«بحران مزمن و فزاینده: سرسپردگی، سلطه گری با اتکاء به لمپن پروری»، نوشته آناهیتا اردوان

اساس و جوهر «کنش» گروههای سرسپرده، به یاری و مددِ لمپنیزم و لمپن پروری، به هستی ایشان در شکل اعمال سلطه بر منتقدان، نویسندگان و سازمانها و گروههای مخالف ارتجاع و بویژه امپریالیسم، تبدیل شده است.
سلطه؛ آنهم با اسلوب و روشهای ارتجاعی – مافیایی- لمپنیسمی، هرگز نمیتواند به اندکی حتی اندکی، رهایی، و حتی تحقق حقوق بورژوایی- کشورهای اصلی نظم نوین جهانی، آنگونه مدعی اند، بخصوص با توجه به تولید و بازتولید اجتماعی در ایران، منجر گردد. ….

————————————————-

1660

خاموشی بخودی خود مبین «تفکر ژرف» نیست، تفکری که در آن، آدمی تنها در ظاهر، جهان را ترک میکند و خود را از آن بیرون میکشد تا بتواند کلیتِ آن را دریابد، با جهان باقی می ماند. کناره گیری زمانی اصالت دارد که آدمی در «واقعیت» غوطه ور گردد:
[ کارگران و زحمتکشان را به اندازۀ اشیاء پایین آورده اند، به آنان اعم از دختر کارشناس ارشد حقوق، زن سرپرست خانوار، کارگر بیکار، جوان از تحصیل بازمانده، بازنشسته، بیمار، و ...بعنوان آسیب اجتماعی می نگرند که آرایش و انصاف جامعه را بهم زده اند. ستمگران میخواهند، آنان را بیشتر با ستمگری ترکیب کنند. اما، برای آنکه بار دیگر سرشت انسانی خود را بازیابند راهی ندارند که از صورت شی بودن به درآیند و چون آدمی بجنگند و نمیتوانند بصورت اشیاء وارد مبارزه شوند تا بعدها از شی شدگی به در آیند. ابزار موثر، تربیت مردمی سازی و ارتباط مستمر سوژه انقلابی- رهبران انقلاب آتی ایران، با کارگران و زحمتکشان است.]

تنها با خطر انداختن زندگی است که رهایی بدست می آید و میتوان به توانایی شناخت بهتر، دست یافت. شناخت به شرایط زیستی، انسانی و اجتماعی، مکان، دوران، الگو و ساختاری برای کار جمعی، انتخاب میکنید، بستگی دارد.
لمپنیزم و لمپن پروری در سرمایه داری مالی، نسبت به فازهای دیگر، بجهتِ از رده خارج کردنِ تولید، حدت و شدت بیشتری بخود گرفته است. هر ساختی؛ جمهوری اسلامی، نظامهای، اسقاطی نظیر دیکتاتوری سلطنتی، گرایشات و گروه؛ سازمانهای سرسپرده به نیروهای امپریالیستی- ارتجاعی، جارچیان و پیروان برنامه ها و سیاستهای نولیبرالیستی و ملتزم به برنامه های بله قربان گویِ «تجارت آزاد» برای آینده، خواستار همرنگی با دنیایِ ستمگرانه سرمایه داری و تداوم آنند.

وانگهی، فریادها در خیابانهای ایران و اقساء نقاط جهان برای بهبود وضعیت معیشتی- زیست محیطیِ بشر بمعنای برآشفتگی و برانگیختی ضد نولیبرالیسم اقتصادی، در نفی آن و نه درک و تکرارِ آن، است. در حقیقت، نولیبرالیسم کاملاً شکست خورده است و اکنون سخن بر سر بهره برداری از این شکست و پتانسیل بالفعل، ولو پراکنده و کماکان متوهم، با تمامی فراز و فرودهای مبارزه به امکانی برای پیروزی و تغییراتی بنیادین در خورِ شان و منزلت انسانِ مولد، است.
ریشه های رجعت و اتکاء به لمپنیزم و هواداران لمپن و عملیاتِ لمپن پروری گروهها و گرایشات راست و بورژوایی، نیز از همین شکست نشات میگیرد، تعادل شان آسیب دیده است و در پی ترمیم و رفع مشکل خود هستند. از آنجاییکه خواستار تداوم نظم سرمایه اند، از یک جنبه با لمپنیزم و لمپن پروری – بیش از پیش ماهیت ستمگرانۀ خود را افشاء می سازند و با استعمارگران و استثمارگران بشدت ماهیتی یکسان، بهم می زنند، از سازوکار، اخلاق، آداب و رسم و رسوم، عملکردهای ارتجاعی- امپریالیستی، « بیگانه سازی، بی اعتمادی، مردمیزدایی، شی وارگی، بت وارگی و …» بهره می جویند.
طرفه و حیرت آور آنکه، گروهها و سازمانهای سرسپرده، در مناسبات درونی «تشکیلاتی» و بیرونی، ابزار سلطه گری و از خودبیگانگی، را کوششی برای آزادگی «بخوانید ضدیت با رادیکالیسم انقلابی برایند فرقه گرایی و کمپلکس های شخصی، حسادت و باندبازی درون تشکیلاتی»، می نامند.

آزاد سازی اصیل- یا جریان های ضد استثماری – استعماری، نمیتواند از روشهای سلطه گرانه، «آموزش بانکی، الگوهای عمودی، تشکیل ارتشی متشکل از هواداران لمپن و بیکاره و غیرسیاسی، و …» در انکار خلاقیت، انتقاد، پویندگی و پویایی، کار و کردار، و… استفاده کنند با سطور بسیار مختصر فوق دریچه دیگری گشوده میشود و قلم را بیشتر به مغاک بحران گروه و دسته های لمپن و لمپن پرور فرو می برد.
بهره برداری از اسلوب و سازوکارهای ارتجاعی و سلطه گرانه، دقیقاً با مقولۀ سرسپردگی به امپریالیسم و «اعتقاد یا التزام» به برنامه های سرمایه دارانه، گره میخورد.
کنش زمانی انقلابی ست که ضد نفی خود وجود واقعی- مادی داشته باشد و به رغم برخاستن از تضادهای اجتماعی، با مناسبات و مکانیزم سلطه گرانه و همان تضادها؛ ترور و رعب و وحشت و لشکر و ساختهای ارتجاعی – لمپنی، مبارزه کند. بدین ترتیب است که اصل بر این است؛ طبقه کارگر تنها در نفی خود بعنوان یک طبقه، میتواند خود و دیگران را به وارستگی برساند.

اساس و جوهر «کنش» گروههای سرسپرده، به یاری و مددِ لمپنیزم و لمپن پروری، به هستی ایشان در شکل اعمال سلطه بر منتقدان، نویسندگان و سازمانها و گروههای مخالف ارتجاع و بویژه امپریالیسم، تبدیل شده است.
سلطه؛ آنهم با اسلوب و روشهای ارتجاعی – مافیایی- لمپنیسمی، هرگز نمیتواند به اندکی حتی اندکی، رهایی، و حتی تحقق حقوق بورژوایی- کشورهای اصلی نظم نوین جهانی، آنگونه مدعی اند، بخصوص با توجه به تولید و بازتولید اجتماعی در ایران، منجر گردد.

فرقه گرای دست راستی همواره میخواهد زمان حال را رام کند به این امید که آینده را نیز رام شده، پدید آورد. بنابراین، هر آنچه در گرد « واقعیت » طواف کند را تهدیدی نسبت به هستی خود بحساب می آورد و بسرعت بهمراه لشکر هواداران لمپن، ملغمه می آفریند و در این مسیر جان کنشگران مارکسیست و انقلابی داخل کشور را بخطر می اندازد. در این باره، دستگیری های بسیاری توسط جمهوری اسلامی صورت گرفته که به نوعی به هوچی گری ها و لمپنیزم گروه و سازمانهای سرسپردۀ امپریالیستی بطور مستقیم و غیرمستقیم، ربط داشته است. لمپنیزم و لمپن پروری بسته به بدنۀ سازمان ها و گروههای مزبور عملاً نیروهای سرکوبی- امنیتی را تغذیه میکنند.
وانگهی، اعمال قدرت بر دیگران، با توجه به اصل [استتار جزء در کل و کل در جزء] بمعنی وقفه در کنش این سازمانها و عدم تعادل، اسکیزوفرنی سیاسی و بحران درونی رو به رشدی می باشد که لمپنیزم تنها بازتابی از آن است. نفی کنش انقلابی و رادیکال، سرکوب و نفی فعال و مداوم انسان اجتماعی است.

غریو عدالت طلبانۀ کارگران و زحمتکشان در خیابانهای ایران، ضد سلطه گری هیرارشی قدرت است. در تحلیل نهایی، سرشت سرسپردگی به نیروهای ارتجاعی و امپریالیستیِ گروهها و سازمانها با سرشت سرسپردگی کارگران و زحمتکشان، حاشیه نشینان، کارتن خوابها، و … به جمهوری اسلامی، ماهیتی متفاوت و متمایز از یکدیگر دارد. اولین آن، ماهیتی ستمگرانه در تثبیت هستی بی چون و چرای خود، به هر قیمت، با هرگونه افزار خفت آور، راه اندازی سپاهی از لمپنیزم، بعنوان هواداران ناآگاه و ناشناس، لمپن پروری بعوض کادرسازی، و دومین؛ ماهیتی دادگرانه در نفی دیکتاتوری و سلطه گری سرمایه و هستی خود.

سرسپردگی در تضاد با معرفت، پختگی، حرکت، پویندگی ست. در دورانی که فقر، گرانی، نبود دارو از استخوان انسانها بالا می خزد، مغز را می جود، و پیش میراند، موضوع مهم و اساسیِ شهروندان، « زندگی و بقاء» و ایفای نقش حمایت از سوژه و سوژه های انقلابی ست. در این مسیر، نمیتوان به اسطوره ها، باورها، مذاهب، سنتهای بازمانده از گذشته، برنامه هایی نظیر مجسمۀ ابوالهل اند، سالی یکبار نیز، تغییر نکرده اند، به روز نشده اند، و در حکم کاغذی پوسیده و چروکی، بیش نیستند، بعنوان راه برون رفت، حتی در اندیشه و ذهن، استناد و بسنده کرد بویژه زمانیکه برای تبلیغ و ترویج از قشونی دست پرورده از لمپن ها و تولید و بازتولید لمپنیزم، بهره میجویند.

قاچاق پوست مرغ «فیلم در این رابطه موجود است» توسط چندین موسسه وابسته دولتی، سرمایه های هنگفت می سازند و بار سنگین « قاچاق آزاد» بر دوش کارگران سنگین تر میشود. تا زمانیکه اصل قاچاق بر تولید غلبه دارد و مداخلۀ دولتهای جمهوری اسلامی، در امور اقتصادی، عمداً بدست فراموشی سپرده میشود، سازمان سلطۀ طبقاتی و همچنین امپریالیسم بعنوان قاطع ترین دشمن طبقۀ کارگر نیز، پنهان میگردد، « ارزیابی و شناخت ارجحیت مبارزه سیاسی، نیز منتفی است». اینجاست که در خیمه شب بازی تاریخ، دولت بورژوایی و برنامه های بورژوایی مجددا لباس پر زرق و برق بر تن کرده و آمادۀ زین کردن اسب و برون جستی زشت و بدقواره از زهدان تاریخند.

«سرسپردگی و سرسپردگان » بخصوص در حالیکه شکل و شمایلی مافیایی و در عین حال، اسطوره ای « البته اسطوره بورژوایی» بخود میگیرند، در اقشار ناآموخته، لانه میکنند و به بحرانی بسیار پیچیده و مخرب تبدیل میشوند. آنان میخواهند ضد روشنگری رادیکال دربارۀ موضوعات حاد و حیاتی دوران، مانع ایجاد کنند و آینده را در منجلاب بحران گیج کنندۀ سرسپردگی مجدد به ارتجاع و امپریالیسم، فرو ببرند، واقعیت دوران، پویندگی و حرکتِ بجلو را محکوم و نوعی ملغمه نامتقین و مبهم، بی نظم و سازمان نیافته ای، را در ذهنها، بوجود و جا اندازند.

حضرات در کمال وقاحت و بی شرمی میگویند، «اگر ما نبودیم، امپریالیسم به مردم ایران نگاهی نمی انداخت» این نگاه تاریخاً فاجعه آور بوده است. فاجعه ای مانند « خمینی و پینوشه و …» ببار آورده است. این نگاه ارزانی خودتان! البته، نگاه امپریالیسم به گروهها و سازمانها با قابلیت سرسپردگی، همواره ابزاری و  در حکم « چماقی بر سر جمهوری اسلامی»، اینبار برای یکجانبه گری و سلطۀ بی چون و چرا بر بازار جهانی، « نگاه به مردم ایران»، نیست. نگاه شما به امپریالیسم است؛ نگاهی از موضع ضعف ایشان و عدم سازماندهی در داخل کشور در طول بیش از چهل و یکسال اینهمانی ست. قدر مسلم، دخل و تصرف در واقعیتهای تاریخی و استتارشان، مسمومیت فوری می آورد.  امپریالیسم دست به هر چه بزند، خشک و سیاه می کند، به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد ! امپریالیسم عامل میرایی و سرسپردگی و حقارت سرسپردگان قرین سرسپردگی به جمهوری اسلامی است.

امپریالیسم در فاز سرمایه داری مالی بشدت توانایی اضمحلال و دگرسانی احزاب، سازمانها،عناصر متزلزل، لمپن پرور … را در سراسر جهان دارد. چون، در ظاهر بگونه ای عمل میکند که بنظر می آید دست پروده و طفلان خود را زیر فشار گذاشته است. بدین ترتیب، برای شناخت و مواجهه با چنین دگرگونی منفی، نیازمند مواجهه مجدد با مسالۀ آغازین و بنیادین مقولۀ امپریالیسم، ماهیت و چگونگی سازوکار آن- و همچنین ارتقاء درک خود از فرایند سرسپردگی تاریخی سازمانها و احزاب به ارتجاع و امپریالیسم، هستیم. این سرسپردگی، ماهیتی متمایز از سرسپردگی به دیکتاتوری حاکم بر ایران ندارد. سرسپردگی، سرسپردگی ست و همانطور که بطور مختصر، در سطور فوق عنوان شد،  از سازوکارهای مشابه، بهره میجویند.

به دیگر سخن، شرط اصلی داشتن دانش صحیح و برخورد با پدیدۀ سرسپردگی گروههای مزبور به ارتجاع و امپریالیسم و عناصر خودفروخته، « بازگشت به سرچشمه هاست».
امروزه، سرسپردگی به امپریالیسم، التزام و اعتقاد به برنامه های سرمایه داری، مالکیت خصوصی، احترام به تجارت و رقابت آزاد، بجهت پایگاه وسیع اجتماعی چپ انقلابی و رادیکال در ایران و همآوردی جانانه و متهورانه ضد سرمایه داری حاکم، رادیکالیسم صف بندی طبقاتی، ناتوان از اثبات حقانیت صوری خود، شده است. واقعیتی که وظیفه و رسالتی تاریخی فراروی ما میگذارد: « افشاء و نقد بیرحمانۀ برنامه هایی با محتوای بورژوایی و سازشکارانه ! این، « نقطۀ ورودی تاریخی رهایی از اسارتِ بندهای سرمایه داری».»

ماموریت رهایی بخشی نمیتواند بخاطر محرمات و تابوهایی برایمان ساخته اند و میسازند از تعهد و ایمان انقلابی- ضد استثماری- استعماری، سرباز زند. حقیقت از محدودیتها سرچشمه میگیرد و نادرست از محرمات، سرسپردگی، چشمپوشی و تسلیم، زبونی، دروغ و مکر و ریا.

باری، معرفت ما از پدیدۀ سرسپردگی نیروها و عناصر خودفروخته به ساختهای استثماری- استعماری، اعم از امپریالیسم، استبداد حاکم بر طهران و ….علی رغم ضربات مهلک به مبارزات انقلابی کشورمان، کماکان از سطح مغزهای عادی، پای برون نگذاشته است و مدام به دانسته های قرن نوزدهمی، اشاره میکند.

احراز دمکراسی و سوسیالیسم بدون شک به افشاگری دربارۀ کار و کرداری چون دیوهایی، برابرمان، علم کرده اند، نیاز دارد. دیوهایی که در دل زندگی پیچیده و بستر واقعی کار و کارزار؛ ایران؛ حضوری حتی حقیر نیز ندارند. مگر، منطق زیربنایی سرمایه داری، در ساخت قدرت حاکم بصورتِ ارتزاق انگلی از ارزش نیروی کار کارگران و زحمتکشان.

——————————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.