ف. م. سخن: بررسی کتاب “در دامگه حادثه” و دیدگاه‌های آقای پرویز ثابتی

تمام آن چه در مورد فساد مالی و غیره در رژیم گذشته گفته می شد و آقای ثابتی و تشکیلات ساواک، گویندگان آن را به صلابه می کشیدند، در سه چهار نمونه ی مختصری که آقای ثابتی بیان کرده اند قابل مشاهده است، و از همه مهم تر این که دستگاه ساواک و شخص اعلی‌حضرت از آن ها با خبر بوده، و بنا به دلایلی چشم بر آن ها می بسته اند. ….

بررسی کتاب “در دامگه حادثه” و دیدگاه‌های آقای پرویز ثابتی
ف. م. سخن:


در دامگه حادثه
تردیدی نیست که آقای ثابتی کارکشته‌تر از آن هستند که گوشت را به دست گربه و مدرک را به دست مخالفان رژیم سلطنتی بدهند، اما در لابه‌لای صحبت‌های ایشان مسائلی بروز می‌کند که اگر سوال و جوابی صورت گیرد، حقایق بسیاری آشکار خواهد شد

تا کنون مطالعه ی کم تر کتابی مانند کتاب “در دامگه حادثه” مرا این چنین تحت تاثیر قرار داده است. این کتاب را بعد از دریافت، با وجود حجم زیادش در عرض دو سه روز مطالعه کردم و آن‌چه اکنون می خوانید بخشی از یادداشت های من است که در اثنای مطالعه ی کتاب برداشته ام. لازم به ذکر است که این کتاب قبلا در “کتاب گویا” معرفی شده، و شاید این طور به نظر برسد که بررسی آن توسط من ضرورتی نداشته باشد، ولی نکات مندرج در این کتاب آن قدر زیاد است که می بایست مقاله های متعدد درباره ی آن نوشت. در این جا تلاش می کنم نظر خودم را در باره ی این کتاب بنویسم و قسمت های جالب آن را به خوانندگان نشان دهم.

ابتدا باید تشکر کنم از آقای پرویز ثابتی که بعد از سه دهه، سکوت خود را شکستند و بدون در نظر گرفتن جنجال هایی که در جمع هواداران سلطنت، و نیز اشخاصی که در سلول های کمیته مشترک ضد خرابکاری و اوین شکنجه شده اند به پا خواهد خاست، به گفت و گو با آقای عرفان قانعی فرد پرداختند. تشکر من از چند جهت است که مهم ترین آن به خاطر تائید ضعف هایی ست که سال ها مخالفان رژیم شاهنشاهی بیان می کردند و آقای ثابتی و ماموران تحت امرشان، آن ها را به خاطر بیان همین ضعف ها تحت شدیدترین فشارها قرار می دادند تا آن جا که خواهان تغییر اساسی و نابودی رژیم پیشین گردند و در مواردی دست به اسلحه برند.

تشکر دیگرم به خاطر صراحت ایشان در بازگویی خاطرات شان است. متاسفانه اهل سیاستِ ما همواره به شکلی چند پهلو سخن گفته اند طوری که بتوانند در صورت لزوم سخنان شان را به اَشکالِ گوناگون تفسیر کنند. این نشانه ی ایمان نداشتن به راهی ست که رفته اند و کاری ست که کرده اند. اما آقای ثابتی به رژیم شاهنشاهی و شخص پادشاه و دستگاه او ایمان واقعی داشته، و هر چه کرده از روی این ایمان بوده، و امروز بعد از سی سال ابداً به خاطر آن چه انجام داده شرمنده نیست، پس به روشنی از گذشته ها سخن می گوید و پای مسئولیت اش می ایستد.

البته این صراحت در یکی دو جا دچار ضعف و اختلال می شود، که دلیل آن هم واضح است و آقای ثابتی نمی تواند زیر بار مسئولیت مستقیم آن برود. یکی از این ضعف ها، عدم پذیرش شکنجه توسط ساواک (صفحه ۳۰۲ به بعد) و نیز کشتار ناجوانمردانه ی نُه زندانی سیاسی در تپه های اوین است (ص ۲۵۷). من تردید ندارم که اگر مشکلات حقوقی برای ایشان پیش نمی آمد، ایشان با صراحت تمام حقایق را -چه خودشان در آن نقش داشتند، چه نداشتند- بازگو می کردند.

اما تمام آن چه در مورد فساد مالی و غیره در رژیم گذشته گفته می شد و آقای ثابتی و تشکیلات ساواک، گویندگان آن را به صلابه می کشیدند، در سه چهار نمونه ی مختصری که آقای ثابتی بیان کرده اند قابل مشاهده است، و از همه مهم تر این که دستگاه ساواک و شخص اعلی‌حضرت از آن ها با خبر بوده، و بنا به دلایلی چشم بر آن ها می بسته اند.

آقای ثابتی به عنوان یک فرد امنیتی به خوبی می دانند، تا زمانی که حرفی از دهان بیرون نیامده، نمی توان چیزی را به گوینده نسبت داد، ولی به محض این که حرف از دهان بیرون آمد تک تک کلمات، حاوی و حاملِ نکاتی می شود که گوینده نمی توانسته در لحظه ی سخن گفتن به آن ها فکر کند. تردیدی نیست که آقای ثابتی کارکشته تر از آن هستند که گوشت را به دست گربه و مدرک را به دست مخالفان رژیم سلطنتی بدهند، اما در لا به لای صحبت های ایشان مسائلی بروز می کند که اگر سوال و جوابی صورت گیرد، حقایق بسیاری آشکار خواهد شد.

نکته ی دیگری که در پایان این مقدمه ی مفصل باید به آن اشاره کنم، تیزهوشی و حافظه ی خارق العاده و نیز طنز گفتاری آقای ثابتی ست. با خواندن این کتاب، با فردی سمپاتیک مواجه می شویم که اگر ماموران اش دست به اسلحه و شلاق نَبَرند، می تواند مورد احترام مخالفان فکری اش نیز قرار گیرد. یکی از دوستان قدیمی ام که این کتاب را مطالعه کرده بود چنان شیفته ی آقای ثابتی و طرز گفتار و معلومات و تجزیه و تحلیل هایش شده بود که تمام شکنجه ها و جنایت های رخ داده در زمان شاه را کم رنگ می دید و واقع گرایی ایشان را می ستود. کاش این جاذبه در زمان قدرت‌مندی آقای ثابتی خود را نشان می داد، و دافعه ی عظیم ساواک که مبنای اش ترس و وحشت بود، بدل به چنین جاذبه ای می شد، اما همه ی ما می دانیم که دستگاه های امنیتی در کشورهای استبدادی کار را بر مبنای ایجاد جاذبه و مردم دوستی نمی توانند بگذارند، و ترس و وحشت و فشار روانی و جسمی اساس کار این دستگاه هاست.

و تشکر آخر از آقای ثابتی به خاطر تحلیلی ست که از علل وقوع انقلاب ایران کرده اند. اگر از زاویه ای که آقای ثابتی به رویدادها می نگرند به رویدادها نگاه کنیم، یکی از بهترین، دقیق ترین، و جامع ترین تحلیل های علل فروپاشی رژیم سلطنتی را مشاهده خواهیم کرد.

لازم به ذکر است در این بررسی فقط به اظهارات آقای ثابتی می پردازم چرا که مطالعه و بررسی پانوشت های مفصل آقای قانعی فرد را به زمانی دیگر موکول کرده ام.

استبداد از نوع محدود
“قانعی فرد: … [هویدا] واقعا استبداد و خودکامگی را نمی دید؟
ثابتی: شما باید حد و حدود استبداد را در نظر بگیرید. در منطقه خاورمیانه و کشورهای مشابه، رژیم شاه از همه دمکراتیک تر بود. در باره آزادی های سیاسی باید گفت که تجربه شاه با مصدق، سبب شد که او که ذاتاً فردی دمکرات بود به این نتیجه برسد که اگر بخواهد فقط سلطنت کند، کسانی پیدا می شوند که زیر پای او را جارو کنند و می گویند اگر شاه، هیچ نقشی در امور مملکت ندارد، برای چه مردم باید هزینه دربار او را بپردازند…” (ص ۲۱۹).

توجه داریم که همین استدلال دقیقا برای حکومت اسلامی نیز کاربرد دارد یعنی در منطقه خاورمیانه و کشورهای مشابه، حکومت اسلامی از همه دمکراتیک تر است و البته همه ی ما ثمرات این نظام “دمکراتیک تر” را به عینه مشاهده می کنیم!

خود آقای ثابتی در صفحه ی ۳۴۹ خطاب به شهبانو فرح می گویند: “من آزادی بیان ندارم!” وقتی ایشان آزادی بیان نداشته باشد، معلوم است که وضعیت دیگران چگونه است:
“… شهبانو مرا احضار کرد و گفت: «شنیده ام شما در جلسات کمیسیون می گویید اول به طرفداران رژیم، آزادی بدهید بعد به مخالفین. کدام طرفدار رژیم آزادی ندارد؟»، گفتم: «خود من!، آزادی بیان ندارم!» پرسید: «چطور؟»، گفتم: «تاکنون چندین بار برای بیان مطالبی از طرف اعلیحضرت، مورد بازخواست قرار گرفته ام و افزودم من اطلاع دارم که شهبانو در دوره دبیرستان، عضو حزب پان ایرانیست بوده و آقای محسن پزشکپور، رهبر و سرور شما بوده است… (شهبانو، تایید کرد)… او اکنون نماینده مجلس و طرفدار رژیم است. حدود یک ماه پیش، در یک صبح خیلی زود، آقای هویدا نخست وزیر به من تلفن کرد و گفت: «آقای پرویز خان! تو که این پزشکپور را برای نمایندگی با نیم من چربی، به ما اماله کردی، حالا بیا و برو جواب ارباب [شاه] را بده!»، گفتم: «ارباب، چه فرموده اند؟»، گفت: «فرموده اند از او سلب مصونیت شود!»، گفتم: «چرا؟»، گفت: «از وزیر کشاورزی سوال کرده است که صورت اسامی کسانی را که از بانک توسعه کشاورزی وام گرفته اند را به مجلس ارایه کند»، گفتم: «مگر او صورت حساب های دربار و ساواک و ارتش را خواسته است؟، وکیل مجلس حق ندارد چنین سوالی را از وزیر کشاورزی بکند؟»، گفت: «این سوال را از من نکن!، جواب ارباب را بده!» گفتم: «از کی قرار شده است من در مقابل ارباب، جوابگو باشم؟ اگر سلب مصونیت از یک وکیل مجلس، برای چنین سوالی حیثیت مجلس و سیستم را زیر سوال نمی برد، سلب مصونیت کنید!…» و پس از بحث و گفتگوی بیشتر، نخست وزیر از من خواست که پزشکپور را بخواهم و به او تذکر بدهم دیگر از این کارها نکند و من هم او را خواستم و گفتم که بهتر است مدتی خفقان بگیرد!» بعد به شهبانو گفتم: «چرا از طرف شما به وزارت اطلاعات دستور داده می شود در روزنامه ها از نیک پی، شهردار تهران انتقاد نکنند؟ چون او دارد کارهای مثبت و مفیدی انجام می دهد… اگر او کار مثبت انجام می دهد، چطور نمی تواند جواب انتقادات را بدهد؟…»” (صص ۳۴۹ و ۳۵۰).

نه به گفته ی من، نه به گفته ی کمونیست های وابسته به اتحاد شوروی، نه به گفته ی خرابکاران و تروریست ها، بل که به گفته ی آقای ثابتی، در رژیم گذشته، وکیل فرمایشی مجلس، که به گفته ی نخست وزیر “با نیم من چربی” به حکومت “اماله شده”، حق استعلام نام وام گیرندگان از یک بانک را ندارد، و به دستور شهبانوی مملکت، کسی نباید از شهردار تهران انتقاد کند. به خاطر چنین خواست و چنین انتقادی، آقای نماینده، احضار می شود و دستور خفقان موقت به او داده می شود. این فقط یک گوشه ی کوچک و شاید بسیار کوچک و میکروسکپی از نبود آزادی در دوران شاه است که آقای ثابتی خواسته یا ناخواسته به آن اشاره می کند چرا که خود معتقد بوده باید آزادی ها به تدریج ابتدا به موافقان حکومت و بعد به مخالفان حکومت داده شود که اگر به توصیه های مقام امنیتی ابروکمانی عمل می شد، اکنون حکومت شاه، مثل حکومت های پادشاهی کشورهای اسکاندیناوی، بر سر جای خود بود و مردم نیز سی سال مشقت و فلاکت را تحمل نمی کردند.

اگر بخواهم تک تک مواردی را که به استبداد رژیم شاه اشاره ی مستقیم یا غیر مستقیم دارد و در خلال گفتار آقای ثابتی قابل مشاهده است بازگو کنم حجم این مقاله زیاد خواهد شد.

فساد در دستگاه شاهنشاهی
آقای ثابتی می گویند:
“من پیوسته مبارزه با فساد و بی عدالتی را در عرض مبارزه با براندازی و فعالیت های ضد امنیتی قرار می دادم… ولی نصیری… معتقد بود: «مبارزه با فساد و خشکاندن ریشه نارضایتی ها از وظایف ما نیست…” (ص ۵۴۸).
ایشان چنین ادامه می دهد:
“… دو موردی را که در اینجا ذکر می کنم، نمونه هایی از این درگیری هاست که ذکر موارد مهمتر درباره اشخاص مهمتر می ماند برای فرصتی دیگر…” (همان جا).
بعد به نمونه ی امیر حسین شیخ بهایی و رشیدیان و ارتشبد نصیری اشاره می کند و داستان آن ها را شرح می دهد (از صفحه ۵۴۹ به بعد). گوشه ای از چپاول ها در این صفحات آمده است (مثلا مورد سوءاستفاده های مالی سپهبد ایادی پزشک مخصوص شاه و محمد سام وزیر کشور و هرمز قریب رئیس تشریفات شاهنشاهی) و این که شخصیت پر قدرتی مانند ثابتی یا حتی هویدا نخست وزیر که انسانی با شرف بوده (صفحه ۲۱۹) کاری در مقابل این فساد نمی توانسته اند بکنند و گاه ناچار به انجام اَعمال غیرقانونی(!) و نوشتن شب نامه و غیره می شده اند (ص ۵۹۵). کدام یک از این فسادها را در زمان شاه می شد بر زبان آورد و گرفتار همین آقای ثابتی و دستگاه خوفناک ساواک نشد؟ فقط یک جمله ی آقای ثابتی خطاب به هوشنگ نهاوندی که “دوست نزدیک شما آقای علم، وزیر دربار افسدالفاسدین است” (ص ۳۴۸) کافی ست تا بدانیم فساد تا کجای دربار نفوذ کرده و با خواندن یادداشت های “افسد الفاسدین” (یادداشت های علم) متوجه شویم که امور مملکت در دست چه کسانی بوده است. گفتن این حرف ها در زمان شاه، مساوی بود با برچسب کمونیست خوردن و وابسته به بیگانه بودن و سر از سلول های کمیته مشترک و اوین در آوردن. بعد از آن هم کینه به دل گرفتن و نارنجک به خود بستن و دنبال جنگ چریکی رفتن. این ها را آقای ثابتی خوب می دانسته اند و اتفاقا در زمان خود، خواهان رفع فساد و دفع فاسدان بوده اند. ولی خواستن کجا و توانستن کجا؟ در جایی که شاه، تحمل شنیدن نظر آقای ثابتی را هم نداشته و او را به نوعی مزاحم می دانسته، چه کاری از دست کسی ساخته بوده است؟ آری، اگر دنبال دلیل وقوع انقلاب می گردیم، در همین کتاب آقای ثابتی می توانیم آن را جست وجو کنیم و مطمئن باشیم، این دلیل را خواهیم یافت، هر چند گفتار آقای ثابتی یک از هزاران است و به قول خودشان فسادهای بزرگ تر و مهم تر فعلا در لابه لای ۲۰۰۰ صفحه خاطرات شان پنهان مانده است.

تردید ندارم که با پیش کشیدن موارد فساد، طرفداران سلطنت بلافاصله موضوع فساد در میان مخالفان رژیم شاهنشاهی را پیش خواهند کشید و مثلا به مورد غلامحسین ساعدی و روابط اش با بیماران زن و همسر دوست خود اشاره خواهند کرد و این که آقای ثابتی از همه ی این ها نوار و فیلم تهیه کرده است (ص ۳۴۵). فساد اقتصادی یا فساد اخلاقی از جانب هر کس باشد بد است، ولی باید توجه داشت که فساد کسی که در راسِ هِرَمِ قدرت است و اهرم های سیاسی را در اختیار دارد بدتر است چرا که می تواند کشور را به نابودی بکشاند. حکایت های “افسدالفاسدین” را از خانم هایی که برای اعلی حضرت می بردند همه ی ما خوانده ایم و نیاز به تکرار آن ها نیست.

فساد در دستگاه روحانیت
در کتاب آقای ثابتی به موارد جالبی از فساد روحانیت در دوران شاه بر می خوریم. یاد فیلم پرویز صیاد به نام “فرستاده” با هنرنمایی هوشنگ توزیع و مری آپیک افتادم که حکومت تازه تاسیس اسلامی، ماموری را برای کشتن سرهنگ ساواکی که مسئول ارتباط با روحانیون بود به امریکا می فرستد و این مامور بعد از شناختن سرهنگ و دیدن درستکاری او از کشتن اش سر باز می زند و خودش توسط ماموران دیگر حکومت اسلامی به قتل می رسد. آن چه آقای ثابتی می تواند از فساد روحانیون بیان کند به مراتب بیش از این هاست که امیدواریم در خاطرات ایشان آن ها را بخوانیم. عجالتاً به مورد جالب ایجاد رابطه میان دختری به ظاهر شوهردار با واعظ مشهور آقای فلسفی و شیخ جعفر شجونی -که امروز از پیروان احمدی نژاد و سابق بر این از همراهان نواب صفوی بوده است- می پردازیم و این که ساواک موفق شد از این ها در حین به قول آقای ثابتی “عملیات” (ص ۱۷۳) فیلم و صدا تهیه کند و به موقعِ خود، برای ساکت کردن آن ها از این مدارک استفاده کند. از این روشِ به قولِ آقای ثابتی “روسی”، حکومت اسلامی نیز استفاده ی بسیار کرده و می کند و از هلموت هوفر آلمانی تا یکی از وزرای دولت خاتمی گرفتار این ترفند شده اند (ص ۱۷۵). آقایان فلسفی و شجونی در این “عملیات” چه کارها که نکرده اند: از پاک کردن “محل مخصوص” زن شوهردار با عمامه، تا توپ فوتبال کردن عمامه و رقصیدن و مشروب خواری آقایان. البته آقای شجونی مانند رئیس امروزش آقای احمدی نژاد آن قدر وقیح و دریده بوده که به خاطر این کار “ناز شست” هم می خواسته است! (پانوشت صفحه ۱۸۱).

نکات مندرج در کتاب آقای ثابتی مفصل تر از آن است که بتوان با یک مقاله و دومقاله آن ها را بررسی کرد. مواردی مانند استفاده از عوامل نفوذی (مثلا عباسعلی شهریاری) و شیوه ی شنود و به دام انداختن حمید اشرف که نشان از زیرکی دستگاه های امنیتی دارد می تواند همین امروز هم برای هوشیار کردن فعالان سیاسی و جلوگیری از دُم به تله دادن آن ها کاربُرد داشته باشد (ص ۲۴۹). شاید در آینده به نکات دیگری از این کتاب اشاره کنیم.

—————————————————
منبع: خبرنامه گویا

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.