مدرسه‌ای که در آن مأمورانِ شهرداری درسِ تصرف و تخریب می‌خوانند

گزارشی از مسائل آموزشی در شهرک نیایش (پل مدیریت) حاشیه ای در دل تهران ….

کانون مدافعان حقوق کارگر، سما اوریاد
از بی‌آرتیِ مدیریت که پیاده می‌شوم؛ پلی را می‌بینم که بارها دیده‌ام و محله‌ای زیرِ پل که تعدادی خانه‌ی قدیمی یک جا کنار هم قرار دارد. هرکس با محله آشنا نباشد با خود فکر می‌کند این‌جا حتماً جای خطرناکی است که حتا نباید از کنارش رد شد. تعدادی پسربچه می‌بینم که به سمتِ پایینِ پل سرازیر می‌شوند و می‌روند سمتِ خانه‌های‌شان. من هم دنبالِ شان سرازیر می‌شوم.
نامِ محله شهرک نیایش است که به اسلام‌آباد نیز آن را می‌شناسند. محلی از زندگی مردمانی است که از چهل و پنجاه سال پیش آن‌جا زندگی می‌کنند و خاطره‌های زیادی از آن‌جا دارند و در واقع خانه و کاشانه‌شان آن جاست. این محله که در امتداد بزرگراهِ چمران و در مسیر اوین ـ درکه واقع شده است از سال ۱۳۴۰ شاهدِ اولین ساکنینِ خود بوده است. در آن زمان ساکنین با خرید اراضی یا به صورت قولنامه‌ای که عرفِ آن زمان بوده یا سندِ رسمی مالکِ آن زمین‌ها شدند و مشکلاتِ این محله به گفته‌ی خودِ اهالیِ محل زمانی آغاز شده است که بزرگراهِ پارک وی(شهید چمرانِ امروزی) ده ونک را به بخش‌های شرقی و غربی تقسیم کرده و کسانی که در بخش غربی و در حاشیه ی مسیل سکونت داشتند دچار مشکل شدند بدین صورت که در سال ۱۳۸۴ طی نامه ای از سوی شهرداری اعطای سند به ساکنین این محل ممنوع اعلام شد.

شهرداریِ منطقه ۲ شهر تهران نیز در این سال‌ها به منظورِ پاکسازی این محله همواره در محل حضور داشته است و طیِ طرحی اعلام داشته که این محل باید خالی از سکنه شود و به پهنه‌ای سبز تبدیل شود. همچنین شرایطی از سوی شهرداری برای تملک زمین‌ها یا خریدِ آن‌ها از سوی شهرداری به ساکنین پیشنهاداتی شده است که به عقیده‌ی خودشان ناعادلانه و غیرمنطقی است. اهالیِ ‌محله از زمانی که به خاطر دارند در حال کشمکش با مأمورینِ شهرداری هستند که نمی‌‌گذارند ساکنین خانه‌های‌شان را تعمیر یا بازسازی کنند.

یکی دیگر از مسائل بغرنجِ ساکنینِ محله‌ی شهرکِ نیایش، مسأله‌ی آموزش است. در نشستی که به همتِ «مجمع حق بر شهرِ باهمستان» با حضور مدیرکل دفتر مطالعات کاربردی و امور ترویجی شرکت مادر تخصصی عمران و بهسازی و مشاور وزیر راه و شهرسازی در شهریور ماه برگزار شد مسائل زیادی پیرامونِ مشکلاتی که مردمِ محل طی سال‌ها با آن دست و پنجه نرم می کنند، مطرح شد که یکی از مهم ترینِ آن‌ها مسأله‌ی آموزش بود. یکی از نمونه‌های مشهودِ آن تصرف مدرسه «شهید عارف نسب» از سوی شهرداری بود. زمین این مدرسه توسط مهندس «صمد کمپانی» در دهه ی هفتاد به اهالی اعطا می شود. زمین اعطایی ۲۰۰۰ متر بوده که به منظورِ ساختن مسجد، مدرسه و درمانگاه به محل اعطا شده بود که قرار بوده ۱۰۰ مترِ آن مدرسه شود. مدرسه ساخته شد اما پس از چند سال شهرداری به بهانه‌ی نوسازی این مدرسه را برای مدتی تصرف کرده و سپس آن را به ستاد حریم تغییر کاربری داده است. همین امر باعث به وجود آمدن مشکلاتِ زیادی برای خانواده‌ها و ثبت‌نام فرزندان شان شده است. علاوه بر این معلمانی که در مدرسه شاغل بوده اند، بیکار شده‌اند.

در دیداری که با اهالی محل در روزی دیگر پیرامون مسأله‌ی آموزش داشتم، یکی از اهالی محل که خود فردی فرهنگی و مسن بود و سال‌ها به همراهِ خانواده و دو پسرِ تحصیل‌کرده‌ی خود آن‌جا زندگی می‌کنند با ناراحتی تعریف می‌کرد که: «سال هفتاد و نه، هشتاد ما زمین دو هزارمتری را که صمد کمپانی به ما داد گرفتیم و خواستیم مسجد و مدرسه بسازیم. من خودم آنجا بودم و شاهد بودم که شهرداری اجازه‌ی ساخت مدرسه نداد. ما اما ساختیم اما چه ساختنی! ما مدرسه را به صورت کانتینری ساختیم و بچه‌های‌مان همان‌جا در کانتینرها مشغول به تحصیل شدند.»
او با افتخار از دکترها و مهندسینی گفت که در همان کانتینرها و با شرایط سخت درس خواندند و الان برای خودشان کسی شده‌اند. همین موضوع به خوبی نشان می‌دهد که شهرک نیایش نه تنها برخلافِ دیدی که به وجود آورده شده تا وجهه‌ی محله را خدشه دار کند، محلِ اوباش و خلاف‌کاران نبوده و نیست بلکه محلِ رشد و زندگی کودکانی بوده که در همان جا متولد شده، بزرگ شده، درس خوانده و با سواد شده‌اند. او این‌طور ادامه داد که:
“پنج سال یا حتا بیشتر است که شهرداری مدرسه را به بهانه‌ی نوسازی گرفته است.”
وقتی از او درباره‌ی مسائل آموزشیِ خانواده‌هایی که دانش‌آموز دارند می‌پرسم با لحنی ناراحت می‌گوید که:
“من دیگر از سن‌ام گذشته و بچه‌هایم بزرگ شده‌اند اما دور و اطراف می‌بینم که بچه‌ها به مدارس علامه و امام صادق و یا حتا ونک می‌روند و برای حمل و نقل مشکل دارند. مشکلات مالی دارند. شهریه ها بالاست و بعضی مدارس حتا ثبت نام‌شان نمی‌کند چون فکر می‌کنند این‌ها از محل‌های پایین شهر و محله های «اوباش‌نشین» می‌آیند! در حالی که ما سال‌هاست این جاییم، این جا خانه و محله ی ماست، اما حتا اجازه نمی‌دهند خانه‌هامان را تعمیر کنیم…”

یکی دیگر از اهالی محل که مردی جوان و موقر است و با ماشین تا محل ایستگاه بی‌آرتی زحمت می‌کشد و من و دوستان ام را می‌رساند؛ درباره‌ی درس خواندنِ خودش در همان کانتینرها می‌گوید:
“ما خودمان همین‌جا درس خواندیم. دوستان ام همین جا درس خواندند الان مهندس شده‌اند… اما بچه‌های کوچکی که الان به مدرسه می‌روند مشکلات بیشتری دارند چون باید به محله‌های خیلی دوری بروند و خیلی‌ها از درس خواندن سرخورده می‌شوند. آن‌ها احتمالاً دوست دارند با بچه‌های محله‌ی خودشان سرِ یک کلاس بنشینند و درس بخوانند و نداشتنِ مدرسه، پراکنده‌شان می‌کند و امکانِ تعامل و دوستی را ازشان دریغ می‌کند. اگر یکی از همین بچه‌ها در کوچه همسایه‌اش را ببیند، نه می‌تواند از تکالیف درسیِ آن روز ازش چیزی بپرسد و نه می‌تواند حرفی درباره‌ی شیطنت‌های مدرسه بزند. یکی از آن‌ها آمده است نان بخرد و آن یکی، چیزی دیگر. همدیگر را می‌بینند و در حالی که از محلِ مدرسه‌ی قدیم که حالا ستاد حریمِ شهرداری منطقه‌ی ۲ شده است می‌گذرند، به این فکر می‌کنند که:

“چه خوب می‌شد اگر همکلاسی بودند و مدرسه و کلاس‌شان جایی نزدیکِ خانه شان بود.

————————————–
منبع:
http://www.kanoonm.com

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.