هاله صفرزاده: شرایط کار و زیست کارگران در سالهای قبل از کودتای ۲۸ مرداد (۱۳۰۰ تا ۱۳۳۲)
به رغم آن چه در رسانههایی مثل بی بی سی، “من و تو” و شبکههایی از این دست نشان داده میشود که دوران سلطنت رضا شاه و پسرش یکی از طلاییترین دورانهای تاریخی ایران است، مرور کوتاه زیر نشان میدهد که فقر، بیعدالتی و سیهروزی اکثریت مردم ایران و به خصوص زحمتکشان و کارگران آن چنان گسترده بود که منجر به شورشها، عصیانها و تلاشهای سازماندهی شدهی مردم برای رهایی از این شرایط دهشتناک شد. تلاشهایی که با دستگیری، زندان وکشتار مردم و مبارزان سرکوب شد. این بخش از تاریخ ایران هیچ گاه فراموش شدنی نیست و تلاشهای این رسانهها برای تطهیر سلطنت راه به جایی نخواهد برد. ….
————————————————————–
شرایط کار و زیست کارگران در سالهای قبل از کودتای ۲۸ مرداد
(۱۳۰۰تا ۱۳۳۲)*
هاله صفرزاده
به رغم آن چه در رسانههایی مثل بی بی سی، “من و تو” و شبکههایی از این دست نشان داده میشود که دوران سلطنت رضا شاه و پسرش یکی از طلاییترین دورانهای تاریخی ایران است، مرور کوتاه زیر نشان میدهد که فقر، بیعدالتی و سیهروزی اکثریت مردم ایران و به خصوص زحمتکشان و کارگران آن چنان گسترده بود که منجر به شورشها، عصیانها و تلاشهای سازماندهی شدهی مردم برای رهایی از این شرایط دهشتناک شد. تلاشهایی که با دستگیری، زندان وکشتار مردم و مبارزان سرکوب شد. این بخش از تاریخ ایران هیچ گاه فراموش شدنی نیست و تلاشهای این رسانهها برای تطهیر سلطنت راه به جایی نخواهد برد.
آنچه در زیر آمده است، تصویر روشنی از وضعیت زندگی و کار کارگران ایران در ابتدای قرن بیستم به ما میدهد. از سالهایی که به ملی شدن صنعت نفت و کودتای ۲۸ مرداد ختم شد.
در کتاب “شوق یک خیز بلند” چنین میخوانیم:
“جماعت کارگر طایفهی بزرگی از اهل مملکت هستند و در واقع عاجزتر از (بقیه) زیرا در صورتِ قدرتِ کار، (زمانی که کار کردن دارند) روزگار، به عسرت میگذرانند و در پیری هم بیچاره میمانند. (به واسطهی) گناه هم منشا فتنه و فساد میگردند…
نسل اول کارگران ایران فقط بیحقوق نبودند، بلکه ساختار اقتصادی و بافت ذهنی و فرهنگی جامعه چنین بود که آنها اساسا نمیتوانستند تصویری از حقوق اجتماعی خود داشته باشند. در نظام اجتماعی ارباب رعیتی، رعیتها حدی بالاتر از این برای خود نمیشناسند که از اوامر ارباب اطاعت کنند. اگر این حد شکسته میشد رعیت به یاغی و طاغی و باغی تبدیل میشد. ”
کارگران ایران از چهار گروه اصلی اجتماعی زیر تشکیل میشدند:
۱- دهقانانی که در اثر فقر و فلاکت ناگزیر به ترک روستاهایشان شده بودند. که اینها تجربهی کار صنعتی یا همکاری جمعی در کارگاههای تولیدی را نداشتند.
۲- تودههای فقیر شهری که به حاشیه رانده شده بودند.
۳- کسانی که قبلا در صنایع پیشهوری و صنایع شاغل بودند و به سبب ورشکسته شدن آن صنایع ناچار نیروی کار خود را میفروختند. اینها جزو کارگران ماهر به شمار میآمدند و صاحب تجربیاتی از محیطهای کار جمعی. اینها با روابط پدرسالارانه استاد شاگردی خو گرفته بودند.
۴- کارگران بازگشته از صنایع نفت باکو، و شاغلان در کارگاههای صنفهای مختلف از جمله دوزندگیها، نساجیها، کفاشها، بافنده سوزنیها، کارگران چاپخانهها، نانواییها، شیلات، قالیبافیها و کورهپزخانهها و … که کارگران با سابقه و بعضا آشنا به تشکلهای کارگری و حقوق کار بودند.
اما کارفرمایان با دید ماقبل سرمایهداری به کارگر و تولید صنعتی نگاه میکردند. زیرا آنان نیز ارباب یا تاجر بودند. نگاه آنها به “عملهجات”! همان نگاه ارباب بود به رعیت. در گزارشی که دولت امریکا از روابط کارفرما و کارگر درآن سالهای ایران تهیه کرده بود، چنین آمده است:
“کارخانهدار ایرانی به مراتب آزمندتر از همتای غربی خویش است. انگیزهی تحصیل حداکثر سود در او بسیارتوسعه یافته است. در خوی اوست که هزینههای کار و کارگری را بازداندهی غیرمنطقی منافع خود بداند و تا حد امکان از این هزینهها بکاهد. با توجه به این گرایشهای ذهنی، طبیعی است که کارفرمایان ایرانی به قوانین کار و کارگر با تحقیر و به مثابه ی جلوههایی از ضعف دولت بنگرند. میتوان از کارفرمایان انتظار داشت که برای بیاثر کردن آن قوانین، هم با استفاده از راه گریزهایی که ممکن است پیدا شود و هم با تطمیع ماموران دولت که قوانین را به نفع ایشان اجرا کنند، آنچه درتوان دارند انجام دهند.”(اتحادیههای کارگری و خودکامگی)
در کارگاهها ضرب و شتم و شکنجهی کارگران و توهین و تحقیر رایج بود. هیج قانونی وجود نداشت. حتا در سالهای پس از مشروطیت و در مجلس چهارم شورای ملی نیز وکلایی که خود را نمایندهی مردمی میدانستند رغبتی برای تعیین روابط کارگر و کارفرمایی از خود نشان ندادند. صاحب کار همهی مقررات درون کارگاه خویش را مستقیما وضع میکرد. زندگی کارگر از زمان شروع به کار تا زمان اخراج و مرگ تابع خودگامگی مطلق کارفرما بود. آنها فقط به بازگشت سریع پول همراه با سود میاندیشیدند.
شرایط کارگرانِ موسسات صنعتی هم که تحت نظارت کارفرمایان اروپایی کار میکردند، چندان بهتر نبود. این دسته از کارفرمایان که دولتهای خود را صاحب اختیار شاهان و حکام ایرانی میدانستند، طبیعا هیچگونه ارزشی برای عمله! و فعله!ی ایرانی قایل نبودند. هم تاجر سرمایهدار قوانین درون کارگاهش را خود وضع میکرد و هم شرکت نفت انگلیسی در ایران مقررات همهی مناطق نفت خیز تحت سلطه اش را خود تعیین مینمود و میتوان گفت شرکت نفت انگلیسی در منطقه حکومت مطلقه داشت. آنها خود را ولی نعمت بومیان و برتر از ایرانیان میپنداشتند.
یوسف افتخاری در صفحه ی ۱۱۸ خاطراتش شرایط زندگی کارگران شرکت نفت را در سال های ۱۳۰۶ تا ۱۳۰۸ را این گونه تصویر می کند:
“… این کارگران از حداقل زندگی محروم بوده و عده ای به علت نداشتن مسکن زیر سایه ی درخت خرما زندگی می کردند. بعضی از آنان اتاق هایی از بوریا ساخته و در زمستان و تابستان با چند خانوار دیگر در آن زندگی می کردند.
محله ی کارگران (احمدآباد) به علت نداشتن آب و مستراح به قدری کثیف و متعفن بود که اغلب امراض در آن جا شیوع پیدا می کرد. شرکت نفت تنها حدود ۱۵۰ خانه یک اتاقی و دو اتاقی را در اختیار برخی کارگران متخصص و با سابقه گذاشته بود که نسبتا تمیز و قابل سکونت بود… فاصله ی محل سکونت عده ای از کارگران تا تصفیه خانه ی آبادان بیش از دو کیلومتر بود… ظاهرا ساعت کار شرکت نفت روزی ۸ ساعت بود ولی از روی حساب دقیق ۱۱ ساعت وقت کارگران در کارخانه و بین راه تلف می شد و در گرمای شدید خوزستان ۱۱ ساعت کار کردن بسیار مشکل و حتا از قدرت هر حیوانی خارج بود… کارگران نفت جنوب نه فقط غذا و پوشاک و مسکن کافی نداشتند، حتا از داشتن امنیت نیز محروم بودند. هر آن مسترها اراده می کردند می توانستند کارگران را از کارخانه اخراج کنند.(۱) …
استفاده ی زنان کارگر از تفاله ی نفت منظره ی اسف باری داشت. زنان کارگران پیت های نفت را با آن مایع سیاه که معروف به تفاله ی نفت بود پر کرده و روی سر گذاشته و برای پختن نان و سیر کردن بچه های صغیر و لخت و گرسنه ی خود به طرف اتاق های بوریایی روانه می شدند. پوشاک آنان عبارت از یک پیراهن بلند و پاره پاره بود که قسمت کمی از بدن را مستور می کرد. مایع سیاهی که روی سر گذاشته بودند در اثر حرکت به صورت آن ها ریخته تمام اعضای بدنشان را آلوده می کرد… با این مایع سیاه که به طریق بالا به دست می آوردند سوخت نانشان مجانی تامین می شد.. … شرکت نفت بیمارستانی داشت که وضع آن از حیث دوا و طبیب رضایت بخش بود. اما کارگران تا دم مرگ نمی رسیدند، در این بیمارستان بستری نمی شدند. کارگران می گفتند بیمارستان شرکت حتا برای نمونه و ظاهرسازی هم که باشد کارگری رامعالجه نکرده و شفا نداده است. در اغلب نقاط خوزستان در فصل تابستان زندگی بدون یخ و آب خنک مشکل و گاهی طاقت فرسا است. شرکت نفت با این که در این تاریخ کارخانهی یخ داشت یخی دراختیار کارگران قرار نمی داد. حتا آب آشامیدنی شهر هم تصفیه شده نبود.(۲)
این کارگران با این شرایط دشوار از مرخصی هم بهرهمند نبودند. کارگرانی که در حین کار معلول می شدند بدون دریافت دیناری از کار برکنار می شدند و مجبور به گدایی بودند.
وزیر مختار امریکا در تهران نیز در اسفند ۱۳۲۱ در گزارش خود چنین مینویسد:
ایرانیان در همان زاغههای گلی رقتآور سکنی دارند و در همان اوضاع و احوال خرافات و نادانی به سر میبرند. هنوز همان پوشاک مندرسی را به تن دارند که شپشهای تیفوس را در زمستان میپروراند. در جنوب تهران، مردم مانند حیوانات در زیرزمینها ،گودالها و مرغدانیها زندگی میکنند. یا درخیابانها با سگها میخوابند. آنان در دهات یا در مناطق روستایی با پشت خمیده و چهرهی افسرده از اندوه و اضطراب برای زمینداران بزرگ بردگی میکنند. کارخانهها، کودکان به سود سرمایهدارانی که قادرند تا بیست هزار دلار برای یک اتومبیل بیوک بپردازند، برای دستمزدی زحمت میکشند که حتا نمیتوان با آن غذا خرید. میتوان گفت که اوضاع ایران همیشه چنین بوده است… چنین است وضع کشوری که نفت صادر میکند …”
در کتاب شوق یک خیز بلند در مورد ساعات کار کارگران در آن سالها چنین آمده است: ساعات کار بسیار طولانی و بیش از ده ساعت در روز بود. در موسسهی شیلات شمال که حدود ۴۰۰۰ کارگر در استخدام داشت ساعت کار از ۶ بامداد تا ۷ بعدازظهر بود. در کارگاههای قالیبافی ساعت کار از ۵ صبح آغاز میشد و با یک تنفس دو ساعته تا ۶ بعداز ظهر ادامه مییافت. زمان متوسط در صنایع نساجی حدود ده ساعت و کارخانههای پنبه پاککنی ۱۱ تا ۱۴ ساعت بود.
دستمزد نیز هیچگاه برای تامین زندگی معمولی کافی نبود. به طورکلی پرداخت دستمزد در صنایع کارخانهای ایران در آن سالها به سه گونه بود: قطعهکاری یا کارمزدی، روزمزدی و ماهیانه. در صنایع نساجی معمولا دستمزد به شکل کارمزدی پرداخت میشد. “مزد بافندگی از ذرعی ده شاهی تا هفت صد دینار بود. یک کارگر با آن که شبها هم کار میکرد بیشتر از ۵ یا ۶ ذرع نمیتوانست ببافند که اجرتش ۳ تا ۴ قران میشد. بافندگان پارچههای ابریشمی نیز روزی ۱٫۵ تا دو ذرع جنس تولید میکردند و بابت هر ذرع ۱۵ شاهی مزد میگرفتند.
در کارخانههای قند و بخشی از کارهای ساختمانی معمولا پرداختها به صورت روزمزد بود و حدود دو قران در روز در سال ۱۲۷۶٫ میانگین دستمزدها در قالی بافیهای کرمان برای یک کارگر یک قران، سرکارگر ۱٫۵ قران و استادکار بین ۲ تا ۴ قران بود. در شیلات نیز مبنای محاسبه کارمزد در ازای هزار ماهی ۷ تومان بود. این میزان دستمزد به مرور افزایش یافت.
در شرکت نفت کارگران به دو شکل رسمی و پیمانی استخدام میشدند. به گفته ی یوسف افتخاری در سال ۱۳۰۶ حقوق ماهیانه کارگران شرکت نفت ماهی ۶ تومان و حداکثر ۹ تومان بوده است. در سال ۱۳۰۹ از ۹ تومان برای کارگر ساده تا ۳۵ تومان برای کارگر متخصص متغییر بود. در همان زمان دستمزد کارگران عراقی و هندی از ۳۵ تا ۱۰۰ تومان بوده است. علاوه بر آن هر ماه مبلغی از این حقوق ناچیز کارگران به عناوین مختلف (جریمه و تاخیر) و غیره کسر می شد. چون حقوق کارگران را در پاکت های دربسته تحویل می داند و آنان حق نداشتند جلوی باجه آن را بشمارند. کسانی که به عمل شرکت اعتراض کرده و در صدد احقاق حق می آمدند فورا از طرف شرکت به خدمت آن ها خاتمه داده و گاهی برای عبرت سایرین نام او را در لیست سیاه قید می کردند که تا آخر عمر حق کار در شرکت نفت را نداشتند.
در کتاب اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران در مورد دستمزد کارگران در تبریز در پاییز سال ۱۳۲۳چنین آمده است:
دستمزد روزانهی کارگران معمولی کارخانه بین ۲۵ تا ۴۰ ریال بود. چنین کارگری در یک یا دو اتاق کاهگلی زندگی میکرد و میبایست آب آشامیدنی را از قناتی که در اطراف بود میآورد. منبع روشنایی خانهاش شمع یا چراغ نفتی بود. غذای اصلی این کارگر عبارت بود از نان و چای و شکر و مختصری سبزیجات و در مناسبتهای نادر جگر و گوشت گوسفند. کودکان خانوادهی کارگری اکر بخت یارشان میشد ۴ یا۵ سالی به مدرسه میرفتند. بسیاری هرگز به مدرسه راه نمییافتند و درسنین ۴ یا ۵ سالگی به قالیبافی میپرداختند تا دستمزد مختصری دریافت کنند. در این سال قیمت نان کیلویی ۸ ریال، چای کیلویی ۲۶۰ ریال و شکر کیلویی ۱۵۰ و گوشت گوسفند کیلویی ۳۰ ریال بود.
شرایط کار، ایمنی، بهداشت محیط کار و … بسیار نامناسب بوده است. در شرکت نفت مقررات شدیدی حاکم بوده است. با کوچکترین نارضایتی کارفرما که باید او را صاحب میخواندند میتوانست کارگر را چند روز از کار معلق کند. اذیت و آزار و کتک زدن جز کارهای عادی انگلیسیها بود. و هیچ مقام صلاحیتداری به عرایض و شکایات کارگران رسیدگی نمیکردند. مواردی بود که کارگر هنگام ضرب و شتم انگلیسیها کشته میشدند.
خطر بیکاری همواره کارگران را تهدید میکرد. کار کودکان در مزارع، کارگاهها و دکانها و باربری امری رایج بود شرایط کار آنان بسیار اسفناکتر از کارگران بزرگسال بود. کتک زدن آنها امری متداول و حتا طبیعی بود.
در چنین شرایطی اولین کارگران ایران برای بهبود شرایط زندگی و کار خود دست به کار شدند. اتحادیههای کارگری در ایران شکل گرفت و طی سی سال به رغم دورهی خاموشی بعد از سرکوبی ۱۳۱۰، چنان قدرت گرفتند که توانستند نقش بیبدیلی در ملی شدن صنعت نفت ایران داشته باشند. وزیر مختار امریکا در ایران در گزارشی چنین تحلیل کرده بود:
“شاید در دنیای امروز هیچ کشوری مانند ایران مستعد آموزش سوسیالیستی نباشد. آیا شگفتآور است که ایرانیان تحت تاثیر وعدههای آموزگاران سوسیالیسم قرار میگیرند؟”
این تحلیل کوتاه، دلایل اصلی کودتای ۲۸ مرداد را روشن میکند.
————————————-
منابع:
شوق یک خیز بلند، نخستین اتحادیههای کارگری درایران جلیل محمودی، ناصر سعیدی
اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران، حبیب لاجوردی،ترجمه ی ضیا صدقی
خاطرات دوران سپری شده، خاطرات یوسف افتخاری، به کوشش کاوه بیات و مجید تفرشی
*این مطلب در ویژه نامه کارگران و کودتای ۲۸ مرداد در سال ۱۳۹۲ در سایت کانون مدافعان منتشر شده است و به دلیل اهمیت موضوع بار دیگر بازنشر می یابد.
————————————-
منبع:
http://www.kanoonm.com
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.