بهروز سورن: دهه شصت – زندان سیدعلی خان اصفهان (بخش اول)

نقل و انتقال زندانیان از این محل (زندان سیدعلی خان) به عنوان مکانی موقت برای آنان, تقریبا هر روزه انجام می پذیرفت و به تناسب انتقال افراد, زندانیان جدید نیز به ما افزوده می شدند. بخش اعظم انتقالی ها به خارج, زندانیانی بودند که به اعدام محکوم شده و به جوخه های اعدام سپرده می شدند. اعدامی ها عمدتا از میان دستگیریهای سال شصت بودند که حکم اعدام شان برای تائید به تهران ارسال شده بود و محکومین به مرگ مرتبط با سازمان مجاهدین خلق اغلب از ارتباطاتی بودند که در گذشته تحت مسئولیت ضیاء قرار داشتند ….
——————————————————-

از کتاب سیمای شکنجه

بازداشتی های قدیمی تر زندان سپاه از جمله مرا به زندانی دیگر در داخل شهر اصفهان منتقل کردند. این محل در داخل شهراصفهان و زندان سیدعلی خان نام داشت و در حوالی خیابان فردوسی اصفهان بود. مکانی مصادره ای از مالخواران رژیم چپاول گر سلطنتی که سالنی بزرگ و نیم طبقه ای بالای آن قرار داشت. باغچه ای کوچک داشت و حیاطی نیز ساختمان را تکمیل می کرد و گاها تعداد زندانیان آن از شصت نفر تجاوز می کرد.

این زندان موقت محل نگهداری توابان معروف نیز بود و این نیز ظاهرا به دو دلیل انجام می شد. اول اینکه زندان عمومی داخل شهر بود و دوم اینکه تقریبا تمامی زندانیان زیر حکم و به عبارتی هنوز زیر بازجوئی قرار داشتند و سرمایه گذاری و بکار انداختن کارخانه تواب سازی! می توانست احتمالا فواید اطلاعاتی برای رژیم داشته باشد!

توابان کوچکترین حرکات زندانیان را زیر نظر می گرفتند و هرگونه گفتگوی دو نفره را به زندانبان و مسئولین زندان گزارش می دادند. ضمن اینکه این تعداد مجوز عبور از پرده ای که بخش داخلی زندان را از سایر مکان های زندان جدا می کرد و حضور زندانبان در جلوی آن نشاندهنده مرز مجاز و ممنوع بود, را دارا بودند.

پشت این پرده اختصاص یافته بود به اتاق های بازجوئی و اداری و خلوت توابان و بازجویان بود و کلیه گزارشات کتبی و شفاهی آنان به بازجو ها, پشت پرده ای داده می شد ضمن اینکه نتیجه این گزارشات در اغلب موارد بازجوئی منفرد زندانیان بود. در زندان سید علی خان به برکت! حضور توابان قدر قدرت! و مورد اعتماد سپاه همه چیز اجباری بود. برنامه ورزش و دعای صبحگاهی, کلاس های ایدئولوژیک, نماز جماعت روزان و غذاخوردن را هم جمعی و اجباری کرده بودند تا مانع از انزوا و گوشه نشینی توابین و شکل گیری سفره های گرایشی بشوند و این قاعده بود. تنها دستشوئی رفتن انفرادی انجام می شد و این هم استثنائی بر قاعده بود.

نقل و انتقال زندانیان از این محل ( زندان سیدعلی خان ) به عنوان مکانی موقت برای آنان, تقریبا هر روزه انجام می پذیرفت و به تناسب انتقال افراد, زندانیان جدید نیز به ما افزوده می شدند. بخش اعظم انتقالی ها به خارج, زندانیانی بودند که به اعدام محکوم شده و به جوخه های اعدام سپرده می شدند. اعدامی ها عمدتا از میان دستگیریهای سال شصت بودند که حکم اعدام شان برای تائید به تهران ارسال شده بود و محکومین به مرگ مرتبط با سازمان مجاهدین خلق اغلب از ارتباطاتی بودند که در گذشته تحت مسئولیت ضیاء قرار داشتند.

شاید یکی از دلائل نگهداری ضیاء در این مکان همین بود تا نشان دهند که میتوان با مسئولیت های بالا, اما بازگشت به دامان جنایتکاران و توبه و خیانت به خود و دیگران, زنده ماند. ضیاء یکی از شناخته شده ترین توابان و خیانت کارترین عناصر سیاسی در زندان و شاید تاریخ زندانیان سیاسی شهر اصفهان بود و به همان نسبت نیز تنفر زندانیان سیاسی و بخصوص هواداران سازمان مجاهدین را بر می انگیخت تا حدودی که سپاه از وی در زندان هم مراقبت ویژه می کرد و این احتمال که این فرد در زندان مورد هجوم زندانیان قرار گیرد, منتفی نبود.

بر طبق نقل قول های زندان, ضیا پیش از دستگیری و انتقال به زندان مسئول میلیشیای سازمان مجاهدین در اصفهان بوده است و روابطی بسیار گسترده داشته است. پس از مجروح شدن با عملیات نجات سازماناز بیمارستان مواجه می شود و نقشه سازمان را به مامورین سپاه گزارش می دهد و همین امر فضای گسترده ای برای سپاه در دستگیری طیف وسیعی از هواداران ایجاد می کند.

چشمانی نافذ داشت, قدی بلند و قلبی از سنگ و مغزی مالیخولیایی که پس از زخمی شدن در درگیری با سپاه به علت کلیدی بودن موقعیت سازمانی اش از طرف سپاه به بیمارستان منتقل و از همان جا به همکاری می پردازد و در زندان نیز بیش از صد تن از جوانان پرشور و انقلابی را تا پای چوبه های دار همراهی میکند.

ضیاء در میان جلادان و آدم کشان بازجو در این شهر از محبوبیت بسیاری برخوردار بود و دامنه همکاری هایش با رژیم از محدوده اصفهان بسیار فراتر رفته بود تا حدی که در معیت پاسداران و برای حفظ جان وی با هواپیما به آذربایجان پرواز می کرد و در پوشش ملاقات با خانواده به همکاری با نیروهای سرکوبگر محلی می پرداخت.

او این چنین کمر به نابودی انسان هایی بسته بود که جز سعادت هموطنانشان و جز مبارزه با استبداد و سرکوب داعیه ای دیگر در سر نداشتند. گفته می شد که ضیاء شخصا در جوخه تیرباران و در جمع کوکلاس کلان های زندان اوین نیز شرکت داشته است.

این یک نمونه و قطعا گوشه ای از مجموعه جنایاتی است که تواب سازان و توابان کوشا در زندان های ایران به انجام رسانده اند و حقیقت را تنها در فردای سقوط حاکمیت ننگین رژیم جمهوری اسلامی میتوان دریافت. همانطور که هر از گاهی خبر افشای محل گورهای جمعی و تا کنون مخفی انقلابیون در نقاط مختلف کشور به بیرون درز می کند. بی تردید روزی خواهد آمد که سخن گفتن برای مردمی به ابعاد میلیونی در مورد جنایات واقع شده, تسکین دهنده خاطرشان خواهد شد و دادخواهی از عزیزانشان خواهند کرد.

بخش دوم را اینجا بخوانید:
http://www.lajvar.se/1395/02/06/45062

———————————————–
منبع: گزارشگران
http://gozareshgar.com

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.