آقای خیلی بدبخت: آقای چوخ بختیار و فارسی وانیسم!
او خیلی رنج میبرد. «اما نه مثل گالیله و صادق هدایت. وی رنج میبرد که چرا فلان همکلاسیاش یک رتبه بالاتر از اوست، یا چرا با جناقش خانهی دو طبقه دارد و او یک طبقه.» او همواره غبطهی بهتر از خود را میخورد و به قیمت کار بیشتر و تفریح کمتر و اضافه کاری و زندگی قسطی سعی میکند از نردبان ترقی ای که برای خود ساخته است بالا برود و یه رقیبانش برسد
آقای چوخ بختیار* و فارسی وانیسم!
آقای خیلی بدبخت
«آن که زنده است به راستی نمی تواند شهروند باشد و موضع گیری نکند. بی تفاوتی کاهلی است. انگلوارگی است، بیجربزگی است. زندگی نیست، و از این روست که من از بی تفاوتها بیزارم». آنتونیو گرامشی
آقا یا خانم خیلی خوشبخت، فردی است که هر روز با او سر کار داریم. در فامیل، در محله، در محیط کار، در جامعه و در …. او شادمان و مهربان، با آسودگی و فراغ بال در کنار ما زندگی میکند.
متولد می شود، بزرگ میشود، تحصیل و کار میکند، ازدواج میکند، بچهدار میشود، خانه و ماشین و باغ و ویلا میخرد، بچههایش را بزرگ میکند و در کنار همسر و فرزندانش خود را خوشبخت میداند.
«هر اتفاقی میخواهد بیفتد، هر بلایی میخواهد نازل شود، هر آدمی میخواهد سر کار بیاید، در هر صورت آقای چوخ بختیار عین خیالش نیست، به شرطی که زیانی به او نرسد، کاری به کارش نداشته باشند، چیزی ازش کم نشود. رئیسی خوب است که غیبت او را نادیده بگیرد و تملقهای او را به حساب خدمت صادقانه بگذارد. وزیری خوب است که برای او رتبهای و پولی در بیاورد».
آقای چوخ بختیار از دردسر بی زار است و معتقد است سری که درد نمیکند را دستمال نمیبندند. از این رو زندگی بلاهت وار و لذت بردن از روزمرگیاش را بهتر از فکر کردن در مورد فلسفهی زندگی و سازوکار هستی و چنین مقولاتی میداند که آسایش و آرامش و خواب شامگاهی او را بر هم میزنند: هر چه کمتر بدانی راحتتر خوایت میبرد.
از نظر او کسانی که خواندند و نوشتند و مبارزه کردند و خواستند دنیا را تغییر دهند مگر چه تاجی به سر خودشان و دنیا زدند که حالا ما هم همان راه را برویم؟!. شاعری یعنی حرف مفت و نویسندگی پاپای پولدار میخواهد که یک عمر خرجت را بدهد تا بنشینی و بلفسفی.
او به شدت واقعگرا است: زندگی همین است که هست، مگر من چند سال زنده ایم که روند جاری را نقد کنیم و یا بر هم بزنیمش. تا بوده همین بوده. عده ای کار کرده اند و جان کنده اند و عده ای با کار کمتر زندگی بهتری داشته اند. باید سعی کرد در همین شرایط موجود بیشتر لذت را برد. آن که بیشتر دارد لیاقت بیشتری داشته است و از هوش و ذکاوت و درایتش حداکثر استفاده را کرده است: مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.
بی عدالتی این است که توقع داشته باشی همه اندازه هم داشته باشند. معلوم است که باید طبقات مختلف وجود داشته باشد، اگر همه یک طبقه باشند و همه مثل هم زندگی کنند که دیگر کسی انگیزه ای برای کار کردن و پیشرفت ندارد. در این نردبان ترقی هر کسی جایگاهی متناسب با توانایی و لیاقتش دارد. «لیاقت»، این را فراموش نکن: خلایق هر چه لایق.
آقای چوخ بختیار اغلب تحصیل کرده است و بسیار به تحصیلات دانشگاهی خود مینازد. البته تحصیلات از نظر او یعنی مدرکی که یه نون و آبی از داخلش در بیاد و گرنه اینکه آدم خودش برای خودش چیزی بخواند که آب در هاون کوبیدن است. او که خود را انسان صاحب کمالاتی میداند مدام غر میزند که: ما این همه درس خوندیم طرف با دیپلم سه تا خونه داره.
او خیلی رنج میبرد. «اما نه مثل گالیله و صادق هدایت. وی رنج میبرد که چرا فلان همکلاسیاش یک رتبه بالاتر از اوست، یا چرا با جناقش خانهی دو طبقه دارد و او یک طبقه.» او همواره غبطهی بهتر از خود را میخورد و به قیمت کار بیشتر و تفریح کمتر و اضافه کاری و زندگی قسطی سعی میکند از نردبان ترقی ای که برای خود ساخته است بالا برود و یه رقیبانش برسد. البته غبطهی او برای این نیست که دیگری بیشتر میخواند و بیشتر میداند و بیشتر میفهمد، نه عزیز، اینها که نون و آب نمیشه. غبطهی او برای این است که دوست دوران تحصیلش بیشتر دارد و چندین سفر خارج رفته است. برای همین اگر به حکم قرض و وام هم که شده یک سفر خارج جور میکند تا عکسها و فیلمهایش را چون سند پیروزی به صورت رقیبش بکوبد.
آقای چوخ بختیار اخبار را در حد هیجانات زودگذر ۲۰:۳۰ دنبال میکند، در موسم انتخابات کمی سیاسی میشود و انفعال تاریخی خود را جمع میکند و روی پشت بام منزلش در کنار همسایگان دیگری که همچون او میباشند آنها را فریاد میزند. از نظر او چون سیاست پدر و مادر ندارد و مملو از دروغ و کلک و پدرسوختگی است نباید خودش را به آن آلوده کند. به باور او هر کسی کتاب میخواند و اخبار را پیگیری میکند آدم سیاسیای است و برای سلامت خانواده و جلوگیری از بدآموزیهایی که برای فرزندانش دارد باید حتیالمقدور از او دوری کرد: فقط در حد سلام و علیک میشناسیمش!.
خانواده آقای خیلی خوشبخت به سریالهای تلویزیونی و ماهواره ای بسیار علاقه دارد، آنها را بسیار آموزنده میداند و معتقد است هر کدام از آنها نکات بسیاری زیادی دارد که باید در زندگیاش به کار گیرد. اخیراً به سریالهای فارسی وان و شبکههای مشابهش خیلی علاقه مند شده است. محتوای این سریالها نزدیکی زیادی به زندگی او دارد و روزمرگیهای زندگی اش را به طرز هنرمندانهای نمایش میدهد. در این سریالها همه همانطوری هستند که باید باشند. نه کسی دستمال به سرش میبندد، نه کسی کار سیاسی میکند و نه کسی کارهای بیهوده ای چون نوشتن و شعر گفتن و کار هنری و … میکند که موجب کسالت ایشان شود. سریالهایی رنگارنگ و شیک و شادی که میتوانند محیط مفرحتری برای اعضای خانواده بسازند.
خانم آقای چوخ بختیار اغلب بیش از یکی از این سریالها را دنبال میکند و وظیفه دارد برنامهی زندگی را متناسب با ساعت پخش این سریالها تنظیم کند. او تکرار این سریالها را هم تماشا میکند چون ممکن است نکتهی مهمی داشته باشند که در بار اول متوجه نشده باشد. او همچنین این وظیفه به عهده اش است که آن قسمتهایی را که آقای چوخ بختیار ندیده است برایش تعریف کند. این کار را گاهی برای دوستان و اقوام خود نیز انجام میدهد.
البته زندگی خانواده چوخ بختیار آن چنان بی دغدغه هم نیست. پرداخت به موقع اقساط خانه و ماشین و مبل و فرش و البسه و … بزرگترین دغدغهی ایشان است و همواره آروزی روزی را دارند که بتوانند زندگی بی قسط را تجربه کنند و همهی پول خود را صرف خورد و خوراک و گردش کنند.
به اطراف خود نگاهی بیندازید. آقا و خانم چوخ بختیار همین نزدیکیها هستند!
پانوشت
* «آقای چوخ بختیار» مقاله از صمد بهرنگی است که در ۱۹ مهر ۱۳۴۳ در نشریهی مهد آزادی و با نام مستعار «بهرام آزادی» منتشر شد. «چوخ» واژه ای ترکی است و به معنای «خیلی» و «بختیار» نیز واژهی ترکیِ دیگری به معنای «خوشبخت» میباشد.
عبارات داخل گیومه از مقاله صمد بهرنگی میباشد.