آرزم (آورد رهایی زنان و مردان): آتش‌بیار این معرکه کیست؟!

بدیهی است همواره و بیشتر کسانی قربانی شوند که ضعیف‌ترند، آسیب‌پذیرترند و بی‌دفاع‌تر. زنان، کودکان، زندانیان، فقرا و … آنانی که قانون حق مرگ و زندگیشان را در ید اختیار دیگری گذاشته، زنان و دخترانی که اگر »پایشان را کج گذاشتند» می‌توانند بدون ترحمی کشته شوند فقط کافی است شاهدی برای «پای کجشان» پیدا شود. ….

———————————————————

3467

آتش‌بیار این معرکه کیست؟!

نه اولی است و نه آخری خواهد بود. کشته شدن دختران جوان و نوجوان به دست پدرانشان به جرم عاشق شدن. مثله شدن زنان به دست شوهرانشان به جرم «عدم تمکین» و… و چه عجب که کشتن چنین عادی می‌شود: وقتی حاکمیتی در تمام طول عمرش سعی کرد از قبح کشتن بکاهد و آن را عادی‌سازی کند. هر روز بر کوی و برزن بساط  «تادیب و تعزیر»  و دار به پا کرد و مردم را به تماشا فراخواند. فرمان چشم در برابر چشم و قصاص داد و از هر مدعی و شاکی یک قاتل ساخت. هر «مجرم» و «بزهکاری» را به جرم «شرب خمر» و «آزار نوامیس مردم» و حتی «بی‌حجابی» در ملاء عام شلاق زد و دوره چرخاند. در جامعه‌ای که خشونت چنین نهادینه و قانونی می‌شود هر کس خود را محق می‌داند که قصاص کند، مجازات کند، «امر به معروف و نهی از منکر» کند و خلاصه «آتش به اختیار» هر خشونتی را روا بدارد.

و بدیهی است همواره و بیشتر کسانی قربانی شوند که ضعیف‌ترند، آسیب‌پذیرترند و بی‌دفاع‌تر. زنان، کودکان، زندانیان، فقرا و … آنانی که قانون حق مرگ و زندگیشان را در ید اختیار دیگری گذاشته، زنان و دخترانی که اگر »پایشان را کج گذاشتند» می‌توانند بدون ترحمی کشته شوند فقط کافی است شاهدی برای «پای کجشان» پیدا شود. در حالی که «صاحب» زن می‌تواند هر چقدر دلش می‌خواهد پایش را کج بگذارد، تازه قانون هم از او دفاع می‌کند. زندانی بی‌دفاعی که به واسطه‌ی دفاع از آرمان و آرزویش پای چوبه‌دار می‌رود. کودکی که از خشونت و سلطه‌گری پدر و خانواده می‌گریزد و قانون او را همچون جوجه‌ای گریزان به «صاحبش» باز می‌گرداند که براساس قانون حق مرگ و زندگیش را دارد. گرسنه‌ای که برای سدجوع دزدی می‌کند ودر ملاء عام دستش قطع می‌شود. زنی که از ظلم و ستم شوهرش عریضه به دادگاه می‌برد و حکم «تمکین» می‌گیرد و بعد به دست شوهرش کشته می‌شود و یا از ترس جانش، به تنهایی یا همراه با مردی دیگر، شوهرش را می‌کشد و خود به سنگسار محکوم می‌شود. جوانی آس و پاس که در درگیری کسی را می‌کشد و به خاطر نداشتن «دیه» سرش بالای دار می‌رود  و….  در چنین جامعه‌ای عجیب نیست که مردی روستایی به خودش حق بدهد دختر نوجوانش را که «بی عفتی» کرده شبانه و در خواب سرببرد. او نه تنها خود را «صاحب» آن دختر می‌داند که قانون هم بر این «مالکیت» صحه گذاشته است.

در چنین جامعه‌ای با این حد از خشونت نهادینه و حمایت شده، به جز آن‌هایی که مبلغان این خشونتند و از آن منتفع می‌شوند، چه انتظاری می‌توان از افرادی عامی، سنتی و احتمالا بی‌سواد جامعه‌ داشت. مردی روستایی که تصور می‌کند دختر جوانش به خاطر فرار با مردی که عاشقش شده تمامی «حیثیت و آبروی» او را زیر سوال برده و یا مرد متعصبی که به جای طلاق زنی که او را نمی‌خواهد قصد کشتنش را می‌کند  و یا جوان نادان‌تری که به خاطر پاسخ منفی زنی بر صورت او اسید می‌پاشد. این چرخه‌ی خشونتی است که حاکمیت و قانونش در این سال‌ها به حرکت چرخ‌‌هایش سوخت رسانده، آتش بیار معرکه‌اش بوده است. چرخه‌ای که روزبروز گسترده‌تر می‌شود و افراد بیشتری را در برمی‌گیرد، چه به عنوان قاتل و چه به عنوان مقتول. افرادی که بسیاری خود قربانی فقر، بی‌فرهنگی، فرودستی و خشونتند. این خشونت گسترده و فراگیر را باید از سرچشمه خشکاند!

آرزم (آورد رهایی زنان و مردان)
٧ خرداد ١٣٩٩

———————————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.