«ما سه برادر بودیم»، شعری از محمود طوقی

مسافری که از دنیای مردگان آمده بود
خبر از کتف های شکسته و قلعه های فروریخته می داد

انوش گفت: آدمی از راز روزهای نیامده بی خبراست
اما من فکر می کنم
بزودی بارانی خواهد بارید
و زخم های خیابان شفا خواهند یافت ….

—————————————–

ma-3-baradar-bodim

ما سه برادر بودیم


۱
می پنداشتم؛
تا سپیده بیداری
راه درازی نیست
و اندوه آدمی
بزودی درآب های زلال شسته خواهدشد
با این همه کمی مشوش بودم

اشباح روی پوشیده
مدام از پرچین خواب های من می گذشتند
و پروانه های کتاب هایم را شلاق می زدند
واژه ها سراسیمه از لبانم می گریختند
و نعره های گاوی سیاه
از اعماق زمین
خواب مرا آشفته می کرد

مسافری که از دنیای مردگان آمده بود
خبر از کتف های شکسته و قلعه های فروریخته می داد

انوش گفت: آدمی از راز روزهای نیامده بی خبر است
اما من فکر می کنم
بزودی بارانی خواهد بارید
و زخم های خیابان شفا خواهند یافت

مهرداد گفت: خوش بینی
سرآغاز گمراهی ست
بادی که از شمال زمین می آید
سرآغاز ویرانی است

من گفتم:
باید به خیابان های جهان نگاه کنیم
بوی کافور و آه مردگان
ترجمان بیداری مردمان نخواهد بود

انوش گفت:
شاید تقدیر آدمی
رفتن به میان تاریکی ها باشد
روزگار را چه دیدی
شاید که ما جویندگان دوباره چشمه آب حیات باشیم

مهرداد چیزی گفت

من پرسیدم: رویای خوش یعنی چه؟
مهرداد گفت: خوشباوری
سرآغاز گمراهی ست
ومن گفتم: شاید که خون ما
فدیه بیداری مردمان باشد
انوش گفت: زندگی ما باید
فدیه بیداری مردمان باشد
و مهرداد هم  چیزی گفت.

۲
من داشتم چند شعر نا سروده را
در دهان چند درنای مسافر می ریختم
انوش گفت:
بگذریم
تا تعبیر خواب های هزاران ساله مان
دونیم روز دیگر باقی است

حالا ما داشتیم
در میان بافه های علف و آینه
به دنبال خرده ریز ستارگان می گشتیم

مهرداد داشت از عابری خسته سراغ خانه شاعری تنها را می گرفت
شاعری که با ۱۳ گلوله بر شانه و ۱۳ گلوله بر دهان
از خواب گندمزاران ترکمن گذشته بود

من بی آن که بدانم
در کشاله این تپه ها و خمیازه این ماهورها
شب های پر گریه و زخم های ناسور شده ای هست
به هر پروانه که می رسیدم
بشارت آمدن آن سوار نیامده را می دادم

ما سه برادر بودیم.

—————————————–

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.