مهرداد درویش پور: فمینیسم در ایران و چالش های پیشرو

یعنی اگر اندیشه های فمینیستی در جوامع غربی یا دیگر کشورها هم راه درازی را برای تامین برابری برای زنان و مردان و رهایی زنان در پیش رو دارند، اما در کشورهایی نظیر ایران به دلیل اینکه ایدئولوژی رسمی حکومیت زن ستیزانه است، به نوعی فمینیست ها یکی از بزرگترین دشمنان این حکومت تلقی می شوند. ….

فمینیسم در ایران و چالش های پیشرو
رادیو فردا / مهرداد درویش پور (جامعه شناس):

فمینیسم در ایران دستکم با سه دسته چالش روبرو است. نخستین چالش بین حکومت و اندیشه ها و ارزش های فمینیستی در جامعه ایران است.

با توجه به اینکه حکومت ایران یک حکومت تئوکراتیک استبدادی است و یک استبداد دینی در کشور حاکم است که در آن«زن ستیزی» وجه ممیزه و وجه مشخصه این حکومت است، اندیشه ها، گروه بندی ها و ارزش های فمینیستی با شدیدترین فشارهای ممکن روبرو خواهد شد.
یعنی اگر اندیشه های فمینیستی در جوامع غربی یا دیگر کشورها هم راه درازی را برای تامین برابری برای زنان و مردان و رهایی زنان در پیش رو دارند، اما در کشورهایی نظیر ایران به دلیل اینکه ایدئولوژی رسمی حکومیت زن ستیزانه است، به نوعی فمینیست ها یکی از بزرگترین دشمنان این حکومت تلقی می شوند.

با توجه به اینکه حکومت، تبعیض جنسیتی را- تقریبا- در همه زمینه های جامعه نهادینه کرده است، در قانون، در سیاست، در ارزشهای حاکم بر جامعه، در نگاه به خانواده ؛ در نگاه به مشارکت سیاسی، در زمینه حقوق جنسی، در زمینه حقوق مدنی، سقط جنین، حجاب، و زمینه های دیگری مثل قوانین نابرابر خانوادگی، بنابر این جنبش و اندیشه های فمینیستی در ایران به جای اینکه بتوانند در یک سطح بالاتری از حقوق شهروندی و حقوق زنان کارزار خودشان را شروع کنند، ناچارند تا گام های زیادی را به عقب برگردند.
یعنی حتی حقوق زنان در مقایسه با حکومت پهلوی به عقب رانده شده است. بنابر این اولین چالشی که اندیشه های فمینیستی در ایران دارند، باز پس گرفتن دستاوردهایی است که یکصد سال پیش در ایران برای دستیابی به آن مبارزه شده است.

از جمله حقوق خانوادگی؛ از جمله مسئله آزادی حجاب و مسائلی از این دست.
این که حکومت اسلامی یک ایدئولوژی سیستماتیک زن ستیزانه دارد، هم دشواری های سختی را برای اندیشه های فمینیستی ایجاد می کند که به لحاظ سیاسی به هر حال باید با یک حکومت قدر قدرت زن ستیز مبارزه کنند.
هم با قوانینی که در پرتو این حاکمیت حوزه عمل و قدرت زنا را محدود می کنند بستیزند و هم اینکه سطح توقعاتی را که شاید خیلی بالاتر از آن چیزی است که امروز وجود دارد، مجبور است که در بسیاری موارد محدود کند.
یعنی از اصول و ارزش های خودش پایین بیاید. ما در کمپین یک میلیون امضا و یا کمپین های دیگر زنانه دیدیم که حتی زنانی که در این مسیر مبارزه می کردند قانع بودند که فلان تفسیر دینی که اندکی ملایمتر است و حقوق زنان را خیلی خشن نقض نمی کند را ترجیح بدهند.
چرا؟ چون در جامعه ای که مرتجع ترین دیدگاه های ضد زن رایج و حاکم است و بسیاری از روسای دینی، روحانیون آن را اداره می کنند، طرح توقعاتی که خوشایند دین نیست، مثلا اینکه هر کسی حق گرایشی جنسی دارد، یا اینکه زنان بتوانند از آزادی جنسی برخوردار باشند، در آن جامعه چنان منکوب می شوند که مجبور هستند حتی دیدگاه روحانیون اندکی اصلاح طلب تر را ترجیح بدهند و توقع خودشان را پایین بیاورند.

به این ترتیب نخستین چالش شاید «ناگزیری اندیشه های فمینیستی برای کاهش سطح توقعات و خواسته های خودش» است، به دلیل قدرت و سیطره استبداد دینی ضد زن و قدرتمندی که در آن حکومت حاکم است.

دومین چالش به سطح آگاهی عمومی مردم بازمی گردد. سطح آگاهی عمومی مردم درباره مسائلی همچون حقوق مردان و زنان چندان بالا نیست.
درست است که در طول سه  دهه یک حکومت زن ستیز نوعی آگاهی جنسیتی را در سطح گسترده تری در جامعه اشاعه داده است. درست است که حضور گسترده دانشجویان دختر در دانشگاه ها باعث شده است که زنان بتوانند نسبت به گذشته به شکل گسترده تری از گفتمان های زنانه مطرح کنند.
ولی این واقعیتی است که جنبش فمینیستی به طور عمده در گروه های روشنفکر و یا در بهترین حالت در طبقه متوسط ایران نزج یافته و رشد کرده است.

افکار عمومی جامعه چه به دلیل ساختار پدرسالارانه اش و چه به دلیل درجه عقب ماندگی صنعتی اش، یا چه به دلیل این واقعیت که زنان تنها ۱۴ درصد از نیروی کار آن جامعه را تشکیل می دهند و مشارکت زنان به طور واقع یک مشارکت برابر نیست، بنابر این جامعه به راحتی پذیرای اندیشه های فمینیستی نیست.
در این صورت است که روشنفکران فمینیست در ایران نه تنها با یک حکومت سرسخت ضد زن تئوکراتیک استبدادی روبرو هستند، بلکه با یک جهل عمومی و یک مقاومت گسترده پدرسالارانه در اعماق جامعه روبرو هستند.
و این چالش، چالش کوچکی نیست. به نوعی، اندیشه های فمینیستی الان از آن پشتوانه گسترده جامعه که لایق آن است، با توجه به عنصر زن ستیزی که وجود دارد، برخوردار نیست.
این مسئله می تواند تا اندازه ای گروه بندی های فمینیستی را منزوی کند. یا در موضع دفاعی قرار دهد و کاری کند که نتوانند در یک موقعیت درخور قرار بگیرند.

این واقعیت که برگزاری برنامه های روز هشتم مارس را نگاه می کنیم، و می بینیم که در مراسم این روز چه جمع بسیار محدودی می توانند حضور پیدا کنند ، یک بخشش به دلیل سرکوب سیاسی حکومتی است که مانع از این تجمعات می شود و بخش دیگرش هم ناشی از این واقعیت است که افکار عمومی جامعه آن گونه که باید و شاید به اندیشه های زنانه بها نمی دهد و به این شکل است که گروه های فمینیستی به یک معنا محدود می شوند.

سومین چالش که بی ارتباط با دو مورد قبلی که ذکر کردم نیست، این واقعیت است که هزاران زن روشنفکر، سکولار و فمینیست از ایران به خاطر تضادی که با ساختار سیاسی زن ستیزانه پیدا کرده اند، به جامعه غرب مهاجرت کردند.
درست است در اینجا به اندیشه های خودشان و به فعالیت های فمینیستی می پردازند. اما درداخل کشور حوزه اصلی اندیشه های فمینیستی ، عملا الیت زن روشنفکر فمینیست را که در خارج از کشور هم بسیار گسترده است را از دست می دهد.
به نوعی با توجه به این شکافی که بین زنان فعال در داخل کشور و زنان فعال فمینیست در خارج از کشور وجود دارد و گاه همدیگر را نکوهش می کنند، زنان داخلی زنان خارج از کشور را متهم به خوش بینی ، بلندپروازی ، آرمان گرایی و عدم دیدن واقعیت های پیچیده داخلی می کنند و زنان خارج هم زنان داخل را متهم به محافظه کاری و دنباله روی از شرایط موجود می نمایند.

با یک چنین شکافی که بین دو بخش از یک پیکر واحد- یعنی جنبش زنان- به وجود می آید و با توجه به اینکه در داخل، میزان حضور زنان روشنفکر فمینیست بسیار کمتر شده است، این زمزمه و این سوال مطرح شده است که اساسا گروه های فمینیستی در داخل کشور آنقدر قدرتمند هستند که بشود از آنها به عنوان یک جنبش تحت عنوان جنبش زنان نام برد؟
با توجه به اینکه بخشی از این گروه سکولارند، بخشی رادیکالند، بخشی دیگر دینی و عده ای لیبراند و عده دیگری هم نمی خواهند در سیاست مداخله داشته باشند، بخش دیگر به کمتر از رویارویی آشکار با حکومت رضایت نمی دهد ، این پراکندگی و عدم انسجام در درون جنبش زنان می تواند باعث شود که جنبش فمینیستی شرایطی پیدا کند که به نوعی پراکندگی ، ضعف و تهی شدن از قدرت یا کم قدرت شدن برسد و این ضعف ویژگی لحظه حاضر جنبش فمینیستی در داخل کشور شود.
هر چقدر که جنبش فمینیستی از پراکندگی بیشتر و قدرت کمتر و نیز از فقدان یک استراتژی منسجم برخوردار باشد، قدرت اثری گذاری ضعیف تری خواهد داشت.

بنابر این سه عامل استبداد سیاسی دینی که جنبش فمینیستی را با انقیاد روبرو می کند و با سرکوب سیستماتیک ، شانس تحرک را از آن سلب می کند، واقعیت جهل عمومی و ساختار پدرسالار جامعه که زمینه و بستر درخوری برای اندیشه های فمینیستی ایجاد نمی کند و آن را به گروه های معینی محدود می کند و نیز گریز هزاران زن فمینیست داخل کشور که بستر جامعه را از حضور فعالان فمینیست تهی کرده است و این پراکندگی جغرافیایی و نظری و عدم انسجام و فقدان یک سیاست به هم پیوسته، جنبش فمینیستی را باز هم ضعیف تر کرده و باعث شده است که حتی امروز زمزمه این که «آیا اساسا چیزی به نام جنبش فمینیستی و زنان در ایران وجود دارد؟» را بر زبان ها جاری کند.
این سه چالش به طور جدی وجود دارد. با اینهمه من بر این باورم که برغم این نابرابری قدرت و این پراکندگی ، برغم این عدم استراتژی نظری وعقیدتی در جنبش زنان ایران و برغم قوانین به شدت زن ستیز و سرکوب گرانه ای که در جامعه وجود دارد، ما با یک واقعیت دیگری سر و کار داریم که آینده جنبش زنان را امیدبخش می کند.

نخست اینکه ما در عصر  جهانی شدن به سر می بریم. عصری که به دلیل انقلاب ایران، زنان همچون غولی که از شیشه خارج شده باشند، پا به میدان گذاشته اند و اینکه بالاخره درجه رشد جامعه ایران با تمام عقب ماندگی هایش ، نه نظیر کشورهای عربی و نه نظیر افغانستان است، اعمال یک سیاست طالبانی در برابر زنان ایران در دراز مدت با یک واکنش قدرتمند و زنورانه در جامعه منجر می شود.
ارزیابی من این است که تحت تاثیر روند جهانی شدن و به دلیل همین تبادل نظرها و رفت و آمدهایی که بین داخل و خارج از کشور وجود دارد، به دلیل خود تجربه زنان در این سی و اندی سال که بنوعی آگاهی جنسیتی را در آنها ایجاد کرده است و ضرورت شکل گیری یک جنبش مستقل زنان را در پیش رویشان گشوده است که زاییده گروه های دیگر سیاسی نشوند، من فکر می کنم هر تحولی که در آینده ایران صورت بگیرد- می توانیم نام این تحول را انقلاب بگذاریم، برآمد جنبش های اجتماعی بگذاریم- از آن به عنوان یک انقلاب زن ورانه نام می برم.
پیش بینی من این است که تحول در ایران رنگ مطالبات زنانه را بیش از هر یک از کشورهای منطقه خاورمیانه در بر خواهد داشت.

بنابر این فکر می کنم به رغم سه چالش جدی که برشمردم، نسبت به آینده جنبش زنان و رشد فمینیست در ایران امیدوارم و فکر می کنم ایران از جمله کشورهایی خواهد بود که اندیشه های فمینیستی اش بیش از هر کشور دیگری در خاورمیانه رشد و نزج پیدا می کند و حتی تاثیر خودش را بر دیگر جنبش های اجتماعی هم خواهد گذاشت.

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.