علیرضا ثقفی: شکست کودتای ترکیه و درسهایی که میتوان از آن آموخت

واقعیت ان است که نظام سرمایه داری و مجموعه نیروهای آن، چنان دچار بحران و سردرگمی بر سر چپاول اموال غارتی از کارگران و زحمتکشان هستند که هر کدام از جناحها و دارو دسته ها برای عقب نماندن از دیگران دست به هر عملی میزنند تا شاید بتوانند از این خان یغما نصیب بیشتری برای خود ببرند. دار و دسته حاکم در ترکیه به آنچنان ثروت و قدرتی دست یافته اند که مورد حسد هم ردیفانشان در نیروهای مسلح قرار گرفته اند. در این کودتا قرار نبوده است چیزی عوض شود مگر آنکه منابع قدرت و در نتیجه آن سرمایه ها جابه جا شود. ….
——————————————–
قبل از هر چیز میتوان گفت این اولین کودتائی است که در یک قرن اخیر در ترکیه با شکست مواجه شده و جزء معدود کودتاهائی است که در خاورمیانه در صد سال اخیر با شکست مواجه شده است. اکثریت قریب به اتفاق کودتاها در خاورمیانه پس از جنگ جهانی اول تا دهههای ۸۰ میلادی قرن گذشته با موفقیت همراه بوده، به خصوص اگر از جناح راست بوده است که مورد پشتیبانی قدرتهای مسلط سرمایه داری هم قرار گرفته است. در دوره جنگ سرد در خاورمیانه کودتاهای فراوانی از جانب قدرتهای مسلط صورت گرفت که از آن جمله میتوان به کودتای ۲۸ مرداد ۱۹۵۳ در ایران و کودتاهای پیاپی در پاکستان، کودتای ژنرال نجیب در مصر، کودتاهای عبدالکریم قاسم و عبدالسلام عارف و سپس صدام حسین در عراق، کودتاهای ژنرال صلاح جدید در سوریه و سپس حافظ اسد در این کشور، همچنین کودتای قذافی و جعفر نمیری در لیبی و سودان و انواع و اقسام کودتاهای رنگ وارنگ در کشورهای دیگر اشاره کرد. در خود ترکیه کودتای نظامیان در ۱۹۸۰ آخرین آنها بوده است که برای حدود دو دهه نظامیان را بر آن کشور مسلط کرد.

اما کودتاها در خاورمیانه و افریقا و همچنین آمریکای لاتین که مهد این کودتاها بود، حدود دو دهه است که فروکش کرده است. به خصوص از دوره جهانی سازی به بعد، یعنی از زمان فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی به این طرف (۱۹۹۱) و قرارداد نفتا (۱۹۹۲) در امریکای شمالی به نظر میرسد که دوران کودتاها حداقل به شیوه قدیم به سرآمده و قدرتهای جهانی به راحتی میتوانند از طریق در اختیار گرفتن نهادهای سیاسی و اقتصادی هر یک از جوامع تحت سلطه خود، بدو ن نیاز به کودتاهای نظامی و به خیابان آوردن تانکها و زره پوشها، به اهداف خود برسند. نهادهای بین المللی که در این بیست و پنج سال اخیر همراه با بلوکهای نظامی ای همانند ناتو، از صندوق بین المللی پول تا بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی گرفته تا بازارهای بورس و سرمایه و شرکتهای بزرگ که اقتصاد جهانی را در دست دارند، برای کنترل و به خط درآوردن حکومتها و کشورهای مختلف کفایت میکرده است و نیازی به نمایش قدرت نظامی و به خیابان آوردن تانکها نمی دیدند. اکنون این آخرین کودتا مفهومش چیست؟ ترکیه ای که کاملا در خط ناتو حرکت میکند و ارتش آن جزئی از ارتش قدرتهای سرمایه داری است و حکومتی به ظاهر انتخابی با معیارهای خالص سرمایه داری چه نیازی به کودتا دارد و چه انحرافی از خط اصولی نظام سرمایه داری مرتکب شده تا مستحق به خیابان آوردن تانکها گردد و عده ای کشته شوند؟ بیش از هزاران نفر زخمی و در انتها آنچه ناخوشایند نظام سرمایه داری است به وقوع بپیوندد که عبارت از تضعیف روحیه ارتشی است که در درگیریهای جنگی در خاورمیانه یکی از تکیه گاههای قوی نظام سرمایه داری محسوب میشود. شک نیست که نتیجه کودتا هر چه باشد، ارتش ترکیه برای بازسازی روحیه خود و نیز باز گرداندن نظم و نظام ارتشی در صفوف به هم ریخته آن پس از کودتا نیاز به زمان زیادی خواهد داشت تا بار دیگر روحیه رزمندگی خود را در برابر کردها و دیگر صحنههای درگیری در خاورمیانه به دست آورد.

اما با همه این احوال و با آنکه حتی اگر کودتا موفق میشد با شرائط امروزه جهانی نمیتوانست مشروعیت بین المللی بدست آورد و حتی باز برای به دست آوردن مشروعیت داخلی و بین المللی مجبور بود به نوعی راه حکومت فعلی را دنبال کند، چرا کودتاگران دست به چنین کاری زدند؟

برخی از مخالفان دولت ترکیه میگویند که این کودتا ساخته و پرداخته خود دولت اردوغان بوده تا موقعیت خودش را تحکیم کند. این مطلب بیشتر به شوخی میماند و بیشتر به درد فیلمهای پلیسی میخورد که گویا دولتی بیاید دست به ریسکی بزند که نتیجه آن نامعلوم است و در این میان کافی بود چند تیر زودتر  یا دیرتر شلیک میشد تا به قول خود اردوغان، او و یارانش کشته شوند (اردوغان مصاحبه با روزنامه نگاران در استانبول در ۲۹/۴ گفت اگر پانزده دقیقه دیرتر هتل محل اقامتش را ترک میکرد به دست کودتاچیان کشته شده بود) ۱ این امر دیگر مسجل است که شوخی با نیروهای ارتشی آن هم در مناطق بحرانی نتایجش غیرقابل پیش بینی است.

اما مهم ترین مسئله آن است که حتی اگر توطئه را هم بپذیریم باز هم اهداف این توطئه نامشخص و نامعین است. زیرا همان گونه که میتوان برای کودتا اهدافی همانند گسترش جو نظامیگری و یا سرکوب مخالفان و یکه تاز شدن قدرت را بر شمرد، از طرف دیگر کودتا میتواند اهدافی کاملا بر عکس  یا نتایجی دگرگونه را به ارمغان داشته باشد. یک کودتای نافرجام و یا حتی بدفرجام در شرائط متلاطم و بحرانی میتواند وضعیت ثبات اقتصادی و اجتماعی را بر هم بزند. اعتماد به سرمایه گذاری و ثبات قدرت را از میان بردارد، سرمایهها را فراری دهد و ارتش و پلیس و نیروهای انتظامی را بیش از آنکه منسجم کند، ناامید و در مقابله با مخالفان متزلزل کند زیرا که از ترس تغییرات یک شبه و ناگهانی آنان را در مقابله با مخالفان دچار تردید می کند.

اکنون با این اوصاف و با در نظر گرفتن این مسئله که حتی در صورت پیروزی کودتاچیان این امر قابل پیش بینی بود که حکومت کودتا چندان دوامی نخواهد داشت، پس چرا باز هم آنان به این عمل اقدام کردند.

واقعیت ان است که نظام سرمایه داری و مجموعه نیروهای آن، چنان دچار بحران و سردرگمی بر سر چپاول اموال غارتی از کارگران و زحمتکشان هستند که هر کدام از جناحها و دارو دسته ها برای عقب نماندن از دیگران دست به هر عملی میزنند تا شاید بتوانند از این خان یغما نصیب بیشتری برای خود ببرند. دار و دسته حاکم در ترکیه به آنچنان ثروت و قدرتی دست یافته اند که مورد حسد هم ردیفانشان در نیروهای مسلح قرار گرفته اند. در این کودتا قرار نبوده است چیزی عوض شود مگر آنکه منابع قدرت و در نتیجه آن سرمایه ها جابه جا شود. بر طبق گزارشات موجود که در جریان کشته شدن بیش از پانصد کارگر در حادثه معدن سوما منتشر شد، نیمی از سرمایههای ترکیه در دست اردوغان و وابستگان به او است. در نتیجه دو جناح از سرمایه داران که مدتها است در اریکه خاورمیانه قدرت را دست به دست میکنند و در این میان سهم شیر را در کنترل سرمایههای منطقه به دست می آورند، اکنون محیط و شرائط را برای دست به دست شدن بار دیگر حاکمیت بر سرمایهها فراهم تر می بینند .

مطلب را باید بیشتر بشکافیم. نظام سرمایه داری در دهه هشتاد میلادی قر ن گذشته با بن بستهائی که در منطقه خاورمیانه برای جریان آزاد نفت و سرمایه مواجه شده بود به این نتیجه رسیده بود که حکو متهای ناسیو نالیستی توان ادامه حاکمیت را ندارند و یا با ادامه حاکمیت آنها این امکان وجود دارد که حاکمیت کل سرمایه به خطر افتد. حوادثی همانند ترور بینظیر بوتو در پاکستان  یا اعتراضات برای سرنگونی شاه در ایران و هم چنین حوادث افغانستان، اوج و گسترش نهضت فلسطینیان که هر یک از آنها جای بحث خود را دارد، سبب شده بود تا مجموعه نظام سرمایه داری به این نتیجه برسد که راه حل تداوم این نظام در خاورمیانه تقویت و سرمایه گذاری بر روی نیروهای بنیادگرا و مذهبی است. در تایید بنیادگرائی در دهه هفتاد و هشتاد قرن گذشته در منطقه خاورمیانه، همه جناحهای سرمایه داری از منطقه ای و جهانی به یک وحدت نظر رسیده بودند و روی کار آمدن حکومت اسلامی در پاکستان و ایران و تقویت جهاد اسلامی و حزب الله در منطقه خاور میانه تا گسترش بنیادگرائی در افریقا و اندونزی و غیره همه آنها حکایت از این همدلی و توافق نظام سرمایه داری دارد که در کنار آن سرکوب نیروهای آزادیخواه و به خصوص چپ در دستور کار همه آنان قرار داشت و بدین طریق حاکمیت نظام سرمایه داری در منطقه خاورمیانه و جریان آزاد انرژی و سرمایه برای چند دهه تضمین شد. اکنون دیگر دلایل کافی برای این امر و جود دارد که نهادهای نظام سرمایه داری در تقویت بنیادگرائی از هر نوع آن، مداخله مستقیم داشته اند و اعترافات مشخص و روشن نمایندگان سیاسی این نظام به اندازه کافی در این امر بدون پرده پوشی است. ۲

اما همان گونه که میدانیم از درون این چنین حکومتهائی که مبنای آنان دیکتاتوری و سرکوب نیروهای مردمی و مترقی بود پس از چند دهه آن چه به جای مانده ، جوامعی فقرزده در کنار سرمایه داران و ثروتمندان بزرگی در منطقه است که تداوم وضع موجود را غیرممکن کرده و در کنار این وضعیت یک تروریسم کور و لجام گسیخته ای بوجود آمده است که کل امنیت نظام سرمایه داری را تهدید میکند.
ترورها و عملیات تروریستی کور که اکنون به کشورهای اروپائی و امریکائی گسترش یافته است هر روز بیش از پیش کل نظام سرمایه داری را در معرض خطر قرار میدهد. از این جهت است که دیگر نظام سرمایه داری و سردمداران جنگ طلب آن سعادت را در تقویت بنیادگرائی نمی یابند و همانند گذشته ها به تقویت یاران خدا افتخار نمیکنند (دریافت جوایز تقدیر مجاهدان افغا ن از دستان روسای جمهور آمریکا وگسترش انستیتوهای اسلام شناسی در انگلستان و …)

کودتاگران ترکیه به شم نظامی خود این تغییرات را دریافته بودند، اما از درک این امر عاجز بودند که این تغییرات در چارچوب همین حکومت فعلی ترکیه امکان پذیر است و چندان نیازی به این کودتا از جانب محافل قدرت نظام سرمایه داری احساس نمیشود. وحدت نیروهای آمریکائی و کردهای سوریه و یا “کردستان غربی” (روژ آوا) که دیگر این روزها در اخبار مربوط به منطقه جایگزین”کردستان سوریه ” شده برگی دیگر از افول ستاره بنیادگرائی در خاورمیانه است. اگر در همین چندی قبل بهترین متحدان نظام سرمایه داری در منطقه اسرائیل و سایر بنیادگرایان بودند، اکنون تلاش برای تقویت قوم گرائی و ملیت گرائی با تقویت گرایشاتی همانند اقلیم کردستان روشن تر از آن است که نیاز به استدلال داشته باشد. فرهنگ “روژاوا” و “روژ هلات” (کردستان غربی و کردستان شرقی) به جای کردستان ایران و ترکیه و عراق و سوریه ، اکنون از جانب رسانههای نظام سرمایه داری به راحتی به کار گرفته میشود که بیانگر اراده ای برای تقویت ملی گرائی و قوم گرائی است .

زمانی حکومتهای نظامی در امریکای لاتین عمرشان به انتها رسید و آن هنگامی بود که گسترش حلبی آبادها و جمعیت انبوه سراسر فقرزده شامل کودکان خیابانی و آلونک نشینها سراسر جوامع امریکای لاتین را فرا گرفته بود و همراه با آن زندانها و شکنجه گاهها و قتل عامهای پیاپی مخالفان و آزادیخواهان کارنامه سراسر کثیف این حکومتهای نظامی را پر کرده و هم زمان دزدی رشوه و فساد سرتاسر این نظامیان و دولتمردان را به گونه ای فرا گرفته بود که هیچ کس را یارای دفاع از آنان نبود. هر گونه سرمایه گذاری و تزریق پول و وام سر از حسابهای خارجی این نظامیان شکنجه گر و قاتل در می آورد. امری که امنیت هر گونه سرمایه گذاری را با ریسک بزرگ همراه و آنان را از حیز انتفاع برای نظام سرمایه داری خارج کرده بود. (نگاه کنید به مقاله” آیا برجام به سرانجام میرسد” که در سایت کانون مدافعان حقوق کارگر ماه گذشته منتشر شد و به همین امر توجه دارد که سرمایههای خارجی به آینده سرمایه خود و فرجام آن اطمینان ندارند. یکی از مدیران استات اویل در جریان محاکمه این شرکت در مورد پرداخت رشوه در ایران گفته بود” پسران فلان مقام در ایران ما را می چاپیدند “و در قضیه فیشهای حقوقی این امر روشن تر شد.) آنان باید صحنه را ترک میکردند و ترک کردند.

امروزه در خاورمیانه عمر بنیادگرائی به سر رسیده است. زیرا که جولان بیش از سه دهه بنیادگرائی جوامعی سر تا پا فساد گرفته را با فقر و بی خانمانی خیل عظیم مردم منطقه و جنگ و ویرانگری و گسترش تروریسم، تحویل داده که تداوم شریان حیاتی و امنیت سرمایه ها را به خطر انداخته است. حتی دیگر دفاع از بنیادگرائی اسرائیل آن سینه چاکان قدیم را ندارد. بنیادگرائی یهودی که بهانه ای برای گسترش بنیادگرائیهای دیگر در منطقه شد زیرا بنیادگرائی به جائی کشانده شده که امنیت خود کشورهای سرمایه داری را با مخاطرات جدی مواجه کرده است. پس اگر سودی هم تا کنون از گسترش جنگها و فروش سلاح و کاهش بحرانها نصیب نظام سرمایه داری میشد، اکنون خودش در به خطر انداختن کل این نظام مایه نگرانی است. از این جهت نظام سرمایه داری که اکنون روزانه زندگی میکند و با منطق از این ستون تا آن ستون فرجی است،  بهتر است برای مدتی تنها نیروهای مورد اعتماد موجود در صحنه یعنی ملی گرایان و قوم گرایان و ناسیونالیستها صحنه گردان بازی باشند تا شاید برای چند صباحی دگرگونی نظام سرمایه داری به تاخیر افتد. از این جهت است که تغییر نام یک گروه از رزمندگان مخالف سوریه در گرماگرم مبارزه با رژیم بنیادگرای قدیمی این کشور، تنها یک تغییر نام نیست زیرا که در کنار آن اتحاد این گروه با نیروهای ارتش آزاد، مشخصا مفهومی دیگر دارد که در اینده رو شن تر خواهد شد.

چو آید توانی به موئی کشید     چو برگشت زنجیرها بگسلد

بنیادگرائی روزی روزگاری در منطقه به راحتی نیروهای فراوانی را در پشت سر خود جمع میکرد، اما امروز از جذب نیروهای جدید جز با پول و وعدههای فراوان و یا استخدام مزدور خبری نیست. دیگر نیروهای اعتقادی گذشته را در آن بخشهائی که حاکم بوده در اختیار ندارد و مجبور است از ارتشهای مزدور استفاده کند .
این مسئله را نظام سرمایه داری درک کرده است. از همین جهت است که میخواهد به ریسمان قدیمی و پوسیده قوم گرائی و ملیت گرائی متوسل شود. از همین جهت که در سالهای اخیر بنیادهائی هماند سوروس و دیگران سعی در تقویت و بزرگنمائی فرهنگهای قومیتی و ملیتی کرده اند (و بی جهت نیست که به صورت غیرمترقبه ای منشورهای کورش بزرگ سر از خاکها در می آورند و بنیادهای ایران شناسی با حجمی گسترده و بودجههای اهدائی نشستهای بزرگ برگزار میکنند و شاهزاده باقی مانده از ادوار قدیم به کمپ ترامپی میپیوندد که روزگاری قهرمانان ایران کنترا در آن فعالیت داشتند)

و اما در چنین او ضاع و احوالی وظایف نیروهای مدافع کارگران و زحمتکشان چیست؟ آیا باید نظاره گر بی رمق حرکات موجود باشند و یا وظایفی عاجل تر در پیش روی آنان قرار خواهد گرفت؟

این امر شرائط مساعدی را برای نیروهای کارگران و زحمتکشان و مدافعان حقوق کارگران فراهم کرده است تا در این آشفته بازار نظام سرمایه داری بتوانند هر چه بیشتر وظایف بر جای مانده خود را انجام دهند. نزدیکی و هماهنگی نیروهای چپ و ضد نظام سرمایه داری و آنان که خواهان دگرگونی نظام سودمحور هستند در سطح منطقه و کشورهای مختلف در این شرائط ضرورت خود را از هر زمان دیگری بیشتر نشان میدهد.

شرائط ایجاد تشکلهای سراسری کارگران و فعالان کارگری و همبستگی آنان در بر خورد با کل نظام سرمایه داری اکنون از هر زمان دیگری فراهمتر است. زیرا تمامی تیرهای ترکش نظام سرمایه داری برای حل بحرانهای خود در منطقه و حتی در سطح جهانی به خاک خورده است و جناحهای مختلف سرمایه داری چه در منطقه و چه در سطح جهانی ثابت کرده اند که هیچ گونه راه حلی برای مشکلات به وجود آمده توسط همین نظام را ندارند . تنها راه حل آنان برای مقابله با مشکلاتی که خودشان بوجود آورده اند، زدن و کشتن و بستن و راه انداختن جنگها و تربیت ماموران نظامی و انتظامی جنایتکار و سر وبگر است که هر روز شاهد انتشار گزارشات آْن در سراسر جهان هستیم.

و این امر یعنی اذعان به بن بستهای خود این نظام. نگاهی به گسترش نیروهای فاشیستی همانند جمهوری خواهان آمریکائی و گسترش افکار سوسیالیستی در همین جوامع بیانگر آن است که نظم و نظام حاکم در چند دهه قبل و همچنین گسترش جهانی سازی و در کنار آن بنیادگرائی و جنگهای منطقه ای هیچ کدام راه حلهای مورد نظر این سیستم نظام مند سرمایه داری را ارائه نمیدهد.

—————————————–

۱-  http://www.iranjib.ir/shownews/22335/%D8%AB%D8%B1%D9%88%D8%AA-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%BA%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%AC%D8%A7-%D8%A2%D9%85%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%9F/

https://www.facebook.com/profile.php?id=100011367739064

2- در این اعترافات وزیر خارجه آمریکا رسما به کمک در شکل گیری نهادهائی مانند القاعده و داعش اعتراف میکند. هر چند بارها دلایل تقویت بنیادگرائی از جانب نهادهای نظام سرمایه داری ، از جمله در جریان “ایران کنترا” و فروش اسلحه به بنیاد گرایان قبلا مسجل شده بود.

—————————————-
منبع:
http://www.kanoonm.com

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.