تقی روزبه: گذشت آمنه و خشونت نهادی شده در قانون قصاص

پیروزی مهر بر کین!
آمنه بهرامی  که  قربانی خشونتی سبعانه بود،از میان دو گزینه انتقام و گذشت که به موجب قانون قصاص اسلامی در برابرش قرارداشت، سرانجام گذشت را بر انتقام ترجیح داد.

بی تردید این تصمیم آسان بدست نیامد، بلکه حاصل نهائی کشاکشی  سخت و طولانی در درون وی بود. باین ترتیب او نشان داد که علیرغم آنکه قربانی خشونتِ عریان مردی بیرحم و سنگدل قرار گرفته بود و خشم و نفرت در تمامی وجودش شعله می کشید، اما سرانجام این نگاه انسانی و فراخشونت به بزه کاری بود که بر وجود او غلبه می یافت.

و این البته  برای هر انسانی که  که باور دارد باتلاق خشونت را با انتقام و خشونت متقابل نمی توان خشکاند، بسی غرورانگیز و امیدآفرین است. آن احساس آرامش و ابراز خوشحالی که او پس از عفو اسیدپاش در گفتگویش با خبرگزاری ایسنا بدان اشاره کرد، قویا یک احساس انسانی و مصداق آن ضرب المثلی است که می گوید در عفو لذتی است که درانتقام نیست. ناگفته  نماندکه عفو در این مقال به معنی گذشت و نادیده گرفتن جرم و مهمتر از آن ریشه های زاینده جرم نیست. بلکه بیش از آن معطوف به  تنبه و بازسازی و نجات مجرم از تارهای تنیده شده بر خود است و از آن مهمتر خشکاندن ریشه های خشونت  و تقویت پیوندهای خواهرانه و برادرانه در میان انسانهاست. آن گونه مقابله ای که  بجای دامن زدن به چرخه خشونت ورزی، بر همبستگی و منافع مشترک انسانها و نیازشان به یکدیگر به مثابه شرط تکامل و رشد و پویائی متقابل  تأکید می ورزد، و به جامعه ای که در آن نیازهای انسانی و پاسخ گوئی متقابل افراد اجتماعی به نیازهای یکدیگر به مهمترین ارزش جامعه بشری تبدیل گردد.

شاید بر کسی پوشیده نباشد که جامعه ما در وضعیتی چنان انتقالی و گرگ و میش از نبرد سنت و مدرنیته و سلطه و ضد سلطه قرار دارد که در آن رسوبات سنگین و تار سنت و واپسگرائی از اعماق به سطح آمده و فراتر از آن در قالب دولت خشونت و خشونت دولتی نهادی شده است. چنین نیروئی سازمان یافته از تاریک اندیشی و ارتجاع با تمامی وجود خود در تقابل تمام عیار با شط زلال اندیشه آزاد و سکولار و معطوف به بنای یک  جامعه انسانی برابر است.
تصمیم آمنه  بازتاب  عبور وی از لابلای لایه های ضد فرهنگی رسوب کرده  در اذهان بخش هائی از جامعه  است که انسان را به  گرک انسان تبدیل می کند و ناشی از ضرورت  ورود جامعه به قلمروی از تجدد و مدنیت و موازین انسانی است که بلوغ جامعه در گرو آن است.
آنچه که باین رویداد تراژیک که از هفت سال پیش جریان دارد اهمیتی نمادین می دهد، همانا کانونی شدن مواجهه جبهه بیداری و تاریک اندیشی جاری در متن جامعه، در کنه این ماجراست: نبرد سنت و مدرنیته، نبرد مذهب و قوانین قرون وسطائی با حقوق بشر، تقابل کنش مبتنی بر انتقام و کین با کنش مبتنی بر پیوند متقابل و آزاد انسانها و خشکاندن خشونت بر پایه تقویت بنیان های زندگی اجتماعی.

گوئی همه این کشمکش های سهمگین جاری در زیر پوست جامعه گلوله شده و خود را در صف آرائی های درونی این خانواده داغدار و رنج دیده منعکس کرده بود: پدربزرگی که حتی در آستانه مرگ وصیت می کند که آمنه بجای انتقام، از اهرم بخشش سود جوید و به جامعه درس خوبی بدهد، و پدر و مادری آگاه و انسان دوست که ضمن احترام به خشم و تصمیم دخترشان، مداوما او را به عفو و بخشش نسبت به اسیدپاش بیرحم تشویق می کنند.
برای آنها مقابله با خشونت و سبعیت از طریق اعمال سبعیت متقابلی که جمهوری اسلامی در برابرشان قرار می داد ناممکن بود. این بخش از خانواده  بهمراه یکی از برادران، در واقع نماینده افکار عمومی مترقی داخل و خارج کشور در مبارزه علیه  قصاص و خشونت بودند. اما برخلاف آنها، برای برادر دیگری  شعله خشم و کین  تنها با انتقام متقابل خاموش می شد و بهمین دلیل او به عنوان عضوی از خانواده صاحب قصاص داوطلب اجرای این حکم شده بود و حتی اگر آمنه در واپسین لحظات شخصا وارد اتاق قصاص نمی شد،او حکم چکاندن اسید در چشمان اسیدپاش -مجید موحدی- را که حکومت  قصاص و شکنجه پیشاپیش تدارک کامل آن را فراهم ساخته بود اجرا می کرد. این برادر در این جامعه کوچولو نماینده سنت و کین و قصاص و انتقام بود. و اما در وجود خود آمنه کشمکش بس سنگینی بین ایندو رویکرد جریان داشت. از یکسو چشمان و صورت و زیبائی اش پایمال خشونت یک مرد مسخ شده ای قرار گرفته بود که حتی نشانه ای واقعی  از پشیمانی و ناراحتی وجدان در طی این مدت از خود نشان نداده بود. گوئی او و خانواده اش مظهر کبر و غرور مردسالاری و نکبت موجود درجامعه بودند.

در این میان حکومت ترور و قصاص نیز با بر پاکردن بنیاد  دستگاه قضائی خود بر اساس احکام شریعت و قصاص و تبعیض، برپائی دار و بریدن دست و پا و کور کردن و واگذاری حق تصمیم گیری در مورد اجرای حکم قصاص و یا عفو مجرم به فرد قربانی و یا خانواده داغدارش و با سنگر گرفتن در پشت آن، چهره جنایتکار و خشونت نهفته در وجود خود را پنهان ساخته است.
در کشمکش میان این رویکردها بود که آمنه طی سخنانی در آستانه اجراء حکم و در دقیقه ۹۰ تصمیم نهائی خود را مبنی برگذشت از قصاص مجرم اسید پاش اعلام داشت.
درتوضیحات خود، وی از احترام به دو عزیر دوست داشتنی ، و ضرورت داشتن آرامش وجدان (که درصورت ارتکاب به قصاص برای همیشه از آن محروم می شد) اشاره کرد.

جمهوری اسلامی به دو دلیل مجرم اصلی است:
یک بار بدلیل برپا کردن بساط قصاص بر اساس احکام قرون وسطائی فقه اسلامی.
بار دیگر به دلیل دامن زدن به خاستگاه جرم و خشونت یعنی فقر مادی و فرهنگی و برقراری رابطه گرک و میش بین انسانها از طریق برپائی خشونت دولتی و دولت خشونت، تحمیل ارزش های واپسگرا بر جامعه و درونی کردن آنها در افراد بویژه در میان اقشار و لایه های کم آگاه و مذهبی و سنتی جامعه.
بیلان عملکرد جمهوری اسلامی در مقابله با خشونت از طریق اعمال خشونت متقابل در مقابل چشمان همه قرار دارد. افرایش شتابان چرخه خشونت در جامعه علیرغم مجازات های سنگین، خود دلیل آشکاری بر بطلان ادعاهای قرون وسطائی رژیم است.
اوج این خشونت را باید بیش از هر چیز در رفتار و عملکرد خود جمهوری اسلامی در برخورد با شهروندانش و ناکامی اش در مقابله با جنایت و بزه کاری  و قاچاق و سایر ناهنجاری های موجود و هم چنین در خیابانها و بیدادگاه ها و شکنجه گاه ها و کهریزکی کردن مشاهده کرد.
گذشت آمنه لحظه ای مهم و بیاد ماندنی از نبرد بین ارتجاع با ترقی خواهی است.

از همین رو رویداد فوق را می توان یک پیروزی برای مدافعان لغو اعدام و مدافعان جامعه آزاد و برابر و همبسته دانست که با تلاش برای بیرون کشیدن خود از چنگال اسلام سیاسی وسلطه سنت های کهنه می کوشد که بر زخم های ناشی از این دو پارگی جامعه پایان بدهد.
بدیهی است که مبارزه اصلی نه براساس عفو و گذشت صاحب قصاص بلکه در الغاء اصل قانون قصاص و خشونت قانونی شده  و قانون خشونت است.
جنبش ضد اعدام و خشونت در عین حال باید برای نیرومندشدن و نضج یافتن خود بتواند از طریق تشکیل صندوق های همیاری و یاری به آمنه و آمنه ها برای معالجه و تأمین نیازهای زندگی ، بر توانائی های کارزار ضد خشونت بیافزاید.

۲۰۱۱-۰۸-۰۲- ۱۳۹۰-۰۵-۱۱
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
taghi_roozbeh@yahoo.com

ارسال دیدگاه