کودتای بیست هشت مرداد بعد از شصت و شش سال آیا دوباره تکرار خواهد شد؟

فرصت دادن به هرگونه خودکامگی که ایران را جز برای سود و انباشت نمی خواهد و امنیت ملی از نگاه او امنیت سرمایه، سود و انباشت به هر طریق ممکن است، در واقع فرصت دادن برای تسلط بی قید و شرط امپریالیسم در سایه سیاست های آشکار و نهان تجاوزگرانه ایست که شصت و شش سال پیش آن را با کودتای ننگین به پیش برد. ….



کودتای بیست هشت مرداد بعد از شصت و شش سال
آیا دوباره تکرار خواهد شد؟

کودتای بیست و هشت مرداد در شرایطی اتفاق افتاد که فقط بیست و هشت ماه از عمر ِدولت ملی_ دموکراتیک دکتر مصدق می‌گذشت.”خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود”.
دربار، وابستگان سیاسی انگلیس، بخش بزرگی از خوانین، بخشی از بازاریان، نفوذی‌های امریکا در‌ ارتش و اساسا بخش اصلی ارتش شاهنشاهی، سازمان سیا، وابستگانی چون بقایی و سپس مکی و حائری‌زاده و دار و دسته‌ی لمپن ها، خرده بورژوازی ناآگاه، حزب توده ایران (تا تیر ماه ۱۳۳۰) بخش بزرگی از روحانیت به وبژه پس از اواخر سال ۱۳۳۱ به‌بعد (به رهبری آیت اله کاشانی رییس مجلس و اشاره های نامستقیم آیت اله بروجردی و کسانی چون فلسفی و بهبهانی و نواب صفوی و …….) و بخشی از بوروکراسی محافظه کار نیروهای مزاحم، توطئه‌گر و محرک علیه برنامه‌های دموکراتیک، عدالت‌خواهانه و از همه مهمتر استقلال ملی دولت دکتر مصدق بودند. آنها در جامعه ۱۸ میلیونی که در حدود ۴.۵ میلیون نفر آن در تهران و چند شهر نسبتا بزرگ با اهمیت زندگی می‌کردند، می توانستند بخشی از نیروی‌های اجتماعی را بسیج کنند. در روستاها تقریبا خبری نبود مگر چند شخصیت مشخص برجسته روستانشین که به حزب توده یا جبهه ملی وفادار بودند. جبهه ملی ایران تشکیلات کوچک و نامنسجمی داشت. اما حزب توده تشکیلات قوی و آموزش دیده ای داشت و در ارتش نیز نفوذ کرده‌بود، اما نباید در مورد تشکیلات و توان عملی این حزب و تعیین کنندگی اش در شهرها در آن زمان غلو کرد.

اکثریت مردم راه مصدق را می پسندیدند و به آن عمل می کردند اما آنها فاقد انسجام تشکیلاتی و روحیه تحرک و مقاومت پایدار و مقاومت قهرآمیز در برابر فشار مسلحانه و سنگین ضد انقلاب و وابستگان آمریکا بودند. پیش از مرداد ۱۳۳۲ وابستگی مردم به راه مصدق و محبوبیت او کاملا آشکار شد و این برای امپریالیست‌ها به رهبری امریکا جای تردیدی باقی نگذاشت که مصدق تن به وابستگی نمی‌‌دهد، از پشتیبانی چپ و حزب توده برخوردار است، به راه سیاست های مستقل ملی و دموکراتیک، عدالت خواهانه که دست و پای امپریالیسم را می بست، می رود. با اصلاح سیاست های حزب توده و از همه مهمتر بر پیروزی در هدف اصلی یعنی ملی کردن نفت و خلع ید از استعمار انگلستان و شرکت نفت بریتیش پترولیوم، تکیه و مسیرهای ضد منافع امپریالیستی را طی می‌کند. بعدها حضور سوکارنو، تیتو، قوام نکرومه و نهرو در صحنه سیاسی جهان چونان نیرویی مستقل از دو قطب قدرت اما مخالف سلطه امریکا و به طور کلی دوست شرق، حرکتی را سامان داد که امپریالیسم را پس از کودتا علیه مصدق، این پایه گذار راه اراده مستقل ملی و مردمی به فکر براندازی آن دولت‌ها انداخت. سوکارنو، قوام نکرومه، با توطئه های خونین روبرو شدند و تیتو و نهرو همیشه زیر ضرب بودند و جمال عبدالناصر به جنگی نابرابر با اسرائیل که با تمام قوا از پشتیبانی آمریکا و اروپا برخوردار بود، کشیده شد و پس از شکست بالاخره با سکته قلبی از دنیا رفت.

کودتای ۲۸ مرداد توانسته بود نیروی سیاسی و اجتماعی‌ محدودی را که رشدیابی قدرت مستقل و به میدان آمدن فریاد عدالت و رهایی مردمی را عامل خفه کننده خود می‌دانست، متشکل کند و آمریکا و انگلیس را به پشتیبانی از خود فراخواند. این کودتا پس از شکست کودتا در بیست و پنجم مرداد اتفاق افتاد ولی این بار پیروز شد. طراحان و مجریان کودتا درخاطراتشان گفته‌اند که بار دوم این قم، روحانیت و شخص کاشانی بود که قاطعانه به یاری آمدند و بهانه ی ضدیت یا غیر مذهبی بودن دولت مصدق و خطر کمونیسم را دلیل راه قرار‌ دادند و با چاشنی عوام فریبی عامل شکست دولت ملی شدند. دولت مصدق البته سکولار بود. کاشانی بنا به آنچه اعتقاد داشت و روایت می‌کرد و بنا به ماهیت سیاسی اش که در حمایت و ارتباط متقابل با فلسفی و فدائیان اسلام بود، هرگز طرفدار آزادی فردی و اجتماعی و سیاسی مردم نبود و نمی‌توانست باشد. او رفراندوم به درخواست مصدق را بهانه کرد و اظهار داشت که این رفراندوم خلاف قانون اساسی است و می رود تا قانون و آزادی را متوقف یا محدود سازد. مصدق اما چون میدانست انگلستان و آمریکا، دربار و ارتجاع و ملک‌دارن تصمیم به نوعی کودتا و برکناری او و شکست دادن نهضت ملی از طریق مجلس که کاشانی رییس آن بود، گرفته اند، پیش دستی کرده و به آرای مستقیم مردم و رفراندوم در باره تکلیف سیاسی و وضع مجلس در مملکت مراجعه کرد و آرای بسیار بالا و شگفت انگیزی را که خودشان هم انتظار نداشتند؛ به دست آورد. او می‌گفت در شرایطی این چنین خطرناک و بحرانی، قانون همان است که مردم می گویند. رهبر اصلی کودتا، یعنی سرلشگر بازنشسته فضل‌اله زاهدی پیش از آن در اعتراض به سیاست های مردمی که مهار ضدانقلاب و واستگان استعماری و درباریان را تعقیب می کرد در مجلس متحصن شد و با پیشواز و پذیرایی و تامین جانی و غذا و تختخواب و خدمات رایگان از سوی کاشانی نیز برخوردار گردید. به هرحال این نیروی اجتماعی قوای ضربتی خود را از ارتش و از میان لمپن ها برگزیده و جز آن هم نمی توانست باشد. رهبران این نیروها عبارت بودند از:

شعبان بی مخ، طیب حاج رضایی، ملکه‌اعتضادی، پری بلنده، حسن مسگر، قاسم کوری، حسین رمضان یخی از سران لمپن‌های تهران و نظامیانی چون اردشیر زاهدی (پسر فضل اله زاهدی و داماد شاه و وزیر خارجه او که هنوز زنده است)، سرهنگ نعمت اله نصیری (موسوم به نعمت خره)، سرتیپ تیمور بختیار فرمانده لشکر کرمانشاه (که اساسا دوره نظامی در ایران ندیده‌ بود)، رضا جعفری (وزیر فرهنگ کابینه) و چهره هایی چون مظفر بقایی، برادران‌ رشیدی، میراشرافی، و جز آن. اما مصدق باوجود داشتن پایگاه مردمی، نتوانست و شاید به‌ اشتباه نخواست از آغاز نیرویی متشکل برای مقاومت تدارک ببیند و در آن از ملی‌ها و توده ای ها هم یاری بگیرد. او دشمن حزب توده نبود و هرگز زبان به مخالفت و بدگویی علیه این حزب نگشود، اما سیاست نادرستی را تعقیب کرد. او که توسط دختر دایی خود مریم فیروز – همسر کیانوری – با حزب توده مرتبط بود و امکان بروز کودتا را به اطلاع آنها رسانده بود توسط دکتر شایگان و دکتر فاطمی و معظمی و سرتیپ ریاحی و دیگران، اعضای جبهه و نهضت ملی را مطلع کرده بود. برای اقدام مقاومت آمیز شاید نه نیروی سازمان یافته را داشت، نه اعتماد لازم و نه امید به پیروزی. چرا؟

از نظر برخی آگاهان و برخلاف آنچه آبراهامیان (تاریخ نویس عالم و قابل اتکا) که می گوید که مصدق فریب هندرسن سفیر آمریکا را خورد (چون هندرسن به او توصیه کرده بود مدتی سکوت کند و کوتاه بیاید تا این موج بگذرد و همه چیز حل شود ) نظر دیگری نیز وجود دارد که در آثار و کتاب های سرگذشت نهضت ملی آمده است. گرچه از محتوای مذاکرات هندرسن و مصدق در ملاقات چند روز پیش از کودتا اطلاع زیادی در دست نیست اما چنین نظری نیز وجود دارد که هندرسن ضمن امکان متوقف کردن کودتا همچنین این را نیز به مصدق گفته بود که “شوخی نداریم، تا پای کشتن صدها هزار نفر می رویم، خیابان ها را به خون می کشیم، و همه جا را تخریب می کنیم، بعدا خودمان هم در عمل وارد می شویم، تحمل حزب توده و هیچ کمونیستی را در ایران نداریم، نفت نمی تواند و نباید از ما دریغ شود و تهدیدهای دیگر. ما میدانیم که این تهدید ها بعدا به شدیدترین وجه در اندونزی علیه دکتر سوکارنو اجرا شد.

مصدق بنا به آنچه تجربه شد و دیدیم که از این تهدیدها نهراسید و سازش نکرد اما آنها را جدی گرفت و بعدا معلوم شد که جنایت امپریالیستی واقعا جدی است. بنابر این او با درک واقعی از نیروهای واقعی مقاومت سعی کرد از مقابله بگریزد و برای حزب توده و جبهه ملی نیز همین پیام داده شد.

دشمنان استقلال ملی و وابستگان و دلدادگان نظام سلطه‌گری در این باره دروغ زیاد می گویند. از جمله اینکه حزب توده با تحریکات ماجرا جویانه‌ی خیابانی و نمایش حضور ارتش شوروی و اهانت و استهزاء روحانیت، امریکا را نگران و آنها را به کودتا تحریک کرده بود. با اعتراف و اظهارات بسیاری از اعضای نهضت مقاومت ملی پس از کودتا که مخالف حزب هم بودند؛ مشخص شدکه تمام این تحریکات کار طراحان کودتایی بود که از چند ماه قبل به آن می اندیشیدند و این تحریکات همه مصنوعی بودند. مدتها بود خانه‌ی کاشانی در خیابان باب همایون به محل تجمع، تظاهرات، بدگویی و شعارها علیه مصدق و برای درخواست استعفای او تبدیل شده بود .داریوش فروهر و یارانش در آنجا به خاطر مخالفت با این تجمع ها مورد حمله طرفداران کاشانی و فدائیان اسلام قرار می گرفتند. فدائیان اسلام اساسا آن زمان در راستای حضور امریکا فعالیت می کردند. اگر چه پس از کودتا ماجراجویی و سهم خواهی کردند و توسط رژیم شاه به شدت سرکوب و برخی از افراد آن جریان اعدام شدند.
هم چنین می گویند مصدق خود از ادامه کار با وجود تحریم ها و فشار های غرب، ناامید و خسته شده بود و به‌این جهت شرایط را برای ادامه برکناری خودش به دستور دربار فراهم آورد تا مظلومانه به عنوان یک قهرمان شکست خورده از صحنه بیرون برود. این حرفها در کنار حرف کسانی که برآنند از آغاز همه چیز زیر سر انگلیسی ها بود و مصدق هم مامور آنان بود، همراه با حرف کسانی که کوتاه آمدن مصدق را در برابر کودتای آمریکا عمدی و به دلیل وابستگی به امریکا می‌دانند، مجموعه ای از یاوه گویی کسانی است که اصل مبارزه و مقاومت را در همه جا از سوی همه کس و همه گروه ها، به عمد یا از سر نادانی و بیماری مشکوک و جهت دار و مبتنی بر ماموریت می دانند.

بی تردید این درست است که درکودتای ۲۵ مرداد مصدق پیروز شد و احساس می‌کرد همه چیز تحت کنترل اوست. او شاید از توان واقعی خود در غیاب یک نیروی سازمان یافته مقاومت شناخت درستی نداشت.
او شاید امکان توطئه ی زیر پوستی آمریکا و به کارگیری بخش وسیعی از نیروهای ارتشی و بازاری و لمپن ها و دلارپراکنی هایش را به خوبی ارزیابی نکرده بود.
اما به نظر نمی رسد او با آن ورزیدگی و هوشیاری و مهارت کسی بود که از هندرسن فریب خورده باشد. یا به نظر نمی‌رسد او ترس خورده و واداده در کودتای ۲۸ مرداد باشد. او تا مرحله‌ای پیش رفت که با عوض کردن صندلی خود در خانه اش که زیر گلوله باران بود، مقاومت کرد و سپس ناگزیر با شدت یابی فشار با همراهانش به جای امنی پناه برد و در آنجا خود و یارانش از کودتاچیان خواستند از کشتار که به حدود سه هزار نفر رسید دست بردارند و او با دادن نشانی محل اقامتش خود اعلام کرد که یارانش تسلیم می شوند. از میان مجموع نظرها، این نظر که او واقعا از عزم جنایت گسترده امریکا مطلع شده بود با توجه به روحیه او و روحیه نهضت ملی و شنیده های مربوط به حزب توده درست تر به نظر می‌رسد.

در ۲۵ مرداد او اظهار داشته بود که همه چیز را در کنترل دارد و در مقابل تهدید هندرسن که باید جلو تظاهرات لجام گسیخته مردم را بگیرد. این تظاهرات که ابتدا برای ایجاد وحشت از حضور کمونیست ها و شوروی (بی دینان) از سوی کودتا چیان سازمان داده شده بود اما بعدا از سوی اعضای حزب توده و برخی جریان های ملی ادامه یافت و با پایین کشیدن مجسمه های شاه این کاندیدای قطعی امریکا بود، از کنترل خارج شد. البته مصدق به کنترل زیاده روی ها اقدام کرد حتی با فاطمی را که رهبری رادیکال های نهضت را داشت هم برخورد کرد. در ۲۸ مرداد مصدق پس از آن که دانست واقعا ماشین جنایت به کار افتاده است خود را تسلیم کرد تا آن ماشین را متوقف کند و به دیگران (به ویژه به حزب توده و نمایندگان مقاومت ملی) گفت دیگر خودتان هر کاری می توانید بکنید. او نه سازمان مقاومت درست و حسابی داشت و نه نیرویی که جلوی تهاجم تانک ها و گلوله باران و اوباشی گری خیابانی مزدوران را بگیرد .

قیاسی وضع فعلی با موقعیتی که در آن کودتا رخ داد:

۱) ایالات متحده قصد براندازی را ندارد. جانشینی را که بتواند به براندازی کمک کند و اوضاع را در مدت زمان معین تحت کنترل درآورد در اختیار ندارد.
۲) ایالات متحده و متحدانش سازمان و نیروی کودتاگر در اختیار ندارند، به ویژه نیروی اجتماعی را که از کودتا چیان حمایت کند .
۳) ایالات متحده نمی تواند هزینه جنگ و عواقب طولانی شدن آنرا در ایران به عهده بگیرد.
۴) غرب و متحدانش با مقاومت نیروهایی از سپاه، ارتش، بسیج که وابستگی به مردم در آنها بیش از وابستگی به قدرت است و شماری از مردم که سازمان یابی می‌شوند، روبروست. در سرزمینی گسترده با ۶۵ هزار روستا و ۱۵۰ شهر پنج هزار تا ده میلیون نفری روبرو می‌شود و این کار آنها به درازا و آینده ای نامعلوم خواهد کشید.
۵) ناراضیان و مصیبت دیدگان کشور یا تهران، با آنکه سازماندهی و ابزار مقاومت را در اختیار ندارند اما به هیچ روی تسلیم بیگانه نمی شوند، در این میان نیروهای چپ و استقلال خواه و مقاومت جو هستند که سرمایه‌اری جهانی به ویژه آمریکا و غرب آن را خطری بزرگتر برای خود و منطقه به حساب می‌آورد، عامل موثری در مقابله با تجاوز آشکار و نهان امپریالیستی خواهند بود.
۶) بمباران زیر ساخت ها و تاسیسات و شهرهای کشور و آسیب رساندن جدی، موجی از خشم و نفرت را در جهان و ایران علیه امریکا برمی انگیزد.
۷) برنامه های تغییر رژیم (رژیم چنج) و جنگ های نیابتی تا کنون در ایران کارساز نبوده‌ است زیرا شک نیست که جامعه در کنار رنج ناشی از خودکامگی و بهره کشی و فساد؛ نسبت به مداخله‌ها و توطئه ها ی امپریالیستی بنا به تجارب تاریخی نیز بدبین و هشیارند.
۸) مقاومت های آزادیخواهان، کارگران و سوسیالیست‌ها در ایران به شدت سرکوب می‌شود . این از مشروعیت حکومت به شدت کاسته است اما جز به اراده خود مردم به ویژه مردم محروم و تحت ستم به‌چیز دیگری، حتی دیگر به اصلاح طلبان واقعی چه رسد به سلطنت طلبان و مجاهدان و لیبرال منش ها مشروعیت نمی دهد .
۹) مدتهاست سیاست امریکا متوجه رام کردن و همراه کردن ساختار سیاسی کشور است. از نظر دولت فعلی امریکا بهره‌برداری از منابع فراوان کشور، استفاده از بازار نیروی کار ارزان و به همکاری کشاندن منطقه‌ای و نفتی به بهترین وجه از همین حاکمیت ساخته است. گویا مردم ایران با این حکومت که سابقه کشتار دسته جمعی، سرکوب مستمر، زندان، ارعاب و تعقیب و آزار نیروهای چپ را که بالقوه می توانند نیروی اجتماعی عظیمی را در بر داشته باشند؛ می توانند به بهشت بروند و خوشبخت باشند. این عصاره سیاست امریکاست که با گره های سیاسی روبروست و این گره ها به تضاد درون طبقاتی طبقات حاکم و خواست به رسمیت شناخته شدن ولی فقیه و قدرت نسبتا برتر ایران در دنیای شیعی مسلک مربوط می‌شود .
۱۰) دولت جمهوری اسلامی حافظ منافع کلان سرمایه داران خودی است که در رشته های تجارت داخلی و خارجی، ملک‌داری و ساختمان‌سازی، پیمانکاری، پتروشیمی و شماری از واحدهای تولیدی متوسط و بزرگ، پول و بانک و جز آن فعال هستند و از طریق رانت و فساد و زد‌ و بند به سرمایه‌ها و ثروت های کلان رسیده اند. بزرگان دستگاه‌های مختلف حاکمیت در این منافع شریک و درواقع هم نهادند. حضور امریکا نباید این منافع را به خطر اندازدو امریکا نیز همین وعده را می دهد. این دولت از هم اکنون سرکوب و ارعاب را در مقیاس گسترده و فزاینده ای را شروع کرده و آن را متوجه کسانی کرده است که می توانند پس از آشتی یا در شرایط تحریم (و جنگ که احتمال آن بسیار بعید است) وارد عرصه مبارزه برای عدالت، مبارزه با فساد، خلع ید از صاحبان ثروت های باد آورده شوند و خواستار حکومت عادلانه و نقش یابی اساسی طبقه کارگر و متحدان آنها (شامل معلمان و کارکنان پایین پایه و زارعان و غیره) باشند. آنها موی دماغ قدرت‌ اند. آنها می توانند توده‌های محروم را که چون مرغ سیاه سرشان در عروسی و عزا بریده شده است؛ آگاه کنند و به حرکت وادارند. در کنار آنان آزادیخواهان شامل روشنفکران و زنان مبارز نیز آماج حمله قرار گرفته‌اند زیرا آنها بریدن از سنت های فرمانروایانه را آغازکرده اند.

شاید این ده مورد از میان موارد متعدد دیگر بتواند وضع فعلی و وضع اجتماعی _اقتصادی ۶۶ سال پیش مقایسه‌ ای را برعهده بگیرد، گرچه این مقایسه جنبه تحلیلی دارد نه تطبیقی.
اما امروز تنها راه درمان دردهای جامعه، دردهایی که از داخل و خارج تشدید می‌شود و نتایجی جز فقر و محرومیت و عقب ماندگی را از یک سو و سرکوب و آزار را از سوی دیگر تحمل می‌کنند همانا مبارزه و مقاومت است. وقتی احکام ظالمانه‌ی حیرت آور و ناباورانه ای علیه شرکت کنندگان در مراسم اول ماه می، معترضان حقوق کارگری هفت تپه، روزنامه نگاران، حامیان کارگران و یاران و دوستان وفادار به دستگیر شدگان صادر می‌شود (و این نشانه گسترش درد و بیماری است) حضور و یا عدم حضور آمریکا، مانع از درمان که همان مبارزه است؛ نمی گردد.

فرصت دادن به هرگونه خودکامگی که ایران را جز برای سود و انباشت نمی خواهد و امنیت ملی از نگاه او امنیت سرمایه، سود و انباشت به هر طریق ممکن است، در واقع فرصت دادن برای تسلط بی قید و شرط امپریالیسم در سایه سیاست های آشکار و نهان تجاوزگرانه ایست که شصت و شش سال پیش آن را با کودتای ننگین به پیش برد. اما امروز عرصه تجاور امپریالیستی به حقوق مردم جهان و از جمله ایران، از مبادی گوناگون دیگری می‌گذرد. سوسیالیست ها و تمام نیروهای آزادیخواه و عدالت‌ جو وظیفه دارند این راه ها را شناسایی و به مردم نشان دهند. ما کوشیده ایم با تدوین راهکارسوسیالیستی، بستر سازی مناسبی در حوزه‌های گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و زیست محیطی همراه با تدقیق سیاست درست در مناسبات بین المللی برای ایجاد آلترناتیو برتر، برای برون رفت از شرایط بحران زده کنونی را عرضه کنیم.

——————————————-
منبع: راهکار سوسیالیستی
https://www.s-rahkar.org

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.