سرور پارسا: گزارشی از مراسم گلزار خاوران – از دفتر مجازی یاد بود جانباختگان و قربانیان راه آزادی و برابری

واقعا گلزار است. با یک راه از گورستان بهائی ها سوا میشود. جمعیت شاید بیشتر از دو هزار نفر بودند. همه میگفتند بیشتر از هر سال است. سرتاسر زمین پر از گلهای سرخ و ارغوانی و سفید و …تمام سوراخ سنبه های دیوار دورادور، با شاخه های گل پر شده بود. جوانان بغل بغل گل داشتند و همه جا را پر میکردند. گورستانی حیرت انگیز. خاک. گورهای بی نام و نشان. گورستانی آنچنان بی مرز…. و گلباران. میخوای منفجر بشی. جمعیت بزرگی یکجا کنار یک گور دسته جمعی اجتماع کرده بودند. روی زمین جلوی گور مادران چمباتمه زده بودند و مادر انوشیروان لطفی وسطشون بود. یکی دو مادر جوانتر مراسم را می گرداندند ….

———————————————————

2897

سرور پارسا: گزارشی از مراسم گلزار خاوران – از دفتر مجازی یاد بود جانباختگان و قربانیان راه آزادی و برابری

پنجشنبه خودم را به تهران رساندم. با چند تن از مادران دیگر  صبح زود جمعه بسمت گلزرا خاوران حرکت کردیم. وقتی وارد جاده گورستان شدیم من واقعا دگرگون شدم. همش فکر میکردم پیکرهای بچه های مردم  را از این مسیر بردند و داشتم از بغض خفه میشدم. به گلزار که نزدیک شدیم جمعیت زیادی را دیدیم.

واقعا گلزار است. با یک راه از گورستان بهائی ها سوا میشود. جمعیت شاید بیشتر از دو هزار نفر بودند. همه میگفتند بیشتر از هر سال است. سرتاسر زمین پر از گلهای سرخ و ارغوانی و سفید و …تمام سوراخ سنبه های دیوار دورادور، با شاخه های گل پر شده بود. جوانان بغل بغل گل داشتند و همه جا را پر میکردند. گورستانی حیرت انگیز. خاک. گورهای بی نام و نشان. گورستانی آنچنان بی مرز…. و گلباران. میخوای منفجر بشی. جمعیت بزرگی یکجا کنار یک گور دسته جمعی اجتماع کرده بودند. روی زمین جلوی گور مادران چمباتمه زده بودند و مادر انوشیروان لطفی وسطشون بود. یکی دو مادر جوانتر مراسم را می گرداندند. همه مدام سرود می خواندند. آفتابکاران جنگل، موجی در موجی می بندند، بهاران خجسته باد و… جوانترها قطعاتی یا اشعاری را میخواندند که رادیکال بود و برای رژیم خط و نشان داشت. جوانترها معلوم بود عمدتا فرزندان هستند.

یک مادر شروع کرد شیون کردن و فریاد زدن و مدام میگفت: «ای ظالم مرگ بر تو…..» از توی جمعیت کسانی گفتند مادر را بگیرید حالش خوب نیست. اما بنظر من حالش خیلی روبراه بود فقط برخی نمیخواستند فضا رادیکال شود. فریبرز رئیس دانا هم حضور داشت.  در این مراسم ها همیشه شرکت میکند. یکی از مادرها از او پرسید چطور میتوانند برای فرزندشان سنگ قبر بگذارند. و یکی دیگر زیر لب با تمسخر گفت «مگر ایشان متولی خاوران هم شده اند ؟ !» یک مادر لر دایه دایه را خواند و مدام مشتهایش را گره میکرد. جوانها هی گل پر پر میکردند و فضا را گلباران میکردند. اشعار شاملو مشخصا هرگز از مرگ نهراسیده ام و کاشفان فروتن چند بار دکلمه شد. مراسم کلا دو ساعت طول کشید. فضای همبستگی و صمیمانه ای بود. کلی هم شیرینی های خوشمزه بخاطر عید در میان جمعیت پخش شد. جوان ها یک صندوق گرداندند برای کمک به سبز کردن فضای گورستان.

به نظرم باید مردم را قانع کرد که اینجا را دست نزنند. باید همینطور باقی بماند. گلباران. اما بدون سنگ خاکی. با گورهای گمنام. اینطوری خیلی تکاندهنده است. و نشان میدهد که بر مردم ما چه رفته است. من همانند دیگر مادران تمام مدت اشکم جاری بود. و خیلی های دیگر نیز. انگار واقعه دیروز رخ داده است. الان هم که دارم اینها رو مینویسم گریه ام گرفته. کاشکی در شهر ما هم چنین  جایی برای بچه هایمان داشتیم.

گوشه کنار برخی خانواده ها یکجا را نشان کرده اند که گور فرزندشان هست. گوشه کنار بر سر خاکی خانواده ای ایستاده و برای دیگران حکایت رنج میکرد و داستان تابستان شوم ۶۷ را میگفت که چطور از مرگ عزیزانشان خبردار شدند. عکس گرفتن ممنوع بود. فقط یک نفر که اونو می شناختند، می توانست عکس بگیرد. اونهم فقط از مادرها وقتی جمع بودند و از زمین و گلها عکس میگرفت. یا اگر کسی میخواست فقط از اقوام خودش در کنار گور عکس بگیرد. که این قسمت هم دیدنی بود. مثلا جوانهائی که تا یکدقیقه پیش اشک میریختند و سرود میخواندند.

وقتی مادر بزرگ بهشون میگفت بیائید با تصویر پدر عکس بگیرید میگفتند که زلفهایم نامرتب است. یا روژ لبم کمرنگ شده. و وسط خنده و گریه روژ لب را درست میکردند. یکجا یک مادر با لهجه ترکی مویه میکرد و میگفت آخرش نفهمیدم کجا خوابیده است. یک مادر دیگر او را بغل کرد و بهش گفت چه فرقی میکند ؟ در زندگی در کنار هم بودند و برای خواسته های بزرگ جان دادند و حالا در مرگ کنار هم قرار گرفته اند. بهش گفت اینقدر غصه نخور که فرزند تو کجا خوابیده. فرقی نمیکند. همشون یکی هستند و …..این مادر شروع کرد به بوسیدن دیگری و میگفت چه حرفهای خوبی! اما با وجود این توصیه ها همه به دنبال کسانی میگشتند. واقعا داشتم می ترکیدم.

در انتهای برنامه بیاد کشته شدگان بم یکدقیقه سکوت دادند. بعد بهاران خجسته باد را خواندند. بعد گفتند حالا میریم سر خاک خانم ریاحی. این خانم تمام این سالها از مادران فعال بوده و چند پسرش هم اعدام شده اند. او چندی قبل فوت کرد و خواسته بود همین جا دفنش کنند.

یک واقعه خنده دار در آخر برنامه

یکی از سخنرانان گفت که باید از مادران هم قدردانی کنیم که اینهمه مقاوم بودند و …..یک زنی از توی جمعیت گفت باید از همسران هم قدردانی کنیم که بار سالهای سختی را کشیدند و …..یک مادر با لحن طنز گفت: «نخیر. همسران هم مثل این رفتگان بودند. شانسی زنده موندین. برای همین اهمیت ویژه ندارن که قدردانی بشه. باید فقط از مادرها قدردانی بشه. و…» معلوم بود داره شوخی میکنه. اما آن زن نکته را نمیگرفت و بر حرفش پافشاری میکرد. چند دقیقه گفتگو بود که از همسران هم تشکر بشه یا نه. اما فضای خیلی خنده داری بوجود اومده بود. و همه هم خندیدند.

سراغ مزار بهائی ها هم رفتم! یکیشون گفت بما گفته اند اگر زمین برای مردگانتان کم دارین ببرین اونور (یعنی جائی که بچه ها دفن هستند) خاک کنید. گفت ما بهشون گفتیم اینکار را نمیکنیم. ما و بقیه مردم را بجان هم نیندازید. حرفهای خوبی می زد. با آنها هم همدردی کردم. متاسفانه هیچکس به آنها اعتنا ندارد.

به نظرم شکل اینجا را نباید دست زد. همینطور باید بماند. دقیقا همینطور که هست. خود شکلش هم عمق فاجعه را با قدرت بسیار بیان میکند. باید مردم را قانع کرد که شکل اینجا را دستکاری نکنند و به دنبال گذاشتن سنگ مزار برای تک تک فرزندان خود نباشند.

————

منبع: گزارشگران
http://gozareshgar.com

—————————————————————

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.