سپیده قلیان: روایت‌هایم رو به تکمیل شدن است

جز به جز آنچه را که لمس کرده‌ام و ندیده‌ام را برای مخاطبین با توجه به ارتباط «صدا‌ها»، «قدم‌ها»، «بوها» به تصویر کشیده‌ام، تا آن‌ها ببینند آن‌چه را که لمس نکرده‌اند تصویرها و متونی که ورای بحث همیشگی «افشاگری» به خودم در وهله‌ی اول این هشدار را می‌دهد چرا انکار کرده بودم؟! ….

———————————————

2687

روایت‌هایم رو به تکمیل شدن است.

جز به جز آنچه را که لمس کرده‌ام و ندیده‌ام را برای مخاطبین با توجه به ارتباط «صدا‌ها»، «قدم‌ها»، «بوها» به تصویر کشیده‌ام، تا آن‌ها ببینند آن‌چه را که لمس نکرده‌اند تصویرها و متونی که ورای بحث همیشگی «افشاگری» به خودم در وهله‌ی اول این هشدار را می‌دهد چرا انکار کرده بودم؟! این آثار فاقد ارزش هنری یا همچین چیزهایی‌ست، روایت‌ها از کسی‌‌ست که نویسنده نیست، نقاش نیست، اما تعداد سرامیک‌های هواخوری اطلاعات، صدای شکنجه‌ی «علی ماهیگیر» را بازگو می‌کند، انسان‌هایی که نامی ندارد در این متن‌ها هم نامی نخواهند داشت، نامشان را نه شناسنامه و رسانه بلکه «مقاومت» و «ستمی» که در حق‌شان می‌شود به وجود می‌آورند، ارتباطی که زنی با موی آبی کبود با حسن با دست و پای آبی کبود در روایت‌ها ذکر می‌شود از سر دلسوزی یا حقوق بشری که از او سلب شده است، نیست. ارتباط آن‌ها هشداری‌ست برای آن‌ها که چشم‌هایمان را گرفته‌اند تا قلب‌هایمان سیاه شود، اما بی فایده بود.

در این متون از صهبا تا مکیه را جز به جز شرح داده‌ام ، شرح داده‌ام تا بیش از آنکه مخاطب آن‌ها را بشناسند نهادهای امنیتی به خودشان بیایند که وقتی می‌گویم فاصله‌ی سلول ۲۴ تا هواخوری فلان تعداد سرامیک است یعنی چه؟! بررسی کنند و قطعا حقیقت‌ی که پیش از این آشکار بود آشکارتر از قبل توی صورت‌شان کوبیده خواهد شد، این ورق پاره‌ها نقبی‌ست به نهادهای بین‌المللی، به آنها که ندیدند و با ندیدنشان روزهای سیاه مردمان حاشیه را سیاه‌تر کردند، نقبی‌ست به خودمان. باید مدام گفت و تاکید کرد. ما، مای عمومی ِ معترض وضعیت، همچون راننده‌ی غریب یک نعش کش در شهری دور، که جنازه را، انسان از نفس افتاده را، چیزی عادی می‌بیند، آنقدر از شکنجه و زندان و بازجویی و تجاوز خوانده‌ایم و شنیده‌ایم که هر خبری از این دست برایمان عادی است. آنچنان که باید تکان نمیخوریم از اخبار.

با هر رنج مضاعف تحمیل شده‌ای بر زندانی، باید به بی‌نهایت آرزو و احساس در قلب زندانی و بی نهایت آرزو و احساس و امید و عاطفه در دل دوستان و دوست دارانش فکر کرد. باید مدام تاکید کرد و گفت که این ظلم، عادی و معمولی نیست. جنایت است. کثافت است. بینهایت جنایت و کثافت عریان.

این روایت‌ها اما تقدیم می‌شود به کسی که با او در پیوندی هستم ناگسستنی.

Visa det här inlägget på Instagram

. روایت‌هایم رو به تکمیل شدن است. جز به جز آنچه را که لمس کرده‌ام و ندیده‌ام را برای مخاطبین با توجه به ارتباط «صدا‌ها» ، «قدم‌ها» ، «بوها» به تصویر کشیده‌ام، تا آن‌ها ببینند آن‌چه را که لمس نکرده‌اند تصویرها و متونی که ورای بحث همیشگی «افشاگری» به خودم در وهله‌ی اول این هشدار را می‌دهد چرا انکار کرده بودم؟! این آثار فاقد ارزش هنری یا همچین چیزهایی‌ست، روایت‌ها از کسی‌‌ست که نویسنده نیست، نقاش نیست، اما تعداد سرامیک‌های هواخوری اطلاعات، صدای شکنجه‌ی «علی ماهیگیر» را بازگو می‌کند، انسان‌هایی که نامی ندارد در این متن‌ها هم نامی نخواهند داشت، نامشان را نه شناسنامه و رسانه بلکه «مقاومت» و «ستمی» که در حق‌شان می‌شود به وجود می‌آورند، ارتباطی که زنی با موی آبی کبود با حسن با دست و پای آبی کبود در روایت‌ها ذکر می‌شود از سر دلسوزی یا حقوق بشری که از او سلب شده است، نیست. ارتباط آن‌ها هشداری‌ست برای آن‌ها که چشم‌هایمان را گرفته‌اند تا قلب‌هایمان سیاه شود، اما بی فایده بود. در این متون از صهبا تا مکیه را جز به جز شرح داده‌ام ، شرح داده‌ام تا بیش از آنکه مخاطب آن‌ها را بشناسند نهادهای امنیتی به خودشان بیایند که وقتی می‌گویم فاصله‌ی سلول ۲۴ تا هواخوری فلان تعداد سرامیک است یعنی چه؟! بررسی کنند و قطعا حقیقت‌ی که پیش از این آشکار بود آشکارتر از قبل توی صورت‌شان کوبیده خواهد شد، این ورق پاره‌ها نقبی‌ست به نهادهای بین‌المللی، به آنها که ندیدند و با ندیدنشان روزهای سیاه مردمان حاشیه را سیاه‌تر کردند، نقبی‌ست به خودمان. باید مدام گفت و تاکید کرد. ما، مای عمومی ِ معترض وضعیت، همچون راننده‌ی غریب یک نعش کش در شهری دور، که جنازه را، انسان از نفس افتاده را، چیزی عادی می‌بیند، آنقدر از شکنجه و زندان و بازجویی و تجاوز خوانده‌ایم و شنیده‌ایم که هر خبری از این دست برایمان عادی است. آنچنان که باید تکان نمیخوریم از اخبار. با هر رنج مضاعف تحمیل شده‌ای بر زندانی، باید به بی‌نهایت آرزو و احساس در قلب زندانی و بی نهایت آرزو و احساس و امید و عاطفه در دل دوستان و دوست دارانش فکر کرد. باید مدام تاکید کرد و گفت که این ظلم، عادی و معمولی نیست. جنایت است. کثافت است. بینهایت جنایت و کثافت عریان. این روایت‌ها اما تقدیم می‌شود به کسی که با او در پیوندی هستم ناگسستنی.

Ett inlägg delat av سپیده قلیان (@sepide_qoliyan)

————————————————

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.