نوید سعادت: سایه روشن‌های یک چشم انداز

سندیکاها و اتحادیه‌ها محلی از اعراب ندارند. خشونت سه دهه‌ی گذشته هر گونه تشکیلات کارگری را نابود ساخته است. (التبه قبل از آن هم در واقعیت چیز زیادی موجود نبوده است) از چند مورد استثنایی که بگذریم هیچ سازمان تشکیل کننده‌ی صنفی یا سیاسی ای موجود نیست. در مقابل بی رحمی عریان سرمایه، حتا همان تشکیلات نیم‌بند زرد هم تحمل نشده‌اند. ….

سالی جدی آغاز شده است. در بیم‌ها و امیدها، برای مردم جامعه‌ی ما عموما و برای طبقه‌ی کارگر، خصوصا این بیم‌ها و امیدها به شدت شکل مشترکی می‌یابند. این شکل مشترک نه ناشی از ارتقا سطح رفاه طبقه‌ی کارگر و زحمتکشان ایران ، بلکه عمدتا تاشی از سقوط سطح رفاه عمومی به پایین ترین مدارج خود است که کلیت مردمان را به یکدیگر نزدیک می‌سازد و این اتفاقی است که اکنون نه در کشور ما که در کل جهان در حال شکل یافتن است.
تمرکز ثروت و رفاه نزد اقلیتی فوق‌العاده ناچیز ، فقر و حرمان در گسترده‌ی همه‌ی بشریت، در مقیاس میلیاردها، مسایل داخلی در چارچوبه‌ی ملی  امروز مسایلی کاملا جهانی اند. بیم‌های ملی ، بیم‌هایی جهانی و در  مقابل امیدها نیز ما کنون در چه وضعتی قرار داریم؟ آرایش قوا در لحظه‌ی حاضر به چه قرار است؟ دشمنان در چه موقعیتی و ما کجا ایستاده ایم؟ توانایی‌های ما چیست و توانایی‌های آنان کدامند؟ در یک کلام توازن قوا به چه صورت است؟

برای پاسخ باید به بررسی مختصری در اندازه‌های این نوشته پرداخت.
رشد سرمایه‌داری مالی در چارچوبه داخلی در کشور ما ، تنها بر اثر نیازها و تنازعات اشکال مختلف سرمایه در درون این فضاهای ملی نیستند. درست است که غارت منابع نفت و گاز و دلارهای میلیاردی حاصل از آن ، در یک دهه‌ی گذشته انباشت عظیمی از ثروت را پدید آورد که بستر و زمینه رشد فوق‌العاده سریع سرمایه‌داری مالی را فراهم ساخت. ولی هم چنین او ماحصل رشد غول‌آسا، فزاینده و پیروزمندانه  الیگارشی‌های مالی جهانی در فضای جدید امپراتوری‌ای هستند که سیاست‌های سوداگری‌های مالی خود را از طریق نمایندگان بخشی از بورژوازی بزرگ نوکیسه و تازه به عرصه آمده کشور در چارچوبه‌های داخلی اعمال می‌کنند.

رشد حیرت‌انگیز و سرگیجه‌آور بانک‌ها، نهادها و موسسات مالی در یک دهه‌ی گذشته در کشور ما، که بخش اعظمی از معاملات بورس و فرابورس و بازار سهام خارج از بورس در ایران را فرا گرفته است و به همه‌ی شئون حیات اقتصادی کشور، اکنون سلطه‌ی غیرقابل انکاری یافته و هر گونه فعالیت سرمایه دارانه در بخش‌های  دیگر سرمایه‌داری را بی‌رمق ساخته و فاقد بهره‌وری قابل‌اعتنا نموده است. عموما نتیجه سروری و سیادت سرمایه‌های مالی جهانی که در سطح سیاره عمل می‌کنند، هستند و می‌باشند. این بخش از  سرمایه نه تنها بر پایه وضعیت‌های داخلی که بر اثر ضرورت قدرت و اعمال اراده و در پیوند با الیگارشی‌های مالی و جهانی رشد و قوام یافته است و اکنون که حاکمیت سیاسی ایران در تناقضات و پیچیدگی‌های سیاست جهانی و منطقه‌ای، از مسایل انرژی ، نفت و گاز و هسته‌ای تا سیاست  خاور میانه‌ای خود به بن بستهای آشکاری گرفتار آمده است و دولتی که ساده‌لوحانه می‌پندارد اکنون باید  با تکیه بر همان نهادهای جهانی و حل مناقشه خود با آنان به راهگشایی کشمکش‌ها و تضادها و تناقضات داخلی خود  پاسخ داد ودر همان لحظه برای حل آن مناقشات با فراملیتی‌ها و دولت‌های قدرتمند پشتیبان آنان، به دنبال مذاکره و ارتقای توانایی بنیان‌های اقتصادی داخلی خود و افزایش سطح قدرت چانه زنی با آنان است و می‌اندیشد حال باید با تکیه بر توانایی‌های تولید داخلی بر این بحران‌های سیاست خارجی فائق آمد و بنابراین شعارها وبرنامه‌هایی هم چون اقتصاد مقاومتی و چیزهایی شبیه آن را مطرح ساخته است. این راه‌ها بی شک جز گشودن راه‌های تازه‌ای برای غارت بیشتر و رانت‌خواری فزونتر همین الیگارشی‌ها نخواهند بود.
پیروزی و هژمونی بورژوازی مالی در درون  کشور ما با توجه به تقسیم  کار بازار جهانی که اکنون دیگر کاملا به هرج و مرج بی‌سابقه‌ای در جهان انجامیده است، خود بستر و هم چنین ماحصل پیروزی همین الیگارشی‌های فوق العاده قدرتمند مالی در هیات فراملیتی‌های نیرومندی است که در حال بلعیدن همه‌ی سودهای استخراج شده توسط دیگر بخش‌های سرمایه در سراسر سیاره است. الیگارشی‌های مالی، یعنی شاه دزدانی که از دزدانی دیگر می‌دزدند که آنان قبلا از دیگران دزدیده‌اند یا درحال دزدیدن‌اند.
و این یعنی جهان را شتابناک به سوی بحران‌هایی راندن است که نتایج غم بار آن، کانون در غبارهایی از یاس و تروریسم پنهان گردیده است.

و اما در کشور ما، وضعیتی که به خاطر این اعتلای بخش‌های مالی، رانت خواران، سفته بازان و زد وبست‌چی‌های دولتی، همه‌ی راه‌های دیگر اقتصاد سرمایه‌داری را به محاق بی‌رغبتی و ناتوانی برای تولید و سرمایه گذاری کشانده است و به نتایج دهشت آور، رکود، تورم مجدد، بسته شدن الباقی کارخانه‌ها، تعطیلی بخش عمده ای از تولید کشاورزی، یعنی اخراج‌های دسته جمعی، مهاجریت، فقر، فحشا، جنایت، نابه هنجاری‌های گسترده اجتماعی و دهه‌ها فجایع هولناک دیگر که به گسترده ای وسیع در کل جامعه انجامیده است. و در نهایت دولتی ناتوان از تمشیت امور که به دلیل توقف روندهای تولید و تجارت سرمایه دارانه ، تحریم‌های جهانی و بلوکه شدن تجارت نفت در قیمت‌ها و ترحیم‌ها، با کسری‌های عظیمی از ترازهای بودجه‌ای خود روبرو است که دوباره او را مجبور می‌سازد با دستانی دراز شده به طلب، برای قرضه‌ها و وام‌های تازه به سوی همین الیگارشی‌های مالی که به کمین همین لحظات نشسته اند بازگردد و رستکاری را در سیاست‌هایی بجوید که او را قبلا به این افلاس و بی‌چاره‌گی کشانده است. واین برای مردم ما یعنی غارت الباقی مانده منابع و ثروت‌های عمومی توسط همین الیگارشی‌ها، کسر بودجه دولتی ، یعنی کامکاری دسته ای مالی که می‌کوشند با سیاست‌های پولی خود این موقعیت‌ها را تشدید نمایند.
به بیان دیگر استعلای سوداگرانه الیگارشی‌های مالی نه واکنشی به موفقیت‌های سرمایه که عکس‌العملی به بحران‌ها و ناکامی‌هایی آن است که به شکل غارتگری‌های آشکار در روزگار بحران‌های بزرگ هویدا می‌گردند و ر شد می‌کنند و جنبش‌های انقلابی را یا به سمت حفظ حداقل خواسته‌های خود عقب می‌رانند و یا موجب اعتلای مبارزه‌ای جهت فراآوری مواضع تازه ای به نبرد مگر و زندگی فرا می‌خوانند و گویی همگان را برای روز داروی نهایی گرد می‌آورند.

اکنون سرمایه مالی‌ای که درعیاشی‌های سرمستانه ناشی از کسب بالاترین نرخ‌های سود به پایکوبی و عشرت مشغول است و در گمراهی تاریخی خویش گویی نمی‌داند که درهمان لحظه در حال مصرف انرژی از مغز استخوان خود است، از کبدی است که او را زنده نگاه داشته است، در عرصه‌های جهانی، دهه‌های متمادی استخراج ارزش اضافی از نیروی کار میلیاردها انسان به علاوه غارت وسیع منابع طبیعی این سیاره، انباشت اضافه تولیدای را فراهم آورده است که در حیات تاریخ سرمایه‌داری بی‌مانند است.
و همچنین ده‌ها سال زد و بست‌های مالی، از راه تنزیل ، دزدی و سفته بازی و امور بانکی آن اضافه انباشت سرمایه ای را پدید آورده که برای صاحبان آن، افسانه‌های ترین سلاطین اساطیری تاریخ در نزدشان ژنده پوشانی بیش نیستند و همه‌ی این عملیات در سال‌های اخیر به یاری تکنولوژی‌هایی انجام می‌پذیرد که همچنین موجب جابه‌جایی نیروهای عمده‌ی تولید  سیستم سرمایه داری از تولید صنعتی به تولید خدمات و اطلاعات گشته است.
همه‌ی این اقدامات ، یعنی انباشت اضافه سود به علاوه انباشت اضافه تولید که حیات تولید سرمایه‌داری را وابسته به بازار می‌کند و بازار را وابسته به سوداگران مالی که افزایش نرخ‌های بهره تنها قسمت کوچکی از این کوه یخی بحران اند.

این شرایط اکنون چنان وضعتی را ایجاد نموده که امپراطوری را دیوانه وار به سوی جنگ  و خشونت همیشگی و مدام به عنوان راهی برای مصرف آن اضافه انباشت‌ها وادار نموده است. این وضعیت‌ها و آشفتگی‌ها تمام جهان را به سوی طغیان‌های اجتماعی اجتناب‌ناپذیری سوق می‌دهد و جنبش‌های وسیع ضد سرمایه‌داری را به عرصه آورده است.
اما این جنبش‌های ضد سرمایه‌داری اکنون تنها توانایی‌های خود را فعلا در شعار تحریم فراملیتی‌ها از طرف مصرف‌کنندگان یا هجوم میدانی به پروژه‌های ضد محیط زیست،  تظاهرات در خیابان ، اشغال مراکز عمده‌ی مالی و تصمیم یگری  وهم چنین حمایت‌های اخلاقی و عاطفی از نبردگران عرصه نبردهای طبقاتی کارگران و اعتصابیون بروز داده و محدود مانده است.

و اما در داخل مرزهای ملی ما، یعنی آن جایی که دشواری‌های زندگی در زیر سیطره حکومت سرمایه داری که  دولت خود را به طرز فلح کننده ای گرفتار این تناقضات بی مانند سرمایه‌داری جهانی ، به علاوه مالیخولیای قدرت بهیمی و خشونت بار سوداگران مالی و مونارشیک نظامی داخلی، همانند بدن فلج دشه ای که حتا قدر به تغدیه خود هم نیز نیست نموده است. و اکنون خود را در برابر جنبش‌های مطالباتی گسترده‌ای باز می‌یابد که جنبش‌های صنفی کارگری تنها یکی از آنهاست  و البته یکی از پرقدرت ترین آنها. ماه‌های آینده بی شک ماه هایی دشوار و سخت تعیین‌کننده و آزمونی تاثیرگذار بر مولفه‌های قدرت در هر دو سوی این منازعه خواهند بود. مطالبات کارگری افزایش می‌یابد. درخواست‌های افزایش دستمزد برای آنانی که کار دارند، با مشت‌های از خشم فشرده‌ی ارتش‌های بیکاران و فقرای شهری که هیچ ندارند در هم می‌آمیزد. ده‌ها خواسته به تعویق افتاده، هم چون دمل‌های چرکینی سرباز می‌کنند و به شکل  پتانسیل‌های فوق‌العاده قدرتمند ولی بی شکلی به عرصه می‌آیند. شاریط به سرعت به سوی بحرانی تمام عیار که عوامل خارجی فراوانی آنان را تشدید می‌کند به پیش رانده می‌شود. فقدان تشکیلات مستقل و واقعی کارگری بحران را به سوی آشوب های خطرناک سوق می‌دهد. تشکیلات زرد کارگری که سیاست‌های دولتی و حاکمیت را در تحلیل نهایی به کار می‌گیرند. توانایی‌های لازم جهت مهار بحران آغاز شده را از دست می‌دهند و نیروهای فعال درون آن به سرعت دو دسته،  یک در همراهی با جنبش کارگری و دو در میان  این جنبش‌ها تقسیم می‌شوند. اوضاع اگر کنترل نشود به سوی خشونت‌های هولناکی کشیده خواهد شد.
استعدادهای ملی ما، برای دمیدن بر آتش این نافرمانی‌ها بسیار فراوان اند. جنبش‌های دموکراتیک و صنفی پاسخ نیافته‌ای، هم چون جنبش‌های زنان، معلمان، دانشجویان، پرستاران و غیره، نیز پس زمینه‌های فوق العاده قدرتمندی برای طغیان بیش از پیش این نایره‌های هولناک فراهم می‌ آورند.

در سویه مقابل، ارتجاع سرمایه با بهره‌گیری از تمام امکانات قانونی و غیرقانونی به مقابله برای حفظ موقعیت‌های فوق‌العاده لرزان و آسیب پذیر خود بسیج می‌گردد.

ما اکنون در کجای این معرکه ایستاده‌ایم؟
عاجل‌ترین وظایف ما کدامند؟

شوراها مدتهاست که جذابیت و اعتماد و توان سازمان دهی خود را  از دست داده اند.
سندیکاها و اتحادیه‌ها محلی از اعراب ندارند. خشونت سه دهه‌ی گذشته هر گونه تشکیلات کارگری را نابود ساخته است. (التبه قبل از آن هم در واقعیت چیز زیادی موجود نبوده است) از چند مورد استثنایی که بگذریم هیچ سازمان تشکیل کننده‌ی صنفی یا سیاسی ای موجود نیست. در مقابل بی رحمی عریان سرمایه، حتا همان تشکیلات نیم‌بند زرد هم تحمل نشده‌اند. پراکنده‌سازی نیروی کار تحت سیاسیت خصوصی‌سازی، به علاوه  ارتش قدرتمند و وسیع کارگران تحت سیاست‌های انبوه کالاهای وارداتی و هم چنین نابودی همه سازمان‌های صنفی و سیاسی ذیل سیاست‌های ضددموکراتیک و تمرکزگرایانه، سه عامل عمده‌ی تاریخی عدم همبستگی سازمانی طبقه‌ی کارگر ایران است که رویاهای سرمایه را در کسب نرخ سود بالا تحقق بخشیده است. مضافا بر این که اکنون پیروزی الیگارشی‌های مالی و جذب بخش‌هایی از بورژازی صنعتی و تجاری به حوزه‌های مالی، به معنای عدم وجود انباشت سرمایه در عرصه‌ای تولیدی و صنعتی ناتوانی تاریخی طبقهی کارگری صنعتی ایران را تشدید کرده است.
آیا برنامه‌های جهانی کار در مقابل سرمایه اینک کاملا جهانی شده باید حوزه‌های سیاست کار در چارچوبه داخلی کشور ما را در برگیرد؟ آیا این التزامی ضروری است؟ یا تنها نیازی نظری است که نگاه به آینده دارد؟

در زمانی که سرمایه تبدیل به یک اقتصاد واحد جهانی تفکیک‌ناپذیر و کاملا به هم پیوسته در سراسر سیاره گردیده است، آیا ما می‌توانیم کماکان از یک سیاست ملی و مستقل کارگری در چارچوبه داخلی سخن به میان آوریم؟ آیا می‌توان اکنون در آوردگاه تاریخی در مقابل سرمایه جهانی شده که کاملا جهانی عمل می‌کند و سیاست‌هایش را در سطح جهانی جاری می‌سازد از سیاست ملی کارگری سخت گفت؟ ستیزه‌های کارگران در سراسر جهان ، بالاخص در اروپا و امریکای شمالی اکنون عمدتا بی واسطه و بدون نهادهای نمایندگی انجام می‌پذیرند. سازمان‌دهی برای بیشتر موضوعات مطالباتی و اعتراض مشخص، در زمان مشخص و از طریق شبکه‌های مشخص اجتماعی صورت می‌پذیرند و در همه‌ی این کشمکش‌ها معمولا بخش‌های وسعی از همه‌ی مردمان حضور دارند. مروز خواسته‌ها عموما خواسته‌هایی همگانی‌اند که کل نیازهای جامعه را در برمی گیرند. گویی جهان تنها به دو اردوگاه کار وسرمایه ، محکومان و حاکمان تقسیم شده است و شعار سوسیالیسم یا بربریت به خواسته‌ی همه  بشریت تبدیل گردیده است.

آیا این چنین است؟
و در کشور ما ، آیا ما به سوی یک اعتلا دوباره جنبش دموکراتیک یا انقلابی که این بار خواسته‌های طبقاتی کارگران ایران را با حجم و گسترده‌ی وسیع تری نسبت به قبل  را در مرکز خود دارد، به پیش می‌رویم؟ آیا اینان از هم تفکیک ناپذیرند؟ یا در راستای هم قرار دارند؟
چگونگی پاسخ به این پرسش‌ها، کیفیت رفتار و تاکتیک‌های سیاسی و صنفی ما را تعیین خواهند کرد. بلی بی‌شک و پیش از هر پاسخ به این سوالات باید تعریفی آشکار و مشخص از “ما” ارائه نمود.

به نقل از ویژه نامه اول ماه مه ۱۳۹۴

———————————————-
منبع: کانون مدافعان حقوق کارگر

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.