رویکرد و روش باب آواکیان و به‌ویژه گسست‌های فلسفی- روش شناسیی)متدولوژیک) است که باب از تجربه قبلی جنبش کمونیستی کرده است. باب ازلحاظ قرار دادن کمونیسم بر پایه‌های علمی‌تر، خیلی پیش‌تر از قبلی‌ها رفته و حتی به‌درستی تشخیص داده است که کمونیسم به‌عنوان یک علم باید الزاماً ابطال‌پذیر باشد. برخلاف مذهب، یک ِ تئوری جامع و حقیقتاً علمی باید نسبت به آزموده شدن مکرر در مقایسه با واقعیت جهان مادی باز باشد؛ باید خطر این را بپذیرد که درنهایت رد و ابطال شود – البته فقط بر پایه ِ شواهد ِ مادی کنکرت که به‌صورت نظام‌مند و در یک بازه زمانی طولانی و از جهات مختلف جمع‌آوری‌شده‌اند. بر علم و انقلاب چنین مبنایی است که ما با اطمینان بسیار بالایی می‌توانیم بگوییم که تئوری فرگشت ابطال‌پذیر است (همانگونه که باید ابطال‌پذیر باشد تا واجد شرایط به‌عنوان یک تئوری علمی شود) ولی در ۱۵۰ سال گذشته و از زمان داروین تاکنون این تئوری هرگز ابطال نشده است(رد نشده است). برخلاف تلاش‌های سخت و پیوسته نیروهای مذهبی برای ابطال تئوری داروین، این تئوری مکرراً تقویت و در طول زمان با شواهد بسیاری اعتبار آن تأییدشده است. به کمونیسم هم همین‌طور، به‌عنوان یک علم باید نگاه کرد. جوهر و اساس اصول کمونیسم و تحلیل‌های آن، پایه در دنیای مادی و کارکردهای واقعیت مادی دارد. این اصول و تحلیل‌ها مرتباً توسط کارکرد واقعیت مادی به چالش گرفته‌شده و آزمون می‌شوند. این تئوری مانند هر تئوری علمی دیگر “ابطال‌پذیر” است. اما، “ابطال‌پذیر” بودن به معنای آن نیست که بالاخره ابطال خواهد شد. “ابطال‌پذیر” بودن خیلی ساده به این معنی است که کمونیسم نسبت به نقد و  بازرسیِ همه‌جانبۀ خود باز است و پذیرای آن است تا به‌صورت مکرر در مقایسه با واقعیت مادی عینی آزمون شود. به‌عنوان یک دانشمند و کسی که در علوم آموزش‌دیده این مسئله بی‌نهایت برای من مهم است که از هر نوع رویکرد “مذهبی” به کمونیسم دور شویم و واقعاً به آن به‌عنوان یک فرایند علمی نگاه کنیم. یعنی این‌که، با واقعیت مادی همان‌طوری که هست روبه‌رو شده و با آن دست‌وپنجه نرم کنیم و مشتاق آن باشیم که خطاها و جهت گم‌کردگی‌های خودمان و خطاهای دیگران را چه در طول تاریخ و یا در دورۀ اخیر، ببینیم. تشخیص این اشتباهات و دیدن آن‌ها به‌عنوان بخشی از یک فرایند، کندوکاو در آن‌ها و آموختن از آن‌ها تا این‌که در انتهای این پروسه قادر باشیم که امور را در سطح بهتری، در سطحی که هرچه بیشتر منطبق بر واقعیت است و بازتاب هرچه عمیق‌تر واقعیت مادی و کارکردهای آن است، پیش ببریم. این نوع روش علمی به‌شدت در تضاد با انواع و اقسام اپیستمولوژیهای پوپولیستی (شناخت‌شناسی‌های عوامگرایانه) است. پوپولیستها تمایل دارند حقیقت را به نسبت این‌که چه تعداد آدم فکر می‌کنند چیزی حقیقت است، یا کدام بخش از توده‌های تحت ستم فکر می‌کنند چیزی حقیقت است تعریف کنند. میدانید که آواکیان سراغ این چیزها نمی‌رود. او سراغ شواهد را می‌گیرد و بر مبنای تحلیل ِ عمیق شواهد حرکت می‌کند و به هر جا که این جای شما اینجا، در کنار ما است! روش او را بکشاند، می‌رود؛ حتی اگر به معنای روبه‌رو شدن با خطاهایی باشد که پشت آدم را می‌لرزاند اما حقیقت دارند. آواکیان با این حقایق مواجه می‌شود. این از شاخصه‌ای یک دانشمند خوب است. چنین روش و رویکردی است که بیشتر از هر چیز دیگر، وی را متمایز و برجسته می‌کند. این چیزی است که افراد باید آگاهانه از باب بیاموزند و خودشان هم به کار بگیرند.
فکر می‌کنم چیزهایی که برشمردم، به‌ویژه روش و رویکرد ِ علمی شدیداً دقیق آواکیان، برای خود من همیشه سرچشمه الهام و منبعی برای آموزش کنکرت من بوده است. هرچند، من در دنیای علوم طبیعی آموزش‌های علمی دیده‌ام ولی به کار بردن درک علمی در تحلیل از جامعه و تغییر آن، کلاً یک‌چیز دیگر است. آدم به طرق گوناگون می‌تواند از ریل خارج شود! مثال می‌توانی سر یک موضوع به ذهنی‌گرایی بیافتی. من نسبت به مسئله زنان و ستم بر زنان، شدیداً دغدغه مند هستم و یکی از سؤالاتی که در دهه ۱۹۶۰ برایم مطرح بود این بود که: آیا واقعاً می‌توانیم از درون جنبش‌های انقلابی و درون جنبش‌هایی برای سوسیالیسم و کمونیسم، برای رهایی زنان مبارزه کنیم؟ یا این‌که این مبارزه را باید به‌صورت یک فرایند کاملاً جدا، در دست بگیریم؟ و من احساس می‌کردم که مبارزه زنان باید بخشی از یک مبارزه واحد و کلی و فراگیر باشد. آن موقع تا حدی می‌فهمیدم که چرا چنین حسی دارم. ولی باید بگویم، هر چه عمیق‌تر در کلیت روش و رویکرد آواکیان بیل زدم، تفکر من در مورد این نوع مسائل به‌صورت پیوسته غنی‌تر شد و به من کمک کرد که درکم از مسئله ستم بر زن و فعالیتم حول آن تیزتر و براتر شود. و من احساس می‌کنم که همه این‌ها واقعاً به من در تیز کردن تفکر و کار من در مورد سرکوب زنان و اینکه چه نوع تحولات بنیادی اجتماعی باید ایجاد شود تا بتواند درواقع به رهایی گسترده دست یابد، کمک کرد که به‌طور مکرر به چارچوب محدودتر و محدودکننده‌تر سیاست هویت گرا به عقب کشیده نشویم، سیاست هویتگرایانه ای که تصوری کاملاً محدود از ریشه‌ها و ویژگی‌های مداوم ستم زنان و چگونگی ارتباط همه این‌ها با روابط کلی و اساسی در جامعه دارد که همه به یک تغییر و بازسازی کاملاً بنیادین(اساسی) چارچوبِ کلیت نظام اجتماعی احتیاج دارند.
این امر درباره مسائل( سؤالات) متنوع دیگر هم صادق است. درزمینهٔ توانایی باب آواکیان در رهبری کردن، چیزی که بسیار روی من تأثیر گذاشته، دقت علمی، انسجام و توانایی وی در حرکت روشمند(متدولوژیکی) و بطور دائم (سیستماتیک)  است. اگر شما کسی هستید که به‌طور خود به خودی و تحت تأثیر این‌وآن احساسات که در جامعه هست یا تحت تأثیر تجربه خاص خودتان، به این‌سو و آن‌سو کشیده می‌شوید و دارید مقداری از ریل دقت علمی خارج می‌شوید و به‌عبارت‌دیگر، به‌نوعی دچار ذهنی‌گرایی می‌شوید، می‌توانید از الگوی آواکیان که نمونه خوبی در دقت علمی است یاد بگیرید. به این معنا که باب آواکیان آماده است نواقص و خطاها، ازجمله در کار خودش را تشخیص داده و قبول کند. میدانید که هیچ‌کس را نمی‌توان یافت که در طول زندگی‌اش اشتباه نکند. ولی آواکیان هرگز کاری را بر مبنای آنچه پُرطرفدار است انجام نخواهد داد و هرگز در مقابل گرایش‌های رایج و مُد روز، یا چیزهایی ازاین‌دست تعظیم نمی‌کند. او مرتباً به این موضوع برمی‌گردد که: شواهد چه چیزی را نشان می‌دهند؟ بیایید به پروسه نگاه کنیم، بیایید ببینیم که این مسائل از کجا ریشه گرفته‌اند، ملزومات تغییر دادن این پدیده چیست و درنتیجه تغییر چه شکلی باید بشود و غیره.
بازهم می‌خواهم تأکید کنم که الگوسازی آواکیان درزمینهٔ روش و رویکرد علمی دقیق و منسجم، چیزی بوده که من از آن بسیار بهره برده‌ام و تأثیر عظیمی روی کار من و خدمات من، تا آن حد که توانسته‌ام خدماتی حول موضوعاتی مانند ستم بر زن یا ترویج ِ درک علمی از فرگشت بیولوژیک یا کلاً فراگیر کردن علم بکنم، داشته است. همان‌طوری که قبلاً هم‌بارها گفته‌ام، فوق‌العاده مهم است که توده‌های مردم در مقیاس اجتماعی، بدانند که چه چیزی واقعی است و چرا تشخیص واقعیت مهم است – مهم است که آن‌ها دارای حدی از آگاهی در مورد جهان مادی، در مورد این‌که زندگی از کجا آمده، انسان چگونه تکامل‌یافته و زندگی چگونه تکوین یافته، باشند. بی‌شک دانستن این چیزها و درک این‌که حیات چگونه تکوین یافته، به‌خودی‌خود هم خیلی باحال است ولی داشتن این آگاهی به دلایل اجتماعی هم بسیار مهم است. خیلی مهم است که مردم، عمیقاً روشن باشند که پیدایش انسان و حیات و منشأ آن‌ها هیچ ربطی به نیروهای ماورالطبیعه ندارد و اینها حاصل فرایند‌های طبیعی و مادی هستند. یک‌بار دیگر یادآوری می‌کنم که همه اینها در کتاب فرگشت آمده است(علم فرگشت و افسانه خلقت: دانستن این‌که چه چیزی واقعی است و چرا اهمیت دارد). اینجا، نکته‌ام آن است که آواکیان به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم بر تمامی جنبه‌های کار من تأثیر داشته است ولی بیشتر از هر چیز، از طریق الگوسازی درزمینهٔ روش و رویکرد و تأکید بر این‌که مردم بیش از هر چیز نیاز به دانستن و درک چه چیزی دارند، تأثیر گذاشته است.

یک کاشف، یک اندیشمند نقدگرا، یک پیرو باب آواکیان: فهم جهان و تغییر دادن آن در جهت منافع بشریت

سؤال: به نظرم این سؤال برای به پایان بردن مصاحبه خوب است: ربط رهبری باب آواکیان و سنتز نوین کمونیسم به این‌که چگونه جهان را درک کرده و چه رویکردی به آن داری چیست؟

اسکایبریک: (می‌خندد) بعضی وقت‌ها مردم می‌پرسند چه جور آدم‌هایی با باب آواکیان کار می‌کنند یا تحت رهبری او هستند. فکر می‌کنم این بخشی از سؤال تو هم هست. جواب من این است که اطرافتان را نگاه کنید. ترکیب متنوع و تحسین‌انگیزی از افراد باوجدان خلاق خواهید دید که سوابق، مهارت‌ها و شخصیت‌های از  بسیار متفاوتی دارند. درباره خودم می‌توانم بگویم من همیشه یک اندیشمند نقدگرا(critical thinker) بوده‌ام و اصلاً جور دیگری نمی‌توانم باشم. مطمئنم که همیشه یک فرد کنجکاو در مورد همه‌چیز، چه در مورد جهان طبیعت یا جامعه بشری، باقی خواهم ماند. تنوع و پیچیدگی‌های دنیای طبیعی و جامعه بشری، هم من را به چالش می‌کشد و هم زنده و استوارم نگه می‌دارد. فکر می‌کنم ته قلبم یک کاشف هستم. کشف نادانسته‌ها، کشف چیزهایی که تا حالا درک نشده‌اند، کشف زمینه‌های بکر؛ به نظر من تا حد زیادی این چیزی است که به زندگی ارزش ادامه دادن می‌دهد.
ولی درعین‌حال دلم نمی‌خواهد که صرفاً دنیا را بفهمم. می‌خواهم که به تغییر آن در جهت بهتر و منافع کل بشریت کمک کنم. اینجاست که سنتز نوین باب آواکیان وارد زندگی من می‌شود. به این خاطر که به لطف سنتز نوین کمونیسم و به‌ویژه به صورتی که در کاربرد روش‌ها و رویکردهای علمی توسط او فشرده‌شده است، من در طی سال‌ها درک بسیار عمیق‌تری نسبت به پیچیدگی‌های فرایند انقلابی و همچنین فرصت‌های واقعی برای تغییر انقلابی آن، به دست آورده‌ام. این‌که چگونه می‌توان این کار را عملی کرد. چگونه می‌توان به‌واقع پیروز شد. چگونه در عمل می‌توان جامعه‌ای ایجاد کرد که ارزش زندگی کردن در آن را داشته باشد.
اگر سنتز نوین کمونیسم نبود من احتمالاً تا حالا از مبارزه دلسرد شده بودم. من در کارم روی موضوع ستم بر زن، در کارم بر سر فراگیر کردن علم فرگشت و در زمینه‌های دیگری که سعی کرده‌ام خدماتی کنم، دائماً از  شناخت‌شناسی و روش‌شناسی سنتز نوین یاد گرفته‌ام و کوشش کرده‌ام آن‌ها را در کارم به کار بگیرم که فکر می‌کنم خوب به کار گرفته‌ام. فکر می‌کنم در تمام عمر حرفه‌ای‌ام این امر مشهود بوده که من بسیار متعهد به اشاعه درک پایه‌ای علمی و روش علمی در میان گروه‌های هرچه وسیع‌تری از مردم هستم؛ متعهد به آن هستم که به شمار روزافزونی از توده‌ها، ازجمله ستمدیده‌ترین اقشار جامعه که از کمترین آموزش رسمی بهره‌مند شده‌اند کمک کنم تا به‌نوبه خود وارد فرایند علمی بشوند. همچنین متعهد هستم که تمامی آموزشی را که دیده‌ام و تمامی تجربیات اندوخته زندگی‌ام را صرف آن کنم که رویکرد ِ دقیق ِ علمی منسجم‌تر را به هر گوشه و هر بخشی از جنبشی برای انقلاب ببرم و آن را در خدمت به باز کردن و ساختن راهی که به یک جامعه نوین، یک انتقال سوسیالیستی باهدف کمونیسم، ختم می‌شود به کار بگیرم. سنتز نوین باب آواکیان و ِکل روش و رویکردی که به روشن‌ترین وجه خصلت و فشرده سنتز نوین است، الهام‌بخش من بوده و در طول سالیان دراز، در جهت‌های بسیار و به طرق مثبت بسیار زیاد، کار من را به چالش کشیده است.
بازهم می‌خواهم بیش از هر چیز بر رویکرد و روشی که در سنتز نوین فشرده‌شده است تأکید کنم، به‌ویژه در ابعاد شناخت‌شناسانه‌اش: یعنی، جستجوی ِ دقیق الگوهایی که ماهیت واقعیت را همان‌طوری که هست، پدیدار می‌کنند، بی‌توجه به این‌که چقدر این کشفیات نامنتظره یا ناراحت‌کننده باشند. و همچنین، این درک علمی که، همیشه تضادهایی که درون هر پدیده یا پروسه هستند، پایه مادی تغییر آن می‌باشند. بنابراین، کشف خواهید کرد که پایۀ مادی برای تغییر بنیادین و انقلابی جامعه و دنیا در درجه اول درست در درون‌گروهی انگشت‌شمار از تضادهای بنیادین که کلیدی هستند، قرار دارد. آن تضادهایی که هستۀ زیربنایی و خصلت‌های تعیین کنندۀ نظام حاکم را تشکیل می‌دهند. نظامی که امروز در دنیا حاکم است نظام سرمایه داری-امپریالیسم است.
به‌طورکلی، چارچوبی فراهم کرده است که در داخل آن، احساس می‌کنم آدم هرچه بیشتر می‌تواند “سؤال‌های درست را طرح کند” و نه‌تنها “سؤال‌های درست را طرح کند” بلکه این سؤال‌ها را به مقصد و به راه‌حلشان برساند. این چارچوب، شخصاً مرا تغذیه کرده و برای من هوای تنفس داده است. فکر می‌کنم حداقل من را قادر کرده در حیطه‌های مختلف، خدمات قابل‌توجهی به پروسه عمومی کشف علمی کرده و تغییر دهم. این صرفاً به روشن شدن فکر من یا ارضای حس کنجکاوی شخصی من کمک نکرده است. هرچند در این زمینه هم کمک کرده (خنده). بلکه، به من در خدمت به پیشبرد فرایند تغییر بنیادین جامعه که اکنون به‌صورت عاجل موردنیاز است، کمک کرده است. سنتز نوین کمونیسم باب آواکیان مرا در جنبه‌های مثبتی به چالش کشیده و مرا قادر به ارائه خدماتی کرده که بدون آن نمی‌توانستم. این را فقط از طرف خودم نمی‌گویم بلکه از طرف خیلی‌های دیگر میگویم که در کار و خدماتشان، از سنتز نوین باب آواکیان الهام گرفته‌اند. این نیز، نشانه دیگری از یک رهبری علمی واقعاً خوب است.

۲۸ آذر ۱۳۹۹
از انتشارات: گروه کمونیست‌های انقلابی سنتز نوین در ایران

————

[۱] – Identity Politics – یا سیاست هویت گرا  اصطلاحی است که یک رویکردی سیاسی مشخص را توصیف می‌کند که در آن افراد و یا یک گروه اجتماعی از یک مذهب یا اقلیت مذهبی، نژاد، جنسیت، اقلیت ملی، دارای پیشینه اجتماعی یکسان، فرا طبقاتی یا عامل مشخص دیگر، برنامه‌های سیاسی را تبیین نموده و برمی‌گزیند و بر اساس نظام‌های ستم درهم‌تنیده‌ای که بر زندگی آن‌ها تأثیر می‌گذارد و گویا صرفاً از هویت‌های مختلف آن‌ها ناشی می‌شود، سازمان می‌یابند. سیاست هویت گرا تمرکزش را بر راه‌های ارتباط نژادی، اقتصادی، جنسیتی ، فراطبقاتی و سایر اشکال ظلم‌ستیزی و تجارب زیسته کسانی را که با نظام‌های مختلف ستمگر روبرو هستند، قرار می‌دهد.

این اصطلاح توسط مجموعه کمباهی ریور( Combahee River Collective ) در سال ۱۹۷۷ ابداع شد. گروه جمعی از زنان سیاست هویت گرا را تحلیلی می‌دانستند که فرصتی را برای زنان سیاه‌پوست بوجود می‌آورد که به‌طور فعال درگیر سیاست شوند، درحالی‌که هم‌زمان به‌عنوان ابزاری برای تأیید تجربیات شخصی زنان سیاه‌پوست عمل می‌کرد. سیاسیت هویت گرا در اوایل دهه ۱۹۸۰ استفاده گسترده‌ای گرفت و در دهه‌های بعدی در موارد بی‌شماری با مفاهیم کاملاً متفاوت و وابسته به زمینه اصطلاح مورداستفاده قرار

گرفت. با ظهور کنشگری اجتماعی که در گفتگوهای مختلف جنبش‌های فمینیستی، حقوق مدنی آمریکا و جنسی(ال جی بی تی-همجنسگرایان)، و همچنین چندین سازمان ملی‌گرایانه و پسااستعماری نمایان شد.

در کاربرد آکادمیک، اصطلاح سیاست هویت به طیف گسترده‌ای از فعالیت‌های سیاسی و تحلیل‌های نظری مربوط می‌شود که ریشه در تجارب بی‌عدالتی مشترک بین گروه‌های مختلف اجتماعی دارد که اغلب به حاشیه رانده‌شده‌اند. در این زمینه، سیاست هویت گرا هدفش آن است که به‌جای سازمان‌دهی صرفاً پیرامون نظام‌های اعتقادی به وضعیت موجود یا وابستگی‌های سنتی احزاب، از طریق درک الگوهای خاص و عوامل سبک زندگی و به چالش کشیدن خصوصیات و محدودیت‌های تحمیل‌شده از خارج ، تعیین سرنوشت و آزادی سیاسی بیشتر برای افراد حاشیه‌نشین را به دست آورد. هویت “به‌عنوان ابزاری برای طرح ادعاهای سیاسی ، ترویج ایدئولوژی‌های سیاسی ، یا تحریک و جهت‌گیری اقدامات اجتماعی و سیاسی ، معمولاً در یک زمینه بزرگ‌تر از نابرابری یا بی‌عدالتی و با هدف تأیید تمایز گروهی و تعلق و به دست آوردن قدرت و شناخت ، مورداستفاده قرار می‌گیرد. ”

کاربردهای معاصر سیاست هویت، افراد نژاد، قومیت، جنسیت، هویت جنسیتی، گرایش جنسی (همجنسگرا)، سن، طبقه اقتصادی، وضعیت معلولیت، تحصیلات، مذهب، زبان، حرفه، حزب سیاسی، سرباز جانباز و موقعیت جغرافیایی را توصیف می‌کند. سیاست هویت گرا معتقد است که این برچسب‌های هویتی از یکدیگر جدا نیستند، اما در بسیاری از موارد، هنگام توصیف گروه‌های خاص (مفهومی که به‌عنوان همتقاطع-اینترسکشنالتی- شناخته می‌شود) به یکی ترکیب می‌شوند- به‌عنوان‌مثال: زنان سیاه‌پوست آمریکا، همجنسگرای آمریکایی-آفریقایی هویت خاص بیش‌ازحد خاصی را تشکیل می‌دهند. توضیح مترجم-  با استفاده از ویکی‌پدیا

——————————————————

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.