معرفی کتاب “صداهای گمشده”
کتاب “صداهای گمشده” خاطرات واقعی کودکان و نوجوانانی را که در جنگهای مختلف شرکت داشته و قربانی شدهاند بازتاب می دهد. در واقع این مجموعه نگاه متفاوت و منحصر به فردی از جنگ و مفهوم آن ارائه می کند. ….
معرفی کتاب
اخیرا کتابی به نام صداهای گمشده انتشار یافته است که خاطرات واقعی کودکان و نوجوانانی را که در جنگهای مختلف شرکت داشته و قربانی شدهاند بازتاب می دهد. در واقع این مجموعه نگاه متفاوت و منحصر به فردی از جنگ و مفهوم آن ارائه می کند. اگرچه برای پی بردن به ماهیت پلید جنگ و نتایج آن راههای مختلفی وجود دارند، اما کودکان در این کتاب با به تصویر کشیدن جنگ سهم خود را در این راستا ادا می کنند و از ما میخواهند که از آنان حمایت بکنیم و مانع جنگ و خشونتی شویم که امروز زیر لوای دموکراسی و حقوق بشر یا مبارزه با تروریسم انسانیت را هدف گرفته است. در جهانی که پس از طی قرون متمادی هنوز کشتار کرده و با توحش و بربریت مدرن قربانی می گیرد، بر ماست که در هرجا، به هرزبان و در هرلحظه فریاد زندگی و کودکان باشیم و اعتراض خود را علیه این بلیه انسانی ابراز داشته و از صلح پایدار پشتیبانی کنیم. این ماییم که جهان را ساخته ایم، پس می توانیم آن را تغییر دهیم. کتابهای صداهای گمشده درجهانی که سعی دارد هر فریاد و فردایی را در خون خفه و خاموش نماید چنین رسالتی را به عهده میگیرد.
به قول ملانی چالنجر «جنگ و قتلعام درخلال قرن بیستم همچون یک پدیده به طور مکرر ادامه یافت. ناقوسهای مرگ پر سروصدا باقی ماندند، تا برای اولین بار در تاریخ بشری، دوره جنگ جهانی اول را شروع کرده، و تا قرن بیست و یکم لاینقطع طنین انداز باشند»
ویژگی خاطرات کودکان کشورهای مختلف در این کتاب آن است که هریک علیرغم همه تفاوتهای فرهنگی وجوه اشتراک احساسها، امیدها، نومیدیها، پرسشها، تردیدها، نفرت از خشونت، گرامی داشتن زندگی و …خصائل نیکوی انسانی را برجسته می نمایند. آنجا که اظهار می دارند:
« هرگز فراموش نخواهم کرد. البته: گریه میکنم. نه به خاطر این که سربازانمان قهرمانانه میمیرند، بلکه چیزی بزرگتر از مرگ قهرمانانه وجود دارد، به سادگی میگریم، چراکه آنان برای همیشه مرده اند -فقط عادی مردهاند. دیگر فردایی نیست، دیگر شبی نیست، مردهاند. اگر فرزند مادری بمیرد، چشمان او همیشه به یادش خواهند گریست، نه به خاطر آن که همچون یک قهرمان مرده است، بلکه بدین خاطر که او برای همیشه رفته است و دفن خواهد شد. او دیگر هرگز کنار میز شام حضور نخواهد داشت»
- پیته کوهر
« گاهی، وقتی از پنجره به دور دستها مینگرم و جز دشتها و دریا و تعدادی خانه هیچ منظره و جای دیگری نمیبینم تا احساس تعلق به کاشانه کنم، شجاعتم را از دست میدهم و از ژرفای درون فریاد بر میآورم: نمیآئید دوباره مرا به خانه ببرید؟ «بچه تان شما را دوست دارد، او اینجا شادمان نیست و احساس تنهایی میکند، او را فراموش کرده اید؟» پاسخی نیست. همه بیهودگی است» – اینگه پولاک
« نمیتوانم کلمات درستی برای توصیف این وضعیت رقتبار، این تباهی زندگی انسان، این پوچی فنا شدن جانها؛ این بچههای نوجوانی که از درد و ترس میگریند چون عزیزی را از دست داده اند؛ این عذابی که بعضی از آنها احساس میکردند و هنوز میکنند پیدا کنم» - شیلا آلان
«کوچکترین نومیدی را احساس نمیکنم. امروز پانزدهساله شدم و با امید و اعتماد کامل به آینده مینگرم، در این مورد نگران نیستم، زیرا در برابرم خورشید را میبینم، خورشید و باز هم خورشید»- یتسخوک
«نوشتن یکی از نیرومندترین پادزهرها علیه این قرن پرخشونت باقی خواهد ماند؛ نوشتن به مثابه واکنشی ابتدایی روح ما را تا حد تفکر مثبت، سخاوتمند و جدی فعال میدارد، تا همه چیز را به خاطر آوریم» – ملانی چالنجر
سامان – هلند
آدرس و عنوان برای جستجو:
Amazon: Sedahaye Gomshodesh
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.