بهرام رحمانی: قدرت طبقه کارگر در مبارزه متشکل و آگاهانه و هدف مند است!

مبارزه طبقاتی، مبارزه ای ست که به اشکال گوناگون و به طور دایمی، بین طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار جریان دارد و بیانگر خصلت آشتی ناپذیر منافع طبقاتی این دو طبقه است. آن طور که در «مانیفست کمونیست» (نوشته مارکس و انگلس) بیان شده ‌است اساس کمونیسم بر این باور استوار است که تاریخ جوامع تاکنون تاریخ مبارزه طبقاتی بوده ‌است و در دنیای حاضر دو طبقه بورژوازی و پرولتاریا وجود دارند که کشاکش این دو تاریخ را رقم خواهد زد.

bahram.rehmani@gmail.com
مقدمه
مبارزه طبقاتی، مبارزه ای ست که به اشکال گوناگون و به طور دایمی، بین طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار جریان دارد و بیانگر خصلت آشتی ناپذیر منافع طبقاتی این دو طبقه است.
آن طور که در «مانیفست کمونیست» (نوشته مارکس و انگلس) بیان شده ‌است اساس کمونیسم بر این باور استوار است که تاریخ جوامع تاکنون تاریخ مبارزه طبقاتی بوده ‌است و در دنیای حاضر دو طبقه بورژوازی و پرولتاریا وجود دارند که کشاکش این دو تاریخ را رقم خواهد زد.
با واژگونی سیستم سرمایه‌ داری از طریق انقلاب سیاسی – اجتماعی به رهبری طبقه کارگر آگاه و متشکل و متحد، با لغو مالکیت خصوصی و کار مزدی، جامعه ای بی طبقه ایجاد خواهد شد که در آن، «از خود بی گانگی» انسان پایان می پذیرد و جامعه آزاد و برابر و انسانی ایجاد می گردد.

در واقع شکل عالی مبارزه طبقاتی، انقلاب سیاسی – اجتماعی است که در رشد و گسترش نیروهای مولده نقش تعیین کننده ای دارد. در نتیجه این انقلاب است که نظم اجتماعی کهنه از بین می رود و جامعه نوینی با روابط و مناسبات انسانی تر جای آن را می گیرد.
در شرایط کنونی، یعنی در مرحله بحران عمومی سرمایه داری جهانی، تغییر جهان با استراتژی کارگری کمونیستی به عامل تعیین کننده تکامل جامعه بشری تبدیل شده است. رشد و پیشرفت تکنولوژی، عمیق تر شدن بحران سرمایه داری، ورشکستی افکار و سیاست های لیبرالی و رفرمیستی، ورشکستگی اقتصادی و سیاسی برخی از دولت های بورژوازی چون دولت یونان، زمینه را برای مبارزه طبقاتی مساعدتر کرده و به سود طبقه کارگر تغییر داده است.
امروز در بخش اعظم کشورهای جهان، مطالبات اقتصادی کارگران، اغلب با خواست های سیاسی در هم می آمیزد و ضربه اساسی را بر سیستم سرمایه داری و دولت های حامی سرمایه متوجه می سازد. در این مبارزه، جنبش های عظیم طبقاتی اقشار محروم جامعه، مردم ستم دیده، بخش های متعهد و مترقی روشنفکران و هنرمندان و روزنامه نگاران جامعه به صف طبقه کارگر مبارز و انقلابی می پیوندند.

در چند سال اخیر بحران یورو در اروپا و بحران اقتصادی آمریکا، در مدت زمان کوتاهی به بحرانی جهانی بدل شده است. در واقع جهانی شدن اقتصاد، باعث شده است هر بحرانی در یک نقطه، بلافاصله بر نقاط دیگر جهان تاثیر بگذارد. صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، بانک‌ های آلمان، فرانسه و… به یونان پول فرض داده اند تا جلو تعمیق بحران و ورشکستگی کامل این کشور را بگیرند. یعنی در حقیقت این بانک ها، کشور یونان را برای ده های طولانی خریده اند و تا آخرین قطره نیز خود کارگران این کشور را خواهند مکید. بعلاوه دولت ها، پول های مالیات دهندگان را که می بایست به خدمات اجتماعی و توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور اختصاص دهند با آغاز این بحران در اواخر سال ۲۰۰۸ و اوایل ۲۰۰۹، میلیاردها دلار به صاحبان بانک ها و شرکت ها و بازارهای بورس داده اند.
بحران یونان، به سرعت به فرانسه، انگلستان، اسپانیا، پرتغال، ایرلند، ایتالیا و… سرایت کرده است. اما این دولت ها سعی دارند با منجمد کردن دست مزدها، اخراج کارگران مازاد، افزایش شدت کار، افزایش ساعات کار، افزایش سن بازنشستگی، کم کردن بیمه های بی کاری و اجتماعی، تاوان بحران خود را بر دوش مزدبگیران بگذارند. در حالی که هر موقع سرمایه داری از بازار رونق برخوردار است مزایای ویژه ای به کارگران تعلق نمی گیرد. اما به محض این که سرمایه داران دچار بحران می شوند با جمایت و پشتیبانی دولت های خود، باز سنگین آن را بر دوش کارگران و خانواده های آن ها می اندازند و با نیروی پلیس و ارتش نیز اعتراضات بر حق آنان را به خاک و خون می کشند. بنابراین، در دوره هایی که سرمایه داران با بحران روبرو می شوند بلافاصله با حمایت و پشتیبانی مادی و معنوی و حتی پلیسی دولت ها قرار می گیرند و کارگران و خانواده آن ها را خانه خراب و اعتراضات بر حق شان را سرکوب می کنند.

ماه هاست که اتحادیه اروپا، به یونان فشار می آورد تا هر چه بیش تر رفاه و خدمات عمومی را محدود سازد. اما این اقدام دولت یونان، به انفجار بیش تر اجتماعی و مبارزه طبقاتی منجر شده است. هم اکنون دولت یونان، برای پرداخت بدهی های خود تلاش و تعرض جدی به زیست و زندگی کارگران و بازنشستگان دست زده است. تاکنون دست مزدها را ۲۰ تا ۳۰ درصد و حقوق بازنشستگی را ۳۰ تا ۴۰ درصد کاهش داده است. حدود ۲۰ درصد طبقه کارگر این کشور، در معرض بی کاری قرار دارند. سرمایه ‌گذاری دولتی متوقف شده است. اما بحران یونان مهار نشده و هم چنان ادامه دارد.
در فرانسه، انگلیس، آلمان، اسپانیا، ایتالیا، کاناد، آمریکا، نروژ، سوئد، فنلاند، دانمارک، بلژیک، ایران، ایسلند، رومانی، شیلی، آفریقای جنوبی و خیلی جاهای دیگر، طبقه کارگر بر علیه تضعییقات سرمایه داری به مبارزه مشغول است.
هم اکنون در همه کشورها خاورمیانه و شمال آفریقا، در تونس، مصر، الجزایر، لیبی، یمن، بحرین و سوریه، اعتراضات کارگران و مردم جان به لب رسیده از اعتصاب و تظاهرات فراتر رفته و به یک جنگ خیابانی بین مردم و نیروهای سرکوبگر حکومتی تبدیل شده است.
بر این اساس، در همه جوامع بشری، تحرکی جدیدی از مبارزه طبقاتی در جریان است. در سال های اخیر، بحران های اقتصادی سرمایه داری جهانی فزاینده بوده و جدی و ساختاری است. در چنین شرایطی، راه حل معضلات و مشکلات بشر دیگر با گرایشات رفرمیستی و لیبرالی کارساز نیست، بلکه بر عکس، رجعت به سوسیالیسم علمی مارکس و مانیفست کمونیسم، تنها راه رهایی انسان از ستم و تبعیض، جنگ و وحشت، بی کاری و فقر و استثمار سرمایه داری است. مانیفست کمونیسم، فراخوانی خطاب به بشریت است. فراخوانی که دست به عمق روابط و مناسبات بی رحمانه سرمایه داری و ستم کشی انسان در شیوه تولید سرمایه داری می برد و ماهیت واقعی و غیرانسانی آن را در نزد افکار عمومی برملا می سازد و راه کارهای خود را نیز ارائه داده است.
در این جا به طور مختصر و فشرده به ویژگی های مبارزات تاریخی و تشکل یابی و اتحاد طبقاتی کارگران تاکید می کنیم.

پایان فعالیت های بین الملل اول و ایجاد بین الملل دوم کارگری
پس از شکست کمون پاریس، دولت های بورژوای اروپا، تعرض همه جانبه ای را علیه بین الملل اول کارگری آغاز کردند. از سوی دیگر، گرایشات درون انترناسیونال و اقدامات و سیاست های سکتاریستی و تفرقه افکنانه و انشعاب طلبانه برخی احزاب و سازمان ها و گرایشات رفرمیستی روبرو بود. این ها و دیگر عوامل آن دوره دست به دست هم دادند و انترناسیونال را با بحران روبرو ساختند. در نتیجه، شورای عمومی انترناسیونال در سال ۱۸۷۲ (۱۲۵۱) تصمیم گرفت دفتر مرکزی انترناسیونال را به نیویورک منتقل کند. این مساله نیز خود، فعالیت های بین الملل را دچار رکود کرد.

جنبش کارگری در آن دوران، وارد مرحله نوینی از تشکل های کارگری، نیروها و احزاب سیاسی کارگری شده بود که با سیاست ها و اهداف و اشکال سازمان دهی خاص انترناسیونال اول سازگار نبودند. به این دلایل، شورای عمومی به پیشنهاد مارکس، آخرین کنفرانس خود را در سال ۱۸۷۶، در آمریکا برگزار کرد و در پایان این کنفرانس، طی قطعنامه ای رسما انحلال انترناسیونال اول اعلام شد.
پس از انحلال انترناسیونال اول، اتحاد بین المللی کارگران ذهن انگلس و بسیاری از چهره های کمونیستی آن دوره و تشکل ها و احزاب کارگری را گرفته بود. از این رو، در آغاز دهه ۱۸۸۰، بخشی از فعالین جنبش کارگری کمونیستی، تشکل های کارگری و احزاب سیاسی، همواره به مارکس و انگلس، پیشنهاد می دادند که فعالیت انترناسیونال از سر گرفته شود و یا تشکل بین المللی نوینی برپا شود. اما مارکس و انگلس، در این زمان معتقد بودند که هنوز شرایط فراهم نشده است. آن دو بینان گذار سوسیالیسم علمی، پیوسته مساله و امر ایجاد انترناسیونال نوین را در رابطه با سطح اگاهی طبقه کارگر و نیازهای روز مبارزه طبقاتی کارگران می دیدند.

در پایان دهه ۱۹۸۰، حزب کارگران سوسیالیست آلمان و حزب کارگران فرانسه پیشنهاد کردند در کوتاه ترین مدت یک کنگره بین الملل سوسیالیستی تشکیل شود. اما اپورتونیست ها در این راستا سنگ اندازی می کردند. تا این که انگلس، قاطع تر از همیشه، به نقد و افشای توطئه های اپورتونیست ها و ماهیت آن ها پرداخت.
سرانجام به پیشنهاد انگلس در فوریه ۱۸۸۹ (۱۲۶۸)، احزاب کارگری کشورهای مختلف در یک کنفرانس مقدماتی در لاهه شرکت کردند و تصمیم گرفتند که کنگره سوسیالیستی بین المللی در ژوئیه همان سال در پاریس تشکیل شود. در ۱۴ ژوئیه ۱۸۸۹، در صدمین سالگرد انقلاب کبیر فرانسه، کنگره کمونیست ها در پاریس آغاز به کار کرد.

۳۹۳ نماینده از ۲۲ کشور در این کنگره شرکت کردند. در بین نمایندگان، تعداد زیادی از چهره های سرشناس جنبش کارگری حضور داشتند. کنگره پاریس در پایان کار خود، قطعنامه ای انتشار داد که از اهمیت تاریخی ویژه ای برخوردار است.
کنگره پاریس، سیاست میلیتاریستی دولت های سرمایه داری را مورد بررسی قرار داد و در قطعنامه کنگره بین الملل دوم، این سیاست را محکوم کرده و از همه سوسیالیست ها خواست که علیه جنگ رای دهند.
برخی بحث های انحرافی نیز در این کنگره صورت گرفت که نشان دهنده گرایشات اپورتونیستی در آن بود و در جنبش کارگری وجود داشت.
به علاوه بورژوازی چون گذشته، تمام نیروی خود را در این امر گذاشته بود که در جنبش بین المللی کارگری انشعاب و تفرقه ایجاد کند. هم چنین، تمام گرایشات رفرمیست نیز سعی داشتند جنبش کارگری را در دست گیرند.
در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰، همین آریستوکراسی کارگری موجب به وجود آمدن اپورتونیسم و رفرمیسم در جنبش کارگری شد. با وجود این، انترناسیونال دوم موفق شد که نقش مهمی را در تدارک مبارزه طبقاتی کارگران، سازمان ها و احزاب کارگری برای نبرد قطعی بازی کند.

یکی از تصمیمات مهم و تاریخی کنگره، درباره اول ماه می بود. کنگره به منظور بزرگ داشت خاطره مبارزات قهرمانانه کارگران شیکاگو در اول ماه می سال ۱۸۸۶ که برای کاهش ساعات کار روزانه به هشت ساعت صورت گرفته بود، این روز را جشن عمومی کارگران سراسر جهان اعلام کرد. کنگره از کارگران سراسر جهان دعوت کرد تا هر ساله در این روز تظاهرات عظیمی برای کاهش ساعات کار روزانه به هشت ساعت و اجرای کامل قطعنامه کنگره پاریس برگزار کنند.
از آن تاریخ تاکنون، اول ماه می به صورت نمایش قدرت سیاسی، اجتماعی و طبقاتی، روز جشن کارگران، روز مبارزه متحد کارگران و روز وحدت پرولتاریا و مردم محروم و ستم دیده سراسر جهان درآمده است. نقش بسیار مهم کنگره پاریس در جنبش کارگری به زودی آشکار شد. کارگران سراسر جهان، به گرمی به دعوت کنگره برای برگزاری پرشکوه جشن اول ماه می پاسخ مثبت دادند.

در روز اول ماه می ۱۸۹۰، در اکثر شهرهای فرانسه، آلمان، ایتالیا، بلژیک، آمریکا، هلند، سوئد و نروژ تظاهرات عظیم کارگری سازمان دهی و برگزار شد.
انگلس که در آن زمان ۷۰ ساله بود، در راه پیمایی اعتراضی کارگران لندن شرکت کرد. انگلس، ضمن بحث درباره این تظاهرات نوشت:
«طبقه کارگر اروپا و آمریکا نیروهای مبارزاتی اش را به نمایش گذاشت و برای اولین بار در یک صف و در زیر یک پرچم بسیج شد. … تظاهرات این روز به سرمایه داران و زمین داران همه کشورهای جهان نشان داد که پرولتاریای سراسر جهان در واقع متحدند.»
پس از درگذشت مارکس در سال ۱۸۸۳، مسئولیت سنگین رهبری جنبش بین المللی کارگری را انگلس به دوش کشید. در این دوره، مبارزه جنبش کارگری در کشورهای مختلف اروپا، با ایجاد احزاب کارگری و نیز گسترش کمونیسم در سطح وسیع، زمینه های لازم را برای وحدت نوین طبقه کارگر فراهم کرده بود.

انترناسیونال دوم نیز به روشى مشابه انترناسیونال اول، و در اصل حول حزب سوسیال دمکرات آلـمان که قدیمى ‌ترین، پیشرفته ترین و نیرومندترین حزب کارگرى در اروپا و در جهان بود، گروه بندى شد و از بین رفت. حزب سوسیال دمکرات آلـمان، بیش‏ از همه محصول توسعه عظیم سرمایه ‌دارى طى نیمه دوم قرن هیجدهم در آلـمان بود.
انترناسیونال اول و دوم با همه کاستى ‌هاى خود، با همه اشتباهاتش، و با وجود نفوذ رفرمیسم که اساسا حامیان خود را در اتحادیه پیدا کرد، اما کار بسیار عظیم و برجسته ‌اى در همه زمینه های نظری و عملی از خود به یادگار گذاشت و دستاورد بزرگ مبارزه طبقاتی کارگران جهان است.

مبارزه طبقاتی
باین ترتیب، تجربه انقلابات و تغییرات مبارزه طبقاتی ۱۵۰ سال اخیر جهان و ایران، نقش و تاثیر برجسته انترناسیونال اول و دوم در متحد کردن کارگران علیه سرمایه داری جهانی، به ما می گوید که این کارگران بودند که در مهم ترین و سرنوشت سازترین اعتصابات، اعتراضات، قیام ها و جنبش های شکل گرفته را بستگی به میزان قدرت و توان سازمان دهی خود به پیروزی رسانده اند و پس از آن، عقب نشینی و شکست را چون انقلاب ۵۷ ایران، تجربه کرده اند. اما با این وجود، بسیاری از خواست ها و مطالبات کارگران و عموم جامعه با مبارزه دایمی و پیگیر طبقه کارگر به دولت های بورژوازی تحمیل شده اند.
مارکس، بنیان گذار سوسیالیسم علمی، در اثر معروف خود کاپیتال و سایر کتاب هایش، تاریخ مبارزه بشر را در تضاد دو طبقه، یعنی طبقه سرمایه دار و طبقه کارگر مورد بحث و بررسی و نقد قرار داده است. مارکس، در آثار خود، دقیقا نشان داده است که چگونه کارگران توسط سرمایه داران استثمار می گردند و چگونه باید طبقه خود و کل جامعه را از این استثمار رها سازند.
مارکس و انگلس، تمام طول عمر خود را صرف مبارزه طبقاتی نمودند و در زمان حیات خودشان نیز در جهت تحقق شعار «کارگران جهان متحد شوید!»، سازمان های بزرگ جهانی کارگران جهان، یعنی انترناسیونال اول و دوم را به عنوان تشکل های مبارزه طبقه کارگر جهان، سازمان دهی و رهبری کردند.

عمده ترین و بیش ترین توجه آن ها به طبقه کارگر جهان و نحوه رهایی این طبقه کارگر از ستم و تبعیض و استثمار سرمایه داری بوده است که این رهایی، بدون مبارزه متحد و متشکل و هدف مند علیه سیسم سرمایه داری امکان پذیر نیست. یعنی قدرت طبقه کارگر در گرو مبارزه متشکل و متحد و آگاهانه آن نهفته است. کارگران در این مبارزه، جز زنجیرهای سرمایه داری، چیز دیگری را از دست نخواهند داد.
صرفا تشکل هدف نیست، بلکه ابزرای موثر و مهم برای رسیدن به اهداف عالی طبقه کارگر است. یعنی هدف به وجود آوردن آن ابزار سالم صنفی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است که طبقه کارگر را در جهت اهداف و سیاست ها و استراتژی طبقاتی اش متحد کند. در رابطه با تشکل یابی کارگران، بحث اساسی و مهم بر سر نام تشکل نیست، بلکه برعکس، بحث بر سر مضمون و محتوا و جهت گیری های طبقاتی آن تشکل هاست. اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری در تاریخ، دوره هایی مبارزه طبقه کارگر را رهبری کرده اند و در مقابل سرمایه داران و دولت آن ها ایستاده اند. اما امروز متاسفانه به معنای واقعی، این تشکل ها در همه کشورهای جهان، ظرف مبارزات جدی طبقه کارگر نیستند. رهبران این تشکل ها، اغلب به دلایل گوناگون مادی و معنوی و سیاسی، بیش تر به فکر پست و مقام و سرمایه گذاری های خود هستند. از این رو، بخش عمده رهبران کنفدارسیون های کارگری در سطح جهان، همواره با دولت ها کنار می آیند و اهداف طبقاتی ار فراموش می کنند. کافی ست که دست کم به فعالیت های دو دهه اخیر سندیکاها و فدراسیون های کارگری نه تنها در کشورهای دیکتاتوری، بلکه در کشورهای پیشرفته صنعتی و دمکراتیک نیز نگاه کنیم با بسیاری از شکایات کارگران و سازش طبقاتی و بده و بستان های رهبری کنفدراسیون های کارگری با دولت ها، مواجه می شویم.

باین ترتیب، تجارب تاکنونی مبارزه طبقاتی کارگران نشان داده است که جنبش کارگری، می بایست مبارزه طبقاتی خود را به طور مستقل و با استراتژی طبقاتی خود پیش ببرد و جنبش های اجتماعی دیگر چون جنبش زنان، جنش دانش جویی و دیگر جنبش های حق طلب و برابری طلب را نیز با خود متحد و همراه کند. اما متاسفانه در این آشفته بازار سیاسی – اجتماعی، کم نیستند تشکل های کارگری، سازمان ها و احزابی که در حرف خود را مدافع طبقه کارگر و چپ و یا حتی کمونیست می نامند اما در عمل به هر سیاستی و حرکتی روی می آورند جز سیاست و استراتژی کارگری کمونیستی! بنابراین، هم با سیاست های ضدکارگری دولت های بورژوازی و هم سیاست های سازش کارانه رهبران کنفدراسیون های کارگری، سال هاست که بسیاری از کارگران کشورهای اروپایی عضویت خود را از سندیکاها پس می گیرند و تنها عضو صندوق بیمه بی کاری می گردند. برای این که آن ها حق عضویتی که می پردازند، نمی دانند که در چه عرصه هایی هزینه می گردند؟ مهم تر از همه امروز رهبری کنفدراسیون های کارگری، حتی نه تنها قدرت چانه زنی برای تعیین حداقل دست مزدهای سالانه را نیز از دست داده اند، بلکه اغلب سازمان دهی مبارزات رادیکال کارگران علیه سیاست های سرمایه داران و دولت آن ها را نیز از اهداف و سیاست های خود خارج کرده اند.

هم چنین امروز یک وجه غالب سیاست های بسیاری از سازمان ها و احزاب چپ ایرانی و غیرایرانی، آکسیونیسم است. یعنی این سازمان ها و احزاب، کم تر به تئوری و کادرسازی و ساختن افکار عمومی، براساس آموزه های مارکس اهمیت می دهند تا برگزاری آکسیون های محدود و بی تاثیر. یعنی منظور برگزاری آکسیون های افشاگری و موثر تبلیغی – سیاسی نیست، بلکه محدود کردن مبارزه سیاسی به آکسیون و به ویژه آکسیون های غیرموثر است. متاسفانه امروز حتی برخی از سازمان های سیاسی چپ ایرانی، به دلیل این که نمی توانند هیچ آکسیون مستقلی به نام سازمان خود برگزار کنند، صرفا به انتشار اطلاعیه هایی روی آورده اند که از این طریق صرفا اسم خود را در جامعه نگاه دارند و منتظر حوادث احتمالی سیاسی و اجتماعی در کشور باشند. این سازمان های ایرانی که صرفا حضور اطلاعیه ای و اینترنتی دارند دو نوع اند: یکی سالی یکی دو اطلاعیه منتشر می کند و دیگری برعکس، اطلاعیه های سریال منتشر می کند.

تجربه انقلاب ۱۳۵۷ مردم ایران
قدرت طبقه کارگر نه در مبارزه فردی، بلکه برعکس در گرو مبارزه متحد و متشکل و آگاهانه است. بی شک، کارگران در مبارزه متحدانه اعتماد به نفس بیش تری به دست می آورند، آگاهی طبقاتی کسب می کنند و به تدریج خود به تحلیل مسایل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی می پردازند و تاکتیک های مناسب مبارزاتی را برای پیش برد هر چه مناسب تر و موثرتر مبارزه طبقاتی اش اتخاذ می کنند. اما به هر دلیل و انگیزه ای اگر هم کسی به تشکل های موجود سیاسی نمی پیوندد، می تواند از طرق مختلف گرایش کارگری کمونیستی طبقه کارگر را از جمله دخالت پیگیر در مباحث و جلسات کارگری تقویت کند.

در واقع کارگران و در پیشاپیش همه کارگران قهرمان نفت، انقلاب ۵۷ را به پیروزی رساندند. اما سهم آنان از انقلاب، باز هم سرکوب و استثمار شد. چرا که این طبقه و کل نیروهای چپ نتوانستند در مقابل تعرض وحشیانه حکومت سرمایه داری تازه به قدرت رسیده اسلامی مقاومت کنند، شدیدا سرکوب شدند. با این وجود نهادهای دموکراتیک و توده ای کارگران به ویژه شوراهای کارگری، پس از سقوط حکومت سلطنتی، از سال ۵۷ تا ۶۰ در سطح وسیعی توسط کارگران به وجود آمدند. سه سال نخست انقلاب، مملو از اعتصابات و اعتراضات و مباحث کارگری است که در کارخانه ها و واحدهای صنعتی و خدماتی بر علیه کارفرماها و حکومت اسلامی در جریان بوده است. کارگران آگاه در این دوره، در بیش تر واحدهای کارگری، شوراهای مستقل خود را ایجاد کرده بودند.
نشریات آن سال ها، صفحات زیادی را به مسائل کارگری و سازمان دهی کارگران اختصاص داده بودند. سازمان ها و احزاب سیاسی چپ، با هر کمبود و اشکالی تلاش می کردند طبقه کارگر متحد و متشکل شود و کارگران به حقوق و خواست های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود دست یابند. اما حکومت اسلامی، از رشد و مبارزه کارگران و نیروهای چپ به حدی هراسناک شده بود که بلافاصله با نیروی نظامی خود شوراها و احزاب و رسانه های مستقل را منحل کرد و خانه کارگر و شورای اسلامی را در کارخانه ها به وجود آورد تا بازوی پلیسی – امنیتی حکومت در درون طبقه کارگر باشند. در دانشگاه ها نیز همین وضعیت را به وجود آوردند و با انقلاب فرهنگی ارتجاعی به زور سرنیزه دانشگاه ها را به مدت دو سال تعطیل کردند.
یکی از بزرگ ترین و مهم ترین خطای سیاسی جنبش های سیاسی – اجتماعی ایران، به ویژه گرایش چپ و سکولار و کمونیست های ایران در سال ۵۷ داشتند این بود که مرز شفاف طبقاتی با گرایشات رنگارنگ بورژوازی از جمله لیبرال ها و مذهبیون نکشیدند و به طور مستقل به اهداف و سیاست های طبقاتی و ترویج و تبلیغ فرهنگی سیاسی خود، تاکید و پافشاری ننمودند. همه این مسایل سبب شد که گرایشات ارتجاعی به اصطلاح ملی – مذهبی با حامیان داخلی و خارجی به قدرت برسند و بلافاصله نیز سرکوب های وحشیانه خود علیه دستاوردهای انقلاب و نیروهای چپ و سکولار را آغاز کنند.

البته در این دوره، بزرگ ترین و قدیمی ترین حزب به اصطلاح «چپ» و پروروس ایران، حزب توده بود که از همان ابتدای پیروزی انقلاب، تحت عنوان مبارزه با «امپریالیست»، نه مبارزه با سرمایه داری، نه تنها در کنار حکومت اسلامی ایستاد، بلکه در سرکوب جنبش های اجتماعی و نیروها و سازمان های چپ و تشکل های دمکراتیک، همکاری های نزدیکی نیز با نیروهای پلیسی – امنیتی حکومت اسلامی را در پیش گرفت. این حزب، حتی اکثریت سازمان فدائیان خلق را نیز به زیر سیاست های خود برد و در جرایم خود علیه مخالفین حکومت تازه به دوران رسیده اسلامی، شریک کرد. در رابطه با همکاری های حزب توده و فدائیان اکثریت با حکومت اسلامی، اسناد فراوانی حتی در نشریات و اطلاعیه ها و مواضع آن دوره آن ها موجود است. حکومت اسلامی، تا جایی که نیاز داشت نهایت بهره سیاسی را از خدمات و سیاست های حزب توده و فدائیان اکثریت برد و دیگر به دردش نمی خوردند آن ها را مانند تفاله ای به میان اپوزیسیون پرتاب کرد. این دو گروه تاکنون در خارج کشور نیز هیچ موضع محکم مخالفی بر علیه کلیت حکومت اسلامی اتخاذ نکرده اند و همواره به جناح اصلاح طلبان این دخیل بسته اند.

یک معضل و کمبود اساسی دیگر طبقه کارگر و نیروهای چپ در دوره های انقلابی سال ۱۳۵۷، عدم وجود تشکل های دموکراتیک خود و احزاب و سازمان های سیاسی چپ بود که محکم و با صدای بلند خواهان رهبری طبقه کارگر باشند. متاسفانه هیمن امروز نیز طبقه کارگر ایران خود را در سطح سراسری کشور سازمان دهی نکرده بودند و تشکل های فعالین سیاسی و کارگری هم که در این سال ها به وجود آمده اند به دلایل مختلف سیاسی و به ویژه تهدیدها و ضربات پلیسی، دچار بحران و تشدد شده اند.
هم چنین در انقلاب ۵۷، روشنفکران چپ و آگاهان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که تاثیر بسیاری بر جنبش های اجتماعی داشتند، آن چنان که باید در مقابل ترفندهای سرمایه داری و حکومت آن ها، دست به روشنگری نزدند و دست کم محکم و قاطع بر جدایی دین از دولت و لغو همه قوانین غیرانسانی و ارتجاعی از جمله زن ستیز، شکنجه و اعدام و… تاکید نکردند.
بی توجهی به برابری زن و مرد در همه عرصه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و حقوق کودکان و لغو کار کودک نیز یکی دیگر از مهم ترین کمبودهای مبارزه سیاسی آن دوره سازمان های سیاسی چپ که مخالف حکومت اسلامی بودند اما هنوز در جامعه فعالیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی علنی داشتند.

در حال حاضر ضروری است که نویسندگان و فعالین جنبش کارگری و نیروهای چپ، باید هوشیار باشند که این بار جناح دیگری از حکومت اسلامی (جناح سبزهای اسلامی)، با همکاری طیف توده ای – اکثریتی، جمهوری خواهان رنگارنگ، لیبرال ها و غیره با بند و بست با دولت های قدرت مند، بار دیگر به چشم جامعه خاک نپاشند و سناریوهای سیاه پس از انقلاب ۵۷ را تکرار نکنند.
کارگران صرف نظر از دیدگاه های سیاسی، مذهبی، ملی، اجتماعی و جنسیتی، باید خودشان مستقیما نهادهای دموکراتیک و توده ای خود را سازمان دهی کنند و وسیعا دست به خودسازمان دهی بزنند. متاسفانه در سال های اخیر، هرگونه تلاش فعالین جنبش کارگری کمونیستی برای تشکل یابی به دلایل اقتصادی، امنیتی، سکتاریستی، عدم تجربه کافی در مبارزه علنی و غیره گسترش نیافته، دچار تشدد شده اند. باید عمیق تر به جمع بندی مبارزات سال های اخیر و روشن کردن نقاط ضعف و قوت و اشکالات آن، خم شد. چون که بدون چنین جمع بندی، برداشتن گام های بعدی نیز خالی از اشکال نخواهد شد. بنابراین، باید گیر و گرفت تشکل های فعالین کارگری را باید بدون تعصب و در فضایی سالم و رفیقانه مورد بحث و بررسی و نقد قرار داد تا با جمع بندی نقاط ضعف و قدرت آن ها، استراتژی سیاسی برپایی تشکل سراسری و واقعی کارگران را از موضع طبقاتی در پیش گرفته شود.

با توجه به این تجارب تاریخی، اگر امروز نیز طبقه کارگر و عموما گرایش چپ جامعه، شعارها و سیاست های مستقل خود را تبلیغ و ترویج نکند و در راستای استراتژی طبقاتی خود گام برندارد، تکرار اشتباه بزرگ ۵۷، بار دیگر اجتناب ناپذیر است.
اکنون نقد علمی و عمیق مذهب، امری مهم است و کسانی که می گویند با رفتن حکومت اسلامی گرایش مذهبی در جامعه به حاشیه خواهد رفت سخت در اشتباهند. مذهب صدها سال است که در جامعه ما و جوامع دیگری ریشه دوانده است و به سادگی دست از سر جامعه برنمی دارد. به علاوه، به دلیل این که مذهب ابزاری در دست همه احزاب و سازمان ها راست و حکومت های دیکتاتوری است با تغییر دولت نیز مذهب را حفظ می کنند. بی شک، در نقد مذهب بسیار مهم است که همه مذاهب در بطن مبارزه طبقاتی مورد نقد قرار گیرد.

تشکل یابی کارگران ایران
چند سال پیش کارگران شرکت واحد توانستند سندیکای خود را با حمایت بیش از ۸۰۰۰ عضو از ۱۷۰۰۰ کارگر اتوبوس رانی تهران و حومه تاسیس کنند. هم زمان با برگزاری روز جهانی کارگر در سال ۸۴، کارگران واحد برای تشکیل مجمع عمومی و انتخاب هیئت مدیره سندیکا در محل انجمن نانوایان حضور داشتند و اعضای هیات مدیره را انتخاب کردند، مورد حمله وحشیانه خانه کارگری ها و شوراهای اسلامی کار قرار گرفتند به طوری که یکی از اعضای هیات مدیره مجروح و به بیمارستان برده شد. دو قدرت نمایی بزرگ کارگران شرکت واحد تهران و حومه، به حمایت از سندیکای مستقل خود، از اقدامات سیاسی – اجتماعی مهم کارگران در دو دهه اخیر بوده است: اولی در شهریور ماه با شرکت ۸۵ درصد کارگران صورت گرفت و چراغ های روشن رانندگان اتوبوس با حمایت مردم روبرو شد و دومی که با حمایت ۵۵ درصد کارگران واحد روبرو گردید. این اعتصاب وسیع کارگران اتوبوس رانی بود که مقامات نیروی انتظامی و مسئولین شرکت واحد با وجود عدم به رسمیت شناسی سندیکا، مجبور کرد با نمایندگان سندیکا به مذاکره بنشینند و قول برگشت به کار همه ۱۷ نفری که اخراج شده بودند را بدهند. کارگران شرکت واحد، علاوه بر خواست بازگشت کارگران اخراجی به کار، خواسته هایی نظیر ترمیم طرح طبقه بندی مشاغل، افزایش ۱۴/۵درصد حقوق مانند سایر کارکنان شهرداری، افزایش خواروبار، افزایش حق ناهاری، افزایش حق مسکن، دادن یک دست لباس دوم، اعتراض به نحوه برخورد مدیران با رانندگان، اعتراض به وجود تبعیض بین پرسنل و اعتراض به کسر بدون مجوز ۱۰۰۰ تومان از حقوق کارکنان برای صندوق و غیره بود که همه این خواسته ها با حمایت اکثریت کارگران روبرو گردید.
با وجود همه فشارها و زندانی بودن چند عضو هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه و اخراج تنی چند از فعالین آن و مهم تر از همه به دلیل گرایشات سازش کارانه سندیکالیستی و رفرمیستی، فعالیت های این سندیکا محدود و محدودتر شده و تنها سایت اینترنتی سندیکا، مجموعه ای از اطلاعیه ها، قطعنامه ها، بیانیه ها و مقالات و اخبار در آن منتشر کرده است.

سندیکای نیشکر هفت تپه نیز با وجود مخالفت های مدیران و مسئولین و پخش بخشنامه برای عدم حضور کارگران در تاریخ اول آبان ۸۷، نشست خود را با حضور ۱۰۰۰ کارگر برگزار کرد و اساسنامه خود را به تصویب رساند و اعضای هیات مدیره خود را نیز انتخاب کردند. تاکنون این سندیکا، اعتصابات گسترده ای با حضور هزاران نفر از کارگران جهت پرداخت نشدن دست مزدهای معوقه و در مخالفت با مدیریت برای تعطیلی این واحد، برگزار کرده است. برای مثال، دو اعتصاب بزرگی را این سندیکا برگزار کرده است: این سندیکا، اعتصاب بزرگی را ۲۱ خرداد ۸۷ در جلوی فرمانداری شوش برگزار نمود و در اعتصاب دوم، جاده اندیمشک – اهواز را به مدت ۲ روز مسدود کردند. در هر دو اعتصاب، نیروهای سرکوبگر ضدشورش و امنیتی و قضایی دخالت کردند و تعدادی از اعضای هیات مدیره و کارگران را دستگیر و زندانی و از کار اخراج کردند. تنها وثیقه پرونده کارگران بازداشتی، بالای ۱۵۰ میلیون تومان است.

اما به خصوص تجربه سازمان دهی و سیاست های ناظر بر این دو سندیکای شرکت هفت تپه نیشکر و اتوبوس رانی تهران و حومه و عموما سندیکالیسم در جهان به ما نشان می دهند که نوع دیگری از سازمان دهی را باید در دستور فعالیت های طبقاتی خودمان بگذاریم تا متاثر از سیاست های رفرمیستی و لیبرالی و سازش کاری سندیکاها نباشد. مهم نیست تشکل مستقل کارگری (مستقل از دولت)، به لحاظ تشکیلاتی و سارمان دهی (مستقل از احزاب) چه نامی را برای حود انتخاب می کند؛ مهم مضمون و محتوای اهداف و جهت گیری طبقاتی آن است؛ مهم آن است که توده کارگران در سرنوشت تشکل خود، مسقیما دخالت داشته باشند و تصمیمات آن ها، نه در پشت درهای بسته رهبران سندیکاها و مذاکرات شان با کارفرمایان، بلکه در مجامع عمومی اتخاذ و با حمایت همه جانبه توده کارگران پیش برده شوند. اگر به معنای واقعی کمی به سیاست ها و فعالیت های سندیکالیسم در سطح جهانی توجه کنیم به سادگی متوجه می شویم که سندیکالیسم عمیقا در بحران است. رهبری سندیکاها در این دو دهه گذشته، حتی مهم ترین عرصه ای که چانه زنی بر سر تعیین دست مزدهای سالانه با کارفرمایان است از دست داده اند و فقط به فکر پست و مقام و حقوق و مزایای بالا و ویژه خود و سرمایه گذاری های سندیکا هستند. متاسفانه امروز به دلیل این که برخی سندیکاها و کنفدراسیون ها خود در برخی از شرکت ها سرمایه گذاری کرده اند سازمان دهی اعتراض و اعتصاب جدی علیه سرمایه داری را به ضرر خود نیز می بینند.

البته باید تاکید کنیم که حق مسلم کارگران است که هر نوع تشکلی علاقه دارند تشکیل می دهند و هیچ کس و هیچ نهاد و سازمانی و دولتی نیز حق ندارد آن تشکل را تخریب کند. اما، هر فعال دل سوز جنبش کارگری کمونیستی، اشکالات و کمبودهای سیاسی – تشکیلاتی آن را در فضایی سالم و رفیقانه با هدف سازندگی مورد بحث و بررسی و نقد قرار می دهد.
در چنین شرایطی، باید به آن سازمان دهی کارگری اهمیت ویژه داد که به معنای واقعی بتواند همه خواست ها و مطالبات و اهداف طبقاتی کارگران از مسایل صنفی گرفته تا مسایل سیاسی و آموزشی و فرهنگی متحد کند. به نظرم در دنیای امروز، دیگر بحث از تشکلی که صنفی است و یا سیاسی، بحثی انحرافی است. به خصوص در مورد ایران که هر تلاش و خواستی بلافاصله با سرکوب شدید نیروهای سرکوبگر حکومتی مواجه می شود به طور اتومات به یک حرکت سیاسی تبدیل می گردد. بنابراین، طبقه کارگر نیز باید هم چون طبقه بورژوازی خودش را به آخرین دستاوردهای علمی، اجتماعی، تکنولوژیکی و اجتماعی مجهز کند و در همه عرصه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و صنفی آلترناتیو خودش را تبلیغ و ترویج نماید تا آن ها را در جامعه نهادینه کند.

گوشه هایی از معضلات عدیده طبقه کارگر ایران
اکنون بیش از سی و سه سال از عمر نکبت بار حکومت سرمایه داری اسلامی در ایران می گذرد و در طی این بیش از سه دهه، کارگران و همه مردم آزاده با سانسور و سرکوب، فقر و بی کاری، اخراج، زندان و شکنجه و حتی اعدام روبرو بوده اند.
حکومت اسلامی، در چند سال گذشته، همه پروژه های بزرگ و متوسط و کوچک نفت و گاز و پتروشیمی و مخابرات و غیره که سر به صدها میلیاردها دلار می زند به شرکت های وابسته به سپاه واگذار کرده است. مخابرات چه از نظر سود سرشار و چه از نظر امنیتی در اختیار سپاه است. شرکت های بزرگ کشتی سازی و صنایع سنگین و ساختمان سازی، همه در تصرف شرکت های وابسته با سپاه است بدون این که هیچ مرجعی بر آن ها حسابرسی داشته باشد. گفته می شود که سپاه با بیش از ۲۰-۳۰ میلیارد دلار سرمایه و بیش از ۲۰ میلیارد دلار پروژه، بزرگ ترین ارگان اقتصادی کشور به شمار می رود. سپاه و بسیج، در سرکوب تظاهرات ها و اعتراضات مردمی، نقش مستقیمی دارند و از نظر امنیتی و نظامی نیز مهم ترین قدرت کشور هستند. سپاه، هم چنین در عرصه قاچاق مواد مخدر و اسلحه و دیگر اجناس قاچاق نیز فعال است و در تعقیب و ترور مخالفین نیز پرونده سنگینی دارد. سپاه در کشورهایی که با حکومت اسلامی رابطه دارند تحت پوشش شرکت های تجاری و سرمایه داری، حتی عناصر حزب الهی را آموزش داده و تسلیح می کنند. شواهدی آشکاری در دست است که اخیرا نیروی قدس سپاه، در سرکوب اعتراضات مردم سوریه، در کنار نیروهای امنیتی و انتظامی این کشور شرکت دارد. سپاه، به عنوان بزرگ ترین کارفرما و سرمایه گذار کشور، در سرکوب همه جنبش های اجتماعی به ویژه جنبش کارگری ایران نقش مستقیم دارد. بنابراین، حکومت اسلامی صنایع مادر کشور را به این نیروی مخوف واگذار کرده است که یکی از عوامل اصلی بازدارنده برپایی تشکل های مستقل کارگری در صنایع کشور، به ویژه صنایع بزرگ است.

به این ترتیب، معضلات و مشکلات طبقه کارگر ایران، بسیار زیاد است؛ از جمله فشارهای اقتصادی و نداری، فقر و گرانی، بی کاری، سرکوب سیستماتیک زنان به ویزه زنان کارگر، کار کودکان، استثمار شدید و تهدیدهای و سرکوب پلیسی – امنیتی و مداوم حکومت است.
در واقع به خاطر فساد اقتصادی دولتی و چیرگی روابط رانت خواری، دلالی و تجاری، جامعه ایران را به ورطه ورشکستگی اقتصادی کشانده و نابرابری های اقتصادی، فقر و محرومیت هر چه بیش تر در جامعه شدت یافته اند. بحران اقتصادی و وضعیت اسفناک اقتصادی خود را در نوسان های شدید در حجم نقدینگی و تورم بالای ۲۰ درصدی، بحران بانکی (میزان مطالبات معوقه بانکی بنا بر اطلاعات اخذ شده از سایت الف وابسته به احمد توکلی ۵۶ هزار میلیون تومان است)، کارکرد واحدهای تولیدی به کم تر از ۴۰ درصد رسیده و تنها در سال ۱۳۸۷ بیش از ۵۰۰ واحد تولیدی تعطیل گردیده است و هم اکنون به چهار برابر بالغ شده و صدها هزار نفر کارگر آن ها، بی کار شده اند. علاوه بر مناسبات ناعادلانه سرمایه داری، بسیاری از سرمایه ها نیز همواره در حال فرار به خارج و به ویژه شیخ نشین های خلیج فارس مثل دوبی انتقال داده شده اند. یا به چین رفته و با سرمایه داران چینی، حتی بنجل ترین کالاها و تولیدات خود را به ایران صادر می کنند. سرمایه داری فقط به فکر پر کردن جیب خودش است و انسانیت سرش نمی شود از این رو، اگر سرمایه در کشور احساس امنیت نکند به کشور امن تری می رود. شرایط زندگی برای کارگران و توده های مردم بسیار طاقت فرسا شده است. بنابراین، صنایع مادر کشور، به ویژه صنعت نفت و دیگر صنایع مادر و از جمله پتروشیمی و فولاد سازی و غیره در بحران غرق شده اند.
سایت فرارو، چهارشنبه، ۹ شهریور ماه ۱۳۹۰ برابر با ۳۱ آکوست ۲۰۱۱، به نقل از یک تحیلی گر، نوشت: در ایران؛ بیست هزار کارخانه تولیدی در «رکود» است.

بنا به گزارش ایلنا، رییس اتحادیه کارگران قرارداد و پیمانی سراسر کشور اعلام کرد:‌ در برخی از واحدهای تولیدی مزد دریافتی کارگران قراردادی بین ۲۵۰ الی ۳۰۰ هزار تومان است. فتح الله بیات، افزود: در حال حاضر، ۸۵ درصد از کارگران فعال در واحدهای تولیدی کشور را کارگران قراردادی و پیمانی تشکیل می دهند.
یک شنبه ۱٣ شهریور ۱٣۹۰ برابر با ۴ سپتامبر ۲۰۱۱، معاون دبیرکل خانه کارگر هشدار داد: «در صورتی که منابع ایجاد اشتغال درست مدیریت نشود طی دو سال آینده با بحران بی کاری یک میلیون و ۵۰۰ هزار کارگر مواجه خواهیم شد.» همین آمارها، به روشنی وضعیت دردناک طبقه کارگر ایران را نشان می دهد؛ وضعیتی که بیش از این قابل تحمل نیست!

در چنین شرایطی، اولین و مهم ترین اولویت مبارزاتی طبقه کارگر ایران، امر خودسازمان دهی و تشکل یابی است. چرا که کارگر به صورت فردی نه قدرتی دارد و نه در حاکمیت جمهوری اسلامی و هیچ حکومت دیگری می تواند به حق و حقوق خود دست پیدا کند. تجربه سه دهه اخیر نشان داده است که حکومت اسلامی، خواست ها و مطالبات جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانش جویان، نهادهای روشنفکری و هنری را همواره با تهدید، سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام جواب داده است. بنابراین، طبقه کارگر و دیگر جنبش های اجتماعی ایران، باید به نیرو و قدرت طبقاتی خود اتکا کنند؛ تشکل های سراسری خود را به وجود آوردند و فعالین و مسئولین این تشکل ها در همکاری و ارتباط و تبادل نظر و مشورت با همدیگر یک جنبش سراسر علیه سرمایه داران و دولت آن ها راه بیندازند. چرا که پیش شرط راه دست یابی به اهداف جنبش کارگری و هر جنبش دیگری، در گرو فعالیت متشکل و متحد و همبسته و آگاهانه و هدف مند است. بنابراین، تجربه تاکنونی کارگران واحدهای مختلف صنعتی، این واقعیت را در مقابل ما قرار می دهد که کارگران بدون تشکل سراسری و با مبارزات پراکنده و موضعی، حتی قادر نیستند دست مزدهای معوقه خود را بگیرند تا چه برسد خواهان افزایش دست مزدهای خود متناسب با نیازهای واقعی خانواده های کارگری و تورم و گرانی در بازار باشند!

جمع بندی
بدین ترتیب، تاریخ عصر ما را بیش از گذشته، تاریخ مبارزه طبقه کارگر علیه سیستم سرمایه داری رقم می زند. سیستم سرمایه‌ داری، در دو قرن اخیر، دوره هایی با بحران ها و تناقضات مختلفی روبرو بوده به طوری که حتی برای برون رفت از این بحران هایش دو جنگ جهانی را نیز راه انداخته است. در دهه اخیر نیز با اشغال عراق و افغانستان و دخالت نظامی در تحولات انقلابی چون لیبی و غیره در تلاش است بحران های تازه اش را جبران کند.
مبارزه کنونی طبقاتی کارگران، مبارزه ای همه جانبه برای افزایش دست مزد، مبارزه برای آزادی های سیاسی، علیه تبعیضات جنسی و بی حقوقی های زنان، علیه کار کودکان و سایر مصائب سرمایه داری چون دفاع از محیط زیست و غیره است.
طبقه کارگر، تنها از طریق مبارزه طبقاتی هر چه متحدتر، متشکل تر، آگاه تر، با افق طبقاتی شفاف تر می تواند امر مبارزه پیگیر خود بر علیه سرمایه داری را در مسیر واقعی اش ادامه دهد و به سرانجام برساند.

همان طور که کارل مارکس، به درستی تاکید کرده است که استقرار سوسیالیسم بدون تصاحب قدرت سیاسی توسط فعالین پرولتری و یا نمایندگان واقعی آن ها انجام نمی گیرد و پرولتاریای انقلابی «حق مسلم دارد که با تصرف قدرت حکومتی سرنوشت خود را در دست گیرد» و جامعه را بر مبنای مکانیسم «حق رای عمومی» اداره نماید. کمون پاریس، به نظر مارکس نمونه ای از یک «حکومت کارگری» بود که بر اساس اصل «حکومت مردم بر مردم» شکل گرفته بود (جنگ داخلی در فرانسه: ۶۳۹-۶۲۹).
در حقیقت مارکس، از نقد دین به نقد سیاست رسید و از نقد سیاست به نقد فلسفه. زیرا به گمان مارکس «فیلسوفان فقط جهان را به شیوه های گوناگون تفسیر کرده اند، مهم دگرگون ساختن آن است.» اما این دگرگون ساختن جهان، بر خلاف باور هگل و هگلیان جوان، کار «روح» و «گوهر» و «خودآگاهی» و یا حتی «نقد» نیست. زیرا اسلحه انتقاد نمی تواند جای انتقاد اسلحه را بگیرد.» عامل دگرگونی جهان، کار و کنش انسان های واقعی است که در پیکاری بی امان با طبیعت دست و پنجه نرم می کنند. این کنش، به دو شکل چهره می نمایاند: یکی کنش انسان ها بر روی طبیعت است که جنبه های گوناگون آن را علوم طبیعی بررسی می کند و دیگری کنش میان خود انسان ها در فرآیند کار بر روی طبیعت است که اقتصاد سیاسی و نه فلسفه کلید درک آن است.

رجعت به مارکس و بازخوانی آثار آن، باید در شرایطی تحولات انقلابی در پیش است باید جای بحث های سطحی و تحلیل های من درآوردی را بگیرد تا طبقه کارگر و کلیه نیروهای تحت ستم و آزادی خواه و جنبش های اجتماعی حق طلب بتوانند به پیش گامی طبقه کارگر آگاه و متشکل و متحد، مهر خود را بر تحولات این دوره محکم بکوبد. برای مثال، ایران، یکی از مهم ترین کشورهای خاورمیانه است که در بطن تحولات انقلابی قرار دارد و نمی تواند از این تحولات دور بماند. از این رو، دیر و یا زود بار دیگر جامعه ما نیز هم چون سوریه و لیبی و تونس و مصر دچار تکان های شدید سیاسی و اجتماعی خواهد شد. در چنین موقعیتی، اصل مساله در این تحولات، دخالت گری کمونیستی از جانب طبقه کارگر است.
در واقع قدرت طبقه کارگر در گرو مبارزه متحد و متشکل و آگاهانه و هدف مند است. یعنی بدون اتحاد و برپایی تشکل سراسری کارگران در کشور  برزگی چون ایران، بحث از انقلاب سیاسی – اجتماعی که سرمایه داری و حکومت آن را واژگون سازد و مناسبات نوینی را به رهبری طبقه کارگر، یعنی اکثریت جامعه برقرار سازد که هدف اصلی خود را در جهت رفع همه ستم ها، سانسورها، تبعیض ها و به طور کلی نابرابری های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ملی، جنسی، طبقاتی و غیره قرار دهد؛ جامعه بسازد که آزادی گرسنگی و فقر فرهنگی، به معنای واقعی جای خود را به آزادی برابر زیستن انسان ها، با برخورداری کامل از آخرین دستاورهای اقتصادی علمی، اجتماعی و فرهنگی بدهد.

بی شک، تاثیرات این تحولات خیره کننده منطقه ای بر جامعه ایران، واضح است. اما این که روندهای سیاسی متاثر از این تحولات به کدام سو خواهد رفت چندان قابل پیش بینی نیست. هم طبقه کارگر و هم بورژوازی ایران، هر دو تجربه انقلاب ۵٧ و تحولات ۸۸ را دارند و هر کدام به منافع طبقاتی خود فکر می کنند. از این رو، احتمالا سیر تحولات مسیر پیچیده تری را طی خواهد کرد. تنها ضامن تغییر اوضاع به نفع کارگران و مردم تحت ستم و رهایی جامعه از ستم و استثمار و فقر و فلاکت، حضور متشکل و آگاهانه طبقه کارگر در جامعه است. بر این اساس، اگر طبقه کارگر، با هوشیاری کامل خود را برای تحولات آتی جامعه آماده نکند انواع و اقسام سناریوها سیاهی چون دخالت های دولت های قدرت مند در امور داخلی ایران، جنگ داخلی و یوگسلاویزه شدن و غیره در کمین جامعه ما نشسته اند.
مسلما، امروز باید فکری اساسی و جدی به تشکل یابی طبقه کارگر و دیگر جنبش های اجتماعی و اتحاد و همبستگی همه شهروندان محروم و آزاده سراسر کشور بدون در نظر گرفتن ملیت، جنسیت و باورهای مذهبی کرد، شاید فردا دیر باشد!

پنج شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۰ – پانزدهم سپتامبر ۲۰۱۱

ارسال دیدگاه