بهرام رحمانی: اسامه بن لادن از واقعیت تا افسانه؟!

ظنز تلخ تاریخ در این است که کسانی که جهان را به خاک و خون کشیده اند، کشته شدن بن لادن را بهتر شدن امن تر جهان می نامند؟! هم اکنون هیچ جمله ای مسخره تر از امن نامیدن جهان نیست آن هم در حالی که در حال حاضر سه کشور در اشغال نیروهای آمریکایی و متحدانش است: عراق و افغانستان و فلسطین. سازمان های امنیتی دولت های سرمایه داری در کشورهای دیگر جهان نیز به طور شبانه روز به جاسوسی مشغولند که چگونه جلو اتقلابات مردم را به نفع سیستم های سرمایه داری خود مهار و کنترل کنند. هم اکنون نیز مردم به پا خاسته لیبی، در زیر بمباران های ناتو و قذافی و اپوزیسیون مورد حمایت غرب گروه گروه جان می بازند.

اسامه بن لادن از واقعیت تا افسانه؟
بهرام رحمانی
bahram.rehmani@gmail.com
خبرگزاری ها به نقل از باراک اوباما رییس جمهور آمریکا، خبر کشته شدن اسامه بن‌ لادن، رهبر شبکه القاعده در منطقه‌ ای نزدیک به اسلام ‌آباد به دست کماندوهای آمریکایی مخابره کرده اند. از سال ۲۰۰۱ و پس از حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر در برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی، اسامه بن لادن و گروهش هدف حملات نیروهای آمریکایی و ائتلاف قرار گرفته اند.

باراک اوباما رییس جمهور آمریکا، شامگاه یک شنبه اول می ۲۰۱۱ برابر با با ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۰، به‌ وقت آمریکا اعلام کرد عملیاتی که به قصد دستگیری یا کشتن رهبر شبکه تروریستی القاعده انجام شد با موفقیت پایان گرفته است. اوباما، ظاهرا پس از عملیات کماندوهای آمریکایی، در تلویزیون ظاهر شد و با اعلام کشته شدن اسامه بن لادن، گفت: «عدالت اجرا شد.»؟!

بن لادن، هیولایی که دست پروده دولت آمریکا و سازمان جاسوسی آن «سیا» است که از سال ۲۰۰۱ و در پی فروریختن برج های دو قلوی تجارت جهانی، اسم او هر چه بیش تر بر سر زبان ها افتاد. از آن تاریخ تاکنون، چهره جهان به حدی تغییر یافته که حتی هواپیماها، کشتی ها، قطارها، اتوبوس ها، جزایر و هتل های توریستی نیز از حملات تروریستی در امان نماندند و عراق و افغانستان توسط نیروهای های آمریکایی و متحدانش اشغال شدند. از آن تاریخ تاکنون، بن لادن به یک مرد افسانه ای و البته هیولایی تبدیل شد و رسانه های سرمایه داری طوری او را توصیف می کردند که گویا قدرت فوق العاده ای دارد و تنها مشکل جهان امروز نیز بن لادن و القاعده است؟! در این سال ها، هر از چند گاهی یک فیلم ویدیویی از این هیولا پخش می شد تا توجیهی برای امنیتی کردن جهان و دخالت ارگان های امینتی – جاسوسی دولت های پیشرفته حتی در خصوص زندگی شخصی بسیاری از شهروندان جهان بود. برای مثال، دولتی کوچکی در جزیره امن سوئد، به بهانه برقراری امنیت شنود تلفن شهروندان را در مجلس خود به تصویب رساند. هواپیماهای سیا، به طور مخفیانه در شهرهای اسکاندیناوی و اروپایی فرود می آمدند و کسانی را که دولت ها به عنوان همکاری با القاعده و طالبان و غیره دستگیر کرده بودند با خود می بردند؛ آن ها را سر به نیست می کردند و یا از زندان هایی چون گوانتانامو سر درمی آوردند که شکنجه گران حرفه ای در این زندان ها، هر رفتار وحشیانه ای که به عقل شان می رسید بر روی زندانیان بی دفاع آزمایش می کردند  و از این طریق «دمکراسی غربی» و «حقوق بشر غربی» را به «شایسته ترین» شکلی به زندانیان تجویز می کردند؟!

بازداشتگاه گوانتانامو، نام زندانی است در خلیج گوانتانامو (Guantanamo Bay) در جنوب شرقی جزیره کوبا که در اختیار ارتش آمریکا قرار دارد. با آغاز جنگ آمریکا علیه «تروریسم»، بازداشتگاه گوانتانامو، محل نگهداری افرادی شد که متهم به عضویت و آمریت در گروه‌ های تروریستی اسلامی هم چون القاعده هستند.

بازداشتگاه گوانتانامو، پس از اشغال افغانستان در سال ۲۰۰۱ میلادی، زیرنظر پایگاه نیروی دریایی آمریکا در خلیج گوانتانامو ایجاد شد و افرادی که متهم به ارتباط با فعالیت‌ های تروریستی در خارج از خاک آمریکا بودند، به این بازداشتگاه انتقال یافتند.

ایالات متحده آمریکا، در دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش، زندانیان بازداشتگاه گوانتانامو را «جنگ جوی دشمن» و هم چنین «دشمنان متخاصم» می‌ نامید. این اصطلاح اصولا در سیستم حقوقی ایالات متحده آمریکا، به افرادی اطلاق می‌ شد که بدون این که کشورشان با آمریکا رسما در حال جنگ باشد، به اقدام مسلحانه علیه منافع ایالات متحده مبادرت کرده و از این روی، طبق تفسیر قانونی دفتر حقوقی ریاست جمهوری آمریکا، منشور حقوق در ایالات متحده آمریکا شامل حال آن افراد نمی‌ گردید.

شرایط حاکم بر زندان گوانتانامو و یا زندان ابوغریب در عراق، ماهیت واقعی دولت های به اصطلاح «مدافع حقوق بشر» در جهان را به نمایش گذاشت و بسیاری از قوانین در آمریکا و کشورهای دیگر، به بهانه «مبارزه با ترویسم» به نفع میلیتاریسم کنار گذاشته شدند و دست پلیس و ارگان های امنیتی باز گذاشته شد تا به حقوق مردم و آزادی هایش تعرض همه جانبه ای را سازمان دهند.

آمریکا و متحدانش در اشغال افغانستان و عراق صدها هزار تن بمب «دمکراسی» و «عدالت» بر سر مردم این کشورها ریختند؛ صدها هزار انسان را قتل عام کردند و میلیون ها انسان دیگر را نیز در درون کشورشان و خارج از آن آواره نمودند. هنوز هم روزی نیست که جنگ نیروهای «تروریستی» و نیروهای «مبارزه با تروریسم»، ده ها انسان بی گناه در افغانستان و عراق قربانی نشوند. در حال حاضر نیز آمریکا و متحدانش با راه انداختن سناریو جدید کشتن بن لادن، معلوم نیست که چه طرح های جدیدی برای پیاده کردن در منطقه در دست اجرا دارند؟

البته در این سال ها، بارها خیرهایی مبنی بر کشته شدن بن لادن شنیده ایم و اکنون نیز در مورد کشته شدن او، اخبار و گزارشات به شدت ضد و نقیضی داده می شود. به ویژه عملیاتی که برای دستیگری و یا کشتن بن لادن، برنامه ریزی شده است کپی برداری از فیلم معروف «رامبو» است.

از جمله فیلم‌ هایی که با اهداف سیاسی در هالیود تولید شده است به دوره تقابل شرق و غرب را مربوط است. برای مثال، تقابل شوروی و آمریکا را در رینگ مشت ‌زنی خود را نشان می ‌داد. سری فیلم‌ های راکی و رامبو با بازی «سیلوستر استالونه» که توسط هالیوود ساخته اند، نوعی از این تقابل و قدرت میلیتاریستی آمریکا را نشان می ‌داد.

سیلوستر استالونه در نقش «رامبو» یک بار دیگر و به ‌تنهایى جنگى را در ویتنام به راه انداخت که از آن نیز پیروز بیرون آمد. رامبو، با تنی برهنه و ماهیچه ‌هایى برجسته امروزه مترادف با سیاست بى‌ پرواى دخالت نظامى‌ است. رامبو، فیلمى‌ ست که بسیارى از تماشاگران و به ویژه آمریکایى‌ هایى را که به دنبال نظامی گری و ماجراجویانه هستند، جذب مى‌ کند. چنان چه درباره رونالد ریگان، رییس جمهور ایالات متحده آمریکا در سال هاى دهه هشتاد به گونه ‌اى به شوخى و یا جدی گفته‌ اند که وى یک بار در پیوند با آزادى گروگان ها در بیروت گفته بود: «… دیشب رامبو را دیدم و حالا اگر یک بار دیگر گروگانگیرى شود،‌ مى‌ دانم که چه باید کرد.» در فیلم «رامبو ۳»، آمریکا، این «قهرمان» خود را روانه افغانستان مى‌ کند تا در آن جا دوشادوش مجاهدین افغانى که پس از آن از میان آن ها طالبان و القاعده پدید آمده‌ اند، به جنگد. تهیه‌ کنندگان، این فیلم را به ملت «قهرمان» افغانستان تقدیم کرده بودند. هم چنین شخصیت دیگرى که سیلوستر استالونه او را معروف کرد، «راکى» یک بوکسور خونسرد است. در بخش چهارم فیلم، «راکى» به اتحاد جماهیر شوروى مى‌ رود تا در آن جا در برابر سران حزب کمونیست، با قهرمان بوکس این کشور که چون یک ماشین جنگى‌ ست روبرو شود. در آن جا حتا دبیرکل حزب کمونیست شوروى براى «راکى» کف مى ‌زند…

اکنون ماجرای بن لادن، از واقعیت به یک افسانه تبدیل شده است. مقر بن‌ لادن، به گزارش همه رسانه‌ ها، در ایبت ‌آباد واقع در ۶۰ کیلومتری اسلام ‌آباد قرار دارد و یکی از زیباترین و سرسبزترین شهرهای پاکستان است. مهم تر از همه بسیاری از فرماندهان نظامی و امنیتی دولت پاکستان در همین شهر زندگی می کنند و ضریب امنیتی بسیار بالایی دارد. هم چنین محلی که به عنوان مقر بن‌ لادن مورد حمله کماندوهای آمریکایی قرار گرفته در نزدیکی یک آکادمی نظامی قرار دارد.

روز دوشنبه دوم می ۲۰۰۱، ژنرال کیانی فرمانده ارتش، آصف علی زرداری رییس جمهور و ژنرال احمد شجاع پاشا رییس سازمان امنیت پاکستان با یکدیگر در اسلام ‌آباد دیدار کردند و پس از شش ساعت از اعلام کشته شدن اسامه بن لادن از سوی باراک اوباما، بیانیه ‌ای صادر کردند؟!

همین نکات سبب شده است که در نزد افکار عمومی مردم آگاه جهان، در مورد مرگ بن لادن، حدس و گمان های زیادی به وجود آید. برخی از رسانه‌ های غربی، نسبت به بی‌ خبری دولت پاکستان از حضور بن‌ لادن در خاک این کشور تردید نشان دهند. برای مثال، وب سایت «اشپیگل آنلاین»، نوشته است: محل اقامت بن‌ لادن مجموعه ساختمانی بزرگی است در یک زمین وسیع که شش سال پیش ساخته شده است. اکنون سرویس‌ های مخفی گمانه‌ زنی می‌ کنند که ممکن است این ساختمان اصلا برای بن ‌لادن ساخته شده باشد.»

اشپیگل، در گزارش خود می‌ افزاید:«تدابیر امنیتی برای این ساختمان شدید بود. دیواری به ارتفاع پنج و نیم‌ متر به ‌اضافه سیم‌ خاردار آن را احاطه می‌ کند. ورود به ساختمان تنها از طریق دو دروازه تحت نگهبانی عملی است.»

اشپیگل آنلاین، در ادامه گزارش خود، این پرسش را مطرح می‌ کند که: «چگونه می‌ توانست اسامه بن‌ لادن در این محل که کم تر از یک کیلومتر با آکادمی نظامی فاصله دارد زندگی کند؟» یک افسر پاکستانی، در پاسخ می‌ گوید:«ما نمی‌ توانیم به این سئوال جواب بدهیم.»

تاگس‌ شاو، در گزارش مفصلی زیر عنوان «پرسش‌ های زیاد، گمانه ‌زنی ‌های بی‌‌ حساب و فاکت‌ های محدود» همه ابهاماتی را که درباره ماجرای کشته‌ شدن بن‌ لادن در افکار عمومی ایجاد شده جمع بندی کرده است. در بخشی از این گزارش، تحت عنوان «پاکستان چه می‌ دانست» آمده است:«این واقعیت که پاکستان ساعت‌ ها بعد موضع گرفت، نشان‌ می‌ دهد که از خبر کشته‌ شدن بن ‌لادن غافلگیر شده است. اما این پرسش مطرح است که چگونه تحت‌ تعقیب‌ ترین مرد جهان می‌ توانسته وسط پاکستان زندگی کند، بدون آن که دولت پاکستان خبر داشته باشد؟ اگر شهری را که بن‌ لادن در آن زندگی می‌ کرد تماشا کنیم، این پرسش جدی‌ تر می‌ شود. ایبت آباد، یک جای دورافتاده نیست. بلکه شهری میلیونی است که فاصله آن با اسلام‌ آباد دو ساعت بیش تر نیست. ثروتمندان پاکستانی، تابستان‌ های داغ را با علاقه در این جا سپری می‌ کنند. علاوه بر این، یک آکادمی نخبگان نظامی پاکستان در این شهر وجود دارد که تنها یک کیلومتر و نیم با مجموعه توجه برانگیزی که به گفته آمریکایی‌ ها بن‌ لادن در آن زندگی می‌ کرده فاصله دارد.»

بنا به گزارش وب سایت اشپیگل، ساعت ۱ بامداد ، ۲۵ کماندوی نخبه آمریکایی، با دو هلیکوپتر به مقر بن‌ لادن حمله بردند. از همان ساعت، افراد مسلحی که از آن‌ ها به عنوان پاسداران بن‌ لادن نام برده می‌ شود، از سقف ساختمان شروع به تیراندازی به سمت هلیکوپترها کردند. یکی از هلیکوپترها نیز سقوط کرده و منهدم شده است، اما مقامات آمریکایی می‌ گویند که این هلیکوپتر دچار نقص فنی شده است.

گزارش‌ منابع آمریکایی، می‌ گویند که علاوه بر بن‌ لادن، سه مرد و یک زن دیگر کشته شده و دو زن نیز زخمی شده ‌اند. به گفته یک نماینده بلندرتبه دولت آمریکا، یکی از مردانی که به قتل رسیده پسر بن‌ لادن بوده است.

آیا حمله به محل استقرار بن‌ لادن با توافق دولت پاکستان صورت گرفته است؟ هیلاری کلینتون و وزارت امور خارجه پاکستان این توافق را تایید کرده ‌اند. در بیانیه وزارت خارجه پاکستان، آمده که اندکی پیش از عملیات، آصف ‌علی زرداری، رییس‌ جمهور پاکستان، اعضای هیئت دولت را به یک «نشست بحران» فراخوانده است. اما پرویز مشرف، رییس‌ جمهور پیشین پاکستان، ضمن رد این ادعا، آمریکا را به نقض تمامیت ارضی پاکستان متهم کرده و گفته که عملیات بدون اطلاع دولت پاکستان انجام شده است.

نیویورک تایمز نیز می نویسد، تعقیب و مراقبت یک‌ ساله یکی از پیک‌ های بن ‌لادن منتهی به کشف محل‌ استقرار وی شده است. این ‌گزارش می‌ گوید که ماموران امنیتی، این مرد را از مدت‌ ها پیش تحت ‌نظر داشتند. در ماه اوت سال ۲۰۱۰، ماموران امنیتی در تعقیب این مرد به محل فعلی در شهر ایبت ‌آباد رسیدند. اکنون برای آن‌ ها روشن شده بود که به محل بسیار مهمی رسیده‌ اند.

به ‌گزارش خبرگزاری ها، در حال حاضر ساختمانی که در جریان عملیات کماندوهای آمریکایی سوخته، کاملا تحت کنترل است و هیچ کس اجازه ورود به آن را ندارد. مردم شهر ایبت ‌آباد، نیمه شب با صدای هلیکوپترها، تیراندازی و دو انفجار از خواب پریدند و شاهد عملیات بودند. آن ‌ها حیرت زده‌ اند که چگونه اسامه بن ‌لادن می‌ توانسته بدون اطلاع مقامات دولتی در محلی زندگی کند که فاصله اندکی با آکادمی نظامی دارد؟

اما به گزارش رادیو اردو زبان بی بی سی، به ساکنان منطقه از قبل گفته شده بود که چراغ هایشان را خاموش نگه دارند و از خانه خارج نشوند. دقایقی پس از پیاده شدن نیروها، صدای تبادل آتش سنگین به گوش رسیده است.

به گفته مقامات آمریکائی، پس از موفقیت عملیات، که تنها حدود یک‌ ساعت طول کشید، همه کماندوهای آمریکایی، همراه با جنازه بن‌ لادن با هلیکوپتری که سالم مانده بود از محل گریختند. فرستنده تلویزیونی ای بی سی، تعداد کماندوها را ۲۵ نفر اعلام کرده است.

یک نماینده دولت آمریکا اعلام کرده است که لئون پانتا، رییس سازمان سیا، و گروهی دیگر از اعضای برجسته این سازمان، عملیات را، که هم زمان فیلم برداری می‌ شد، به صورت زنده تماشا کرده‌ اند و هنگامی که موفقیت آن قطعی شده، به شدت کف زده‌ اند.

اما در مورد جنازه بن ‌لادن، گزارش‌ های مختلفی منتشر شده است. مقامات آمریکایی گفته ‌اند که کماندوها جسد وی را همراه خود از محل خارج کرده‌ اند. آن‌ ها هم چنین اعلام کرده ‌اند که برای شناسایی بن‌ لادن، صورت او بازسازی شده و تست «دی ‌ان ‌ای» روی جسد صورت گرفته است.

حیرت آورترین بخش این ماجرا، دفن جنازه بن لادن در قعر دریاست. گزارش ها به نقل از یک منبع رسمی آمریکایی، حاکی است که جسد اسامه بن لادن، در اعماق دریا و نقطه ای که جزئیات و مشخصات آن اعلام نشده، دفن شده است.

تاگس‌ شاو، وب سایت شبکه اول تلویزیون آلمان، در گزارش مفصل خود این پرسش را مطرح می‌ کند که «چرا جنازه بن ‌لادن فورا به دریا سپرده شد؟» این وب سایت، می ‌نویسد: «به گزارش نیویورک تایمز، جسد بن‌ لادن ابتدا به افغانستان منتقل شده و بعد به دریا سپرده شده است. یک مقام آمریکایی که نمی‌ خواست نامش فاش شود، تایید کرده که جنازه به دریا سپرده شده است. محل و جزئیات این عمل روشن نیست. «سی ان ان» و «ام اس ان بی سی»، گزارش داده ‌اند که جنازه به این دلیل به دریا سپرده شده که نمی‌ خواسته‌ اند برای بنیادگرایان یک زیارتگاه به وجود بیاید.

این توجیهی است که دیگر کسی به دنبال کشف واقعیت نباشد و در مورد سناریو اخیر دولت آمریکا در رابطه با کشتن بن لادن، به تحقیق و تفحص نپردازد. در چنین شرایطی، تنها منبع این سناریو نیز خود سناریونویسان کاخ سفید و گردانندگان آن است و هیچ شاهد و منبع بی طرفی نیز در این ماجرا وجود ندارد.

 منطقه ای که مورد حمله نیروهای آمریکایی قرار گرفت حدود دو هزار و ۴۰۰ متر مربع مساحت دارد و با دیوارهایی به ارتفاع حدود چهار متر محاصره شده است؛ در نتیجه امکان این که شاهدان عینی بتوانند از بیرون شاهد درگیری باشند، وجود نداشته است. بالای دیوارها سیم خاردار و دوربین نصب شده بوده است.

خبرگزاری آسوشیتد پرس، می گوید این مرکز هیچ گونه خط تلفن و یا اینترنت نداشته و فقط دو دروازه ورودی داشته است. شاهدان عینی می گویند پس از پایان عملیات، فقط شعله های آتش بر فراز دیوار ها به چشم خورده است.

مقام های رسمی اطلاعاتی و امنیتی آمریکایی به خبرگزاری آسوشیتد پرس گفته اند این ساختمان طوری طراحی و ساخته شده که بتواند «پذیرا و میزبان یک چهره شاخص تروریستی» باشد.

ظنز تلخ تاریخ در این است که کسانی که جهان را به خاک و خون کشیده اند، کشته شدن بن لادن را بهتر شدن امن تر جهان می نامند؟! هم اکنون هیچ جمله ای مسخره تر از امن نامیدن جهان نیست آن هم در حالی که در حال حاضر سه کشور در اشغال نیروهای آمریکایی و متحدانش است: عراق و افغانستان و فلسطین. سازمان های امنیتی دولت های سرمایه داری در کشورهای دیگر جهان نیز به طور شبانه روز به جاسوسی مشغولند که چگونه جلو اتقلابات مردم را به نفع سیستم های سرمایه داری خود مهار و کنترل کنند. هم اکنون نیز مردم به پا خاسته لیبی، در زیر بمباران های ناتو و قذافی و اپوزیسیون مورد حمایت غرب گروه گروه جان می بازند.

باراک اوباما، گفته است: «جهان امن ‌تر شده و به خاطر مرگ اسامه‌ بن‌ لادن مکان بهتری شده است.»

رییس جمهوری پیشین آمریکا جورج بوش که فرمان حمله به القاعده در افغانستان را پس از سوء قصدهای تروریستی یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ صادر کرد، کشته شدن رهبر القاعده را پیروزی برای ملت آمریکا توصیف نمود. رهبران غالب کشورهای اروپایی اعم از انگلستان، فرانسه، آلمان، ایتالیا، اسپانیا همگی کشته شدن رهبر القاعده را گامی بزرگ و مهم در جهت مبارزه با تروریسم توصیف کردند، هر چند تصریح نمودند که از میان رفتن اوسامه بن لادن به معنای از بین رفتن تهدید تروریستی نیست.

گیدو وستروله، وزیر امور خارجه‌ آلمان، روز دوشنبه ۲ می ۲۰۱۱، مرگ بن لادن را «خبری خوب برای همه انسان‌ های صلح‌ دوست و آزادی خواه در جهان» خواند و گفت «بن لادن یکی از بی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رحم‌ ترین تروریست‌ های جهان بود که مسئول مرگ هزاران انسان بی گناه است.»

دیوید کامرون، نخست وزیر بریتانیا، گفت، خبر مرگ بن لادن، باعث آسودگی خاطر مردم سراسر جهان خواهد بود. وی افزود: «اسامه بن لادن مسئول فجیع ‌ترین اقدامات تروریستی است که جهان شاهد آن بوده، اقداماتی چون ۱۱ سپتامبر و بسیاری سوء ‌قصدهای دیگر که باعث مرگ هزاران انسان و از جمله بریتانیایی‌ ها شد.» به گفته‌ کامرون، «این موفقیت بزرگی است که بن لادن را یافتند و او دیگر قادر نیست، کارزار جهانی تروریستی خود را دنبال کند.»

کاخ الیزه روز دوشنبه ۲ می از سوی نیکلا سارکوزی، رییس ‌جمهوری فرانسه، بیانیه‌ ای منتشر کرد که در آن مرگ بن لادن «رویدادی بزرگ در پیکار جهانی علیه تروریسم» خوانده شده است. سارکوزی، پایداری آمریکا را ستوده و یادآور شده که مرگ رهبر القاعده به معنی پایان تروریسم نیست و پیکار علیه تروریسم باید بی‌ وقفه ادامه یابد.

سیلویو برلوسکونی، نخست ‌وزیر ایتالیا مرگ بن‌لادن را «دستاوردی مهم در جنگ خیر علیه شر» نامید. فرانکو فراتینی، وزیر امور خارجه ایتالیا، مرگ رهبر شبکه القاعده را «پیروزی بزرگی برای ایالات متحده‌ آمریکا و کل جامعه‌ جهانی» در پیکار علیه تروریسم خواند. فراتینی، روز دوشنبه در رم گفت، این پیروزی جهان آزاد و دمکراتیک بر شر است. به گفته‌ فراتینی، جهان نباید در پیکار خود علیه ترور هشیاری خود را از دست بدهد و سست شود.

دولت هند که از هم‌پیمانان آمریکاست کشته شدن بن‌لادن را «نقطه عطفی در جنگ با تروریسم» نامید و در بیانیه‌ ای اعلام کرد که مرگ او بار دیگر نگرانی از وجود پناهگاه ‌های امن تروریسم در پاکستان را برجسته می‌کند.

بنیامین نتانیاهو، نخست ‌وزیر اسرائیل از این خبر استقبال کرد و به ایالات متحده تبریک گفت. وی این تحول را «پیروزی برای عدالت، آزادی و ارزش‌های مشترک ملل دموکراتیک که در کنار هم علیه تروریسم می‌جنگند» توصیف کرد.

سران واتیکان گفتند که اسامه بن‌ لادن باید «در آن دنیا» پاسخ گوی خدا باشد. سخن گوی واتیکان گفت: «با وجود این که مسیحیان مرگ افراد را جشن نمی ‌گیرند، اما باید به ‌یاد داشت که هرکس در برابر خدا و بشریت مسئول است.»

دولت روسیه، طی بیانیه ای گفته است که از خبر مرگ بن‌لادن استقبال می‌ کند. دولت یمن، کشوری که القاعده در آن فعالیت زیادی دارد با استقبال از این خبر گفت که امید دارد اقداماتی هدف مند برای توقف تروریسم در سراسر جهان اجرا شود.

عبدالله گل، رییس‌ جمهوری ترکیه با شنیدن این خبر گفت: «از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم. این که خطرناک ‌ترین و پیچیده‌ ترین طراح در جهان به این صورت متوقف شد هشداری است برای همگان.»

جرزی بوزک، رییس پارلمان اتحادیه‌ اروپا، نیز از خبر مرگ بن لادن استقبال کرد. در اعلامیه ‌ا‌ی که روز دوشنبه ۲ می، از سوی او در بروکسل منتشر شد آمده است: «اگر چه پیکار جامعه جهانی علیه تروریست ‌ها پایان نیافته است، ولی گام مهمی علیه القاعده برداشته شد.» به گفته‌ بوزک، این به معنی «امنیت برای میلیون‌ ها انسان مسیحی و مسلمان در جهان و همه‌ کسانی است که به همزیستی مسالمت‌ آمیز باور دارند.»

علاءالدین بروجردی، رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس حکومت اسلامی ایران، در جمع خبرنگاران گفت:‌ «ابتدا باید بگویم که نمی‌ دانم چقدر این خبری که از سوی آمریکایی ‌ها منتشر شده، صحت دارد زیرا آن ها بارها اعلام کرده‌ اند بن لادن کشته شده است.»

حامد کرزی رییس جمهوری افغانستان، ضمن ابراز خرسندی از کشته شدن رهبر القاعده تصریح کرد که اوسامه بن لادن تاوان اعمال خود را پرداخت. رییس جمهوری افغانستان که خود از یاران قدیمی سازمان سیا و طالبان و القاعده است، سپس تاکید کرد: «نفس کشته شدن بن لادن در پاکستان نشان می دهد که مبارزه با تروریسم باید در منشا و مکان اصلی آن صورت بپذیرد و نه در افغانستان و علیه مردم مظلوم این کشور.»

 

یکی از مهم ترین و همه جانبه ترین بررسی هایی که به دنبال جنجال اخیر اوباما و سران دیگر دولت ها و رسانه های بورژوازی مبنی بر کشته شدن اوسامه بن لادن راه انداخته اند مقاله «ویکتور تورن» نویسنده و روزنامه ‌نگار صاحب ‌نام آمریکایی، در هفته ‌نامه «آمریکن ‌فری ‌پرس» است.

هفته ‌نامه «آمریکن ‌فری ‌پرس»، در گزارشی به بررسی دلایل و شواهدی پرداخته است که نشانگر مرگ بن‌لادن و سوء استفاده آمریکا از نام اوست.

ویکتور تورن، طی گزارشی در آخرین شماره هفته‌ نامه «آمریکن ‌فری ‌پرس»، با طرح این سئوال که «آیا اسامه بن‌لادن مرده است؟»، می ‌نویسد: «در این صورت چرا هم دولت جمهوری‌ خواه و هم دولت دموکرات کنونی این مساله را پنهان کردند؟

این نویسنده آمریکایی، تاکید می‌ کند که اطلاعات بسیار زیادی وجود دارد که هم مردن بن ‌لادن و هم بی گناهی او را در حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ثابت می‌ کند.»

تورن، می‌ افزاید: «پنج می سال جاری، «محمود احمدی‌ نژاد» رییس ‌جمهوری ایران، به شبکه تلویزیونی «ای‌ بی‌ سی»، گفت: «بن لادن در واشنگتن است، زیرا او روابط خوبی با جرج بوش رییس جمهور سابق آمریکا داشت، آن ها با هم در زمینه نفت فعالیت می‌ کردند.»

در همین حال دو فیلم‌ ساز ایسلندی در ماه آوریل مستندی را با عنوان «کوکائین پوشیده» منتشر کرد که ادعا داشت بن‌ لادن از سال ۲۰۰۳ در یکی از هتل‌ های لوکس تهران زندگی می‌ کند.

این گزارش با بیان این مطلب که واقعا چه اتفاقی برای بن ‌لادن افتاده است، می‌ نویسد: «بهتر است وقایع را به ترتیب زمانی مورد بررسی قرار دهیم؛ در مارس ۲۰۰۰، هفته‌ نامه «آسیا ویک» از بیماری کلیه بن‌ لادن خبر داد و تاکید کرد که این مساله زندگی او را با خطر جدی مواجه کرده است.

روزنامه لوفیگارو فرانسه نیز در جولای ۲۰۰۱ گزارش داد که دکتر «تری کالووی» (Terry Calloway) از بیمارستان آمریکایی دبی به دلیل عفونت مجاری ادرار بن‌ لادن، یک جراحی بر روی او انجام داد.

در همین رابطه «ریچارد لابویر» (Richard Labeviere) نویسنده کتاب «کریدورهای ترور» این ادعا را مطرح کرده است که «لاری میچل» رییس ایستگاه سیا در دبی با بن ‌لادن در بیمارستان دیدار کرده و سپس در ۱۵ جولای به مقر سیا در «لانگلی» ایالت ویرجینیا باز گشته است.

بر اساس این گزارش، «بری پترسن» مجری برنامه اخبار عصر شبکه سی‌بی‌اس آمریکا، در ۲۸ ژانویه ۲۰۰۲ خبر داد که بن ‌لادن دهم سپتامبر ۲۰۰۱ یعنی یک روز قبل از وقوع حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر در بیمارستان راولپندی پاکستان بستری شده بود. این خبرنگار آمریکایی هم‌ چنین تاکید کرد که سازمان اطلاعات پاکستان نیز سازمان سیا را از بیماری بن ‌لادن و دیالیز کلیه او مطلع کرده بود. گزارش سی ‌بی ‌اس، هم‌ چنین تاکید می‌ کند که یکی از کارکنان بیمارستان راولپندی نیز با تایید حضور بن ‌لادن در آن بیمارستان می‌ گوید که تصاویر بسیاری از بن‌ لادن را دیده و می‌ داند که شخص بستری شده در بیمارستان خود بن‌ لادن بوده است.

اما پرونده‌ های اف بی ‌آی، نشان می‌ دهد که در پی حوادث ۱۱ سپتامبر، خانواده بن‌لادن در فاصله روزهای ۱۴ تا ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۱، شش پرواز اختصاصی را برای خارج ساختن سریع بستگان خود و خانواده سلطنتی سعودی از آمریکا چارتر کرده ‌اند. و این در حالی است که دولت آمریکا نیز اجازه خروج این خانواده را از آمریکا داده و با آن ‌ها همکاری کرد.

تورن، ادامه می‌ دهد: «اگر بن ‌لادن ۱۱ سپتامبر در بیمارستان پاکستان بستری بوده باشد آن‌گاه می‌ توان بیانات او در ۱۶ سپتامبر را نیز توضیح داد که در گفتگو با شبکه الجزیره اظهار داشت: من تاکید می ‌کنم که این کار (حملات ۱۱ سپتامبر) را انجام نداده‌ ام. و به نظر می‌ رسد که این کار توسط برخی اشخاص و بر اساس انگیزه‌ های شخصی آن‌ ها انجام شده است.»

گزارش آمریکن‌ فری‌ پرس، می‌ افزاید: «بن ‌لادن ۱۲ روز بعد از این اظهارات نیز به روزنامه «امت» پاکستان، گفت: «من در حملات ۱۱ سپتامبر علیه آمریکا دخالتی نداشتم.»

تورن، با بیان این مطلب که بن ‌لادن دو مرتبه دیگر نیز دخالتش در حملات ۱۱ سپتامبر را رد کرده می ‌افزاید: «مقامات سازمان سیا نیز در جولای ۲۰۰۶ اعتراف کردند که هیچ مدرک محکمی که بن ‌لادن را به ۱۱ سپتامبر وصل کند، در اختیار ندارد.»

این در حالی است که در ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۱، جورج بوش رییس ‌جمهور وقت آمریکا تاکید کرد که «زنده یا مرده» بن ‌لادن را باید دستگیر کرد. در عین حال وی طی اقدامی غیرقابل توضیح در ۱۳ مارس ۲۰۰۲ گفت: «من نمی ‌دانم بن‌ لادن کجا است و هیچ اهمیتی هم به این امر نمی‌ دهم. (بن ‌لادن) مهم نیست و در اولویت‌ ما قرار ندارد.»

وی هم ‌چنین ۱۴ اکتبر ۲۰۰۴ در یک مناظره انتخاباتی گفت: «من وقت زیادی را به بن ‌لادن اختصاص ندادم.»

تورن، در ادامه می‌ نویسد: آیا رفتار بوش انعکاس دهنده نتیجه ‌گیری پرفسور «دیوید ری گریفین» در کتاب «اسامه بن‌لادن زنده یا مرده؟» است؟ این کتاب تاکید می‌ کند که رهبر القاعده در حقیقت در ۱۳ دسامبر ۲۰۰۱ بر اثر از کار افتادگی کلیه، در کوهستان‌ های «تورابورا» افغانستان مرده و ۲۴ ساعت بعد نیز در مکانی نامعلوم دفن شده است.

گزارش آمریکن‌ فری‌ پرس، ادامه می‌دهد: تاریخ ۱۳ دسامبر بسیار مهم است. زیرا گفته می ‌شود در این روز منابع اطلاعاتی آمریکا برای آخرین بار توانستند مکالمات صوتی بن‌ لادن از تورابورا را تحت کنترل قرار دهند. ۱۳ دسامبر هم ‌چنین روزی است که اولین نوار از «اعترافات» بن ‌لادن منتشر شد.

این در حالی است که پرفسور «بروس لاورنس» (متخصص بن‌ لادن)، پرفسور «آنگلو کادویلا»، «دیوید ری گریفین»، «وینی سامارتینو» محقق ۱۱ سپتامبر، دانشمندان سوئیسی بنیاد «دال مول» (Dalle Molle) و «ریچارد مولر» از آزمایشگاه ملی برکلی به صراحت، درستی و صحت نوارهای ویدیویی و صوتی بن‌ لادن را رد کردند.

از سوی دیگر، تایید مرگ بن ‌لادن در نسخه ۲۶ دسامبر ۲۰۰۱ روزنامه «الوافد» مصر نیز به چشم می‌ خورد. این روزنامه نوشت: مقامات برجسته جنبش طالبان افغانستان مرگ بن ‌لادن را اعلام کرده و اظهار داشتند که او از مشکلات جدی ریه رنج می ‌برده است. این مقامات طالبان هم ‌چنین آگهی مراسم تشیع بن ‌لادن را نیز خوانده و از اعضای خانواده و همکاران او نیز خواستند تا در مراسم مذکور شرکت کنند.

تورن، با تاکید بر آن که شماری دیگر از رسانه‌ های خبری نیز مرگ بن ‌لادن را تایید کرده ‌اند، به برخی از این گزارش ‌ها اشاره می‌ کند:

- فاکس‌ نیوز، ۲۶ دسامبر ۲۰۰۱: «پاکستان آبزرور» گزارش داد که اسامه بن ‌لادن بر اثر ناراحتی ‌های ریوی در گذشته است.

- «پرویز مشرف» رییس ‌جمهوری سابق پاکستان در ۱۸ ژانویه ۲۰۰۲ گفت: من فکر می ‌کنم که بن‌ لادن در نهایت به دلیل بیماری کلیه مرد.

- «پیتر برگن» از شبکه سی‌ان‌ان در اول فوریه ۲۰۰۲ طی اظهار نظر در رابطه با یک نوار ویدیویی بن‌ لادن گفت: به نظر می‌ رسد او دچار مشکل سختی شده است. و به سختی سمت چپ بدنش را حرکت می‌ دهد. قطعا بن‌لادن دیابت گرفته و دچار فشار خون پایین نیز هست. پای او نیز مجروح شده و ظاهرا دیابتش هم به دلیل مشکلات کلیوی است. او به شدت فرسوده شده است.

- «دال واتسون» رییس مبارزه با تروریستم اف ‌بی ‌ای در ۱۸ جولای ۲۰۰۲ و «حامد کرزی» رییس ‌جمهوری افغانستان نیز در ششم نوامبر ۲۰۰۲ گفتند که بن‌لادن «احتمالا مرده است.» در همین حال نشریه «ورلد تریبون» نیز در ۱۶ اکتبر ۲۰۰۲ گزارش داد: منابع اسرائیلی گفته ‌اند که اسرائیل و ایالات متحده تشخیص داده ‌اند که بن‌لادن احتمالا در حمله نظامی آمریکا به افغانستان در ماه دسامبر کشته شده است.

- «بی‌نظیر بوتو» نخست ‌وزیر وقت پاکستان نیز طی مصاحبه با «دیوید فراست» در دوم نوامبر ۲۰۰۸ گفت که بن لادن توسط «احمد عمر سعید شیخ» جاسوس دوجانبه القاعده کشته شده است.

- «پرفسور آنگلو کادویلا» که یکی از افسران خارجی اطلاعات ایالات متحده است نیز در مارس ۲۰۰۹ احتمال مرگ اسامه بن‌لادن را مطرح کرده است.

- «آصف علی زرداری» رییس‌ جمهوری پاکستان در ۲۷ آوریل ۲۰۰۹ گفت: «اسامه بن‌لادن احتمالا مرده است.»

- «دیوید گریفین» نویسنده مطرح ۱۱ سپتامبر طی مقاله ای در ۹ اکتبر ۲۰۰۹ از قول اولیور نورث عضو شورای امنیت ملی آمریکا نوشت: «من مطمئن هستم که اسامه مرده است.»

- «رابرت بائر» مامور سیا در شماره هشت دسامبر ۲۰۰۹ مجله «تایم » از قول یکی از هم ‌کاران خود که سال‌ ها به دنبال دستگیری بن‌ لادن بوده، نوشت: «البته او (بن ‌لادن) مرده است. بنابراین تعجب ندارد که هیچ اطلاعاتی از او در دست نیست.»

- در نهایت، «اریک هولدر» دادستان کل آمریکا در ۱۶ مارس ۲۰۱۰ طی اظهارات خود در مجلس سنا از مرده بودن اسامه بن‌لادن سخن گفت.

تورن، در بخش پایانی گزارش خود می نویسد: چرا دولت ما همواره در رابطه با وضعیت بن ‌لادن دروغ می‌ گوید؟

«مایک رودین» سازنده سری برنامه‌ های «پرونده ‌های توطئه» در ۱۰ ژانویه ۲۰۱۰ موجزترین پاسخ را به این سئوال داده است: «سرویس ‌های اطلاعاتی آمریکا بیانیه‌ های بن‌ لادن را تولید می‌ کنند تا شخصی هولناک را برای توجیه جنگ موسوم به جنگ علیه ترور ایجاد کند.»

 

هم چنین می توان به تحقیقات بسیار ارزشمند «میشل شوسودفسکی»، تحت عنوان «جنگ و جهانی شدن»، اتکا کرد که در اوج جنجال تبلیغات جهانی برای آماده سازی افکار عمومی جهان جهت حمله نظامی به عراق، به عنوان یک تحقیق پایه ای چندان مورد توجه قرار نگرفت.

میشل شوسودفسکی، استاد دانشگاه در اوتاوای کاناداست و تحقیقات وی به زبان ‌های انگلیسی و فرانسه و چندین زبان دیگر منتشر شده است.

در بخش هایی از این کتاب که توسط «جعفر پویا»، به فارسی برگردانده شده است، در بخش هایی از این کتاب، می خوانیم: 

جهان امروز بحرانی ترین دوران خود را در تاریخ دنیای جدید تجربه می‌ کند. از پی حوادث غم‌ انگیز یازدهم سپتامبر، ایالات متحده آمریکا با به خدمت گرفتن نیرویی نظامی که از جنگ جهانی دوم تاکنون سابقه نداشته به ماجراجویی میلیتاریستی جدیدی دست زده که آینده بشریت را با خطری جدی مواجه کرده است.

چند ساعت پس از فرو ریختن ساختمان های مرکز تجارت جهانی و پنتاگون، دولت بوش بدون هیچ مدرک قابل اعتمادی اسامه بن ‌لادن‌ و القاعده را به عنوان مظنون شماره یک این حمله معرفی کرد.

وزیر امور خارجه امریکا کالین پاول این عمل را «اعلان جنگ» ارزیابی کرد و در همان شب  جورج دبلیو بوش در یک سخن رانی تلویزیونی اظهار داشت: «ما میان کسانی که این عمل تروریستی را انجام داده اند و دولت هایی که آن ها را در خود پناه می دهند، هیچ تفاوتی قائل نیستیم.»

رییس سابق سازمان سیا، «جمیز ولس» پای «کشورهای مسئول» را به میان کشید و به این ترتیب خاطر نشان ساخت که یک یا چند کشور خارجی در این جریان دست داشته اند! مشاور سابق امنیت ملی «لارنس ایگل برگر» اعلام کرد: «به آنان نشان خواهیم داد زمانی که به ما حمله می کنند قادریم با نیرویی بی رحمانه تلافی کنیم.»

رسانه های گروهی غربی، به نوبه خود با استناد به اظهارات رسمی، آغاز «عملیات تنبیهی» علیه اهداف غیرنظامی در آسیای مرکزی و خاورمیانه را مورد تایید قرار دادند. ویلیلام سافیر در نیویورک تایمز، اظهار داشت: «زمانی که پایگاه های آنانی که به ما حمله کردند را دقیقا شناسایی کردیم باید آن ها را چنان مورد حمله قرار دهیم که بفهمند کیفر خسارت هایی که بر ما وارد کرده‌اند را به چه شکل خواهند پرداخت و با دولت هایی که آنان را مورد حمایت قرار داده‌اند مستقیم و یا غیرمستقیم برخوردی خواهیم کرد که به فروپاشیشان منجر شود.» بدین سان بوش و همکاران وی، به مدد رسانه های گروهی، افکار مردم غرب را برای قتل عام بیرحمانه غیرنظامیان آماده می کردند!»

در بخش دیگری از این کتاب در رابطه با القاعده تحت عنوان «اسامه بن لادن: دستاویزی برای شروع جنگ» نیز آمده است:

دولت بوش «جنگ با تروریسم» را بهانه قرار داد تا نه تنها هزاران مردم بی گناه افغانستان را بمباران کند بلکه به جنگ به اصطلاح «تروریسم داخلی» برود. اما واقعیت آن است که اسامه بن‌لادن که آمریکا او را مظنون شماره یک حمله تروریستی در نیویورک و واشنگتن معرفی می کند یکی از دست پروردگان سیاست خارجی آمریکاست و سازمان سیا او را در جریان جنگ افغانستان – شوروی برای مبارزه بر علیه شوروی به خدمت گرفت.

بر همین اساس، تحلیل ما در بخش های دو، سه و چهار کتاب حاضر به روشنی نمایان می ‌سازد که گروه القاعده و اسامه بن ‌لادن در حقیقت برای سازمان سیا یک ابزار اطلاعاتی را تشکیل می داد. سازمان سیا در دوران جنگ سرد و حتی بعد از آن با استفاده از سرویس های اطلاعاتی نظامی پاکستان نقش مهمی در تربیت مجاهدین افغان بازی کرد. چنان که ارتباطات بن‌لادن و دولت کلینتون در حوادث بوسنی و کوسوو با اسناد کامل در پرونده کنگره آمریکا موجود است. (که در فصول بعدی به آن اشاره خواهیم کرد)

چند ماه پس از حوادث یازدهم سپتامبر وزیر دفاع رامسفلد با اظهار این که دستگیری و استرداد بن لادن به مثابه پیدا کردن یک سوزن از میان یک خرمن است غیرممکن بودن این مهم را خاطر نشان ساخت. اما ایالات متحده قبل از یازدهم سپتامبر بارها امکان دستگیری و استرداد بن لادن را داشت. این سعودی تحت تعقیت چندی قبل از حمله یازدهم سپتامبر دریکی از بیمارستان های دبی به خاطر عفونت کهنه کلیوی بستری شده بود. اما اگر بن‌لادن در آن زمان دستگیر می شد دیگر بهانه لشگرکشی همه جانبه به آسیای مرکزی از میان می رفت.

ژوییه ۲۰۰۱: اسامه بن ‌لادن در بیمارستان آمریکایی دوبی، واقع در امارات متحده عربی. دبی، یکی از هفت امیرنشین امارت متحده عربی در شمال شرقی ابوظبی قرار دارد. به نوشته روزنامه فیگارو یازدهم اکتبر ۲۰۰۱ ملاقات مخفی بین بن لادن و یکی از نمایندگان سازمان محلی سیا در ژوییه دو هزار یک در این شهر ۳۵۰ هزارنفره انجام شد. یکی از مدیران اداری بیمارستان آمریکایی دبی تصدیق می‌کند که «دشمن شماره یک» از ۴ تا ۱۴ ژوییه در آن بیمارستان بستری بوده است.

«در زمان بستری بودن بارها افراد خانواده و شخصیت های سعودی و امارات به ملاقات وی آمدند. در همین دوران نماینده سازمان سیا در محل که بسیاری از ساکنان وی را می شناسند با اسانسور اصلی بیمارستان به اتاق بن‌ لادن رفت. وی چند روز بعد در مقابل تعدادی از دوستانش با غرور عنوان کرد که به ملاقات میلیونر سعودی رفته است.

روز پانزده ژوییه یعنی یک روز بعد از عزیمت بن‌لادن به سمت کویته پاکستان با مامور سیا از طرف مقامات مسئول توسط مرکز خودش تماس گرفته می ‌شود. اف.بی.آی – پلیس فدرال آمریکا – که رد بن ‌لادن را دنبال می کرده است در تحقیقات خود روابط سازمان سیا را با «دوستان اسلام گرا» کشف می کند. از همین رو ملاقات در دبی را هم نوعی دنباله منطقی «بعضی سیاست های آمریکایی» تلقی می‌ کند و آن را پیگیری نمی کند.

- بستری شدن مجدد بن‌لادن در دهم سپتامبر دو هزار ویک: این بار بن ‌لادن مهمان، دوست هم پیمان ایالات متحده یعنی پاکستان است.

روز دهم سپتامبر یعنی درست یک روز قبل از حمله تروریستی به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون، بن‌ لادن در یکی از بیمارستان های نظامی پاکستان دیالیز می ‌شود. سرویس اطلاعاتی ارتش پاکستان ای.اس.ای به شبکه سی.بی.اس اعلام می‌ کند که بن‌ لادن در یکی از بیمارستان های نظامی راولپندی در ستاد فرماندهی ارتش پاکستان تحت درمان قرار گفته است. طبق اظهارات یکی از پرستاران، کارکنان سرویس اورولوژی با گروهی دیگر که پرسنل معمولی نبودند جایگزین شده بودند. طبق اظهارات همین پرستار که نمی خواست نامش فاش شود، این عمل به دلیل معالجه یک «شخص مهم» انجام گرفته بود. قابل ذکر است که بیمارستان اکیپی از نیروهای ارتش پاکستان را که ارتباطی تنگاتنگ با پنتاگون دارند جایگزین اکیپ عادی بیمارستان می‌ کند. مستشاران آمریکایی مستقر در راولپندی از نزدیک با نظامیان پاکستان همکاری دارند. با همه این احوال کوچک ترین اقدامی جهت دستگیری «دشمن شماره یک» ایالات متحده انجام نمی گیرد.(همان منبع)

… استرتژهای نظامی دولت، پنتاگون و سازمان سیا تنظیم سیاست خارجی آمریکا را به عهده گرفته اند تا «نظم نوین جهانی» را محقق سازند. آن ها نه تنها با سازمان آتلانتیک شمالی -ناتو- بلکه با رهبران صندوق بین ‌المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی ارتباطی ارگانیک و اندام وار دارند. موسسات مالی بین ‌المللی نظیر صندوق بین ‌المللی پول که در واشنگتن مستقر هستند و در ارتباط تنگانتگ با وال استریت و صاحبان مجتمع های نظامی و صنعتی آمریکا قرار دارند، اکنون دکترین مداوای اقتصادی کشورهای در حال رشد و جمهوری های سابق شوروی را دیکته می کنند.

این سیستم به دستگاه واقعی قدرت متکی است، یعنی بانک ها و موسسه های مالی بین ‌المللی، شرکت های صنعتی- نظامی و سازندگان اسلحه، غول های نفتی، موسسات بیوتکنولوژیک – شرکت هایی که تولیدات مرکب دارند (نظامی و غیرنظامی مثل جاگوار.م) و موسسات خبری که یا سازنده خبر و یا قلب کننده خبر برای انحراف افکار عمومی هستند، پایه های قدرت و تصمیم گیری را در واشنگتن تشکیل می دهند! …

در اعتبارات دولتی بازنگری به عمل آمده و درآمدهای مالیاتی به سمت تقویت ماشین پلیسی و امنیت داخلی کانالیزه شده اند. نوعی «مشروعیت جدید» ایجاد شده است که نتیجه آن زیر سئوال بردن پایه های نظام قضایی و پایمال کردن «حقوق ابتدایی» شهروندان است. در بعضی از کشورهای غربی نظیر آمریکا، کانادا و بریتانیا، پارلمان و نهادهای قانون گذاری که به صورت دموکراتیک انتخاب شده اند به منشا تجویز پایمال کردن حقوق شهروندان تبدیل شده ‌اند.

هدف از قوانین جدیدی که در این راستا تصویب می شوند چنان که ادعا می‌ شود «دفاع از شهروندان در مقابل تهدیدات تروریستی» نیست! بلکه در واقع این قوانین در جهت حفظ و حمایت از سیستم «بازار آزاد» به اجرا گذاشته شده اند. این قوانین تضعیف و تهدید جنبش های ضدجنگ و دفاع از حقوق اجتماعی و مقابله با جنبش ضدجهانی شدن را نشانه گرفته اند. در شرایطی که اقتصاد اجتماعی و منابع مربوط به رفاه عمومی در حال سقوط هستند، سرریز منابع به سمت امنیت و بخش های صنعتی – نظامی موجد قطب جدیدی از رشد در اقتصاد آمریکا می شود…

در ایالات متحده «قانون ضدتروریستی» که به سرعت به تصویب کنگره رسید در حقیقت ساخته و پرداخته موسسات نظامی – پلیسی و زاییده ماشین اطلاعاتی سازمان سیا است و قانون گذاران نقشی در آن ندارند. در حقیقت بیش تر مواد این قانون قبل از یازدهم سپتامبر و برای مقابله با جنبش ضدجهانی شدن تصویب شده بود.

در نوامبر ۲۰۰۱ قانون دیگری به امضای رییس جمهور بوش رسید که در آن «تشکیل کمیسیون ها یا دادگاه هایی برای محاکمه افراد تروریست» در نظر گرفته شده است. این قانون شهروندان آمریکایی و اتباع دیگر کشورها را شامل می‌ شود که متهم به کمک به تروریسم بین ‌المللی هستند. برای محاکمه این افراد کمیسون هایی درنظر گرفته شده که می توانند بر اساس اختیارات داده شده به رییس جمهور افراد را محاکمه ‌کند. این کمیسیون ها دادگاه نظامی نیستند به دلیل ای نکه در دادگاه نظامی حقوق فردی متهم در نظر گرفته می‌ شود. درحالی که دادستان عمومی «اسکرافت» صریحا اعلام کرد که تروریست ها لیاقت برخورداری از حقوق مندرج در قانون اساسی را ندارند. به گفته وی این دادگاه ها نه برای «حصول عدالت بلکه برای محکوم کردن» به وجود آمده‌اند…

با قانون جدید  قدرت دستگاه بازپرسی، بازجویی و اتهام زنی افزایش یافته و اجازه نفوذ در سازمان های غیردولتی، افزایش حکم محکومیت و تمدید دائمی حبس اشخاصی که حکم زندانی شدن خود را پشت سر گذاشته اند در آن پیش بینی شده است. در مجموع این قانون بالابردن حکم مجازات و طولانی کردن تحقیقات را در نظر دارد…

قانون کانادایی ضدتروریسم در خطوط اصلی خود از این قانون آمریکایی نسخه برداری می کند. در دو ماهه بعد از یازدهم سپتامبر بیش از ۸۰۰ تن در زندان های کانادا ناپدید شدند بدون آن که بتوانند با خانواده و یا وکلای خود تماس بگیرند و این درحالی بود که هنوز پارلمان کانادا قانون «ضدتروریستی» را تصویب نکرده بود.

قوانین ضدتروریستی تنها به محدود کردن آزادی های فردی و اجتماعی بسنده نمی کنند. آن ها حذف «عدالت» را در جامعه هدف گرفته اند. این قوانین ما را به سمت سیستمی می برد که تفتیش عقاید و دستگیری ‌های بدون دلیل پایه‌ های آن هستند. به جای کیفرخواست و دادخواهی، شهادت و تایید پلیس مخفی جایگزین شده و مقوله وجود مدرک و سند برعلیه شخص به دست فراموشی سپرده می شوند. صرف در مظان اتهام قرار گرفتن مساوی با محکومیت تلقی می‌ شود. اصل «برائت» که براساس آن همه بی گناه هستند مگر خلاف آن اثبات شود دیگر جود ندارد…

در اتحادیه اروپا هر چند قوانین ضدتروریستی تا حدی آزادی ها را محدود و حقوق اساسی را به خطر می اندازد ولی به حدت قوانین آمریکا و کانادا نیستند. در آلمان سبزها در دولت ائتلافی وزیر کشور «اوتو شیلی» فشار آوردند که طرح قانون تسلیمی به مجلس را نرم تر کند. ولی در هر صورت قانون ضدتروریستی آلمان قدرت فوق العاده ای به پلیس این کشور می دهد. قابل ذکر است که دولت آلمان در سال ۲۰۰۱ حدود سه میلیارد مارک را که قسمت اعظم آن از حذف برنامه های اجتماعی تامین می شد در اختیار سرویس امنیت داخلی قرار داده است.

بحران اقتصاد جهانی که همراه است با ورشکستگی موسسه های دولتی، بالا رفتن تعداد بی کاران، نزول سطح زندگی در سرتاسر جهان از جمله اروپای غربی و آمریکای شمالی و بروز قحطی در کشورهای در حال رشد، موجد جنگ و گرایش به حکومتی اقتدارگرا شده است…

مجموعه افکار حاکم بر کاخ سفید جان تازه ای به تقویت دراماتیک ماشین جنگی ایالات متحده بخشیده است. واژه های رکود و جنگ بدون انقطاع تکرار می‌ شود تا ذهن مردم را برای غارت بودجه عمومی در جهت منافع سازندگان اسلحه های کشتار جمعی آماده کند و روانه کردن منابع کشور به سمت شرکتهای نظامی صنعتی را نزد افکار عمومی توجیه کند.

بعد از جریان عملیات تروریستی یازدهم سپتامبر «عشق به میهن»، «وفاداری» و «میهن پرستی» نقل مجلس رسانه های رسمی شده است. امری که با این زمینه سازی ها مد نظر بوش است و با مطرح کردن «محور شرارت» – ایران، عراق، کره شمالی، لیبی و سوریه- کامل می ‌شود، در حقیقت مشروعیت دوباره دادن به تقویت «دفاع ملی» و توجیه دخالت های نظامی آمریکا در کشورهای مختلف جهان است. هم زمان به جای تولید کالاهای مورد نیاز جامعه، تولیدات نظامی افزایش می‌یابد که به بهای نادیده گرفتن احتیاجات مردم سود سرشاری را به کمپانی های نظامی سرازیر می کند.

دولت بوش با این کمک به شرکت های صنعتی – نظامی نمی تواند سیرصعودی بی کاری را که هم اکنون آمریکا با آن روبرو است از میان بردارد. برعکس این جهت گیری اقتصاد آمریکا صدها میلیارد دلار سود را نصیب تنها چند شرکت خواهد کرد…

جنگ طبق مفهومی که به صورت تاریخی از آن داریم جای خود را به مفهومی جدید داده است که به آن عنوان مبارزه با شر و کشورهای شرور داده شده است. این دو اصطلاح بدون وقفه در مبارزه تبلیغاتی هماهنگی تکرار می شوند. ایدئولوژی «دولت شر» که توسط پنتاگون در جریان جنگ خلیج فارس در ۱۹۹۱ استفاده شد، می کوشد نوعی جدید از مشروعیت و قانونیت ایجاد کند که هدف آن توجیه «جنگ انسان دوستانه» برعلیه کشورهایی است که منطبق بر نظم نوین جهانی و بازار آزاد نیستتد.

در فصل دوم این کتاب در مورد اسامه بن لادن، آمده است: اسامه بن‌لادن کیست؟

رسانه های گروهی غرب کاریکاتوروار اسامه بن‌لادن را موجودی وحشتناک معرفی می کنند که هم باعث بروز جنگ شده، هم مسئول فقر اجتماعی منطقه است و ضمنا قاتل مردم بی گناهی است که براثر بمباران آمریکا کشته می شوند. تا آن جا که رامسفلد وزیر دفاع آمریکا احتمال استفاده از سلاح اتمی در مبارزه برضد این موجود وحشتناک و القاعده را منتفی نمی داند.

اسامه بن‌لادن کیست؟ واقعیت این است که بن‌ لادن سعودی که آمریکا وی را مظنون شماره یک عملیات تروریستی معرفی می‌ کند فردی است که در جریان جنگ شوروی – افغانستان به کمک سازمان سیا برای مبارزه با «اشغالگران شوروی» به خدمت گرفته شد.

در سال ۱۹۷۹ بزرگ ترین عملیات مخفی سیا در افغانستان به مرحله اجرا درآمد. سازمان سیا و سرویس اطلاعاتی – نظامی پاکستان موسوم به «ای.اس.ای.»  مصمم بودند که جنگ در افغانستان را به جهاد کل دنیای اسلام با اتحاد شوروی تبدیل کنند و بدین منظور بین سال های ۸۲ تا ۹۲ آنان ۳۵ هزار بنیادگرای انتگریست را از چهل کشور اسلامی به خدمت گرفتند. ده ها هزار نفر برای تحصیل در مدارس مذهبی به پاکستان سرازیر شدند. صاحب نظران معتقدند بیش از صد هزار تن از این مسلمانان تندور در جنگ افغانستان شرکت کردند.

روی کار آمدن دولت ببرک کارمل و ورود نیروهای شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹ دستاویزی شد که آمریکا کمک به مجاهدین افغان را دربرابر افکار عمومی جهان توجیه کند. اما براساس اطلاعات جدید بدست آمده سازمان سیا عملیات براندازی حکومت افغانستان را قبل از ورود نیروهای شوروی آغاز کرده بود. اکنون روشن است که هدف واقعی واشنگتن راه اندازی جنگی داخلی در افغانستان بود، جنگی که بیش از بیست سال ادامه یافت. برژینسکی مشاور امنیت ملی دولت کارتر در یک مصاحبه مطبوعاتی در ۱۹۹۸ حمایت از مجاهدین افغان توسط سازمان سیا را به این شکل تایید کرد:

«برژینسکی: براساس اطلاعات رسمی، سازمان سیا کمک به مجاهدین افغان را از سال ۱۹۸۰ یعنی بعد از حمله نظامی شوروی به افغانستان در ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹ آغاز کرد. اما حقیقت امر تاکنون مخفی نگه داشته شده است. واقعیت این است که در سوم ژوییه ۱۹۷۹ آقای کارتر رییس ‌جمهور دستورالعملی را امضا نمود که برطبق آن باید به مخالفان دولت طرفدار شوروی در افغانستان به صورت مخفی کمک می شد. در آن روز من یادداشتی تقدیم رییس‌ جمهور نمودم و در آن شرح دادم که به نظر من این کمک مخفی به دخالت نظامی شوروی در افغانستان منجر خواهد شد.

*خبرنگار: در صورت عدم ریسک، شما طرفدار این «کمک مخفی» بودید؟ آیا نمی خواستید با این عمل باعث تحریک شوروی و دخالت نظامی این کشور در افغانستان شوید؟

برژینسکی: مساله را خوب بیان نمی کنید. ما قصد نداشتیم روس ها را به دخالت نظامی در افغانستان هل بدهیم. ولی این کمک های پنهانی ما به مخالفان، احتمال این دخالت را بالا می ‌برد.

خبرنگار: وقتی شوروی ها دخالت آمریکا در امور افغانستان و مبارزه با آن را برای توجیه ورود خود به این کشور مطرح کردند، هیچکس آن را باور نکرد. پس  آنان حقیقت را می گفتند. آیا امروز تاسف نمی خورید؟

برژینسکی: تاسف! برای چه؟ این عملیات پنهانی ایده فوق العاده ای بود. روس ها در افغانستان بدام افتادند و شما از من می خواهید که تاسف بخورم. روزی که شوروی رسما از مرزهای افغانستان گذشت برای رییس جمهور وقت آقای کارتر یادداشتی فرستادم و متذکر شدم «حالا نوبت ماست که ویتنامی برای اتحاد شوروی ایجاد کنیم» در واقع مسکو برای ده سال درگیر جنگی شد که نمی توانست از آن پشتیبانی کامل به عمل آورد و در نهایت به تضعیف امپراطوری اتحاد جماهیر شوروی و فروپاشی آن منجر شد.

خبرنگار: حتی از این هم متاسف نیستید که به بنیادگرایان اسلامی از حیث سلاح و آموزش کمک کردید و بعدها آنان به تروریست تبدیل شدند؟

برژینسکی: از نگاه تاریخی چه چیز با ارزش تر است؟ طالبان یا فروپاشی اتحاد شوروی؟ عصیان چند مسلمان یا آزادی اروپای شرقی و پایان جنگ سرد؟

براساس گفته های برژینسکی، بخشی از فعالیت های مخفی سازمان سیا ایجاد «یک شبکه بنیاد‌گرای اسلامی» بود که به آن نام «جهاد» و جنگ مقدس برعلیه شوروی داده شد. این شبکه از طرف ایالات متحده و عربستان سعودی پشتیبانی می شد. اما بخش اعظم کمک مالی این عملیات از طریق قاچاق مواد مخدر در «مثلث طلایی» (منطقه تولید تریاک در آسیای مرکزی و افغانستان م.) تامین می شد.

در سال ۱۹۸۵ ریگان رییس جمهور وقت آمریکا دستورالعمل امنیت ملی شماره ۱۶۶ را امضاء کرد. براساس این دستورالعمل باید کمک نظامی را به مجاهدین افغان هرچه بیش تر تقویت نمود تا به از هم پاشی قوای شوروی و خروج آنان از افغانستان منجر شود. کمک های نظامی به شدت افزایش یافت، به طوری که در سال ۱۹۸۷ سلاح های تحویلی به مجاهدین به ۶۵ هزار تن رسید. در طی این مدت سیل متخصصان سیا و پنتاگون به طور پنهانی و بی وقفه راهی ستاد فرماندهی سازمان اطلاعات پاکستان -ای.اس.ای-  واقع در شاهراه اصلی روالپندی شد. در همین محل کارشناسان سیا و پنتاگون برای سازمان دادن جنگ شورشیان افغان برعلیه قوای شوروی با ماموران اطلاعاتی پاکستان دیدار می کردند.

سازمان سیا از طریق سرویس اطلاعاتی پاکستان نقش کلیدی در تربیت نظامی مجاهدین افغانستان داشت. مدارسی که توسط بنیادگرایان وهابی و پشتیبانی مالی عربستان تشکیل شده بودند تدریجا تدریس تکنیک های جنگ های چریکی سازمان سیا را در تعالیم خود گنجاندند. ایالات متحده آمریکا از دیکتاتور پاکستان ژنرال ضیاالحق در تاسیس هزاران مدرسه علمیه در پاکستان پشتیبانی کرد، مدارسی که از آنان «طالبان» سر برآوردند.

بدین سان سازمان سیا تلاش خود را بر ترویج این اندیشه گذاشته بود که از اسلام یک ایده سیاسی اجتماعی به سازد که تقدس آن توسط یک ارتش بی خدا مورد تجاوز واقع شده و اکنون مردم مسلمان افغانستان باید بدین منظور و برای استقلال خود رژیم چپ گرای افغانستان را که مسکو برسر کار آورده سرنگون کنند.

سازمان سیا که نمی خواست مستقیما با مجاهدین در تماس قرار گیرد، «کمک های مخفی» خود را به «جهاد مقدس» از کانال سازمان اطلاعاتی نظامی پاکستان سازمان داد. به بیان دیگر برای موفقیت این عملیات مخفی واشنگتن باید نیت واقعی خود را که سرنگونی دولت وقت افغانستان و نابودی اتحاد شوروی بود پنهان می کرد. به همین دلیل با آن که میلتون بردمن از اعضای برجسته سازمان سیا ادعا می‌ کند که این سازمان نبود که عرب ها را تعلیم نظامی می‌ داد، براساس اطلاعات عبدالمنعم سیدعلی عضو مرکز تحقیقات استراتژیک قاهره، بن‌ لادن و عرب های افغان تعلیمات نظامی خود را در سایه پشتیبانی سازمان سیا دریافت کردند…

 

اسامه بن لادن، متولد ریاض، پایتخت عربستان سعودی یکی از اعضای خاندان بن لادن و بنیان گذار گروه تروریستی القاعده بود. او، در مصاحبه ای در سال ۱۹۹۸، تاریخ تولدش را ۱۰ مارس ۱۹۵۷ معرفی کرد. از جمله نام های مستعار بن لادن می توان به شاهزاده، شیخ، مجاهد شیخ و ابو محمد اشاره کرد.

در سال های اخیر خبرهای متعددی درباره ارتباط خانواده بوش پدر و پسر روسای جمهوری سابق آمریکا با خانواده بن لادن منتشر شده است. بر اساس این خبرها خانواده بوش، صاحب یک شرکت نفتی و خانواده بن لادن نیز از خانواده های سرشناس عربستانی بودند که صاحب شرکت های عمرانی محسوب می شوند و از همین رو روابطی میان آن ها وجود داشت.

از سوی دیگر، چند سال قبل روزنامه نیویورک تایمز گزارشی را منتشر کرد که در آن عنوان شده بود در همان سال های ابتدایی جنگ با تروریسم، نیروهای سازمان سیا در آستانه بازداشت بن لادن در پاکستان بودند اما «دونالد رامسفلد» وزیر دفاع آمریکا، در آن روزها، دستور لغو عملیات بازداشت بن لادن را صادر کرده بود.

شبکه خبری سی.ان.ان هم چنین بارها به نقل از مقامات ناتو اعلام کرده بود: برخلاف شنیده های قبلی هیچ یک از اعضای القاعده در غار زندگی نمی کنند بلکه در کمال آرامش و راحتی در منطقه ای در شمال غربی پاکستان روزگار خود را سپری می کنند.

پس از آن که پایگاه اینترنتی ویکی لیکس، با انتشار مدارک نظامی آمریکا در جنگ افغانستان ثابت کرد بن لادن عامل سیا است، بسیاری از سران جهان در این باره واکنش های متعددی نشان دادند. اسناد افشا شده ویکی لیکس، حاکی از آن است که نیروهای امنیتی پاکستان، طی ۱۰ سال اخیر به اسامه بن لادن برای فرار از دست نیروهای آمریکایی کمک کرده ‌اند. اطلاعات محرمانه دولتی آمریکا حاکی از آن است که به دیپلمات‌ های آمریکایی گفته شده بود یکی از دلایل اصلی که آن ها نمی ‌توانند اسامه بن لادن، رهبر القاعده را پیدا کنند، کمک سرویس ‌های امنیتی پاکستان به وی برای فرار از دست نیروهای آمریکایی است.

باین ترتیب، بن لادن یک فرد نبود که با کشته شدن او نیز ماجرا تمام شده باشد. گروه های تروریستی اسلامی که القاعده نیز یکی از معروف ترین آن هاست و توسط سازمان سیا در جنگ افغانستان در دوره اشغال این کشور توسط شوروی سابق، تحت عنوان نیروهای جهادی سازمان دهی شده است. بنابراین، اکنون عامل تحرک گروه های مذهبی در سراسر جهان، ایدئولوژی اسلامی است که توسط سیستم سرمایه داری جهانی هم چون دیگر مذاهب، تقویت شده اند. چرا که سیستم سرمایه داری از عنصر مذهب، به عنوان ابزاری در استثمار نیروی کار و جلوگیری از رشد و گسترش گرایش چپ و سوسیالیستی و عموما حفظ نظم موجود بهره برداری می کنند.

مسلما، با راه انداختن جنگ مذهبی و صرفا مبارزه علیه مذهب، نمی توان جلو رشد گروه های تروریستی اسلامی را گرفت. مبارزه با مذهب، باید در بستر مبارزه با همه اشکال و ستم ها و استثمار سیستم سرمایه داری با هدف رهایی انسان از هرگونه قید و شرط مذهبی و نابرابری و تبعیض و استثمار امکان پذیر و موثر است. سیستم سرمایه داری به طور شبانه روز و با چنگ و دندان و جنگ و ترور و کودتا و مذهب و غیره به هرگونه ترفندی و سیاستی متوسل می شود تا جلو رشد و گسترش جنبش کارگری کمونیستی را بگیرد. اگر کمی عمیق تر به وقایع و تحولات انقلابی از تونس تا مصر، از لیبی تا سوریه و غیره نگاه کنیم به سادگی می بینیم که نقش مذهب و گروه های مذهبی در این تحولات، به معنای واقعی نسبت به گذشته کم رنگ تر شده است. دلیل ضعیف تر شدن نقش گروه های مذهبی به ویژه در تحولات اخیر منطقه پرتلاطم خاورمیانه، رسوایی و اعمال گروه های مذهبی از حکومت اسلامی ایران تا عربستان، از قذافی تا بشار اسد، از القاعده تا طالبان، از حماس تا اخوان المسلمین و غیره است. همه این گروه ها و حکومت های اسلامی، امروز جانی ترین و خشن ترین گروه ها و حکومت ها هستند. اما این دوره دولت های غربی و در راس همه آمریکا، به دلیل این که امروز هم چون گذشته، نیاز چندانی به کمربند سبز اسلامی که در اطراف شوروی سابق داشتند، ندارند. اما این به معنی این نیست که این دولت ها و در راس همه دولت آمریکا، عموما نقش مذهب را به ضرر انسانیت و سکولاریسم و روابط و مناسبات انسانی بدانند بلکه بر عکس، امروز آن ها در تلاشند مدل دولت مذهبی ترکیه را به کشورهای منطقه تجویز کنند تا از این طریق مانع آن شوند که گرایشات کارگری و به طور کلی گرایش چپ در این جوامع دست بالا را بگیرند. بعلاوه دولت هایی که با حمایت آمریکا و متحدانش در افغانستان و عراق به قدرت رسیده اند تفکرات ارتجاعی از جمله مذهبی دارند. بر این اساس، در تحولات اخیر منطقه، نقش گروه تروریستی القاعده کم تر شده و جایگاه و اهمیت خود را به عنوان یک ایدئولوژی اسلامی از دست داده و اکنون عملا می بینیم که در تحولات اخیر در کشورهایی چون تونس، مصر، اردن، سوریه و…، القاعده نقش چندانی ایفا نمی کند. چرا که کارگران و محرومان و مردم برابری طلب و آزادی خواه این کشورها، به این نتیجه رسیده اند که دین و مذهب ابزاری در دست دولت ها برای مهار جامعه بوده و هیچ خوشبختی و سعادتی نصیب مردم این منطقه نکرده است. بنابراین، آن ها خواهان برقراری آزادی، برابری و رفاه در کشورهای خود هستند. البته اگر شورای امنیت سازمان ملل و ناتو و بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و تجارت جهانی و غیره به عنوان مهم ترین ارگان های اقتصادی و نظامی غرب، با ترفندهای مختلف این تحولات منطقه را از مسیر آزادی خواهانه آن خارج نکنند. یک نمونه آشکار وضعیت لیبی است که مردم جان به لب رسیده این کشور، در زیر حملات دولت جانی قذافی، اپوزیسیون طرفدار غرب و نیروهای ناتو، روزانه صدها قربانی می دهند. جلوگیری از این ترفندها و منحرف کردن انقلابات مردم که به بهای گرانی در منطقه جریان دارد بستگی به هوشیاری و آگاهی و نقش مهم و سرنوشت ساز مبارزه طبقاتی کارگران و مردم آزاده این کشورها از جمله کشور ما دارد.

در هر صورت چه واقعی و چه غیرواقعی خبر کشته شدن بن لادن، می تواند در کوتاه مدت، باعث حملات تلافی جویانه توسط عوامل و هواداران او در نقاط مختلف دنیا باشد.

‌مقام‌‌ های آمریکایی گفته ‌اند که جنازه اسامه بن لادن، پس از انتقال به یک ناو آمریکایی در دریا انداخته شده و توجیه مسخره شان هم این است که امکانی برای تبدیل شدن قبر وی به زیارتگاه وجود نداشته باشد. پرسیدنی است مگر این همه امام زاده که در کشورهای مذهب زده درست کرده اند جنازه ای در توی آن ها وجود دارد. این مکان ها عموما محل درآمد و کسب و کار روحانیون هستند. برای مثال، چاه جمکران در ایران و در نزدیکی قم، به کانالی برای تماس با امام زمان تبدیل کرده اند واقعیت دارد؟! بر این اساس طرفداران بن لادن نیز می توانند به نام او در هر جایی که امکانش را داشته باشند مقبره درست کنند. باراک اوباما، گفته است که جنازه اسامه بن لادن مطابق به مناسک اسلامی به دریا انداخته شده است. خود این مساله نیز شکاکیت ها را نسبت به مرگ بن لادن، بیش تر می کند.

بدین ترتیب، شهری ۹۰ هزار نفری ایبت آباد، در واقع یک دژ نظامی است و سه هنگ ارتش و هزاران پرسنل ارتش پاکستان در آن جا مستقر هستند. بنابراین، شرایط ویژه و بسیار امنیتی محل سکونت اسامه بن‌ لادن و نیز قرار داشتن آن در یک شهر نظامی‌ نشین، بر گمانه‌ زنی ‌ها در مورد نقش پاکستان و به ویژه سازمان امنیت این کشور در پنهان کردن اسامه بن ‌لادن و حتی سیاست های سازمان اطلاعاتی آمریکا در این مورد که در پاکستان از نفوذ بیش تری نیز برخوردار است، دامن زده است.

سئوال این است که بن لادن و عوامل عملیاتی القاعده، طی سال های گذشته و در جریان آن چه «مبارزه با تروریسم» معروف شده است، با توجه به قدرت و تسلط دولت و سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا در شنود مکالمات تلفنی و ارتباطات اینترنتی و ارتباط و رابطه با سازمان هیا جاسوسی منطقه به ویژه پاکستان، توانستند که با پیدا کردن راه های جایگزین برای برقراری ارتباط، از دسترس تعقیب و شنود آمریکایی ها دور بمانند.

چگونه شاخه اطلاعاتی ارتش پاکستان یا ISI، از حضور بن‌ لادن در این منطقه حساس نظامی آگاه نبوده است؟ مجتمع مسکونی محل اقامت بن‌ لادن با دیوارهای بلند و سیم خاردار و دوربین‌ های مداربسته، چکونه از دید مامورین امنیتی سیا و پاکستان دور مانده بود؟ مجهز بوده است؟ چگونه هیچ یک از مقام های محلی، پلیس و اعضای آکادمی نظامی، نسبت به آن مشکوک نشده ‌اند؟

آن هم در حالی که پاکستان تاکنون اجازه فعالیت به پایگاه ‎های مخفی آمریکا و همین طور عملیات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی در داخل خاک پاکستان را داده است و براساس گزارشات رسمی، این حملات در زمان ریاست جمهوری باراک اوباما سه برابر شده است.

طی ده سال گذشته و در شرایطی که احتمالا اسامه بن لادن، مجبور بود برای پنهان ماندن از جستجوی سرویس های اطلاعاتی، تمامی ارتباطات خود را طوری تنظیم کند که از چشم سرویس های امنیتی و اطلاعاتی همه دولت های جهان، دور بماند با هیچ منطقی جور درنمی آید. آیا داستان کشتن بن لادن و سپردن جنازه او به اعماق دریا، چه قدر افسانه و چه قدر واقعیت است به این زودی ها روشن نخواهد شد؛ اما آن چه که از هم اکنون می توان به سادگی پیش بینی کرد این است که افسانه بن لادن، قرار است سرنوشت ریاست جمهوری آینده آمریکا و احتمالا تحرک تازه اشغال گران آمریکایی و متحدانش در منطقه حساس خاورمیانه، به ویژه در عراق و افغانستان را رقم بزند.

نهایتا اگر واقعا کسی که کشته شده بن لادن باشد، چرا این همه سناریوهای کاذب درست می کنند؟ سئوال این است که آیا دولت آمریکا و متحدانش سناریو سیاه دیگری تدارک دیده اند؟ جنگ «تروریست ها» و نیروهای «مبارزه با تروریسم»، هر دو طرف جنگ از تروریسم دولتی و غیردولتی، سازمان دهندگان و عاملان اصلی تروریسم در جهان هستند که با لشکرکشی و جنگ و اشغال عراق و افغانستان و ادامه جنگ فرسایشی در این کشورها، فاجعه آفریده اند. اما اکنون با توجه به تحولات اخیر انقلابی که از تونس با شعار نان و آزادی آغاز شده و تمام خاورمیانه را فراگرفته است بحران ها و بن بست های دولت های سرمایه داری را به نمایش می گذارد. بنابراین، این دولت ها و ارگان ها و موسسات نظامی و امنیتی وابسته به آن ها، همواره برای برون رفت از بن و بست و بحران اقتصادی و سیاسی کنونی خود، به فکر اتخاذ سیاست ها و سناریوهای تازه ای هستند که احتمالا سناریوی بن لادن نیز بخشی از آن به حساب می آید. باید دید که در روزها و ماه های آینده چه اتفاقات مهمی روی خواهد داد؟

بدین ترتیب، سناریوی عملیات کماندوهای نیروهای ویژه ارتش آمریکا در پاکستان به محل سکونت بن لادن و کشتن او در مدت چهل دقیقه «بدون کوچک ترین اشتباهی» و انداختن جنازه او به دریا، ابهامات و پرسش های متعددی را بر انگیخته است.

اوسامه بن لادن، چند سال اخیر را در شهری گذرانده است که مقر بزرگ ترین دانشکده نظامی پاکستان و شماری از واحدهای ارتش آن است. خانه مسکونی بن لادن نیز تنها در چند صد متری این دانشکده نظامی قرار داشته است. اگر این مساله واقعیت داشته باشد آیا حضور چند ساله بن لادن در شهری نظامی که از تدابیر امنیتی شدیدی نیز برخوردار است؛ حتی گفته می شود پرواز بر فراز آن نیز ممنوع است می تواند بدون اطلاع و همکاری دولت آمریکا و دولت پاکستان و به دور از چشم عوامل سازمان سیا باشد؟ در چنین شرایطی، باید دید که در آینده نه چندان دور، وقایع بحرانی پاکستان و روابط و مناسبات آن با دولت آمریکا به کجا خواهد رسید؟!

اوباما و متحدانش در جهان، جنجالی که در «اجرای عدالت؟»، با سناریوی کشته شدن بن لادن راه انداخته اند، دور از واقعیت است. اوباما از کدام عدالت سخن می گوید؟ بن لادن، تروریست دست پروده آمریکا بود که با عملیات تروریستی این هیولای خود را از بین بردند. با خشونت و تروریسم، نمی توان آن ها از بین برد. دولت آمریکا و متحدانش که در راس بزرگ ترین ماشین تروریسم دولتى و جنگ و وحشت و ترور و اشغال گری در سطح جهانی قرار دارند و امروز وقیحانه و بی شرمانه خود را ناجیان اجرای «عدالت» معرفی می کنند، در حالی که دولت آمریکا و متحدانش، همواره در طول تاریخ، نه تنها عدالت و آزادی را برقرار نکرده اند، بلکه هر جای دنیا هم مردم شان علیه دولت های تحت حمایت آن ها به مبارزه برخاسته اند جنگ و کودتاهای خونینی راه انداخته اند. لابد کودتاهای آمریکای لاتین، خاورمیانه، ترکیه، ایران، جنگ ویتنام، اشغال عراق، افغانستان، اشغال فلسطین و… در جهت اجرای «عدالت» توسط سازمان سیا و غیره طراحی و اجرا شده اند؟! بنابراین، دولت های سرمایه داری و در راس همه دولت های پیشرفته صنعتی، عامل کودتاها، ترورها، جنگ ها و استثمارها و بی عدالتی در سطح بین المللی هستند. حتی در این سه دهه اخیر، دولت های غربی تمام سعی خود را به کار گرفته اند تا دستاوردهای کارگران و مردم آزاده کشورهای خود را پس بگیرند. اساسا، برقراری عدالت، آزادی، برابری و دمکراسی مستقیم، کار جنبش های اجتماعی چون جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانش جویی، نهادهای روشنفکران و هنرمندان مترقی و همه مردم ستم دیده و آزادی خواه است.

 

سه شنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ – دوم می ۲۰۱۱

ارسال دیدگاه