۲۴ “کاریکلماتور” نوشته پرویز میرمکری

آن قدر به او گفتند سر به راه باش و آدم حسابی وقتی سرش را در راه گذاشت کراوات هم زده بود ….

کاریکلماتور

  1. خنده تنها واژه ای ست وقتی بر لب می نشیند دیده می شود .
  2. دلم به حال تنهای سوخت و با او به میخانه رفتم .
  3. غربت را که الک می زنی آشنا ها از آن می گذرند .
  4. خستگی کارگران چاپحانه چرت بعد از ظهر متصدی کتابخانه ی عمومی شهر را به هم نمی زند .
  5. آن قدر به او گفتند سر به راه باش و آدم حسابی وقتی سرش را در راه گذاشت کراوات هم زده بود .
  6. گاهی اوقات حتی با شیشه ودکا هم نمیشه سر و کله یک لحظه ی سمج و غمگین را شکست .
  7. باغبان سالهای عمرش را با تعداد گل های پژمرده می شمارد .
  8. از وقتی که موهای سرش ریخت دیگر سر به سر کسی نگذاشت .
  9. سکوتم را به بطری ودکا گره میزنم آواز می خواند .
  10. وطن واقعی سرزمینی ست که در مراسم دفن زندگی خاک برای پاشیدن نداشته باشد .
  11. تیشه فرهاد مهریه ی اندیشه ی شیرین بود که در بیستون عقد شد .
  12. اصلا چاره این نیست که این نیز بگذرد .
  13. واژه های شیفته در یک شعر صمیمی می نشینند .
  14. رد پای باران را جویبار میشناسد .
  15. دل تنگ که میشوم میدانم مادرم دارد باغچه را آب می دهد .
  16. رویاهای مست فقط در میخانه دردانه هستند .
  17. مرگ وحشتناک است اما آدم های ترسو سه بار می میرند .
  18. آیینه ها اگر به جای صورت سیرت را نشان میدادند طا قچه ها خالی می ماندند .
  19. از ایوان خانه ای که عشق در آن حضور ندارد حتی شادی همسایه نیز دیده نمیشود .
  20. تقاص خود بزرگ بینی تا ابد کوچک زندگی کردن است .
  21. نهالی که برای خیره شدن به آفتاب قد نمی کشد خاکی نیست .
  22. وقتی به فکر رمان نوشتن افتاد فهمید که رمئو دوست دختر رامبو نیست .
  23. فاشیست ها وقتی به خودشان نگاه می کنند جدار آیینه آبله می گیرد .
  24. دق الباب ها حجم وسیعی از پیوستن را اشغال کرده اند .


پرویز میرمکری

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.