علی محمد شمس: آیا زمان کرنش در برابر بیگانگان فرا رسیده است؟!

دو حادثه انفجار سایت موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در ملارد کرج و حمله به سفارت انگلستان شاید به ظاهر ارتباطی با یکدیگر نداشته باشند، اما بررسی‌های دقیق‌تر گویای ارتباط انکارناپذیر این دو ماجرا هستند. این دو حادثه علاوه بر ارتباط با یکدیگر از این جهت نیز اهمیت دارند که به احتمال زیاد نقطه عطفی را در دیپلماسی و روابط خارجی کشور رقم خواهند زد. در این نوشتار می‌کوشیم ارتباط این دو ماجرا با یکدیگر و تأثیری را که احتمالاً در سیاست خارجی ایران برجای خواهند گذاشت، تشریح کنیم….

کلمه:
دو حادثه انفجار سایت موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در ملارد کرج و حمله به سفارت انگلستان شاید به ظاهر ارتباطی با یکدیگر نداشته باشند، اما بررسی‌های دقیق‌تر گویای ارتباط انکارناپذیر این دو ماجرا هستند. این دو حادثه علاوه بر ارتباط با یکدیگر از این جهت نیز اهمیت دارند که به احتمال زیاد نقطه عطفی را در دیپلماسی و روابط خارجی کشور رقم خواهند زد. در این نوشتار می‌کوشیم ارتباط این دو ماجرا با یکدیگر و تأثیری را که احتمالاً در سیاست خارجی ایران برجای خواهند گذاشت، تشریح کنیم.

۱- در اخبار رسمی علت انفجار در ملارد کرج انفجار به هنگام نقل و انتقال تسلیحات اعلام شد. بنا به آمار اعلام شده حداکثر ۱۷ نفر در این حادثه جان باختند. اما شواهد و قرائنی نظیر شدت انفجار که موج و صوت آن تا ۵۰ کیلومتر آن سوتر در شرق تهران شنیده شد و نیز حضور مسؤول صنایع موشکی سپاه در محل انفجار حاکی از آن بود که این حادثه نمی‌تواند صرفا انفجاری ساده در جریان نقل و انتقال تسلیحات باشد. همچنین از لابلای اخبار مربوط به تشییع پیکر قربانیان حادثه به راحتی می‌شد دریافت که شمار جانباختگان بسیار بیش از تعداد اعلام شده بوده‌است. البته بروز شایعات در سطح گسترده به روشنی نشان می‌داد افکار عمومی براساس تجربه‌های گذشته، شناخت از عملکرد تبلیغات رسمی و رفتار و گفته‌های مسؤلان، توضیحات اعلام شده در باره علت وقوع حادثه و تعداد قربانیان را باور نکرده است. در میان حدس‌ها و فرضیه‌ها در باره علت وقوع حادثه، یک فرضیه که اطلاعات بعدی نیز آن را تأیید می‌کرد این بود که علت انفجار عملکرد ویروسی بوده است که در سیستم کامپیوتری سایت موشکی سپاه وارد شده و به هنگام خرج گذاری موشک و آماده‌سازی آن برای مانور موشکی و پرتاب آزمایشی، فعال شده و آن انفجار مهیب را موجب گشته و تأسیسات موشکی ملارد را نابود کرده است.

حضور مسؤل صنایع موشکی سپاه در محل حادثه تأییدی بر صحت این فرضیه بود چرا که نقل و انتقال تسلیحات و مهمات، عملیات مهمی نیست که نیازمند حضور مقام بلندپایه نظامی باشد. بعدها اطلاعاتی که در برخی منابع خارجی منتشر شد این فرضیه را تأیید کرد. به هرحال سابقه جنگ سایبری و ارسال ویروس در سیستم سایت‌ها و نیروگاه هسته‌ای ایران که منبع آن هرگز مشخص نشد،‌ نشان می‌دهد که آمریکا و اسرائیل که از یک سو حمله نظامی به ایران را فعلاً ممکن نمی دانند و از سوی دیگر تحریم‌های اقتصادی را حداقل در کوتاه مدت کارساز ارزیابی نمی‌کنند، برای کنترل قدرت هسته‌ای و موشکی ایران و ممانعت از پیشرفت ایران در این دو حوزه به عملیات سایبری متوسل شده اند.

۲- در ماجرای حمله به سفارت انگلستان و باغ قلهک نیز در سطح تبلیغات و رسانه رسمی کشور اخبار و اطلاعاتی از چگونگی این ماجرا منتشر شد که با واقعیات بسیار متفاوت بود. در این مورد نیز افکار عمومی باز به دلیل تجارب گذشته و شناخت از عملکرد دستگاه تبلیغات رسمی کشور بی اعتنا به اخبار اعلام شده، قضاوت خود را داشت. چند روز بعد از این ماجر روشن شد که نیروی حمله کننده به سفارت انگلستان و باغ قلهک بسیج دانشجویی بوده است. به رغم انکار‌های مکرر و پی‌در پی شورای متحصنین در برابر سفارت انگلستان مبنی بر عدم وابستگی ایشان به نهادهای دولتی و حکومتی، تصاویر منتشر شده از این ماجرا حضور رئیس سازمان بسیج دانشجویی کشور، نیروهای سپاه پاسداران را در میان جمعیت حمله کننده نشان می‌داد. چند روز بعدتر حمله کنندگان به سفارت ضمن اعتراف به این که حمله و تسخیر باغ قلهک از پیش سازماندهی شده بود اعلام کردند آنان قصد اشغال و تخریب سفارت را نداشتند و تخریب‌ها و سرقت‌های انجام شده کار عناصر خودسری بوده که درمیان جمعیت حمله کننده نفوذ از موقعیت سوء استفاده کرده‌اند. این درحالی بود که درمیان تصاویر منتشر شده تصویر جوانی بسیجی جلب نظر می‌کرد که در کنار گیتار سرقت شده از منزل دیپلمات‌های انگلیسی در صحن باغ قلهک مشغول انجام نماز واجب یا نماز شکر!! بود.

به هر حال ماجرای حمله به سفارت انگلستان برخلاف محاسبات و پیش بینی‌های طراحان آن آثاری پرهزینه برای کشور داشت و در عرصه سیاست خارجی چیزی درحد فاجعه آفرید. بخشی از حقایق مربوط به این ماجرا را در مقاله «باند سعید امامی و سه فرضیه درباره حمله به سفارت انگلستان» بررسی کردیم بنابراین از تکرار گفته‌ها خودداری کرده و خوانندگان محترم را برای اطلاع بیشتر به آن مقاله ارجاع می‌دهیم.

اطلاعات بعدی حاکی از آن بود که این عملیات به احتمال زیاد توسط کمیته‌ای سه نفره متشکل از سردار نقدی فرمانده بسیج، سردار قالیباف شهردار تهران که مدت‌ها برای باغ قلهک برنامه‌ریزی کرده بود و تائب رئیس سازمان اطلاعات سپاه طراحی و هدایت شده است. اما این ماجرا روی دیگری هم داشت. از جمله این که دیپلمات‌های انگلیسی به فاصله کمتر از ۲۴ ساعت از این ماجرا خاک ایران را ترک کردند و تنها پس از خروج آن‌ها از تهران بود که لندن به دیپلمات‌های ایران ۴۸ ساعت فرصت داد خاک این کشور را ترک کنند. خروج سریع دیپلمات‌های انگلیسی این شائبه را در ذهن ایجاد می‌کرد که شاید انگلیسی‌ها از پیش از ماجرا مطلع بوده و خود را برای واکنش‌های مناسب بدان آماده کرده بودند. آن چه این شائبه را تأیید می‌کرد، واکنش‌های سریع و تند دستگاه دیپلماسی محافظه‌کار انگلستان به این حادثه بود.

کاهش روابط و بستن سفارت و بستن فرودگاه‌های انگلستان به روی پروازهای ایران و فعال کردن اتحادیه اروپا و تصویب تحریم‌های جدید علیه ایران و ارجاع موضوع به شورای امنیت سازمان ملل و صدور قطعنامه‌ای جدید از این شورا علیه ایران و … آن هم در فاصله چند روز حکایت از حرکتی سازمان یافته داشت و حداقل نشان می‌داد انگلیسی‌ها احتمالا از پیش خود را برای این ماجرا آماده کرده بودند. روزهای بعد شواهد بیشتری این فرضیه را تأیید می‌کرد. انگلیسی‌ها از تمامی مراحل حمله به سفارت فیلم تهیه کرده بودند، درب سفارت که به سیستم امنیتی مجهز بود و در شرایط عادی به سادگی قابل باز شدن نبود، به هنگام حمله قفل نبود و ‌به راحتی به سوی حمله کنندگان گشوده شد، اخبار غیر رسمی حاکی از آن است که درب گاوصندوق‌های سفارت باز بوده اما اسناد سری از درون آن‌ها تخلیه شده بوده است. در نگاهی توطئه نگرانه می‌توان براساس شواهد مذکور نتیجه گرفت انگلیسی‌ها خود به نحوی غیر مستقیم در این ماجرا نقشی داشته‌اند و در تحلیلی خوشبینانه حداقل می‌توان مطمئن شد که انگلیسی‌ها از پیش، از وقوع این ماجرا مطلع بوده‌اند. اما اگر فرض اخیر را بپذیریم چرا سفارت انگلیس دست به اقدام‌های پیشگیرانه نزد و هشدارهای لازم را به وزارت امور خارجه ایران نداد؟ به هر حال بهتر است خود را درگیر پاسخ به سؤالی نکنیم که هیچ پاسخ روشنی برای آن نمی‌توانیم داشته باشیم و به این حداقل اکتفا کنیم که انگلیسی‌ها اگر هم در طراحی ماجرا نقشی نداشتند، پیشتر از آن مطلع بودند و آن را فرصتی مغتنم برای ایجاد موجی از تبلیغات منفی در سطح بین المللی و در نتیجه تشدید فشار و تشدید تحریم‌ها علیه ایران یافتند و با زیرکی از آن استقبال کردند.

چنان که ملاحظه می‌شود وجود شواهد تأمل برانگیز مبنی بر نقش آفرینی بیگانگان در دو حادثه انفجار ملارد و حمله به سفارت انگلستان یکی از وجوه مشترک این دوحادثه به ظاهر مستقل از یکدیگر است.اما این دو حادثه وجه اشتراک جالب دیگری نیز داشتند:

ایرانیان طی دهه‌های اخیر عادت کرده‌اند در هر حادثه منفی ریز و درشتی که اتفاق می‌افتد از مسؤلان خود بشنود که توطئه و دسیسه دشمن بوده است. واژه دشمن و دسیسه دشمن از جمله واژه‌هایی است که بیشترین فراوانی را در سخنان مقام رهبری دارد. ایرانیان هنوز از یاد نبرده‌اند در ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای رهبری آن حادثه را توطئه صهیونیست‌ها دانست و همین اظهار نظر موجب شد همسر و تعدادی از همکاران سعید امامی در وزارت اطلاعات دستگیر و تحت شکنجه قرار گیرند تا به رابطه با اسرائیل و انجام آن قتل‌ها اعتراف کنند. همگان به خاطر دارند آقای احمدی‌نژاد حتی گرانی گوجه فرنگی در کشور را توطئه آمریکایی‌ها اعلام کرد. این تفکر آن چنان مزمن و نهاینه است که برخی از مقامات روحانی گسترش فساد در جوانان استان قم را نیز توطئه استکبار جهانی علیه روحانیت معرفی می‌کنند. علت تأکید افراط گونه حاکمان جمهوری اسلامی و به ویژه مقام رهبری بر دشمن هراسی کاملا روشن است. واقعیت این است که تأکید بر دشمن فواید تبلیغاتی و سیاسی داخلی زیادی برای حاکمیت داشته است.

به رغم این واقعیت غیر قابل انکار، دو حادثه انفجار سایت موشکی و حمله به سفارت آمریکا از این قاعده عمومی مستثنی هستند. آن چه شگفت انگیز است این است که این دو حادثه به رغم اهمیت فوق العاده و ابعاد گسترده‌ای که داشته‌اند در سطح تبلیغات رسمی به دشمن نسبت داده نشدند که هیچ دستگاه تبلیغات رسمی کشور تعمد و بلکه اصرار داشت اعلام کند شایعات مربوط به خرابکاری دشمن در سیستم سایت موشکی سپاه کذب محض است تا آنجا که سپاه پاسداران همان روز انفجار آن را حادثه‌ای معمولی دانست که در جریان نقل و انتقال تسلیحات رخ داده است و یکی دو روز پس از حادثه که برای بررسی کارشناسانه و تخصصی در باره علت حادثه‌ای به این وسعت و اهمیت به هیچ وجه کافی به نظر نمی رسد، در اقدامی شتابزده ضمن صدور اطلاعیه‌ای وجود هرگونه توطئه و خرابکاری در این حادثه را به شدت تکذیب کرد.

در ماجرای حمله به سفارت انگلستان نیز مسئولان همه چیز گفتند از تأیید مطلق تا انتقاد از عملکرد جوانان پرشور اما جاهل و نادان تا انداختن تقصیر به گردن مشتی عوامل خودسر و لمپن که از موقعیت سوء استفاده کردند، اما هرگز این حادثه را به دشمن نسبت ندادند. رهبری نیز در حادثه نخست سخنی از توطئه دشمن به میان نیاورد و در حادثه دوم اساساً سکوتی معنی دار اتخاذ کرد. به نظر می‌رسد علت این استثنا یا خرق عادت در باره این دو حادثه روشن باشد. تعمد مسؤلان جمهوری اسلامی بر تکذیب هرگونه ارتباط میان این دو حادثه با استکبار جهانی می‌تواند خود قرینه و شاهد گویای دیگری بر نقش آفرینی بیگانگان در این دو حادثه باشد. بدین معنا که این دو حادثه ضمن آن که لطمه بزرگی به ایران وارد کرده است از تفوق غیر قابل انکار قدرت تکنولوژیک و امنیتی و اطلاعاتی بیگانگان حکایت دارد. تأیید نقش دشمن دراین دو حادثه در واقع اعتراف به این برتری غیر قابل انکار است. بدیهی است در شرایطی که حاکمان با بهره گیری از تبلیغات گسترده و شبانه روزی می‌کوشند افکار عمومی را قانع کنند از قدرت نظامی و دانش فنی بسیار پیشرفته در جنگ الکترونیک و سایبری برای مقابله با تجاوزات دشمن برخوردارند تا آن جا که می‌توانند هواپیمای فوق مدرن آمریکایی را سالم به زمین بنشانند!! اعتراف به خرابکاری منجر به فاجعه استکبار جهانی در سایت موشکی سپاه و یا مدیریت و یا هدایت بریتانیا در حمله به سفارت و فریب دستگاه امنیتی اطلاعاتی ایران به ویژه با آن هزینه و شکست سنگینی که در سطح بین الملل به ایران وارد کرده است، چندان عاقلانه به نظر نمی رسد.

تأثیر انفجار ملارد و حمله به سفارت در آینده دیپلماسی کشور
اما مهم‌تر از این تأثیری است که این دو حادثه در آینده روابط خارجی ایران برجای خواهد گذاشت. در این قسمت می‌کوشیم این موضوع را توضیح دهیم.

چنان که گفتیم حادثه انفجار ملارد برای حاکمان ایران حاوی یک پیام مهم بود. این حادثه آشکارا از تفوق کامل تکنولوژیک آمریکا حکایت داشت و برای مسؤلان ایران حامل این هشدار بود که این اتفاق که به تخریب کامل سایت موشکی سپاه انجامیده و چندصد کشته برجای گذاشته است می‌تواند در ابعاد وسیع‌تر تکرار شود بدون آن که حمله‌ای به ایران صورت گیرد یا بمبارانی اتفاق بیفتد و یا…. ماجرای حمله به سفارت انگلستان، چه هدایت شده از سوی انگلیسی‌ها باشد چه نباشد، ضربه بزرگی به جمهوری اسلامی وارد کرده و افکار عمومی جهانیان را برای حمله نظامی به ایران کاملاً آماده ساخته است. حداقل این که درحالی که هنوز غوغای طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا فرو ننشسته بود پس از این ماجرا جمهوری اسلامی ایران در سطح بین الملل و منطقه‌ای به انزوای کامل رفت و افکار بین المللی برای هر اقدامی علیه ایران کاملاً آماده شد.

این وضعیت خطرناک چیزی نیست که از دید رهبری نظام پنهان بماند. از یک سو ضرب شستی کاری که قدرت دشمن را به رخ مسؤلان جمهوری اسلامی می کشد و از سوی دیگر وضعیت وخیم و نزدیک به سقوطی که ایران ناخواسته بدان گرفتار آمده است. دلسوزان و علاقمندان به نظام تا کنون بارها هشدار داده‌اند که راهی که حاکمان اقتدارگرای جمهوری اسلامی برگزیده‌اند به از دست دادن بزرگترین سرمایه نظام یعنی پشتوانه مردمی و بریدن از مردم و درنتیجه تمکین و تنازل در برابر بیگانه خواهد انجامید. هیچ دیکتاتوری را نمی‌توان سراغ گرفت که با ازدست دادن پشتوانه مردمی به کرنش و دریوزگی در برابر بیگانگان گرفتار نشده باشد. تجربه صدام و قذافی انقلابی تازه ترین تجربه از این دست است که چگونه در روزهای اخر حاضر به هر معامله‌ای با آمریکا و اروپا بودند اما دیگر فرصت از دست رفته بود.

رهبری جمهوری اسلامی پس این دو حادثه مهم در برابر تصمیمی تاریخی قرار گرفته است. یا بازگشت به سوی ملت و جبران گذشته و ترمیم فاصله و شکافی که طی سال‌ها اخیر میان حاکمیت و ملت ایجاد و تعمیق شده است و یا ادامه سرکوب و ایستادکی در برابر مطالبات به حق ملت و در نتیجه تنازل و تمکین در برابر قدرت‌های بیگانه. با کمال تأسف باید گفت تحرکات ایران در صحنه دیپلماسی طی یکی دو هفته اخیر بعد از دو حادثه انفجار سایت موشکی سپاه و حمله به سفارت انگلستان نشان می‌دهد رهبری راه دوم را برگزیده‌اند. وزیر امور خارجه ایران این روزها از این کشور اروپایی به آن کشور اروپایی سفر می‌کند و در مذاکره با مقامات اروپایی از جمله دولتمردان لندن، بارها و بارها عذرخواهی و مراتب عمیق تأسف ایران را از ماجرای حمله به سفارت انگلستان به سمع ایشان می رساند و بر ضرورت حفظ روابط با لندن و اروپا تأکید می‌کند اما هر بار پاسخ‌هایی از موضع قدرت می‌شنود. این روزها کار وزیر امور خارجه این شده است که در ملاقات با مقامات کشورهای اروپایی دائما اظهارات این یا آن مقام جمهوری اسلامی یران را تکذیب کند. عضو هیئت رئیسه مجلس می‌گوید ایران به سپر موشکی آمریکا در ترکیه حمله خواهد کرد، بلافاصله وزیر امور خارجه ایران در دیدار با مقامات ترکیه و مقامات دول اروپایی عذرخواهی می‌کند و می‌گوید این سخن غیر مسؤلانه بوده است. مقامی دیگر از بستن تنگه هرمز توسط ایران سخن می‌گوید و آمریکا واکنش نشان می‌دهد بلافاصله وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی سخن وی را تکذیب و عذرخواهی می‌کند.

آنان که با ساخت قدرت در ایران آشنایی دارند به خوبی می‌دانند اظهاراتی از این دست عادت مقامات ایرانی است. روزی نیست که امام جمعه ای، نماینده مجلسی، فرمانده سپاهیو… در باره سیاست خارجی و علیه این یا آن کشور سخنی نگوید. اگر امروز فلان مقام سپاه از بستن تنگه هرمز و یا فلان نماینده مجلس از حمله تلافی جویانه به منافع و تأسیسات آمریکا در کشورهای دیگرمی گوید، تا دیروز شبیه همین سخنان را احمدی‌نژاد و دیگر مقامات رسمی برزبان می‌راندند و دستگاه دیپلماسی خارجی کشور نیزهرگز خود را ملزم نمی‌دید که در پی هر اظهار نظری وزیر امور خارجه‌اش را به این و یا آن کشور اعزام کند تا مراتب عذرخواهی جمهوری اسلامی ایران را به سمع مقامات دول بیگانه برساند. بنابراین این تحرک و حساسیت را باید نشانه اتفاقی جدید و چرخشی در سیاست خارجی ارزیابی کرد.

همچنین نیک روشن است که تحرکات و مواضع اخیر وزیر امورخارجه نمی‌تواند بدون اطلاع و رضایت مقام رهبری باشد. آنان که با مناسبات قدرت در ایران آشنا هستند می‌دانند که رهبری در قبال مواضع خارجی حساسیت فوق العاده‌ای دارد و به محض این که تحرک و موضعی را خطا تشخیص دهند در برخورد با آن و جلوگیری از ادامه آن تردید به خود راه نمی‌دهند. بنابراین عذرخواهی‌های مکرر وزیر امور خارجه از این یا آن کشور اروپایی نمی‌تواند بدون موافقت رهبری صورت بگیرد. اما سؤال اینجاست که رهبری که تا کنون این همه بر عزت در برابر بیگانگان تأکید می‌کردند چگونه است که اکنون به این موضع ضعف و حقارت بار رضایت می‌دهند. همگان به خاطر دارند که در جریان بازگشت سفرای کشورهای اروپایی به ایران در سال ۷۶ رهبری مصر بودند که سفیر انگلستان باید بعد از همه سفیران به ایران بازگردد و سفرای اروپا تأکید داشتند همگی با هم به ایران بازگردند. عاقبت با اصرار مقامات ایران رهبری پذیرفتند که آن ها با هم بیایند اما سفیر انگلستان آخرین نفری باشد که از هواپیما خارج می شود!! امروز از آن اصرارها و تأکیدهای وسواس‌گونه دیگر خبری نیست و اظهار کرنش و کوچکی وزیرامور خارجه ایران و تلاش وی برای به دست آوردن دل مقامات بریتانیا هیچ حساسیت و واکنشی را از سوی رهبری برنمی انگیزد.

اگر ماجرا محدود به عذرخواهی‌های مکرر وزیر امور خارجه از مقامات انگلیسی و دیگر دول اروپایی بود ممکن بود آن را به نحوی توجیه کنیم و نشانه تغییری در موضع ایران در برابر بیگانگان نبینیم. حتی برخورد تحقیر آمیز اردوغان با آقای صالحی را به دیده اغماض بنگریم. اما ماجرا محدود به این موارد نیست. هفته گذشته در اجلاس وزیران نفت اوپک همگان با کمال ناباوری و تعجب مشاهده کردند که جمهوری اسلامی ایران به رغم اصرار خود برکاهش سطح تولید نفت اوپک تا روزهای پیش از اجلاس، ناگهان و بدون کمترین مقاومتی تغییر موضع داد و تسلیم نظر عربستان سعودی شد و با تولید سی میلیون بشکه موافقت کرد. کلیه ناظران و تحلیل‌گران این تغییر موضع ایران را امتیازی آشکار به عربستان ارزیابی کردند.

همزمان درحالی که دستگاه خبری جمهوری اسلامی سکوت پیشه کرده بود، رسانه‌های عربستان از سفر مصلحی وزیر اطلاعات ایران به عربستان و ملاقات با همتای سعودی خود خبر دادند. همگان می‌دانند آقای مصلحی از زمان عزل و نصب مجدد دیگر وزیر آقای احمدی‌نژاد نیست بلکه وزیر رهبری است. او در این سفر از سوی رهبری حامل پیامی دوستانه برای سعودی‌ها بوده است. این مأموریت آن هم در شرایطی که عربستان سعودی با همراهی با آمریکا در قبال ایران موضعی رادیکال در پیش‌گرفته و در اقدامی خصمانه از شورای امنیت خواهان رسیدگی به اتهام ایران در طرح ترور سفیرش در آمریکا شده است و مقامات آن به تصریح و تلویح از حمله آمریکا به ایران حمایت می‌کنند، بسیار پرمعنا و قابل تأمل است.

شواهد مذکور حکایت از آن دارد که مسؤلان جمهوری اسلامی و در رأس همه مقام رهبری، برای رهایی از بحرانی که در سطح بین المللی و منطقه با آن مواجه شده‌اند راه چاره را در تنازل و دادن امتیاز به طرف‌های خارجی یافته‌اند. به هر حال این سخن معروف و صحیح را باید به خاطر داشت که سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است و ماهیتاً نمی‌تواند از جنسی متفاوت با سیاست داخلی باشد. سرکوب و اختناق و بریدن از ملت دیر یا زود تمکین و کرنش در برابر بیگانگان را در پی دارد. برعکس اتکا به نیروی عظیم ملت و حکومت بر قلب‌ها و برخورداری از رضایت ملی، عزت و سربلندی و استواری در برابر بیگانگان را تضمین می‌کند. ملت ایران این اصل را هم در دوران رژیم گذشته تجربه کرده است و هم در سال‌های بعد از پیروز انقلاب. آیا دو سال و نیم بعد از کودتای انتخاباتی و تحولی که در سطح مناسبات میان دولت و ملت صورت گرفت و توسل به سیاست اختناق و سرکوب ، امروز زمان چرخش در سیاست خارجی و تمکین و کرنش در برابر بیگانگان فرا رسیده است؟ آیا حاکمان جمهوری اسلامی و در رأس همه مقام رهبری بازگشت به سوی مردم را دشوارتر از تمکین در برابر قدرت‌های خارجی یافته‌اند؟ تحولات روزها و ماه‌های آینده پاسخ این سؤال را روشن خواهد ساخت.

ارسال دیدگاه