تقی روزبه: گسترش جنبش کارگری و ویژگی های آن؛ آیا وارد نقطه عطف تازه ای شده ایم؟

ترکیب همزمان چندین روند تودرتو، گرچه در سطوح و با شدت و ضعف متفاوت، که شامل افزایش چشمگیر کمیت اعتراضات کارگری، تقویت همگرائی بین بخش ها و بخش های مختلف با یکدیگر، میل به سراسری شدن، بلوربندی شاخه های استراتژیک و نقش آن ها در سراسری کردن جنبش کارگری، ارتقاء کمی و کیفی مطالبات و بالأخره افزایش نقش جنبش کارگری در مبارزه علیه نظام و سیاست های ضدکارگری آن؛ در مجموع موجب پیدایش کیفیت تازه ای شده است که بیانگر ظرفیت های جدید جنبش کارگری است. ….

——————————————————–

گسترش جنبش کارگری و ویژگی های آن؛ آیا وارد نقطه عطف تازه ای شده ایم؟

چندین تحول مهم در چندین مؤلفه مهم دست بدست هم داده و منجر به ظهور شرایط نوین و ارتقاء اعتراضات و مبارزات اقتصادی و اجتماعی به مرحله تازه ای شده است که درونمایه اصلی آن دلالت بر خروج تدریجی از یک دوره فرسایشی بحران و موازنه قوا دارد. در راستای انتقال از وضعیت تدافعی به وضعیت تهاجمی به نفع جنبش کارگران و جنبش عمومی. چنین روندی با همه بغرنجی ها و افت و خیزهای مقطعی اش و صرفنظر از شتاب و زمان بندی، اما از آن جا که آبشخور اصلی آن را شماری از دگرگونی در مؤلفه های پایدار تشکیل می دهد، اجتناب ناپذیراست. منتجه خروجی و نهائی این دگرگونی ها و کشاکش ها را که از دیرباز بین جامعه رسمی و اهداف و ارزش های آن و جامعه واقعی با مطالبات و ارزش ها ی متفاوت و چه بسا متضاد جریان داشته است، می توان در یک عبارت کوتاه، بحران «افول قدرت مستقر و ناتوانی در ترمیم و بازتولید آن» نامید. دوره کمابیش طولانی فرسایشی بحران یا دوره فترت، پس از گذراندن مرحله کمی و نامحسوس فرسایش قدرت، اینک به مرحله تازه و کیفی رسیده است که در آن شاهد تغییراتی در موازنه کفه قوا هستیم. نکته اصلی این نوشته هم حول همین مسأله و نشان دادن افت در مؤلفه های اصلی قدرت و این که چگونه شکاف بین جامعه رسمی که رژیم نمایندگی اش می کند و جامعه واقعی که جنبش ها آن را بازتاب می دهند، وارد مرحله جدیدی شده است. در اصل موج اول و بزرگ  چنین تحولاتی از خیزش دیماه ۹۶ شروع شد و موج دوم و گسترده تر آن در خیزش آبانماه بروز یپدا کرد. با این همه این رخدادها نشان دادند که ویژگی تغییر معادله قوا بین جامعه و سیستم اولا به شکل موج وار و نه به شکل ضربتی صورت می گیرد (یک دو سه و چند خیزش بزرگ*) و ثانیا از ناموزونی انگیزشی و نقصان در همزمانی و ریتم حرکتی بخش های مختلف جامعه رنج می برد که این خود به رژیم امکان سرکوب می دهد. آن چه که اکنون در فواصل این نوع خیزش های بزرگ و موج وار صورت می گیرد، و بنوبه خود، نقطه عطف تازه و مهمی در انکشاف مبارزه کارگران و جنبش مطالباتی از یکسو و پیوند آن با سایر جنبش های اجتماعی و نیز جنبش عمومی از سوی دیگر است. در حقیقت عمق بحران و معضلات بزرگی که جامعه از آن رنج می برد، فراتر از مطالبات اخص و صنفی این یا آن بخش است؛ با این وجود مسیرحرکت سراسری از بستر گسترش دامنه همین جنبش مطالباتی می گذرد. در یک نگاه استراتژیک که به مفصل بندی کل اعتراضات بخش های مختلف جامعه علیه سیستم تمرکز دارد، باید هم اهمیت ورود جنبش کارگری و مطالباتی به مرحله تازه را دید و هم چگونگی مفصل بندی آن در کل جنبش سراسری و تقویت همبستگی و ریتم و همزمانی آن ها را در موج یا موج های بعدی خیزش سراسری. بهر صورت، در نتیجه همه این تحولات رژیم دیگر قادر نیست به شیوه تاکنونی قدرت خود را بازتولید کند و در گزینش شیوه های تازه هم به همان اندازه اندازه ناتوان است و این در حالی است که آشکارا در برابر چنین گزینش هائی قرار گرفته است. از همین رو تغییر رادیکال در وضعیت، چه از سوی رژیم اگر بفرض بتواند با خوردن چندین جام زهر و تغییر جهت مؤلفه های بحران، مفری برای گریز از محاصره و برقراری نقطه تعادل نسبتا پایدار پیدا کند و چه از سوی جنبش های اعتراضی که در راستای آرایش سراسری به حرکت در آمده اند، اجتناب ناپذیر شده است. واکنش تا کنونی رژیم به بحران را فرافکنی، حرکت در منطقه کور، روزمرگی و از این ستون به آن ستون فرج است و حفظ حالت تهاجمی در عین فروریزی پایه های آن تشکیل می دهد. از همین رو هر لحظه امکان دارد، با تغییر پر شتاب شرایط و رخدادهای نامنتظر و احیانا خیزش های غافلگیرکننده مواجه شود.

مهمترین مؤلفه های دخیل در بحران بازتولیدقدرت
۱- بحران حاد اقتصادی و سقوط آزاد ارزش پول ملی، که رژیم قادر به کنترل آن نیست و حتی قادر نیست به شیوه تاکنونی دخل و خرج کشور را تمشیت کند. نرخ منفی و سقوط آزاد رشد اقتصادی و جهش تورم در سالی که خامنه ای بجای سال ورشکستگی، نامش را سال «جهش تولید» گذاشت؛ و لاجرم توسل به انواع ترفندها و شعبده بازی ها،‌ چون پیش فروشی آینده، از طریق مزایده نفت زمین گیرشده، برای پر کردن مغاک کسر بودجه عظیم و چرخاندن امورات روزمره کشور، آن هم با عنوان کذائی گشایش اقتصادی! و همه این ها که بهشت فروشی کلیسا در قرون وسطی را به خاطر می آورد، برای پنهان کردن ورشکستگی اقتصادی از طریق جیب بری و مقروض کردن آینده به حال ورشکسته است. در نتیجه سقوط شتابان اقتصاد و قدرت خرید و افزایش شدید هزینه های زندگی، استانداردهای زیر خط فقر کنونی، با وخامت باز هم به مراتب بیشتری مواجه می شود که تحمل آن را برای کارگران و تهیدستان و بطور کلی اکثریت بالای ۸۰٪ شهروندان کشور ناممکن می گرداند؛ آن هم در شرایطی که به موازات آن هر دم بر ولع بی پایان اقلیتی ممتاز که هر لحظه پول پارو می کنند افزوده می شود و هیچ قلمروی از زمین و جنگل و دریا و کوه (حتی ستیغ بلند دماوند) از غارت و دست اندازی آن ها مصون نیست. طبیعی است که هیچ دولتی و سیستمی با چنین بیلان ورشکسته و با چنین احساس فراگیری از خشم و ناامیدی شهروندانش، نمی تواند آسوده بخوابد و قادر نیست به شیوه کنونی به حیاتش ادامه بدهد و بسیار زودتر از آن چه که تصور می کنند باید حساب پس بدهند.

۲- عملکرد فاجعه بار رژیم در مقابله با همه گیری کرونا و محک خوردنش در مواجه با آن، که چیزی جز پنهان کاری و در عمل تن سپردن به نوعی سیاست کشتار جمعی و داروینیسم اجتماعی ( تنازع بقاء خشن) نبوده است، بیش از پیش بر شکاف حاکمیت و جامعه افزوده است. چنان که بحران کرونا لطمات مهمی بر توان سیاسی و تتمه اتورتیه سیاسی و حتی مذهبی آن وارد ساخته است.

۳- «همه گیری فساد». فساد ساختاری و ارقام نجومی آن، تا بالاترین مقامات و کارگزاران رژیم ریشه دوانده و هر روز گوشه های تازه ای از آن در برابر انظارعمومی افشاء می شود. حتی فرار به جلوی نظام با شعار مبارزه علیه فساد (از طریق رئیس جدید قوه قضائیه ) و نمایشات مضحک او، بجای نشان دادن عزم رژیم به مبارزه واقعی علیه فساد، از شمولیت فساد ساختاری و ریشه دوانده در تمامی نسوج آن پرده برداری می کند. به عنوان نمونه در شرایطی که تمامی دم و دستگاه رئیس قبلی قوه قضائیه به جرم غارت اموال عمومی و فساد محاکمه می شوند، خامنه ای رسما اعلام می کند که نباید به شخص رئیس قوه قضائیه سابق و رئیس مجمع تشخیص مصلحت فعلی تعرضی صورت گیرد، و اگر همین فرمان را در مورد بررسی پرونده فساد رئیس مجلس دست نشانده اش -قالیباف- نداده باشد، بزودی خواهد داد. یا آن گونه که در مورد حداد عادل شاهدیم،‌ یکی دیگر از نظرکرده های رهبری در واکنش به افشاء رانت خواری اش، که چگونه در پشت خامنه ای و فرمان او سنگر می گیرد. همه این ها برای کسی تردیدی باقی نمی گذارد که آب از سرچشمه گل آلوداست و ماهی از سرگنده گردد نی زدم. بهرحال پی آمدهای انتشار رایحه گندیدگی هر نظام و احساس «همه گیری» فساد چندین برابر «همه گیری» کرونا موجب ریزش مشروعیت کامل نظام و برهنه شدن و بی آینده کردن آن می شود.

۴- سقوط شتابناک نفوذ ایران و نیروهای نیابتی اش در منطقه، به عنوان یکی دیگر از مؤلفه های اقتدار رژیم، که خود ناشی از گسترش اعتراضات جوانان و شهروندان آن کشورها به دولت های فاسد و ناکارآمد و آگاهی به نقش واپسگرا و منفی حکومت ایران و نیز کاهش امکانات و توانائی های مالی و غیرمالی آن در حمایت لازم از حامیان خود است. این روند بویژه در عراق و اکنون در لبنان شدت گرفته و حامیان رژیم ایران را در تیررس مردمان خشمگین آن کشورها قرارداده است که با توجه به اهمیت استراتژیک نفوذ منطقه ای برای حکومت اسلامی ایران، کمانه کردن آن به داخل ایران به روند فروپاشی اقتدار رژیم شتاب تازه ای می دهد. چنان که می دانیم مردم ایران بارها  در اعتراض ها و خیزش های خود نشان داده اند که تا چه اندازه نسبت به مداخله رژیم در منطقه و حیف و میل کردن اموال و بودجه های کشور و ریختن آن آن در چاه ویل سوداها و مطامع منطقه ای ش حساسند.

۵- علاوه بر بحران در مؤلفه های فوق و نقش آن ها در افول اقتدار رژیم، باید به دو مؤلفه بحرانی و اثرگذار مهم دیگر هم اشاره کرد: مؤلفه نخست از کار افتادن افسون اصلاح طلبان در تأمین پوشش حفاظتی لازم برای کانون اصلی قدرت و آشفته ساختن صفوف مردم در مبارزه علیه سیستم است، که خیزش های خیابانی سال های اخیر به نحو درخشانی پایان این شعبده بازی سیاسی را اعلام داشت که لاجرم منجر به بی حفاظ، برهنه و شکننده ترشدن ساختار قدرت گردید. به گونه ای که اکنون کانون اصلی قدرت مستقیما در تیررس مردم قرارگرفته است. اکنون نگاه مردم اساسا متوجه سرنخ ها و سرانگشتانی است که این عروسک های خیمه شب بازی، از مجلس تا دولت و تا سایر نهادهای رنگارنگ را، می رقصاند. مؤلفه دوم، بن بست و انزوای روز افزون رژیم در عرصه بین المللی است که منجر به تضعیف شدید توان سوخت و سازش با جهان و قدرت چانه زنی اش در عرصه های مختلف شده است. در این حوزه رژیم با اتخاذ برخی سیاست های ماجراجویانه منطقه ای و جهانی که هیچ تناسبی با توان واقعی اش ندارد، بیش از پیش در گرداب بحران و بن بست فرومی رود.

کارگران و آرایش نوین
۶- انباشت بحران ها و بویژه بحران حاد اقتصادی و معیشتی، و ناتوانی رژیم در کنترل آن، با غیرقابل تحمل کردن وضعیت، موجب چندین تحول مهم در صفوف کارگران شده است:

یکم: گسترش سریع دامنه کمی و مطلق اعتراضات. دوم: از آنجا که مبارزات انفرادی به تنهائی تاثیرگذار نبوده است،‌ گرایش به همبستگی و پیوستگی و همزمانی آ‌ن ها به نحو محسوسی تقویت می گردد. سوم: از آن جا که ابعاد بحران اقتصادی و تورم عنان گسیخته است و مطالبات و خواست های کوچک و معمولی اگر هم برآورده شوند، در قیاس با شتاب بحران و سقوط  اقتصاد و سطح زندگی قادر به بهبود وضعیت معیشتی نیستند، خواست ها هم به لحاظ کمی و هم کیفی ارتقاء پیدا می کند. چهارم: در روند تقویت همگرائی اعتراضات، شاهد برآمد بخش های استراتژیک جنبش کارگری هم چون نفت و پتروشیمی ( که اکثریت بزرگی از آن ها کارگران پیمانکار هستند و رنج مشترک بی ثباتی و امنیت شغلی، آن ها را با اکثریت بزرگی از کارگران و زحمتکشان در جامعه و با سایر بخش ها، مرتبط و همدرد می کند)، مؤسسات بزرگی چون هفت تپه و هپکو و فولاد و…، بخش های حمل و نقل که هم شاخه های متعددی دارد و هم خصلت سراسری، معلمان و سایر بخش های خدماتی چون پرستاران و… که آن ها نیز علاوه بر تجربه سال ها مبارزه، دارای ظرفیت سراسری هستند. پنجم: گرچه فعلا و بدرستی جنبش کارگری عمدتا تحت لوای خواست های صنفی حرکت می کند (که هم قدرت بسیج توده ای را فراهم می کند و هم چترحفاظتی در برابر سرکوب خشن و گسترده را)،‌ اما از آن جا که داغی بحران و گسترش دایمی دامنه آن،‌ بسرعت هر دستاوردی را ذوب و بی معنا می کند، به موازات رشد جنبش مطالباتی، به تدریج گره خوردن آن با خواست های کلان سیاسی و اجتماعی معطوف به تغییرات بزرگ و ساختاری و سیاست های کلان اجتناب ناپذیر می گردد. باین ترتیب جنبش کارگری، به موازات تداوم و گسترش کمی و کیفی مبارزات صنفی و افزایش توان مبارزاتی اش، برای خروج از تله بن بست کنونی و سترونی کنش گری در چهارچوب سیستم، بطور محسوس در حال سمت گیری به سوی طرح خواست های کلان اقتصادی و سیاسی و ساختارشکنانه ای است که می تواند منجر به حضور مستقل و فعال و نقش آفرین آن در جنبش عمومی ضداستبدادی و عدالت خواهانه، و سراسری و رادیکالیزه کردن آن شود.

پس بطور خلاصه: ترکیب همزمان چندین روند تودرتو، گرچه در سطوح و با شدت و ضعف متفاوت، که شامل افزایش چشمگیر کمیت اعتراضات کارگری، تقویت همگرائی بین بخش ها و بخش های مختلف با یکدیگر، میل به سراسری شدن، بلوربندی شاخه های استراتژیک و نقش آن ها در سراسری کردن جنبش کارگری، ارتقاء کمی و کیفی مطالبات و بالأخره افزایش نقش جنبش کارگری در مبارزه علیه نظام و سیاست های ضدکارگری آن؛ در مجموع موجب پیدایش کیفیت تازه ای شده است که بیانگر ظرفیت های جدید جنبش کارگری است. روندهمگرائی و پیوند بخش های استراتژیک طبقه کارگر و مزد و حقوق بگیران هم چون سکو و زیرساخت مستحکمی هم برای سراسری کردن بخش های مختلف جنبش کارگری عمل می کند و هم با سراسری کردن جنبش کارگری، نقش مهمی در آرایش دادن به جنبش عمومی ضداستبدادی و عدالت خواهانه ایفاء خواهد داشت.

چگونه در طوفان بحران،‌ کفه توان کنشگری و قدرت چانه زنی کارگران افرایش پیدا می کند؟!
لازم است به نقش یک عامل مهم و تا حدی غافلگیرکننده و دخیل در تقویت قدرت چانه زنی کارگران و تغییر توازن قوا بین دولت و کارفرمایان و بورژوازی ( اعم از دولتی، خصولتی و خصوصی) با طبقه کارگر اشاره کنم: بحران سقوط درآمدهای ارزی نفتی و فشارهای تحریمی روزافزون و بن بستی که رژیم در آن گرفتارآمده، موجب کوچک شدن و آب رفتن توان اقتصادی دولت و توان اداره امور و لاجرم کاهش مانور رژیم شده است. و همین امر بطور اجتناب ناپذیر سبب افرایش اهمیت نسبی نیروی کار شاغل، بویژه در مؤسسات اقتصادی بزرگ و استراتژیک و افزایش قدرت چانه زنی آن ها و حتی کاهش نسبی قدرت سرکوب رژیم، علیرغم وضع بحرانی اقتصاد،‌ شده است. نباید فراموش کرد که اکنون رژیم در گرداب انواع بحران ها و محاصره اقتصادی و تنگنای تامین هزینه های ارزی و تنظیم دخل و خرج نامتوازن دستگاه دولت، بسیار بیش از گذشته به تداوم تولید این بخش ها و صادرت غیرنفتی (مثل پتروشیمی ها و…) به کشورهای دیگر (بویژه همسایگان) برای تأمین کالای وارداتی و سایرهزینه های ارزی وابسته شده است. هم چنان که تداوم تولید نفت و سایر سوخت های مورد نیاز برای چرخاندن چرخ های کشور و جلوگیری از فروپاشی آن، برای رژیم  حیاتی تر شده است. بطوری که هرگونه خلل جدی در صادرات غیرنفتی و یا تولید سوخت می تواند کل تعادل شکننده سیستم را بهم ریزد. و حال آن که در گذشته با قدرت متکی به ارزهای نفتی و صندوق ذخایر ارزی و ثبات و اقتدار حاصل از آن امکان مانور گسترده ای داشت.
گرچه در معادله جدید افرایش نسبی توان چانه زنی کارگران نه برآمده از افزایش مطلق توان آن ها، بلکه از افرایش نسبی برآمده از سبک تر شدن کفه توان نسبی طرف مقابل سرچشمه می گیرد؛ اما بهر حال نتیجه خروجی آن موجب سنگین ترشدن نسبی کفه کارگران و لاجرم تقویت قدرت چانه زنی و  تحرک بیشتر جنبش کارگری شده است.
چنین پدیده ای بازتابی است از همان فرایند فروپاشی مؤلفه های بحران و ناتوانی رژیم در بازتولید قدرت خود. کارگران که در متن توازن قوای عمومی عمل می کنند، به شکل تجربی و غریزی هم شده  در پراتیک مبارزاتی خود چنین تغییراتی را احساس می کنند و از آن بهره می گیرند. با این همه، بدیهی است که تبدیل شدن این احساس به یک خودآگاهی عمومی چه در سطح کارگران و چه در مقیاس جامعه می تواند از دو سو هم در تنظیم تاکتیک های متناسب با گذار از حالت تدافعی به تهاجمی، نقشه مند کردن و شتاب بخشیدن به روند شکل گیری اقدامات سراسری کارگری مؤثر باشد و هم در تقویت جنبش عمومی ضداستبدادی و تقویت پیوند آن با سایر جنبش های اجتماعی.

پیوند خیابان و کارخانه
۷- وقتی از جنبش های کارگری و تهیدستان صبحت می شود بر کسی پوشیده نیست که بخش مهمی از آن ها از بیکاری مستمر و حاشیه نشینی گسترده (که از ۱۵ تا ۲۰ میلیون نفر تخمین زده می شود) در رنجند و هر لحظه بخش های تازه ای هم در معرض پرت شدن به دره حاشیه نشینی هستند. سونامی گرانی و بیکاری و پی آمدهای فروپاشی اقتصادی با افزایش خشم تهیدستان و جوانان بی بهره از حال و آینده، شغل از دست دادگان، مال باختگان، بام خواب ها،‌ مغازه خواب ها، ماشین خواب ها و در یک کلام به حرکت درآمدن گسل های اجتماعی میلیونی به حاشیه پرت شدگان و از هستی ساقط شدگان، همانگونه که خیزش های ۹۶ و ۹۸، نقش آن ها، بویژه جوانان لبریز از خشم و ناامید از وضعیت را نشان دادند، احتمال وقوع این خیزش ها و اعتراضات خیابانی و کاسته شدن از فواصل زمانی آن ها زیاد است. به طوری که حتی خود رسانه ها و صاحب نظران اجتماعی و حتی بعضا خود مقامات امنیتی وغیرامنیتی رژیم بکرات نسبت به وقوع آن هشدار می دهند. این خیزش ها پتانسیل سراسری شدن و البته نه هنوز به اندازه لازم توده ای شدن را دارند و با آگاهی های خوبی که نسل های جدید از وضعیت داخلی و جهانی دارند بر فضای سیاسی و قطب بندی و رادیکالیزه کردن آن تاثیر گذارند. با این همه این پیوند جنبش مطالباتی و جنبش خیابانی در کنار دیگرجنبش هاست که به آن خصلت واقعا توده ای و سراسری می دهد. تنها چنین ترکیبی است که می تواند موجب استمرار اعتراض در اشکال ترکیبی و تغییر رادیکال توازن قوا و از کار انداختن قدرت سرکوب رژیم، و گشودن مسیری برای خروج از بن بست گردد. چنین همبستگی و پیوندی به رژیم اجازه نمی دهد که بتواند به سادگی هر کدام را جدا جدا سرکوب کند. از همین رو اهمیت تقویت و تعمیق پیوندهای این دو شاخه اصلی جنبش خیابانی و مؤسسات کاری در  سرنوشت موج های بعدی اعتراضات سرنوشت ساز است.

اهمیت مؤلفه جامعه مجازی
۸- به موازات گسترش اعتراض ها در جامعه اولیه، شاهد نقطه عطف عرض اندام جامعه ثانویه در ابعاد میلیونی و کمپین گسترده اش علیه اعدام بودیم که نه فقط رژیم را سخت غافلگیرکرد بلکه برای اپوزیسیون و دیگر نیروها و کنشگران نیز، وجود چنین ظرفیتی در شبکه های مجازی قابل تصور نبود. بهرحال جامعه مجازی بخشی از واقعیت وجودی جامعه واقعی در عصر کنونی است و از قضا در شکل دادن به ذهنیت عمومی و هم افزائی و تقویت رابطه جنبش های مختلف و سراسری کردن آن ها و نیز افشا کردن چهره رژیم و گرفتن مچ آن در حین جنایت و یا در نزدیک ترین زمان ممکن، با توجه به حضور رو به گسترش کنشگران و  شبکه های جامعه واقعی در آن، نقش مؤثر و تکمیل کننده دارد. تقارن زمانی تحولات اخیر در عرصه جامعه واقعی و جامعه مجازی هم تصادفی نبوده و نشان دهنده آن است که دیوار چینی بین آن ها وجود ندارد.

۹- دو نکته مهم دیگر هم لازم است که به مجموعه فوق افزوده شود: یکی چگونگی شکل گیری نهادها و تشکل های میانجی و هم آهنگ کننده سراسری به عنوان یک ضرورت مهم برای کنشگری سراسری است که اصالتا و عمدتا از متن خود جنبش ها بر می خیزند؛ در لحظه و زمان مناسبی که شرایط عمومی و توازن قوا ایجاب می کند. در چنین شرایطی آن ها می توانند با سرعتی حتی غافلگیرکننده شکل بگیرند و ظاهر شوند. در حقیقت پیش زمینه های آن ها از هم اکنون در درون جنبش ها در حال پرورده شدن هستند. بنابراین مسأله و چالش اصلی خود تقویت این جنبش ها و شکل گیری زیرساخت های آن و توان سر پا ایستادن آن هاست. سر برآوردن نهادهای هم آهنگ کننده که طبعا در شرایط پلیسی از آسیب پذیری و حساسیت زیادی برخوردارهستند از نتایج ثانوی و گریز ناپذیرآن خواهد بود. وقتی خود جنبش ها بتوانند در دل طوفان و فضای سرکوب بپاخیزند و در صفوف مستقل توان خودسازمان یابی شان را به نمایش بگذارند، و مطالبات و خواست های خود را با صدای بلند مطرح کنند و پژواک آن را به گوش همگان برسانند،‌ دیگر به ارشاد و رهبری کنار گود نشستگانی که بانک بردارند «بگیر و به بند و امانش نده، بدست من پهلوانش بده!» و یا با تبختر خاص نخبگان، در خلوت و جلوت، خود را «رهبران و پیشاهنگان آگاه» جنبش خود بخودی تصورکنند، نیازی ندارند. در این رابطه وارونه نمائی فرایند تشکل یابی (و سیکل معیوب اول مرغ یا تخم مرغ) معضل آفرین است و هر گونه اقدام مصنوعی و یا زودرس برای پر کردن باصطلاح این خلأ از بیرون، آن گونه که بارها صورت گرفته است،‌ نه فقط شکست خورده و موجب اختلال در فرایند تکوین جنبش می گردد، بلکه هزینه ساز هم هست. به عنوان مثال یکی از آخرین این نوع تلاش ها شکل دادن به تشکل های چهارده نفره و مشابه آن در داخل بود که سرکوب شد. با این وصف تکلیف آن هائی که در خارج  در سودای شکل دادن به رهبری بر فراز جنبش هستند معلوم است و حکایت گر چهل سال سوداهای به باد رفته**. البته مسأله فقط فنی و یا پرت بودن ذهنیت نیست بلکه هم چنین فقدان وجود اعتماد لازم و پیوند طبیعی و لازم با جنبش ها و با خواست ها و دردها و آلام و رنج های واقعی آن ها هم هست؛ که دست یابی به آن خود یک پدیده بغرنج سهل و ممتنع است. عاریه کردنی نیست، درون جوش بوده و در حقیقت همانطور که اشاره شد پیش شرط های تکوین آن در متن جنبش ها و با همراهان واقعی آن ها در حال پرورده شدن هست. آن گونه که مثلا در سودان در شکل انجمن مشاغل شاهدش بوده و هستیم . شکل گیری و عرض اندام این گونه نهادهای هم آهنگ کننده و میانجی، بدور از جادوی رهبری و سلسه مراتب و رویکردهای نخبه گرایانه در شکل طبیعی و درون جوش خود، در همسازی با نوع سازمان یابی و نقش آفرینی جنبش های نوین اجتماعی و مجامع عمومی (آن طور که مثلا در مورد هفت تپه شاهدش هستیم) و با عیار بالائی از دمکراسی مستقیم؛ گونه جدیدی از نهادهای میانجی و هم آهنگ کننده را طلب می کند و می سازد که متناظر با سرشت عمومی این جنبش ها باشد. ناگفته نماند که نقد فوق نباید به معنی بی نیازی جنبش به نظریه پردازان و کنشگری فعالین اجتماعی و نقش مهم روشنفکران درک گردد. مسآله اصلی برقراری مناسبات و سوخت و سازی در خور بلوغ جنبش های جدید فی مابین آن هاست. نکته دوم و مهم دیگر شکل گیری و مفصل بندی گفتمان جنبش است که خود به همان اندازه بغرنجی تکوین یک جنبش و انباشت تحولات و تجربیات یک دوره تاریخی پیچیده بوده و تکوین آن ضمن پیوندهای عمیقش با جنبش، اما استقلال نسبی خود را دارد. طبیعی است که شکل گیری چنین گفتمانی می تواند به پراتیک و اقدامات جنبش، چشم انداز، شتاب، معنا و عزم تازه ای به بخشد. قطعات و عناصر مهم و اصلی این گفتمان که البته وجهه جهانی هم دارد، تا آن جا که به شرایط مشخص و انضمامی بر می گردد، بدرجات مختلفی در تناسب با بلوغ جنبش ها و مسائل واقعی که با آن ها مواجهند و البته در آمیخته با پس زمینه تجارب تاریخی هر کشور و نیز مهمترین روندها و دست آوردهای جهانی پرورده می شود و باید بتواند در چنین بستری به طور طبیعی به شکل یک گفتمان پادهژمونیک عرض اندام کند. هیچ گفتمانی اگر که بخواهد عاریتی و وارداتی نباشد، نمی تواند نسبت به  تجربه ها و تحولات و شرایط انضمامی بی اعتنا باشد و بدون بکارگیری مفاهیم پیشروئی که در عین حال بتواند به ذهنیت و خردعمومی و تجربه زیسته کارگران و زحمتکشان و قاطبه جامعه راه پیدا کند و به آن ها ارجاع دهد، به گفتمان هژمونیک تبدیل شود. البته روندها و گفتمان های گوناگون و بعضا متضادی وجود دارند که در تلاش گسترش حضور و نفوذ خود در جامعه و بویژه در میان کارگران و جوانان هستند. از همین رو صحنه مبارزه سیاسی و اجتماعی به هیچ وجه ساده و یکدست نیست و از این منظر هیچ چیز تضمین شده و قطعی نیست، حتی اگر کارگران بطور نسبی دست برتر را داشته باشند.

یک جمع بندی فشرده به ما می گوید که رژیم سرجمع در همه عرصه ها و مؤلفه های اقتدارخود دچار بحران بازتولید قدرت است. پیوسته کم می آورد، بسان یک چرم ساغری خشکیده، کوچکتر و چروکیده تر می شود. تلاش برای ایجاد مازاد قدرت از طریق یکدست سازی و تظاهر به قدرت جز به نزارتر شدن بیشتر و آب رفتن اقتدار آن نمی انجامد (اگر تناسبی بین توان و امکانات با آرایش دفاعی یا تهاجمی وجود نداشته باشد، ‌هیچ فرماندهی قادر به تغییر نتیجه جنگ نخواهد بود). با انباشت و اشباع انواع بحران ها مواجهیم که جملگی به شاهراه بحران بازتولید می پیوندند. تکیه بر عنصر قهر و سرکوب و هراس افکنی، در غیاب از کار افتادن سایر اهرم های تولید قدرت، عصای پوسیده ای است که به تنهائی تاب تنه رژیم را ندارد؛ گو این که کوتاه بینان نشسته بر کرسی قدرت آن را عصای سحر موسی به پندارند و به آن دخیل ببندند. این گونه نیست که بخش های سرکوب سیستم از فساد بیکران و ریشه دوانده در سراسر پیکرش در امان مانده باشند. برعکس، فساد که همزاد قدرت است، در این نهادها و نه کمتر از دیگر نهادها، رخنه کرده و رژیم نیز برای جلب رضایت آن ها و نمک گیرکردنشان، بیش از پیش سرداران نظام را در ویژه خواری های خود سهیم می گرداند. اکنون سال هاست که نظام با وجود بگیر و به بند و اعدام و دستگیری و پاکسازی، و حتی زندان و اعدام های کور، قادر نشده است که ازعهده پاکسازی این نهادها وحتی نهادهای بسیارحساس از افراد و شبکه های نفوذی سایر قدرت ها بر آید. ماجرای اخیر انفجار تأسیسات هسته ای نطنز که به اذعان خود دست اندرکاران رژیم خرابکاری از طریق نفوذ بوده است، تنها یکی از آخرین موارد است. این رژیم است که در ورای هیمنه ظاهری خود افول می کند و این مردم ایران و کارگران و زحمتکشان هستند که در ورای چهره زخمناک و رنجورشان برمی خیزند.

تقی روزبه   ۱۹ آگوست ۲۰۲۰
—————————-

*- نا گفته نماند که فضای سیاسی حاکم بر کشور ایران را بسادگی نمی توان صرفا با دو قطبی رژیم و جامعه توضیح داد. واقعیت آن است که قطب و آکتورسوم و خارجی، بویژه مداخله فعالانه و روزمره و همه جانبه روزافزون ابرقدرتی بنام دولت آمریکا وجود دارد که می کوشد به نوبه خود فضای سیاسی ایران را بین منافع و اهداف خود با رژیم ایران دو قطبی کند. در آن سو رژیم ایران هم به نوبه خود از منظر دیگری بر همین نوع دوقطبی سازی اصرار دارد، چه از طریق تنش افزائی و چه سازش و کنار آمدن با آن، اگر که لازم و ممکن باشد؛ تا بهتر بتواند به هدف اصلی خود که همانا حذف بزرگترین خطر و دشمن واقعی خود، که مردم  و کارگران و زحمتکشان ایران باشند، نائل آید. با این همه تمرکز اصلی این نوشته بر روند دو قطبی شدن واقعی جامعه پیرامون حاکمیت و مردم ایران است.

**- آن چه که در سطور بالا در مورد نقش فعالین و کنشگران و ایرانیان خارج کشور نسبت به داعیه رهبری در تحولات داخل، مورد انتقاد قرار گرفت، البته شامل همه ایرانیان خارج از کشور و همه اپوزیسیون ها نمی شود. انصاف حکم می کند که افراد و نیروهائی را که به اندازه توان خود و بدون جلوه فروشی و هیچ چشم داشتی، برای اهداف انسانی خود مبارزه می کنند و برای  تقویت و همبستگی با جنبش داخل کشور و افشاء حاکمیت ددمنش (و نه فقط داخل کشور) کنشگری می کنند، از قلم نیانداخت. به عنوان مثال نمونه اخیر جلب حمایت و همبستگی ۸۰ تشکل کارگری و سندیکائی خارج کشور از جنبش کارگری و…  یک نمونه از این نوع کنشگری هاست. غرض سترونی و اختلال زا بودن آن نوع مدعیانی هستند که جنش را نیازمند سر و خردی بیرون از خود می دانند که گویا در وجود آن ها به ودیعه نهاده شده است. چیزی که فلسفه اصلی مبارزه مردم را تشکیل می دهد. با این همه این را هم باید اضافه کرد که نیروهای مدافع جنبش کارگری و زحمتکشان و نیروهای پیشرو و چپ ها در خارج کشور بدلیل فرقه گرائی و تشتت و ناتوانی در دست یافتن به این بلوغ ساده که قفل بسته بحران بازتولید، که به نوبه خود دامن گیراین نیروها هم شده است و مسیر بازسازی، با عنایت به این نکته بدیهی که تکثر گرایش ها از ویژگی های عصرکنونی است؛ تنها می تواند با عزیمت از همکاری های گسترده همه گرایش های حول مطالبات مشخص و مشترک معطوف به جنبش های واقعا موجود، و بدون هژمونی طلبی این یا آن گرایش، باز شود. از این رو نمی تواند مشروط به «ناکجاآباد» حل اختلافات و یکدست شدن تحت لوا و هژمونی این یا آن برنامه صورت گیرد. از همین رو آن ها هنوزهم نتوانسته اند آن گونه که شایسته و بابسته است از تمامی ظرفیت ها و امکانات و توانائی های خود برای شکوفا ساختن جنبش و مشارکت در گفتمان یابی و شکل دادن به یک جنبش ضداستبدادی عدالت خواهانه در عین حال بازسازی خود در بستر آن، با در نظر گرفتن این نکته که مبارزه علیه سرمایه داری فقط مربوط به ایران نیست، بهره بگیرند. گرایش های اخص تنها می توانند بر مدار این دایره بزرگ و با در نظر گرفتن اولویت حرکت در آ‌ن مدار از دالان های تودر توی فرقه گرائی بیرون آیند. شاید هم عروج جنبش ها و مشخصا جنبش داخل کشور، بتواند به عنوان یک عامل محرک برای این بخش از چپ فرصت مغتنمی فراهم آورد.

—————————————————

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.