۲۴ “کاریکلماتور” نوشته پرویز میرمکری
آن قدر به او گفتند سر به راه باش و آدم حسابی وقتی سرش را در راه گذاشت کراوات هم زده بود ….
کاریکلماتور
- خنده تنها واژه ای ست وقتی بر لب می نشیند دیده می شود .
- دلم به حال تنهای سوخت و با او به میخانه رفتم .
- غربت را که الک می زنی آشنا ها از آن می گذرند .
- خستگی کارگران چاپحانه چرت بعد از ظهر متصدی کتابخانه ی عمومی شهر را به هم نمی زند .
- آن قدر به او گفتند سر به راه باش و آدم حسابی وقتی سرش را در راه گذاشت کراوات هم زده بود .
- گاهی اوقات حتی با شیشه ودکا هم نمیشه سر و کله یک لحظه ی سمج و غمگین را شکست .
- باغبان سالهای عمرش را با تعداد گل های پژمرده می شمارد .
- از وقتی که موهای سرش ریخت دیگر سر به سر کسی نگذاشت .
- سکوتم را به بطری ودکا گره میزنم آواز می خواند .
- وطن واقعی سرزمینی ست که در مراسم دفن زندگی خاک برای پاشیدن نداشته باشد .
- تیشه فرهاد مهریه ی اندیشه ی شیرین بود که در بیستون عقد شد .
- اصلا چاره این نیست که این نیز بگذرد .
- واژه های شیفته در یک شعر صمیمی می نشینند .
- رد پای باران را جویبار میشناسد .
- دل تنگ که میشوم میدانم مادرم دارد باغچه را آب می دهد .
- رویاهای مست فقط در میخانه دردانه هستند .
- مرگ وحشتناک است اما آدم های ترسو سه بار می میرند .
- آیینه ها اگر به جای صورت سیرت را نشان میدادند طا قچه ها خالی می ماندند .
- از ایوان خانه ای که عشق در آن حضور ندارد حتی شادی همسایه نیز دیده نمیشود .
- تقاص خود بزرگ بینی تا ابد کوچک زندگی کردن است .
- نهالی که برای خیره شدن به آفتاب قد نمی کشد خاکی نیست .
- وقتی به فکر رمان نوشتن افتاد فهمید که رمئو دوست دختر رامبو نیست .
- فاشیست ها وقتی به خودشان نگاه می کنند جدار آیینه آبله می گیرد .
- دق الباب ها حجم وسیعی از پیوستن را اشغال کرده اند .
پرویز میرمکری
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.