الف – پگاه: نه به خشونت سیستماتیک علیه زنان

خشونت علیه زنان از دهه‌ها پیش بر اثر مبارزات پی گیر زنان، علاوه بر جنبش‌های اجتماعی از سوی نهادهای دولتی و غیردولتی، حقوق بشری و بین المللی مورد توجه قرار گرفته و به فراخور هویت افراد یا نهادهای مربوطه از زوایای مختلفی به آن پرداخته شده است. اما جنبه‌هایی از بحث خشونت نیاز به توجه، تاکید و تعمیق بیشتری دارد و در این ارتباط پرسش هایی از این قبیل مطرح می گردد. ….

————————————————

نه به خشونت سیستماتیک علیه زنان

خشونت علیه زنان از دهه‌ها پیش بر اثر مبارزات پی گیر زنان، علاوه بر جنبش‌های اجتماعی از سوی نهادهای دولتی و غیردولتی، حقوق بشری و بین المللی مورد توجه قرار گرفته و به فراخور هویت افراد یا نهادهای مربوطه از زوایای مختلفی به آن پرداخته شده است. اما جنبه‌هایی از بحث خشونت نیاز به توجه، تاکید و تعمیق بیشتری دارد و در این ارتباط پرسش هایی از این قبیل مطرح می گردد.

خشونت سیستماتیک چیست؟ چه ابعادی دارد؟ چه گونه می شود با آن مقابله و مبارزه کرد؟

-    خشونت علیه زنان خشونت نظام مند، سیستماتیک، هدفمند و ساختاری است که عمدتا ناشی از ساختارهای سرمایه داری، مردسالاری و قدرت مداربوده و ابعاد گسترده‌ای دارد.  این خشونت را نمی‌توان صرفا یک رفتار فردی یا عملکردی ناشی از فرهنگ و عرف جامعه دانست و به‌رغم آن که  به فرهنگی جهانی تبدیل شده اما صرفا ریشه‌ی فرهنگی نداشته و مجموعه‌ی سیستماتیکی است که با مناسبات سود‌جویانه حاکم ارتباط تنگاتنگ دارد.  ماهیت این خشونت در ارتباط با یک رابطه‌ی اجتماعی معین یعنی رابطه‌ی قدرت میان زن و مرد و همچنین مناسبات مردسالارانه و یک رابطه‌ی تولیدی معین یعنی مناسبات طبقاتی سرمایه‌داری شکل می‌گیرد.  این خشونت فراتر از برخورد موردی و فردی، با تبعیض و ستم سیستماتیک علیه زنان رابطه داشته و اشکال گوناگون قانونی، مذهبی، عرفی، نژادی و ناسیونالیستی به خود گرفته است.  مذهب و سنت همواره این خشونت را تئوریزه نموده و قوانین حاکم آن را قانونی کرده‌اند.  در پدیده‌ی متاخر رواج خشونت سکسیستی در فضای مجازی، جوک‌ها و پیام‌ها باعث عادی‌سازی هر چه بیشتر خشونت در روابط شخصی و اجتماعی گردیده و پخش کردن تصاویر یا اطلاعاتِ شخصی زنان در فضای مجازی به ابزاری برای تهدید، ارعاب و سواستفاده بدل شده است.  نظام آموزشی، تربیتی و رسانه‌ها به صورت نامحسوس خشونت را بر اذهان مردم حاکم کرده‌اند.  عدم مجازات افرادی که خشونت خانگی اعمال می‌کنند و ارجاع آن به حیطه‌ی خصوصی، این خشونت را در خانواده امری مجاز و عادی ساخته است.  در جوامع مردسالار طبقاتی که سلسله مراتب قدرت از بالا به پایین و هرمی است زن جنس فرودستی است که نه تنها خشونت از جانب سیستم و مردان  به او اعمال می‌شود بلکه از جانب زنان فرادست نیز به اقشار زحمتکش و فرودست زنان اعمال می‌شود و در واقع لایه‌های پایینی زنان به دلیل فقر زنانه، شرایط اقتصادی مشقت‌بار، بیکاری یا کارهای موقت، سرپرست خانوار بودن، مسئولیت فرساینده‌ی کار خانگی و … به مراتب بیشتر از لایه‌های بالایی و زنان فرادست در معرض این خشونت‌ها هستند.  از این روی خشونت صرفا پدیده‌ای مردانه، فردی، فرهنگی، سنتی نیست و در مناسبات قدرت در سطوح مختلف دیده می‌شود.

-     انواع خشونت، تبعات و اشکال بروز آن در تار و پود هستی زنان و در تمامی عرصه‌های فردی و عمومی زندگی آنان به صورت آشکار و پنهان نهادینه شده است. بعضی از انواع خشونت مانند خشونت فیزیکی ( ضرب و شتم ) یا خشونت جنسی ( تجاوز ) بیشتر مورد بحث و گفتگو قرار گرفته، از این رو شناخته شده‌تر است، اما ابعاد دیگری مانند خشونت سنی که ارزشمندی زنان را معطوف به سنین جوانی و فاکتورهای زیبایی و توان فرزندآوری می‌کند، و یا خشونت در زندان‌ها نسبت به زنان زندانی که تحت شکنجه و آزارهای جنسی مختلف قرار می‌گیرند و یا احکام سنگین و حبس‌های طولانی به آنها داده می‌شود، کمتر طرح شده و کمتر شناخته شده‌اند.

-    طبق آمار جهانی انواع خشونت علیه زنان بیش از سرطان و جنگ از زنان قربانی می‌گیرد: خشونت فیزیکی، اسیدپاشی، قتل ناموسی / خشونت روانی، سنی، فرهنگی، کلامی، عرفی، توهین، تحقیر، تمسخر و ارزش‌هایی چون غیرت، تعصب، شرم و حیا / خشونت جنسی، تجاوز، آزار جنسی، متلک گویی / خشونت خانگی، دولتی، اقتصادی/ خشونت در زندان ها و احکام سنگین /  بویژه مواردی چون حجاب اجباری که ابزاری برای سرکوب و فشار چهل ساله بر زنان بوده، نرخ بیکاری بالای زنان ‌به‌رغم میزان تحصیلات بالاتر، دستمزد کمترنسبت به مردان در ازای کار برابر و عدم امکان دستیابی به موقعیت‌های شغلی،  تبعیضات قانونی در زمینه های ارث، حق طلاق، حق سفر، تبعیضات آموزشی، تبعیضات ورزشی و رفتن به ورزشگاهها و … همگی اشکالی ملموسِ خشونت برای ما زنان  و تجربه‌ی زیستِ عینی  و روزانه‌ی زنان ایران است.

-    با توجه به پیشینه‌ی تاریخی خشونت علیه زنان، باید در نظر داشت که خشونت‌های حاکم امروزه، با خشونت‌های پیش از سرمایه‌داری متفاوت است.  خشونت مدرن که با ظهور مناسبات سرمایه‌داری آغاز شده ویژگی‌ها و تاریخی دارد که از محورهای مهم آن تملکِ بدن زن برای کنترل تولید مثل و در واقع کنترل تولید و بازتولید نیروی کاراست. درواقع نقشی که زنان درتولید و بازتولید نیروی کار دارند از محوری‌ترین بنیان‌های ستم و خشونت بر زنان و از پایه‌ای ترین ارکان انباشت سرمایه از طریق تولید ارزش اضافه است که توسط نیروی کار صورت می‌گیرد.  اشکال مدرن خشونت علیه زنان در واقع بخش مهمی از پروسه تولد و تثبیت سرمایه‌داری است.  در روند تکوین سرمایه‌داری یک رابطه جنسیتی قدرت‌مدار جدید میان زن و مرد در نهاد خانواده پدرسالار شکل گرفت و بدین ترتیب ستم بر زن سازمان یافته‌تر از دوران پیش اعمال شد.  در دوران پیشاسرمایه داری زنان از اشکال گوناگون پیشگیری استفاده می‌کردند و بر تولید مثل خود در حد آگاهی‌های آن زمان و عمدتا با استفاده از دانسته‌های خود در مورد گیاهان و منابع طبیعی کنترل داشتند. سرمایه داری با به عقب راندن زنان از مناسبات تولیدی هویت زنان را با عناوینی چون مادر، همسر، دختر، بیوه تعریف کرد و با پنهان کردن نقش زنان در پروسه‌ی تولید به مردان حق سلطه بر بدن و کار زن را داد.  با رشد مناسبات سرمایه‌داری و افزایش نیاز به نیروی کار، تولید مثل زنان در چارچوب خانواده پدرسالار محدود شد و هر گونه کنترل تولید مثل و تمایلات جنسی غیرمولد شیطانی خوانده شد.  در این پروسه پزشکان مرد جای زنان قابله را گرفتند و اصل پزشکی مدرن مبنی بر ارجحیت جان نوزاد بر مادر حاکم شد.  سرمایه‌داری رحم زنان را به قلمروی عمومی تبدیل کرد که توسط مرد و دولت کنترل می‌شد و با وضع قوانین جدید و کارزارهای سرکوب، نهاد خانواده را ابتدا میان طبقات دارا و سپس طبقات فرودست تحکیم کرد و برای اولین بار یک طبقه‌بندی اجتماعی جدید به نام  زن خانه‌دار بوجود آورد که بستری گردید برای انواع خشونت‌های خانگی و بدین سان،  به گفته سیلویا فدریچی:رحم نقش تعیین کننده‌ای برای توسعه‌ی سرمایه داری پیدا کرد.

-    سرمایه داری به منظور تبدیل بدن زن به ابزارتولید، بازتولید و عرصه مناسبات قدرت، خانواده، مذهب و ایدئولوژی‌های مرتبط با آن را بکار گرفت.  تفکرات ناسیونالیستی و مذهبی زن را به مثابه ملک خصوصی تلقی کرده، سمبل‌هایش را بر آن بنا نهاد و اساس مناسبات سودجویانه را تامین و تحکیم کرد.  حجاب اجباری از سمبل‌های اصلی ایدئولوژی‌های مذهبی گردید که به خاطرآن فشارهای زیادی به زنان اعمال می‌شد.  در ناسیونالیسم، جسم زن مانند سرزمین و وطن،  ناموس مرد شد و دستاویزی برای قتل و جنگ و کشتار.  از سویی دیگر صنایع مد، زیبایی، سکس و پورنوگرافی بر اساس تک تک اجزای بدن بنا شد و از اصلی‌ترین صنایع درآمدزای سرمایه‌داری گردید.  در تمامی این اشکال زن صرفا ابژه است و هویت مستقلی ندارد. با توجه به این شرایط و سبعیت وحشیانه‌ی نیولیبرالیسم در سودجویی بیشتر فدریچی به درستی عنوان کرده که خشونت همچنان رو به رشد است و جهان هر روز بیشتر و بیشتر تبدیل به میدان جنگ و سیستم زندان می شود.

-    در برابر خشونت سیستماتیک علیه زنان که همه جانبه و در همه‌ی دوره های زندگی زن به شکلی اعمال شده است نباید ساکت ماند، آموزش، اعتراض، مبارزه و تلاش در جهت تشکلات مستقل زنان مسیری است که به رهایی زنان ختم می شود.

-    زنان در همه جا به مبارزه بر علیه انواع خشونت بپا خاسته‌اند.  از آنجایی که این خشونت‌ها ساختاری است مبارزه بر علیه آن نیز به مسایل گسترده‌تر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی مرتبط است و از این رو مبارزه‌ای سیاسی است.  مبارزه با خشونت سرمایه‌داری، تاریخی وقدرت مدار با بدیل فمینیسم ضدسرمایه‌داری، ضد مردسالاری و ضد قدرت امکان پذیر است.  تنها  با شکل‌گیری جنبش مستقل زنان و فمینیسمی که تمامی ابعاد مبارزه را دربر بگیرد می‌توان به رهایی رسید.

الف – پگاه
آذر ۹۸

——————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.