م.ا. راما: بازخوانی یک سرکوب: جنبش دانشجویی از ۵۸ تا ۷۸

در جوامع توتالیتر فضا ی دانشگاه ها  امکان اولیه ای برای جمع شدن ،جمعی فکر کردن، جمعی تحلیل کردن و جمعی عمل کردن را فراهم می کند. در حالی که بیرون از فضای  دانشگاه ها، استبداد مطلقه هزینه شکل گیری چنین فضاهای جمعی را آن قدر بالا می برد که حتی ابتدایی ترین فرم جمع شدن و در ارتباط قرار گرفتن تقریبا غیر ممکن می شود. درست به همین علت است که سرکوب جنبش دانشجویی با هدف مهار پیدایش جنبش های مستقل سیاسی اجتماعی اهمیتی حیاتی پیدا می کند. ….

بازخوانی یک سرکوب: جنبش دانشجویی از ۵۸ تا ۷۸
نویسنده : م.ا. راما

پیش گفتار
بازخوانی  جنبش های اجتماعی آیینه تمام نمای فرصت ها و چالش هایی است که در درون یک کنش جمعی نهفته است. این بازخوانی به ما نشان می دهد  چطور در عین تضاد منافع، هویتی مشترک شکل می گیرد. جمعی ساخته می شود و کنش جمعی بروز پیدا می کند. در این میان بازخوانی جنبش دانشجویی از ارزش ویژه ای برخوردار است چرا که امکان بی بدیلی برای درک بهتر چگونگی ساخت هویت جمعی در یک اجتماع را فراهم می کند. آن هم اجتماعی که بازتابی کمابیش واقعی از تضاد های طبقاتی، سیاسی و فرهنگی درون جامعه هدف است. هدف این نوشتار ارائه پیش نمایی تحلیلی از دوره ای از جنبش دانشجویی است که این روزها کمتر بدان پرداخته می شود.

چهارچوب نظری
تجربه های تاریخی نشان می دهند که جنبش ها در متن اجتماعی ظهور می کنند که ترکیب در هم پیچیده ای از نهاد های استقرار یافته است. تاکید روی استقرار یافتگی نمایانگر آن است که ساخت هویت جمعی و سازمان یابی اجتماعی به عنوان پیش نیاز ثابت شکل گیری جنبش های اجتماعی پدیده هایی مستقل از میزان سرکوب یا درجه پایداری حاکمیت است.

از سوی دیگر،  از بعد ساختاری جنبش اجتماعی زمانی شکل می گیرد که کنشگران اجتماعی بتوانند به شکل جمعی فضاهای اجتماعی بسازند. به نحوی که این فضا ها توانایی بازتولید ساختار های مشخص سازمانی را داشته باشد. ساختارهایی که نه تنها منبع تولید کنش های جمعی هستند بلکه فراتر از آن نقطه اتکایی هستند تضمین کننده مداومت فعالیت های جمعی(McAdam, 1996). بنابراین می توان نتیجه گرفت که در بازخوانی جنبش اجتماعی به عنوان یک پدیده اجتماعی ما با چهار جزء ساختاری روبرو هستیم: کنش گر یا شبکه اجتماعی غیر رسمی، فضای اجتماعی و ساختار سازمانی یا حامل جمعی(Collective Vehicle) و کنش جمعی.

در جنبش های دانشجویی این شبکه اجتماعی ویژگی های کمابیش مشخص و ثابتی دارد. فعالین دانشجویی، روشنفکرانی هستند که وجه اشتراک شان در مناسبه ای است که با علم، تفکر ، ایده و فرآورده های مشخص فرهنگی برقرار می کنند. گروهی که در دنیایی زندگی می کنند که توسط ارزش های کیفی اداره می شود (Michael Lowy, 1979) . اما آن چه دانشجو را به شدت به روشنفکر همانند می کند نقد رادیکال قدرت است. به قول Gouldner روشنفکران در حالت کلی و دانشجویان به طور ویژه حاملین فرهنگ “گفتمان نقد” هستند. خرده فرهنگی که  اگر توانایی نقد ساختار قدرت را هم نداشته باشد دست کم آن را تسهیل می کند.

دانشجوها معمولا به دنبال ایده هایی همچون استقلال، سوسیالیسم، دموکراسی ، عدالت اجتماعی، تساوی حقوق و …هستند که جامعه آن ها را انتزاعی یا در بهترین شرایط ایده آلیستی می داند. این مشخصه اتفاقا ویژگی متمایز گونه ای برای فضاهای دانشجویی خلق می کند. به این ترتیب که در دید عام اجتماعی، دانشگاه ها فضا های اجتماعی هستند که امکان تبادل در زمینه موضوعات ملی طبقاتی قومیتی جنسیتی و ..  بین تعدادی جوان از نظر اجتماعی حساس و ایده آلیست فراهم می کند. این همان ویژگی است که باعث می شود جنبش دانشجویی همواره ظرفیت های خلق یک جنبش آلترناتیو را داشته باشد.

به تمام این ویژگی ها سرعت بالای تغییر در سطح مطالبات را هم باید اضافه نمود. سطح مطالبات دانشجویان به سرعت از صنفی به سیاسی تغییر پیدا کرده به نحوی که جنبش دانشجویی در غیاب احزاب سیاسی و نهاد های تسهیل گر مشارکت سیاسی در جامعه نقش پررنگی در عرصه مبارزاتی پیدا می کند. در ایران به دلیل استبداد مطلقه در غیاب احزاب سیاسی و نهاد های دموکراتیک  جنبش دانشجویی نقش نهاد آلترناتیویا جایگزین را هم بازی می کند  به این معنی که مهمترین عاملی است که باعث اجتماعی  شدن سیاست یا سیاسی شدن جامعه می شود (Mehrdad Mashayekhi, 2001) .

بنابراین می توان ادعا کرد که در جوامع توتالیتر فضا ی دانشگاه ها  امکان اولیه ای برای جمع شدن ،جمعی فکر کردن، جمعی تحلیل کردن و جمعی عمل کردن را فراهم می کند. در حالی که بیرون از فضای  دانشگاه ها، استبداد مطلقه هزینه شکل گیری چنین فضاهای جمعی را آن قدر بالا می برد که حتی ابتدایی ترین فرم جمع شدن و در ارتباط قرار گرفتن تقریبا غیر ممکن می شود. درست به همین علت است که سرکوب جنبش دانشجویی با هدف مهار پیدایش جنبش های مستقل سیاسی اجتماعی اهمیتی حیاتی پیدا می کند. بنابراین مباررزه برای استقلال فضاهای دانشجویی و تقویت سویه های آزادی خواهی و رهایی بخشی جنبش دانشجویی می تواند برگه برنده نیروهای دموکراتیک در مبارزه برای رسیدن سوسیالیسم باشد.

متنی اجتماعی که سرآغاز جنبش شد
در حد فاصل سال های ۵٨ تا ٧۶ سه پدیده در ارتباط با آموزش نقش کلیدی پیدا می کنند: رشد بالای جمعیت ، توسعه سریع و بی برنامه فضا های آموزشی  و افزایش پذیرش دانشجو درتمامی مقاطع آموزش عالی. نگاهی به آمار  پذیرش دانشجویان  نشان می دهد که  تعداد دانشجوها به یکباره از ۶٨ تا ٧۶ هفت برابر شد. نیمی از این دانشجویان به دانشگاه های دولتی تعلق داشتند و نیم دیگر در فضاهای آموزشی خصوصی شده همچون دانشگاه آزاد مشغول به تحصیل بودند.

graph1
تعداد دانشگاه ها هم رشد سریعی داشت. تعداد دانشگاه های دولتی از ٢۶ در سال ١٣۵٨ به ٧٨ در سال ١٣٧۵ رسید که باید به آن تعداد ١٢٢ شعبه دانشگاه آزاد اسلامی را هم اضافه کرد. به این ترتیب تقریبا تمام شهر های بزرگ کشور دارای مراکز آموزش عالی شدند در حالی که قبل از قیام ۵٧ تنها چند شهر اصلی محل عمده تجمع های دانشجویی بود.

graph2

در این بین فضا های شهری هم دستخوش تغییرات پر شتابی شدند و تعداد شهر ها از ٣٧٣ شهر در سال ١٣۵٨ به ۶١۴ شهر در سال ١٣٧۵ رسید و به تبع آن  در صد جمعیت  شهری هم از ۴٧ درصد به ۶١.٣ درصد افزایش یافت.  البته همه این ها  همراه بود با عدم اعمال سیاست های کنترل جمعیت از سوی حاکمیت  که رشد جمعیتی معادل ٣.٩ درصد را به ارمغان آورد. رشد جمعیت ٣.٩ درصدی در بیست سال اول حاکمیت اسلامی  و به دنبال آن اعمال سیاست های  سواد آموزی و ٧ برابر شدن فضا های آموزشی باعث افزایش علاقه عمومی به آموزش عالی و ٧ برابر شدن تعداد انشجو ها در مراکز آموزش عالی شد. امکان تحصیل ارتقا پیدا کرد. دانشگاه ها الگو های زندگی شهری را با خود به شهرستان ها و روستاها بردند و به این ترتیب ترکیب  فرهنگی-طبقاتی دانشگاه ها در بیست سال اول اقتدار اسلامی بسیار ناپایدارومتفاوت از ان چه شد که پیش از قیام ۵٧  در دانشگاه های دوران ستم شاهی در جریان بود.

بسیار تامل برانگیز است که یکی از اولین سیاست های اعمال شده در زمینه آموزش در جمهوری اسلامی افزایش تعداد دانشگاه ها و خصوصی سازی آموزش عالی بود. جالب تر آن است که این سیاست از طریق بخش محافظه کار و راست افراطی حاکمیت که در ائتلاف با بازار و هیات های موتلفه اسلامی بود عملی شد. هرچند فضا ها ی آموزشی  از نظر کمی توسعه پیدا کردند اما به دلیل افزایش  بدون برنامه پذیرش دانشجو و بعد تر در پی پروژه بزرگ اسلامی کردن محیط های آموزشی که منجر به اخراج فله ای اساتید دانشگاه ها شد، نسبت استاد به دانشجو افت شدیدی پیدا کرد و عملا کیفیت آموزش با افت قابل توجهی مواجه شد. بعد ها دولت با تزریق دانشجویان سهمیه ای به دانشگاه ها -که می توان آن را معادل پرداخت پول خون قربانیان جنگ به خانواده های شان دانست- افت کیفی آموزش را شدید تر و عمیق تر نمود. از طرف دیگر  حاکمیت که به دنبال کنترل شدید فضاهای دانشجویی بود با ورود سهمیه ها به دانشگاه ها فضا را به شدت خودی – غیر خودی کرد . به این ترتیب  نیروهای فشار  به شکلی رسمی و مشروعیت یافته در دانشگاه ها تقویت شدند که مهمترین ابزار جمهوری اسلامی در تثبیت پدیده اسلامی کردن فضای دانشگاه ها در زمان انقلاب فرهنگی  و بعد از آن به حساب می آمدند.

طرح پرسش
بدون شک دو دوره را می توان اوج جنبش دانشجویی ایران دانست: یکی بین سال های ١٣٢٠ تا ١٣٣٢ و دیگری بین سال های ١٣٣٩ تا ١٣۴٢. وجه اشتراک این دو دوره و به نوعی وجه تمایز آن با دوره های دیگر در دو ویژگی بود: وجود جنبش اجتماعی قدرتمند  و درجاتی از باز شدن فضای سیاسی در جامعه. هر دو این ها از بارزه های اولین ماه های بعد از قیام ۵٧ بودند. احزاب سیاسی قدرتمندی  با خواستگاه مردمی وسیع در جامعه فعال بودند و دولت موقت هنوز به استحکام نظامی لازم برای سرکوب همه جانبه مخالفان نرسیده بود. یعنی هم جنبش های اجتماعی بسیار قدرتمند بودند و هم سطح مناسبی از آزادی نسبت به دهه پیشین وجود داشت. در چنین شرایطی انتظار میرود که جنبش دانشجویی به درجه بالایی از زایش اجتماعی خود برسد! پس چرا به سادگی و بدون هیچ مقاومتی سرکوب شد و نزدیک به دو دهه در فاز حیات نباتی حبس شد؟

دفترتحکیم وحدت: پوششی ضد امپریالیستی برای روحانیت
در بین احزاب سیاسی مختلف، مارکسیست ها از نظر نظم تشکیلاتی و ایدئولوژیکی در فضای دانشگاه ها به سرعت در حال رشد و توسعه بودند. از تشکل های دانشجویی چپ این دوره می توان  به دانشجویان پیشگام که وابستگی تشکیلاتی با سازمان چریک های فدایی خلق داشتند، دانشجویان مبارز که طرفداران خط سه بودند (مارکسیست های ضد آمریکا و ضد شوروی) و انجمن دانشجویان دموکراتیک که طرفدار حزب توده ایران بودند اشاره کرد. این در حالی بود که اسلام گرایان فاقد هرگونه انسجام تشکیلاتی در دانشگاه ها بودند. اما به تدریج یکی یکی ظهور کردند. از این گروه می توان به دانشجویان مسلمان وابسته به مجاهدین خلق و انجمن اسلامی دانشجویان که وابسته به جریان خمینی بودند اشاره کرد. به این ترتیب دانشگاه ها صحنه درگیری و رقابت ایدئولوژیکی و تشکیلاتی احزاب شد. جمهوری اسلامی اما در کمین نشست تا در زمان مناسب با سرکوب جنبش دانشجویی یکی از مهمترین فضاهای اجتماعی را به تصرف خود در آورد.

در ١٣ آبان ۵٨ با ظهور اولین نشانه های بحران اقتصادی سیاسی بعد از قیام ۵٧، طیفی از دانشجویان مسلمان موسوم به دانشجویان پیرو خط امام در اعتراض به پذیرش شاه توسط آمریکا با اشغال سفارت و گروگان گیری سیاسی بحران درونی ناشی از قیام ۵٧ را به فضای روابط بین الملل کشاندند تا هم آغازی باشد برای شروع مذاکرات طیف سوار بر قدرت (دولت موقتی ها و شورای عالی انقلاب) با غرب و هم با مطرح کردن سویه های ضد امپریالیستی بحران گروگان گیری چند صباحی چپ را در شوکی ضد امپریالیستی  گرفتار کند.  دانشجویان وابسته به خط خمینی با این حرکت این پیام را دادند که : جنبش دانشجویی بایستی آغازگر خط جدیدی باشد  در راستای انقلاب وهم سو با روحانیت و به زعم آن ها اشغال سفارت آمریکا در اعتراض به پذیرش شاه توسط آمریکا باعث تقویت رهبری خمینی و طبیعتا روحانیت شده واز سوی دیگر سویه های ضد امپریالیستی  چنین حرکتی اعتبار آن ها را در جنبش دانشجویی بالا می برد. با برپایی قائله گروگان گیری که خمینی آن را انقلاب دوم نامید، دفتر تحکیم وحدت یا اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه های سراسر ایران نظفه اش بسته شد. گروهی به شدت مذهبی که از نظر سیاسی تلاش می کرد تا خود را چپ معرفی کند. این حرکت، رادیکالیسم جدیدی را در دانشگاه ها به وجود آورد که حمایت روحانیت و شورای انقلاب را به همراه داشت یعنی رادیکالیسم دولتی که به دلیل سویه های ضد امپریالیستی ظاهر سکولار به خودش گرفت و موقتا فشار نقد نیروهای مارکسیست و افکارعمومی را کم کرد. تا جایی که بخشی از نیروهای  مارکسیست به جشن رادیکالیزه شدن انقلاب پرداختند.

سرکوبی به نام انقلاب
در بهار ۵٩  حکومت تازه تاسیس اسلامی با تمام قوا سرکوب نیروهای مخالف در دانشگاه ها را در سر لوحه سیاست های خود قرار داد. به این ترتیب خزان جنبش دانشجویی در حالی اتفاق افتاد که  احزاب و سازمان های سیاسی تنها نقش ناظرین بی گناه را انتخاب کرده و متاسفانه جامعه و نهاد های مدنی هم هیچ جبهه مقاومتی را در برابر این سرکوب تشکیل ندادند. انجمن های اسلامی به همراه کمیته های انقلاب اسلامی در شهرهای مختلف تبدیل به ابزار های اعمال سرکوب در دانشگاه ها شدند. خشونت بار ترین این سرکوب ها در شهرهای تهران، رشت، اهواز و زاهدان  طی روزهای ٢٩ فروردین ١٣۵٩ تا دوم اردیبهشت رخ داد. طبق آمارهای رسمی ٣٨ نفر در جریان درگیری ها کشته شدند و هزاران نفر دستگیر و روانه شکنجه گاه های رسمی و غیر رسمی گروه های اسلام گرا شدند. بعد ها این دستگیر شدگان بدنه اصلی اعدامیان دهه ۶٠ را تشکیل دادند. این سر آغاز یکی از مخوف ترین و گسترده ترین پروژه های سرکوب بود که دیکتاتوری اسلامی در ایران موفق به اجرای بی کم و کاست آن شد: پروژه  اسلامی کردن دانشگاه ها. روندی که منجر به دیکتاتوری ٢٠ ساله انجمن های اسلامی در دانشگاه شد و همواره در این سال ها نیروهای بسیج دانشجویی را آشکار و نهان به عنوان اهرم نظامی سرکوب در کنار خود داشت. نیروهایی که نماد حضور عیان چکمه پوشان اسلامی در فضاهای آموزشی بودند. پس از این سرکوب، دولت اسلامی با اعلام رسمی انقلاب فرهنگی، تمام دانشگاه ها را به مدت سه سال تعطیل نمود.

با اشغال نظامی و تعطیلی سه ساله دانشگاه ها از سوی حکومت اسلامی ، پروژه انقلاب فرهنگی رسما کلید خورد. درابتدا هسته ٧ نفره ای تحت عنوان شورای عالی انقلاب فرهنگی به فرمان خمینی آغاز به کار کرد که مرکب بودند از : علی شریعتمداری، محمد جواد باهنر، محمد مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی ، عبدالکریم سروش، شمس الدین آل احمد و جلال الدین فارسی.  به تدریج از سال ١٣۶٢ سید محمد خاتمی، محمد رضا کنی، ایرج فاضل، غلام حسین رحیمی شعرباف، محمد علی نجفی، صادق واعظ زاده و محمد رحمتی  به آن اضافه شدند. وظیفه اصلی این شورا بازبینی و اسلامی کردن برنامه های آموزشی دانشگاه ها ، شناسایی و  تصفیه وسیع دانشجویان و اساتید دانشگاه ها بود. شورای عالی انقلاب فرهنگی ، رشته‌های علوم انسانی در شکل «پاکسازی نشده» آن را از مصادیق تهاجم فرهنگی دانسته و در این میان رشته‌هایی مانند اقتصاد و حقوق دچار تغییرات بنیادی شدند. بر اساس آمار های رسمی حدود ٧٠٠  استاد از دانشگاه ها اخراج شدند.

در تمامی مراحل اجرایی انقلاب فرهنگی، دفتر تحکیم وحدت اساسی ترین بازوی اجرایی سرکوب برای شناسایی و تصفیه  فضاهای آموزشی بود. پس از سه سال در ١٣۶٢ دانشگاه های اسلامی شده آغاز به کار کردند و دفتر تحکیم وحدت نماینده رسمی حکومت اسلامی در دانشگاه ها شد. عمده فعالیت های این دفتر متمرکز شد بر پروپاگاندا برای رژیم اسلامی و کنترل و شناسایی نیروهای مخالف در دانشگاه ها.در حد فاصل ١٣۶٢ تا ١٣۶٨ به دلیل جنگ و اعمال طرح گزینش دانشجو و استاد از طرف شواری عالی انقلاب فرهنگی و اعمال نظارتی دفتر تحکیم وحدت، هیچ صدای مخالفی در دانشگاه ها شنیده نمی شد. این سنگین ترین خفقان حاکم بردانشگاه از شهریور ١٣٢٠ بود. خفقانی که معمار تشکیلات مخوف اطلاعاتی رژیم اسلامی سعید حجاریان آن را اصلی ترین عامل گسست بین نسل انقلاب با نسل بعد از انقلاب می داند.

سازندگی اسلامی
با پذیرش قعطنامه ۵٩٨ خمینی جام زهر را سر کشید و مرد. این دو واقعه دگردیسی هایی را در فضای سیاسی ایران به وجود آورد که باعث پدید آمدن مرزبندی های جدیدی در درون حلقه حاکم شد. جنگ قدرت علنی شد و  خودی های حکومتی که موقعیت  خود را در خطر می دیدند برای عرض اندام و اعمال سیاست فشار از پایین و چانه زنی  در بالا تصمیم گرفتند به استبداد سیاه انجمن های اسلامی در دادنشگاه ها به شکلی محدود و کنترل شده پایان دهند. به این ترتیب فرصت سیاسی اجتناب ناپذیری در فضای دانشگاه ها مهیا شد و استبداد سیاه اسلامی به شکلی محدود در فضاهای آموزش عالی ترک برداشت.

در اولین دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی بین سال های ١٣۶٨ تا ١٣٧٢ خط مشی های سیاسی اقتصادی جدیدی نمایان شد. تحت لوای سازندگی زیر ساخت های اقتصادی جدیدی به وجود آمدند و حکومت اسلامی اعمال سیاست های اقتصادی بازار محور و نئولیبرال را در سرلوحه برنامه های توسعه اقتصادی خود قرار داد. در سیاست های خارجی نیز طرح آشتی با غرب به ویژه اتحادیه اروپا تبدیل به سیاست محوری رژیم شد. حکومت تصمیم گفت چرخشی در سیاست های فرهنگی خود ایجاد کرده و سیاست درهای باز را اعمال نماید وبه این ترتیب ایدئولوژی و شعارهای دهه اول انقلاب کم رنگ تر شدند و همه چیز تحت تاثیر شعار توسعه اقتصادی قرار گرفت.

بحران قدرت در حاکمیت صف بندی های جدیدی در درون دفتر تحکیم وحدت به وجود آورد.گروهی که آرمان های انقلاب را در خطر نادیده گرقته شدن می دیدند سیاست های هاشمی را به باد انتقاد گرفتند. شکست در جنگی که قرار بود راه قدس را از طریق کربلا باز کند به همراه انتشار رنج نامه های رسمی و غیر رسمی در حمایت یا انتقاد از ولیعهد عزل شده خمینی یعنی منتظری و مرگ ناگهانی یادگار امام تفاوت های بین حرف و عمل در سیاست مداران رژیم اسلامی را به فضاهای عمومی کشاند. فضا باز شد اما تنها برای آن هایی که التزام عملی به دین گرایی داشتند. دین گراهای جا مانده از قافله قدرت به تکاپو افتادند. حلقه های روشنفکری جدیدی شکل دادند. روشنفکران دینی  به ویژه منتسبین به نهضت آزادی  به همراه امتی های سابق که تنها مخالفان قانونی بودند امکان فعالیت پیدا کردند و سروش دباغ سردار بزرگ انقلاب فرهنگی این بار در هیات فیلسوف و متفکر اسلامی  دوباره به عرصه عمومی بازگشت!

عبدالکریم سروش به همراه مجتهد شبستری تلاش کردند تا به جامعه این ایده را بقبولاند که استبداد دینی نتیجه قرائت های خاصی از دین است وگرنه دین به خودی خود مشکلی ندارد! این مباحث به شکل مناظره هایی در آمد که قرار بود نشانگر بازگشت آزادی به فضاهای آموزشی  باشد. رسانه های حکومتی همچون روزنامه کیهان و نشریه کیهان هوایی پوشش وسیعی به آن دادند. هدف شکل دادن گفتمان دینی جدیدی بود با رویه های براق تری از سکولاریسم که در این زمینه حلقه کیان نقش محوری بازی کرد. این حلقه در سال ١٣٧٠ در پی بروز اختلافاتی در مجله کیهان فرهنگی شکل گرفت. عده ای برای طرح مباحثی که سروش با عنوان قبض و بسط تئوریک شریعت مطرح می کرد از موسسه کیهان خارج شدند و نشریه جدیدی تاسیس کردند به نام کیان. این حلقه مردانه مرکب بود از: مجتهد شبستری، سعید حجاریان، محسن کدیور، بهاء الدین خرمشاهی، اکبر گنجی، سید حسن حسینی ، محمد جواد کاشی، مراد فرهادپور، مرتضی مردیها، علیرضا علوی تبارو آرش نراقی. البته خانم ها هرگز به این حلقه تئوریک راه نیافتند و به سرپرستی شهلا شرکت مجله زنان را تاسیس کردند و بعد ها تحت عنوان فمینیست های اسلامی به فعالیت پرداختند.

پیامد های چنین فضای محفلی در جامعه ، ایجاد سازمان های موازی با تحکیم وحدت همچون اتحادیه اسلامی دانش آموختگان توسط طبرزدی و جامعه اسلامی شاخه ای منتسب به بسیج دانشجویی بود. طبرزدی که در ابتدا با کمک های هاشمی نشریه پیام دانشجو را به روی پیشخوان روزنامه فروشی ها برده بود با طرح بحث عدالت اجتماعی از سوی دفتر تحکیم وحدت ،هم آواز با تحکیم به نقد مالی و اقتصادی هاشمی و خانواده اش پرداخت. اما پراختن به عدالت اجتماعی بدون پرداختن به زیرساخت های سیاسی اجتماعی و نقد قدرت به تدریج اقبال عمومی اش را از دست داد و خیلی زود با قدرت گرفتن ملی مذهبی ها در دانشگاه ها گفتمان لیبرال جایگزین آن شد. گفتمانی طبقه متوسطی با محوریت آزادی های مدنی و ساخت جامعه مدنی قدرتمند به عنوان تنها راه رهایی از استبداد دینی. شاید مهمترین دلیل این دگردیسی گفتمانی زودهنگام، کنار گذاشته شدن معلمین معنوی تحکیم از دایره قدرت  و از دست دادن مجلس چهارم بود. بسیاری از این حکومتی های کنار گذاشته شده به مراکز آموزشی و پژوهشی به ویژه علوم اجتماعی و فلسفه هجوم آوردند تا اعتبارشان را از محیط های دانشگاهی ترمیم کنند و به این ترتیب به تحلیل اقتصادی سیاسی دهه پیشین انقلاب با روایت های دستکاری شده خودشان پرداختند.

پیدایش این حلقه ها، برپایی سخنرانی و انتشارنشریه های داخلی دانشجویی از اولین تجربه های دموکراسی غیر تزیینی بعد از قیام ۵٧ بود. خط مقدم البته  در اختیار حجاریان، گنجی، جلایی پور، ابراهیم نبوی و علوی تبار قرار گرفت تا به طرح ارزش های دموکراتیک لیبرال و اصلاح طلبانه بپردازند. لنین و مارکس همچنان سانسور شده ماندند اما بیرق پوپر و وبر برافراشته شد و ایده لیبرالیسم وطنی بعد از ٢٠ سال استبداد نظامی در دانشگاه ها کم کم به واسطه خودی های از قدرت کنار گذاشته شده اجازه مطرح شدن پیدا کردند.

این پدیده دموکراتیره شده دفتر تحکیم وحدت باعث  بیگانکی عمیق تر فعالین دانشجویی و حاکمیت  شد . این بیگانگی از حاکمیت بود که باعث نوزایی جنبش دانشجویی شد و نتیجتا صداهایی ضعیف از نیروهای مخالف استبداد اسلامی و نظام تک انجمنی از درون دانشگاه ها شنیده شد. اما هنوز در برهمان پاشنه می چرخید و مناسبات پاتولوژیک همچنان برقرار بود: در حالی که قبل از انقلاب فرهنگی احزاب سیاسی نمایندگان دانشجویی داشتند بعد از جنگ تنها جناح های حکومتی بودند که نمایندگان دانشجویی داشتند. اما پیدایش فرصت سیاسی حکایت از برگشتن ورق در آینده بود و فضای دانشگاه می رفت که حلقه ها و جناح هایی را از درون جامعه و بیرون ازحاکمیت نمایندگی کند.

اصلاحات یا زایش اجتناب ناپذیر جنبش دانشجویی
چند ماهی بیشتربه پایان دوره سردار سازندگی نمانده بود (١٣٧۵) که اسلام گرایان چپ وارد عمل شدند تا با بسیج فضای دانشگاه ها مقدمات به قدرت رساندن دوباره میرحسین موسوی  به عنوان نماد اقتصاد حکومتی را فراهم کنند. ایده کلی این بود که نخست وزیر دوران طلایی حضرت امام پادزهری است در برابر سیاست های بازار محور هاشمی رفسنجانی. تنها اوست که قادر است فضا را از حالت تک قطبی خارج کرده و از فشار محافظه کاران بکاهد.  موسوی اما نیامد! با کناره گیری موسوی، خاتمی تبدیل به کاندیدای برگزیده جنبش دانشجویی شد. خاتمی که جریان مدارا و روشنفکری دینی را درون نظام نمایندگی می کرد پیش تر طی نامه ای در اعتراض به فشارهای محافظه کاران از وزارت فرهنگ و ارشاد کابینه هاشمی استعفا داده بود. خاتمی با این ایده به میدان آمد که سیاست های تمامیت خواهانه محافظه کاران بی تفاوتی وسیعی در دوست داران انقلاب پدید آورده و عامل اصلی انفعال اجتماعی است . سید شکلاتی وارد صحنه شد تا این انفعال اجتماعی را به نفع نظام بشکند و نظام را از یکی از خطر های جدی اش برهاند. و بدین گونه بود که مفاهیمی چون مدارا، روشنفکری دینی، دموکراسی دینی، جامعه مدنی به شکلی کاملا کلیشه ای تبدیل به المان های بنیادین گفتمان پوپولیستی خاتمی شدند. البته در این شکل گیری حلقه کیان باز هم نقش محوری ایفا نمود و به دلیل این که نقطه اتصال چپ اسلامی درون حکومت و ملی مذهبی های خارج مانده از دایره حکومت بود توانست با به خدمت گرفتن حلقه های دانشجویی و دفترتحکیم وحدت،  جنبش دانشجویی را تبدیل به ابزار اصلی بسیج برای حمایت از خاتمی نماید و به این ترتیب فضاهای دانشگاهی تبدیل شد به عرصه سخنرانی های وابستگان به جریان های ملی مذهبی.

با شروع کمپین ریاست جمهوری خاتمی در بهمن ١٣٧۵ مشخص شد حاکمیت، سیاست درهای باز را در پیش گرفته است. همه طیف های اسلام گرا حتی بخش های اپورتونیست موسوم به اپوزوسیون متحد شدند تا بسیج عمومی در ایران شکل بگیرد. ٢٣۴ نفر کاندیدا شدند و ٢٣٠ نفر رد صلاحیت شدند. هر ٩ زن کاندیدا از جمله اعظم طالقانی جزو رد صلاحیت شده ها بودند. اما یک ایده همه این جریانات را به هم وصل کرد: ” توسعه اقتصادی تنها از طریق توسعه سیاسی امکان پذیر است و توسعه سیاسی ممکن نیست جزاز طریق جریان اصلاحات “. به این ترتیب توسعه سیاسی، جامعه مدنی و حکومت قانون تبدیل به مفاهیم محوری گفتمان حاکم شدند. خاتمی تمامی تور انتخاباتی اش را به سخنرانی در دانشگاه ها یا مساجد محدود کرد و تحکیم وحدت اولین سخنرانی انتخاباتی خاتمی را در بهمن ١٣٧۵ در دانشگاه شریف برگزار کرد و جنبش دانشجویی نقش کلیدی و محوری در پیروزی خاتمی در دوم خرداد ٧۶ بازی کرد. دورانی که تغییرات بنیادین و برگشت ناپذیری را نا خواسته و خارج از اراده سلطه حاکم در جنبش دانشجویی ایجاد نمود.

دانشجویان همه نقش ها را برای خاتمی بازی کردند: هم رای دهنده بودند هم ابزار بسیج اجتماعی برای شرکت در انتخابات و هم گروه مرجع اجتماعی در غیاب احزاب سیاسی و رسانه های مستقل. تنها ٢٠ درصد واجدین شرایط در رای گیری در انتخابات شرکت نکردند و این قدرت نفوذ جنبش دانشجویی را در بسیج مردمی به رخ کشید. خاتمی ۵٠٠٠ دانشجو را رسما در ستاد های انتخاباتی اش به کار گمارد.

تجربه دوم خرداد ٧۶ ذهنیت خاصی از جنبش دانشجویی ساخت. این که در جامعه ای که احزاب و سازمان های سیاسی مستقل از حاکمیت وجود خارجی ندارند و رسانه ها همه دولتی ، وابسته بوده و بی اعتمادی عمیق عمومی به آن وجود دارد جنبش دانشجویی تبدیل به گروه مرجع و اصلی برای شکل دادن به افکار عمومی می شود.  پاداش خاتمی و یارانش به جنبش دانشجویی در دور اول ریاست جمهوری آزادی نسبی در فضاهای آموزشی و کم کردن محدودیت ها بود. این آزادی نسبی به همراه رشد فعالیت های حلقه ای در متن جامعه فرصت سیاسی وِیژه ای را خلق کرد تا امکان بازسازی تشکیلات مستقل دانشجویی فراهم شود. کور سوی امیدی که بعد ها با شروع موج جدیدی از سرکوب ها گرچه رو به خاموشی گرایید اما هرگز موجب بازگشت سال های سیاه ۶٢ تا ۶٨ نشد.

ماه عسل جنبش دانشجویی و خاتمی دیری نپایید. خاتمی و اصلاح طلبان به جنبش دانشجویی نگاهی کاملا ابزاری داشتند. آزادی های نسبی و تجربه دوم خرداد در بسیج عمومی نقش اجتماعی جنبش دانشجویی را پر رنگ تر کرده بود. زایش حلقه های دانشجویی مستقل اجتناب ناپذیر شد و این امر بدنه عمومی جنبش دانشجویی را ملزم نمود تا در برابر قتل دگراندیشان و تحدید آزادی مطبوعات موضع گیری کند. موضع گیری وقتی رادیکالیزه شد که اصلاح طلبان بی هیچ پرسشی حکم حکومتی را پذیرا شدند و این منجر به آغاز دور تازه ای از سرکوب ها شد.

به دنبال سرکوب جنبش دانشجویی در تیر ماه ١٣٧٨ و مماشات گروه های دینی بی اعتمادی عمومی به جریان های دینی در بین قشر دانشجو وسیع و وسیع ترشد و جریان های ملی همچون جبهه متحد دانشحویی و حزب ملت ایران، جبهه ملی ایران و حزب مرزپرگهر  از تیر ١٣٧٨ به ویژه به دنبال ترور پروانه اسکندری و داریوش فروهر اقبال موقتی پیدا کردند. جنبش دانشجویی به تدریج بعد از انتخابات شوراها، مجلس ششم و نهایتا ریاست جمهوری هشتم دست به انتقادات باز و عمومی از هاشمی و خامنه ای زد و با رد ولایت فقیه  از  خاتمی و گفتمان دینی  گذر کرد. گفتمان آزادی خواهی وبرابری طلبی به دانشگاه ها راه پیدا کرد اما هیچ گاه به دوران شکوفایی خود در دهه ۴٠ نزدیک نشد. هیچ گاه نتوانست با حفظ استقلال منجر به شکل گیری تشکیلات و احزاب سیاسی قدرتمندی در جامعه شود ودر سطح ابزار بسیج عمومی و شکل دهنده افکار عمومی باقی ماند.

برداشت آخر
مناسبات درون دانشگاه ها از جمله مناسبات جنسیتی و اعمال سیاست ها و دیسیپلین های اسلامی منجر ایجاد نهاد های نظارتی مختلفی در دانشگاه ها شد مثل کمیته های انظباطی ، بسیج دانشجویی، جهاد دانشگاهی و انجمن های اسلامی. همه این نهاد ها تلاش شان ساختن فضایی بود برای کنترل بیشتر ارتباطات دانشجویان در زمینه های مختلف. طبیعتا شکل گیری شبکه ای از فعالان دانشجویی  تابعی شد از میزان توانایی این نهاد های حکومتی در اعمال نظارت. همبستگی حلقه های دانشجویی در ساخت همبستگی با هدف محدود کردن یا حذف نهاد های نظارتی در دانشگاه ها می تواند استراتژی مناسبی برای توسعه جنبش دانشجویی باشد.

یکی از مشکلات عمده دانشجویی در دهه ٧٠ عدم توانایی دانشجویان در ساخت فضاهای اجتماعی بود. این توانایی اگرچه در اواخر دهه ٧٠ به میزان قابل توجهی بهبود پیدا کرد اما همچنان به شکل یکی از موانع اصلی تکامل جنبش دانشجویی باقی مانده است. این نقطه ضعف باعث شده تا احزاب سیاسی و جناح های حکومتی هر کدام به نحوی در شکل گیری فضای اجتماعی جهت داری نقش محوری بازی کنند و به این ترتیب سازمان یابی دانشجوی را به سمت منافع طبقاتی  سیاسی خاصی سوق دهند. ضعف حلقه های دانشجویی در ساخت فضاهای اجتماعی مستقل باعث شده تا هیچ ساختار تشکیلاتی مستقلی در دانشگاه ها بازتولید نشود و طبیعتا فرصت های تاریخی نظیر فرصت سیاسی سال ١٣۶٨ بی هیچ دست آوردی برای جنبش دانشجویی به هدر رود.

از سوی دیگر، فرهنگ و گفتمان حاکم بر جنبش دانشجویی چیزی جدای از گفتمان سیاسی مسلط نیست اما خودآگاهی جمعی که در آن شکل می گیرد  به واسطه فضاهای اجتماعی متفات است. به نظر می رسد بخشی از ناتوانی حلقه های دانشجویی در ساخت فضاهای اجتماعی پویا و مستقل ریشه در ابهامات  نظری جنبش دانشجویی نظیر دوگانه جمعی/ فردی، قدرت و روش کسب آن، دو گانه ایده آلیسم / پراگماتیسم، نقش خشونت و … دارد. برقراری ارتباط ارگانیک با  دیگر جنبش های اجتماعی  و تلاش برای ساخت همبستگی در حوزه های مختلف سیاسی فرهنگی اجتماعی باعث توامند سازی حلقه های دانشحویی در ساخت فضاهای اجتماعی شده و ضمن ارتقا خودآگاهی از ابهامات نظری در حوزه دانشجویی می کاهد.
مراجع
McAdam, Doug, John D. McCarthy and Mayer N. Zald eds. 1996. Comparative Perspectives on Social Movements. N.Y: Cambridge University Press. Ministry

Lowy, Michael. 1979. Georg Lukacs -From Romanticism to Bolshevism. London: NLB.

Gouldner, Alvin W. 1985. Against Fragmentation: The Origins of Marxism and the Sociology of Intellectuals. N.Y: Oxford University Press.

Mashayekhi, Mehrdad. The Revival of the Student Movement in Post-Revolutionary Iran. International Journal of Politics, Culture, and Society. December 2001, Volume 15, Issue 2, pp 283-313

—————————————————————-
منبع: طبقه دات کام
https://tabaqe.com

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.