«گشایش در حصر»، خرگوشِ برآمده از کلاه انتخابات ۱۴۰۰
همانگونه که سید همیشه خندان در آستانهی برگزاری انتخابات مجلس خبرگان برای چند روز از ممنوعالتصویری خارج شد و تعدادی از سرشناسترین قاتلین از جمله پورمحمدی، ریشهری و دری نجفآبادی در لیست اصلاحطلبان قرار داد تا بهخوبی مشخص شود هیچ تضاد بنیانکنی میان جناحینِ رژیم در سرکوب خلق برای غارت هرچه بیشتر وجود ندارد. ….
—————————————————–
«گشایش در حصر»، خرگوشِ برآمده از کلاه انتخابات ۱۴۰۰
به انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ نزدیک میشویم و اینبار حاکمیت، کمی زودتر ماشینِ عوامفریبی را استارت زده است؛ از جمله با انتشار خبر “گشایش در حصر”.
میرحسین موسوی و مهدی کروبی در سالهای حصر خانگی لحظهای از اعلام وفاداری به ” آرمانهای خمینی ” و رویای بازگشت به ” عصر طلائی امام ” عقب ننشستهاند؛ همان عصری که مخالفان و منتقدان، احزاب و سازمانهای سیاسی، روشنفکران، زنان، نهاد دانشگاه و … مورد حملهی همهجانبه قرار گرفتند، طرد و قتلعام شدند تا پایههای استقرار ضدانقلاب تحکیم شود.
صدای این دو همچنین در آستانهی هر انتخاباتی ناگهان از حصر خارج شد و بیانیههایشان برای دعوت به انتخابات در رسانهها منتشر گردید… ( البته گاهی هم خبری از مراجعه به بیمارستان و یا عکسی باب طبعِ سیاسی-سانتیمنتالهای طبقهی متوسطی برای جملهسازی با قلب و حصر و شیخ و میر دلها ).
در واقع حصر آنها برای کلیت حاکمیت ( چه آنکه ایندو نیز هرگز جدای از حاکمیت نبوده و نیستند ) به سرمایهای نمادین تبدیل شده است برای ” داغ کردن تنور انتخابات ” تا برای این نهادِ بیآبرو، وجهه و آبرویی دست و پا کنند.
میرحسین موسوی با گذشت قریب به یک دهه از حصر کماکان حاضر نشده است نسبت به نقش خود در کشتار زندانیان سیاسی و نیز پروژهی “انقلاب فرهنگی” توضیحی ارائه کند ( او تا زمان رفتن به حصر عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بود ) ولی گاه و بیگاه در رابطه با اهمیت انتخابات و صیانت از اصل ” جمهوریت نظام ” حاضر به یراق بوده است. مهدی کروبی نیز به همین سیاق در رابطه با نقشهای کلیدیِ خود در تمام سطوح تصمیمگیری _از بدو استقرار ضدانقلاب_ کوچکترین توضیحی نداده؛ از نقش خود در بنیاد غارتگر مستضعفان تا بستن پروندهی مطبوعات با تبعیت از حکم حکومتی خامنهای با اسم رمزِ “فصلالخطاب” ولی هربار موسم انتخابات رسیده، بهیاد عصر طلائیِ غارت و کشتار، بیانیههای آتشین صادر کرده است.
این هر دو بخشی جدائیناپذیر از طبقهی حاکم هستند که هیچ منازعهی بنیانکَنی ندارند مگر چالشهایی در رابطه با شکل تقسیم غنائم؛ کافیست به حمایت این دو از انتخابِ حسن روحانی را دقت کنیم که طی هشت سال ریاست جمهوریِ خود تدوین و اجرایِ سیاستهای غارتگرانهی نئولیبرالی را چنان با سرعت طی کرده است که میتواند بهعنوان الگوی نئولیبرالیسمِ هار به اقصی نقاط جهان صادر شود. سیاستهایی که به تولید نیز خلاص زده، میلیونها کارگر را بیکار کرده و میلونها حاشیهنشین به جمع بزرگ حاشیهنشینان و راندهشدگان ایران افزوده است. سیاستهایی دیکته شده توسط مشاوران صندوق بیناللملی پول که از قضا حمایتِ تمام و کمال خامنهای و مافیای افتصادی-نظامیِ حولِ وی را نیز همراه داشته است.
آیا تنها یک مورد از انتقاد ایندو و حامیانشان _چه در سطح روشنفکران و چه در سطحِ پادوهای رسانهای_ بهخاطر دارید که با اصلِ این سیاستهایِ غارتگرانه مخالفت کرده باشند؟
آبان ۹۸ را در نظر بگیرید که موضعگیری اینها به انتقاد از کشتار خلاصه شد بیآنکه کمترین اهتمامی به دلایلِ قیام تهیدستان داشته باشند. یعنی سیاستهای ریاضتی را اجرا کنید ولی نرمتر با تلفاتِ کمتر. ( البته نگرانیِ آنها از این تلفاتِ انسانی هم بیشتر از حیث تخریب وجههی نظام است تا دلنگرانی برای جانهایِ پرپر شده زیر چکمههای برادران سپاهی ).
حصر و زندانِ منتقدان و مخالفانِ حاکمیت، بیکم و کاست ظلم محسوب میشود ولی الزاما بهمعنایِ ایستادنِ فرد/افرادِ محصور و زندانی بر موضع حق نیست. آزادیِ بیان حقی انکارناپذیر است ولی هر بیانی برسازندهی رژیمِ حقیقت نیست. محصور بودن طویلالمدت “آنسانگ سوچی” مخالف رژیم نظامیان در تایلند را مرور کنیم. فردی که با پروپاگاندایِ بیوقفهی نهادهای امپریالیستی به یگانه منجیِ تایلند تبدیل شد ولی بهمحض رهایی از حصر و با در دست داشتن جایزهی صلح نوبل، کمر به نسلکشی از مسلمانان بست و هر صدای منتقدی را بهنام دشمن دموکراسی به بند کشید. سران ضدانقلاب حاکم در جمهوری اسلامی را در نظر بگیریم که تجربهی زندان و بعضا شکنجه شدن در نظام سیاسی پهلوی را در کارنامه داشتند ولی از تجربهی داغ و درفش برای بازتولیدِ دستگاه رعب و وحشت در ابعادی بسیار بسیار عمیقتر و وسیعتر از رژیم سیاسی قبلی بهره گرفتند.
دو رهبر در حصر اصلاحطلبان به اضافهی سیدِ همیشه خندان اصلاحات، جملگی در سرکوب همهجانبه نقشآفرینی کردهاند و صرف حصر و ممنوعالتصویری نمیتواند:
الف) گذشتهی ایشان را از مظان پرسشگری و دادخواهی به حاشیه براند و
ب): بههمین واسطه از آنان رهبرانی برحق بهعنوان بدیل رهبران کنونی بسازد.
و گرنه اسدالله لاجوردی و صادق خلخالی هم سابقهی زندان و تبعید در حکومت پهلوی را در کارنامه داشت و بلافاصله پس از انقلاب در نقشِ قصابِ انقلاب ظهور کردند.
“گشایش در حصر” مطلقا چیزی نیست مگر تاکتیک حاکمیت در جهت بسیجِ مجدد لایههای بالایی طبقهی متوسط در برابر فریادِ ” اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا “.
انتشار عکس مشتی آخوندِ شاد و شنگول، نشسته در ویلا و در حال بلعیدن موز و خیار، استخوانی است که حاکمیت به پیش پایِ دریوزگانِ “امنیت ملی” پرت میکند تا آنها را در برابر قیامهای آتیِ تهیدستان بهعنوان متحد در کنار خود داشته باشد؛
همانگونه که سید همیشه خندان در آستانهی برگزاری انتخابات مجلس خبرگان برای چند روز از ممنوعالتصویری خارج شد و تعدادی از سرشناسترین قاتلین از جمله پورمحمدی، ریشهری و دری نجفآبادی در لیست اصلاحطلبان قرار داد تا بهخوبی مشخص شود هیچ تضاد بنیانکنی میان جناحینِ رژیم در سرکوب خلق برای غارت هرچه بیشتر وجود ندارد.
زندانیان و محصورین برحقِ ما کسانی هستند که جز نان، کار و آزادی و مسکن برای تمام تهیدستان چیزی نمیخواهند و با آرمانِ حکومت مردم بر مردم و برای مردم نفس میکشند. به باندهای سیاسی مستبد و مرتجعِ داخلی و گنگسترهای امپریالیست وابستگی ندارند و امروز سبز و فردا بنفش و پسفردا نارنجی نمیشوند.
——–
«متن از گروه نویسندگان #سرخط»
https://t.me/SarKhatism
————————————————-
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.