تقی روزبه: نگاهی به دو واقعه جهاتی و داخلی
“بحران ونزوئلا و فرجام ناگزیر مدل سوسیالیسم سازی از بالا”
و
“نه یک نبرد که گستراندن و تکثیر نبردها! (نه یک هفت تپه بلکه هفت تپه ها)” ….
——————————————————————-
نگاهی به دو واقعه جهاتی و داخلی
بحران ونزوئلا و فرجام ناگزیر مدل سوسیالیسم سازی از بالا
لازم نبود که فرجام ساختن این نوع سوسیالیسم از بالا و به مدد اهرم دولت، به فاجعه کنونی بیانجامد که بجای الهام بخش بودن جنبش ضدسرمایه داری در حال عروج متاسفانه تبدیل به چرخ پنجم آن و به عامل مخربی برای آرایش نوین جنبش ضدسرمایه داری تبدیل شود و هم چون حربه ای در دستان سرمایه داری و محل کشمکش دو قطب ارتجاعی مثل روسیه و ایران و.. یا در آنسو آمریکا و انگلیس و کشورهائی چون برزیل و. . مورداستفاده قرارگیرد. حتی این نوع برخورد از خود کلاس تجربه آمریکای لاتین یعنی تجربه ساندینیست ها و نیگاراگوئه عقب تر است که در وضعیت کمابیش مشابهی در سالهای گذشته تصمیم به برگزاری انتخابات واقعی و نه مدیریت شده توسط دولت گرفت و لااقل توانست به جای نابود شدن خود به گونه ای خود را بازسازی کند و باصطلاح آبروئی هم برای چپ خرید…
با این همه جادوی قدرت برای چپ معطوف به قدرت همه چیز است و جهان بدون آن بدون محور و لنگ می گردد… چنان که سال های متمادی تجربه بولیواری و «سوسیالییسم قرن ببیست و یکم» مشغله اصلی این چپ بود (به عنوان یک نمونه تیپیک نگاه کنید مثلا به نوشته ها و ترجمه ها و شیفتگی های خانم فروغ اسدپور (غرض ننه شخص ایشان و توانائی های تئوریک قابل تحسین اش و زحماتی که برای ائتلاف چپ کشیده و می کشند که نوع رویکردشان به سوسیالیسم است) و به نظرات امثال مایکل لبویتز در مورد این تجربه و…. فرجام این تجربه -که تنها تجربه نبود- و جهت گیری آن از سال ها پیش روشن شده بود و نیازبه چیزی که الان هم چون الگوی مدعی سوسیالیسم و مبارزه ضدسرمایه داری به ضد تبلیغ و ضد ارزش تبدیل شده است. موجودیت این جریان اکنون عملا به ارتش و حمایت برخی کشورهای جهان گره خورده است. دو ریسمانی که خود نیز پوسیده هستند و هر لحظه می توانند پاره شوند. ..
بهرحال بقول معروف جلوی ضرر هرجا که گرفته شود و هرچه زودتر به نفع است. بدون آلودن بیشتر دست ها به خون شهروندان و بدنام کردن بیشترباصطلاح سوسیالیسم که رسانه ها به عنوان شکستی برای آن و تصویری باژگونه از سوسیالیسم علم کرده اند. کنار رفتن بهترین رویکرد است. حتی گفتگوهم –به عنوان شرط گذاری دیگر وقتش گذشته است و بعید است آن گونه که برخی چپ های سرشناس جهانی پیشنهاد داده اند مفید واقع شود مگر آن که در عمل به خونریزی و تبلیغات منفی بیشتر علیه جنبش سرمایه داری منجرشود. مساله هم نه خود گفتگو که بهرحال اجتناب ناپذیر است بلکه هدف از آن است. اگر هدف حفظ قدرت یا تقسیم آن باشد نه ممکن است و نه مفید. این «چپ» باید بداند که بهرحال قافیه را باخته است و نیاز به بازسازی همه جانبه دارد. و اگر بتواند در بهترین حالت پایه اجتماعی خود یعنی همان مردمان محروم کف جامعه و بیست یا سی درصد پایه اجتماعی خود را نمایندگی کند می تواند در طرح مطالبات و فشار به حاکمیت جدید و راست مفید و کارگشا باشد. اگر در شرایط کنونی این چپ معطوف به قدرت نشان بدهد به نظر اکثریت جامعه احترام و گردن می گذارد و به قدرت هم چون نوردبان یک طرفه نمی نگرد خود بهترین نتیجه خواهد بود. اصرار بر نشستن در سکوی قدرت آغاز و پایان تباهی است. همین کوربن یعنی جناج چپ حزب کارگر که توانسته در قامت اپوزیسیون تا این حد رشد کند با عروج بقدرت و به عهده گرفتن نقش محلل برای بحرانی که که محصول و بیلان جناح راست و محافظه کار سرمایه داری است به سرعت آشتفته و تارومار شده و اگر همان سیاست های راست ها را پیش نبرد، دستکم عرصه را به جناح راست حتی درون خود هم خواهد باخت و نشستن پشت فرمان قدرت جز به معنی شروع شتابان حرکت معکوس و افول موقعیتش در سطح جامعه حاصلی نخواهد داشت. و حال آن که در قامت اپوزیسیون علیه سیاست های حاکم نقش و تاثیر بیشتر و سازنده تری داشته و خواهد داشت. بنابراین تعرض برای کسب قدرت که حزب کارگر بدنبالش هست جز نوشیدن براستی یک جام زهرآگین بدست خود چیز دیگری نیست و البته جناح راست هم وقتی در مخمصه کامل قرار گیرد خود به آن تن می دهد تا بتواند خویشتن را بازسازی کند.
در یونان* از زمانی که سیریزا چپی که امیدها برانگیخته بود و جنبش اعتراضی یونان و بحران بدهی و سیمای واقعی ترویکا اخبار هر روزه روزنامه را تشکیل می داد و جنبش در خیابان ها و محلات و مناطق به شکل جالبی در حال گسترش و عمق بخشیدن به خود بود با پرش به سوی قدرت و ایفاء نقش محلل برای بحران موجب شد که ترویکا پس از سال ها ناکامی و اضطراب نفس راحتی بکشد، هم بهره وام ها را دریافت کند و هم از فشاری که بر سیاست های ریاضت کشانه وجود داشت عقب نه نشیند و هم فرایند پیشروی و عمق یابی یک جنبش بزرگ و تأثیرگذار در اروپا را کنترل کند. اکنون دیگر سال هاست که با عروج این چپ به سکوی ماشین قدرت که آب دهان بسیاری را سراریز ساخته بود آسیاب ها از آب افتاده اند و… . این دیگر خود باصطلاح چپ بود که جنبش را کنترل می کرد و بهره ها را می پرداخت … و کارگران معترض به ریاضت اقتصادی را سرکوب می کرد. احتمالا زمامداران ترویکا در خلوت خود که تا چه حد دیگر به این فکرافتادند و سال ها وقتشان را با حمایت از احزاب بی اعتبارشده تلف کردند و حامیانشان یکی پس ازدیگری آمدند و بدلیل عدم کنترل جامعه ناگزیر از استعفا شدند افسوس می خورند. فقط باید پرسید چقدر تجربه و پرداخت بهاء لازم است تا که این «چپ» قدرت مدار از مدار جادوی قدرت بیرون بیاید؟.
بی تردید مداخلات آمریکا و قدرت های دیگر و اهداف آن ها باید شدیدا محکوم و افشاء شوند. اما نباید چنان کاری توجیه کننده مدل سازی های این چنینی بشود. سوسیالیسم از پائین و متن جامعه می تواند بیرون به تراود و نه از بالا!
در همین رابطه نگاهی به مطلب زیر که حدود دوسال پیش نگاشته شده و گوئی که وضعیت کنونی ونزوئلا را توصیف می کند خالی از فایده نیست:
بحران ونزوئلا و فرجام خرده پارادایم سوسیالیسم دولتی سوار بر جنبش های اجتماعی!
• سکانداری دولت توسط مدعیان چپ و یا حامیان جنبش های اجتماعی و ضدسرمایه داری، فرجامی جز کنار آمدن با سرمایه داری و تبدیل شدن به کارگزار آن و یا در صورت امتناع، غرق شدن در انبوه بحران های غیرقابل کنترل و اعتبار از دست داده ندارند. وضعیت کنونی ونزوئلا نمونه ای از شق اخیر است …
همزمان با بحران برزیل و خلع رئیس جمهور از قدرت برای به محاکمه کشاندن وی، بر شدت بحران و فعالیت مخالفان در ونزوئلا هم که اکثریت مجلس را نیز در اختیار دارند افزوده شده و آن ها را تشویق به برداشتن خیز بلندی برای برکناری رئیس جمهور- مادورو، سلف هوگو چاوز- کرده است. رئیس جمهور نیز متقابلا با تمدید حالت فوق العاده و برگزاری مانور نظامی با آن چه که توطئه و کودتا خوانده، و با تهدید به مصادره و سرکوب و زندان و… به مقابله با آن پرداخته است*.
ونزوئلا با بحران های متعدد و حادی که اهم آن ها بحران اقتصادی با تورم سه رقمی، سقوط قیمت نفت به عنوان منبع اصلی دولتی متکی به رانت نفتی، خشکسالی شدید و بی سابقه ای که سالهاست ادامه دارد و بحران سیاسی ناشی از حاکمیت دوگانه در کشور، و به آن ها باید افزود فشارهای دولت آمریکا را، مواجه است که در شرایط و افق کنونی راه خروجی هم برای آن دیده نمی شود. کشور عملا در حالت فوق العاده و امروز به فردا اداره می شود. جیره بندی، قطع مداوم برق خانه ها و کارخانه ها و کاهش ساعات کار مدارس و ادارات و کارخانه ها و… کشاکش های خیابانی بین رقبا… همه دست به دست هم داده و کشوری را که دارای بزرگترین ذخائر نفتی جهان است بهم ریخته است. نارضایتی ها و بهم ریختگی ها به چنان حدی رسیده است که برخی ناظران و دولت ها، سرنوشتی چون رئیس جمهور برزیل را هم برای رئیس جمهور ونزوئلا پیش بینی می کنند. فارغ از این که پی آمد نهائی این وضعیت چه باشد، نگاهی به این بحران ها از آرژانتین و برزیل و حالا ونزوئلا و البته کشورهائی مثل بولیوی و … که گرچه با شتاب کمتری در همین مسیر بحران زا قرار دارند؛ ضرورت نقد ریشه ای از این نوع باصطلاح گذار به سوسیالیسم و توهمات و اغواگری هائی که این نوع دولت ها به عنوان مدلی برای نیل به سوسیالیسم و رهائی از سیطره سرمایه داری برانگیختند و یا بعضا برمی انگیزند را، مطرح می سازد. این کار برای اجتناب از بیراهه روی ها و شفاف تر کردن مسیر کلی حرکت به سمت سوسیالیسم و رهائی با توجه به تجربه نزدیک به دو دهه پیش از پیش ضروری می شود.
نباید فراموش کنیم که چاوز و جانشین او و برخی نظریه پردازان چپ مثل مایکل لبویتز از این مدل حرکت هم چون سوسیالیسم قرن بیست و یکم یاد و آن را تئوریزه می کردند، و بطور کلی دلبستگی بخش مهمی از چپ به این مدل ها پنهان نیست. دلبستگی به مدلی از گذار با ترکیب اهرم فشار از بالا و پائین، از بالا بهمراه نوعی دولت اجتماعی و متکی به حمایت اجتماعی از پائین. به گمان من دوران تجربه و جاذبه این نوع خرده پارادایم دولت های سوار بر جنبش های اجتماعی که نمونه آن را به نحو خودویژه ای در یونان هم دیدیم و یا تا حدی در مشی حزب پودموس در اسپانیا شاهدش هستیم، به پایان خود رسیده است. واقعیت آن است که در جهان گلوبالیزه شده توسط سرمایه جهانی، دولت ها سوای رنگ و بوی محلی و برخی خودمختاری ها در حوزه های محدود، و علیرغم تناقضات و کشمکش ها، در کل و در کارکردهای عمومی بخشی از تقسیم کار و اجزاء ماشین «دولت جهانی» سرمایه داری جهان گستر محسوب می شوند که توسط قوی ترین و اصلی ترین حلقات هژمونیک زنجیره جهانی سرمایه داری و اهرم های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی تحت کنترل آن ها حتی فاقد قدرت مانور و خودمختاری و توان سمت گیری دولت های موسوم به گذار در عصر دولت- ملت ها بوده و در صورت هر نوع تخطی توسط مکانیزم های گوناگون جهانی تنبیه شده و سرجایشان نشانده می شوند. (تنبیه جمهوری اسلامی بر سر برجام به عنوان یک دولت یاغی تنها یک نمونه از آن بود. روسیه نیز با همه اقتدارش بخاطر همین نوع یاغی گری در اوکراین و… تنبیه شده و تاوان سنگینی می پردازد).
باین ترتیب سکانداری دولت توسط مدعیان چپ و یا حامیان جنبش های اجتماعی و ضدسرمایه داری، فرجامی جز کنار آمدن با سرمایه داری و تبدیل شدن به کارگزار آن و یا در صورت امتناع، غرق شدن در انبوه بحران های غیرقابل کنترل و اعتبار از دست داده ندارند. وضعیت کنونی ونزوئلا نمونه ای از شق اخیر است. در همین ونزوئلا پس از گذشتن ۱۶ سال از تجربه این نوع خرده پارادایم سوسیالیسم دولتی، و با عنوان پر طمطراق سوسیالیسم قرن بیست و یکم، شاهدیم که مادورو برای بزرگترین شرکت مواد غذائی که خصوصی است- و مشابه آن ها فراوانند- خط و نشان می کشد که اگر بقدر کافی تولید نکنند و یا تعطیل کنند دولت آن ها را مصادره خواهد کرد. این نوع تهدید به مصادره کردن، حتی اگر عملی شود، کاری که در طی ۱۶ سال و در اوج قدرت صورت نگرفته است، و صرفنظر از این که تا چه حد مورد استقبال کارگران باشد یا نه، معلوم هم نیست که با تنگناهای موجود پس از مصادره توسط دولت چه گونه خواهد توانست به کار ادامه دهد و از پس چالش ها و بحران های موجود برآید و رضایت کارگران را جلب کند؟ این نوع واکنش به بحران، جز کوبیدن بر طبل دولتی کردن و رانده شدن بیش از پیش به مسیر همان سوسیالیسم دولتی تجربه شده و شکست خورده نیست. این گونه سمت گیری و حرکت به سوسیالیسم نیز نهایتا جز قرارگرفتن در مقابل نارضایتی های عمومی و تشدید سرکوب، آشفته کردن صفوف جنبش و به بورژوازی امکان نفس تازه کردن و سر بلند کردن و تقویت صفوف نیروهای ارتجاعی حاصلی ندارد. هم اکنون دولت آمریکا روزشماری می کند و بی تردید با انواع مداخلات آشکار و پنهان، که دولت ونزوئلا زیر فشار بحران کاملا فرسوده شده و راه برای نیروهای همسو با سرمایه جهانی گشوده شود.
جنبش ها و فعالین و جریان های چپ اگر در مسیر پیشروی خود مجهز به آگاهی منفی از آن چه که نباید انجام داد و تکرار کرد، آگاهی منفی که از دل تجربه منفی بیرون آمده و بر وجه منفی دیالتیک تمرکز دارد، باشند؛ در واقع گامی بزرگ برای پیشروی به سوی رهائی برداشته اند. بر این اساس آن ها قاعدتا باید با استناد به تجربه های صورت گرفته از سودای تصرف و سکانداری ماشین دولتی، یعنی از توسل به ساز و کارهای سرمایه داری برای نیل به هدف رهائی- اگر که مدعی آنند- اجتناب ورزند. عدم تکرار تجربه های منفی و بهره گیری از آگاهی منفی اولین و اساسی ترین گام برای جلوتر رفتن است. در این صورت بهتر می توان به دست آوردهای مثبت و ساختن شالوده های جوامع سوسیالیستی خدمت کرد. آن ها نباید در تباهی های بی پایان نظام سرمایه داری مشارکت کنند و مسئولیت رتق و فتق آن را به عهده بگیرند و باین ترتیب هم اعتبار خود و چپ را به باد دهند و هم مجال و فرصتی برای سرمایه داری جهت نفس کشیدن و خروج از بحران فراهم آورند. این آن چیزی است که متأسفانه در آمریکای لاتین و نه برای بار اول، در حال اتفاق افتادن است و درسی است که فرجام “پاره الگو” یا خرده پارادایم گذار به سوسیالیسم متکی به دولت و سوار بر موج جنبش های اجتماعی، و مشخصا تجربه های برزیل و ونزوئلا و تا حدی آرژاتتین و…. به ما می آموزد. توپ را باید به زمین خود بورژوازی انداخت و به جای ورود به سازوکار و زمین بازی آن و پاسخ گو شدن در برابر مصائبی که نظام سرمایه داری می آفریند، علیه اش به پاخاست!
*- رئیس جمهوری تهدید کرد که کارخانه های تعطیل را مصادره می کند
یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱٣۹۵ – ۱۵ می ۲۰۱۶
منبع: http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=73676
*- در موردتجربه تراژیک یونان نگاهی کنید به مقاله
به نام چپ و به کام راست. نمایسنانه یک عروج و سقوط و منابع زیرنویس آن
https://shahrvand.com/archives/62981
نه یک نبرد که گستراندن و تکثیر نبردها! (نه یک هفت تپه بلکه هفت تپه ها)
اجازه ندهیم که نبرد جامعه و کارگران و معلمان به نبرد رژیم و فعالان و پیشروان تبدیل شود!
وقتی برای سردمداران نظام روشن شد، خطر واقعی از جای دیگری است، از داخل و از جنبش های کارگران و معلمان و دانشجویان و زنان … و او تاکنون در الویت بندی خطردشمنان خود دستخوش خطا و توهم بوده است و این که آن ها نباید خطای شاه را تکرارکنند؛ بفکرتجدیدنظر کردن در آن افتادند. از همین رو در اتاق های فکر و تصمیم گیری خود برنامه های گسترده ای را برای باصطلاح کنترل خطر و در راس آن امنیتی کردن بیشترجامعه و دستگیری های گسترده فعالان و پیشروان آن تدارک دیده و می بینند… با این همه رژیم بدلیل مواجهه همزمان با چندین بحران همزمان فاقد ثبات لازم و چشم انداز تثبیت است. از همین رو ایراد این نوع فشارها و بگیروبندها می تواند به تضاد سیستم و این جنبش ها و بدنه های کارگری و معلمان و دانشجویان بیش از پیش خصلت مطالباتی سیاسی داده و این جنبش ها را قادر به بسط دامنه ای توده ای و سراسری کردن خود سازد. اما می تواند یک واژه مشروط است و چنین نتیجه ای یک داده نیست بلکه باید ایجاد شود و مستلزم بکارگیری درست راهبرد کلی پیشبرد مبارزه و در نظر گرفتن توازن واقعی قواست.
در حقیقت شاخص اصلی آن است که این جنبش ها و فعالین تا چه حد در بسط این مقاومت ها و توده ای کردن آن ها موفق شوند. نباید جنگ رژیم و کارگران و زحمتکشان تبدیل به جنگ فعالان و پیشروان و حتی بخش هائی از کارگران گردد. این یک خطر و اشتباه بزرگ است. نبردهای کنونی باید در خدمت برآمد نبردهای بزرگتر باشند و لازم نیست در هر زمان و مکانی که رژیم خواست تحمیل کند تن به آن داد و جنگ سرنوشت و پرهزینه برای جنبش صورت گیرد. هدفی که رژیم با گسترش سرکوبش و آماج قرار دادن فعالان و پیشروان برآمده از یک دوره بزرگ آن را تعقیب می کند. دامن زدن به چنین دوگانه ای افتادن به دام رژیم خواهد بود. بخصوص که می دانیم بحران های رژیم عمیق تراز آن است که بتواند اوضاع را کنترل کند و گذشت زمان در بستر یک مبارزه سنجیده و متوازن به زیان او و تغییر موازنه بسود جنبش خواهد بود. اما این ضعف رژیم و توان جنبش یک گزاره اخباری نیست بلکه یگ گزاره مشروط و بیشتربیانگر وجود ظرفیت ها است که فعلیت یافتن آن ها مستلزم هوشیاری و جهت گیری درست است و هنر اصلی در گستراندن دامنه اعتراضات یعنی تبدیل کردن نبردهای کمابیش موضعی به نبردهای سراسری در چنین بستری است. انتشار متوازن نبردها در امتداد زمان و نه به شکل ضربتی است که می تواند رژیم را از پای بیندازد و جنبش ها را نیرومندتر سازد. پس نه فرو رفتن در یک نبرد «سرنوشت» ساز بلکه استراتژی گسترش دادن عرصه نبردها، تکثیر نبردهای متعدد در نقاط مختلف و گسترش آن در طول زمان کارگشاست. به عنوان مثال عدم تمرکزمطلق حتی تبلیغی تنها بر یک نبرد مشخص و غفلت از نبردهای گوناگونی که در نقاط دیگر هم صورت می گیرد نیز بخشی از همان غفلت و دامی خواهد بود که رژیم می گسترد. علاوه بر این در چنین مقاطعی افزایش فعالیت های خارج از کشور در محکوم کردن مستمر سرکوب و تبدیل شدن به صدای کارگران و فعالان داخلی و زندانی ها و شکنجه شده ها با استفاده از همه ظرفیت های موجود . بکارگیری ابتکارات خلاق در خارج کشور اهمیت زیادی در عبور از این مقطع حساس و سرنوشت سازی که رژیم با مشت آهنین وارد شده دارد.
در گستراندن هفت تپه ها بکوشیم. جنگ های موضعی را تکثیر کنیم. اجازه ندهیم که نبرد جامعه و کارگران و معلمان به نبرد رژیم و فعالان و پیشروان آن تبدیل شود….
گسترش دستگیری ها و سرکوب و شکنجه و فشاره به خانواده ها:
منبع:
https://iranwire.com/fa/features/29569
تقی روزبه ۳۰ ژانویه ۲۰۱۹
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.