ناهید میرجاج: سایه هایی پشت دیوار کار

روز جهانی کار و کارگر است، شاید بد نباشد به خاطر داشته باشیم که سوای کارگرانی که کارشان دیده می شود، گروه های بزرگی از کارگران در جامعه هستند که در حاشیه و سایه وار کار می کنند و کارشان رسمیت ندارد و چون رسمیت ندارد،هیچ امتیازی هم مانند حق بیمه و بازنشستگی شامل حالشان نمی شود. از میان این گروههای بزرگ کارگران با حرفه های تعریف نشده، می خواهم در این مقاله به زنان و دخترانی بپردازم که یا به عنوان نظافتکار خانه ها کار می کنند و یا در خانه ها و کارگاه ها پای دار قالی و گلیم روز را شب می کنند.

“گلبهار در یک خانواده روستایی پرجمعیت به دنیا آمده است. یازده خواهر و برادر دارد که سه نفر از آنها در کودکی یا جوانی از دست رفته اند. از وقتی که دختر کوچکی بوده است، او را پای دار قالی نشانده بودند، به طوری که دستهایش را که نگاه می کنی، دو انگشت کج در آن می بینی، که چاقوی قالی بافی آنها را بریده و عصبش را تقریباً از کار انداخته است. روزها و سالهایی که پشت دار قالی نشسته ، و در انباری کم نور و آلوده به تارهای قالی گره زده، سلامتش را گرفته است. از کتکهایی که در کارگاه قالیبافی خورده ، از فحشهایی که شنیده ، چیز زیادی نمی گوید.شوهرش، از روستا به شهر آمده است برای کار اما سوغاتش برای خانه ی گلبهار، نه درآمد که اعتیاد بوده است.گلبهار از روستا رانده و در شهر مانده، باید کار کند تا بتواند خرج خود و دو بچه ی کوچکش را بدهد، گلبهار در خانه ها کار می کند، از این خانه به آن خانه”

روز جهانی کار و کارگر است، شاید بد نباشد به خاطر داشته باشیم که سوای کارگرانی که کارشان دیده می شود، گروه های بزرگی از کارگران در جامعه هستند که در حاشیه و سایه وار کار می کنند و کارشان رسمیت ندارد و چون رسمیت ندارد،هیچ امتیازی هم مانند حق بیمه و بازنشستگی شامل حالشان نمی شود. از میان این گروههای بزرگ کارگران با حرفه های تعریف نشده، می خواهم در این مقاله به زنان و دخترانی بپردازم که یا به عنوان نظافتکار خانه ها کار می کنند و یا در خانه ها و کارگاه ها پای دار قالی و گلیم روز را شب می کنند.

بسیاری از مردم می دانند که گروه هایی بزرگ از دختران و زنان در جامعه های روبه توسعه یا توسعه نیافته هستند که نه خودشان و نه کارشان دیده نمی شود، به این معنا که رسمیت ندارد. این ها همان گروه هایی هستند که کارهای تعریف نشده ای مانند نظافت خانگی را انجام می دهند. این گروه از زنان و دختران ، سایه وار در کنار ما زندگی می کنند، آثار کارشان را که پاگیزگی و آراستگی است، می بینیم، اما خودشان را نه. گاهی فکر می کنم این زنان و دختران موجوداتی هستند از جنس سایه که از پشت دیوارها می آیند و می روند. کمتر کسی هم پیدا می شود که به سرنوشت آنها علاقه ای نشان دهد. از باب مثال اگر قرار باشد در مورد این زنان و دختران و خصوصیات کار آنها و تعاملاتی که با صاحبکاران دارند، مقاله ای پیدا کنیم، در کتابخانه ها که بعید است چیزی پیدا شود، اما در در فضای اینترنتی نیز هرکسی به آسانی می تواند در کسری از ثانیه متوجه شود حداقل به زبان فارسی چیزی که درباره وضعیت مبهم کاری آنها باشد، پیدا نمی کنیم. همین کم دیدن و کم نوشتن دلیلی است بر این مدعا که آن ها سایه هایی هستند که از پشت دیوار جدایی ها می آیند، برای ساعاتی در کنار ما حضور پیدا می کنند. کارشان را که انجام دادند دوباره به همان طرف دیوار می روند دیواری که از پشت آن دیده نمی شوند. در این روزها که روز جهانی کارگر نزدیک است، دلم می خواهد با احترام به همه کارگران و گروههای کاری درباره این گروه زنان و دختران صبحت کنم، شاید تلنگری باشد، به خودمان. شاید کم کم عادت کنیم، این گروه های صنفی و انسانی را که هیچگونه نمود عمومی و حقوقی در جامعه ما ندارند، از پشت حصارهایی که آنها را از ما جدا کرده است، به متن بیاوریم. درباره حق بیمه و بازنشستگی و حقوق دیگر آنها گفتگو کنیم، شاید در آینده ای نه چندان دور آنها هم به عنوان گروههای صنفی در کنار دیگر کارگران به رسمیت شناخته شوند.

اگر به سابقه این گروه از زنان و دختران نگاهی بیندازیم، متوجه خواهیم شد که آنها امتداد همان کارگرانی هستند که سابق براین در خانه ها کار می کردند. یا در مقام رختشوی بودند یا دستشان آماده گره زدن بر دار قالی. برای مثال زمانی نه چندان دور در شهری مثل اصفهان انبوهی از صنایع دستی از قالی و قالیچه تا شال و ترمه و انواع پارچه های گلدوزی شده رنگارنگ در برابر مشتریان داخلی و جهانگردان خارجی باز می شد، بسته می شد، فروش می رفت و یا دوباره در قفسه های مغازه ها جای می گرفت بی آنکه کسی بپرسد که این کالاهای خوش بافت و خوش دوخت و خوش رنگ ساخته دست چه کسانی است؟جامعه علاقه ای به این چیزها نداشت. البته همه می دانستند که پشت این تولیدات رنگارنگ و زیبای صنایع دستی ، هزاران دختر و زن از جانشان مایه گذاشته اند، آنها که در دهات و آبادیهای اطراف اصفهان و خود اصفهان دور از دیده ها، سایه وار و خاموش کار می کنند. این موضوع البته از نگاه مردان و بعضی از زنان به خصوص زنان سالمندتر که روحیه محافظه کارانه تری داشتند، طوری نشان داده می شود که انگار زنان و دختران خلق شده اند که توی پستوها یا اطاق ها بنشینند و به همین شیوه کار کنند، و اگر کار نکنند، دنیا را فساد می گیرد. این فضاها اگر در کارگاه های محلی و روستایی باشد که بدتر از همه، جدای از تاریکی، آلوده و غیربهداشتی هم هستند . چه زنان و دخترانی که در این فضاها دچار سل و مریضی های دیگر نشدند و نمی شوند. پیدا کردن تاریخ دقیق برای این شکل از کار خانگی زنان و دختران سخت است. اما سخت تر از آن ذهنیت جامعه است. همیشه گفته می شود اگر این زنان و دختران کار نکنند، برای مردان خانه یا برای خودشان مزاحمت درست می کنند. در حقیقت حاصل کار آنها به ثروت تبدیل می شود و دستمزد آن توهین و تحقیری است که نثارشان می شود.

در همه این سالهایی که برجامعه ما گذشت، کمتر کسی از بیمه و حقوق کاری زنان گلیم باف ، قالیباف و کلاً همه زنان و دخترانی که در صنایع خانگی و صنایع دستی کار می کردند، سخنی گفت. آنها کار کردند، در پشت کار کمرشان خمیده شد، و جایشان را به نسلهای بعدی دادند تا مناسبات اجتماعی و اقتصادی کم کم به جایی رسیده است که متاسفانه به هزار دلیل و از جمله واردات بی رویه از چین و ماچین، همین صنایع بی چارچوب و قانون نیز از پا می افتند یا بسیاری از آنها تاکنون افتاده اند. با تغییر این مناسبات اجتماعی زنان و دختران قالیباف به حاشیه شهرها رانده شدند و سمت و سوی کارشان نیز عوض شد، اگر تا دیروز در بخش صنایع خانگی کار می کردند، کم کم در نقش نظافتچی خانه های شهری ظاهر شدند.

در آن دوره که آنها به کارهای سابق می پرداختند، حرف از بیمه و تامین اجتماعی و حق و حقوق و این چیزها نبود. گروهی از دختران و زنان که برده آقای خانه بودند به شکرانه نانی که سر سفره می خوردند باید کار می کردند، و گروهی هم که برای دیگران کار می کردند، در حقیقت مزدوری می کردند. مزدوری در فرهنگ ما ، تنها خرید نیروی کار نیست ، بلکه صاحب اختیار بودن جان و هستی کارگرهم هست. در این مورد چه داستانها در باره آزار و اذیت این کارگران از طرف بعضی از مردان صاحبکار نقل محافل خصوصی و خانه ها نشد. افسوس که این خاطرات جز موارد استثنایی جایی نوشته و ثبت نشده است که وضعیت این زنان و دختران را در آن روزگار برای نسلهای امروزی روشن سازد.

با این همه زمان گذشت و زندگی شهرنشینی بر زندگی دهقانی و روستایی غلبه کرد. شهرها بزرگتر شدند و این شهرهای بزرگتر نیاز به نیروی کار داشت. اگر تا قبل از این دوره ، در خانه اعیان و اشراف و حتی آدمهایی که دستشان به دهانشان می رسید، یکی دوتا نوکر و کلفت خانه زاد بود که در همان خانه به دنیا می آمدند و در همان خانه از دنیا می رفت، با ورود مناسبات جدید، دیگر کمتر خانه ای دیده می شد که دارای نوکر و کلفت باشد، از این دوره به بعد گروهی کارگر روزمزد جای این گروه از نوکرها و کلفتها را گرفتند. اگر در دوره قبل اربابی با نوکر و کلفت اش بدرفتاری می کرد، تا چهار خانه آن طرفتر در و همسایه می فهمیدند. اما در این دوره که کارگران روزمزد به خانه ها سرزیر شدند، آن مناسبات طولانی مدت و عمرانه جای خود را به مناسبات روزانه داد. یادم می آید که در بعضی خانه ها همیشه زنانی می آمدند که نقش ماشین رخت شویی امروزی را داشتند. روزی که قرار بود، این زنان کارشان را در کنار حوض و اگر زمستان بود، در زیرزمین ها شروع کنند، کوهی از رخت و لباس چرک کنار یکی دو طشت گرد می آمد و دستان این زنان بیچاره بود که از صبح تا غروب آفتاب براین رختها صابون می مالید و چنگ می زد تا در پایان ساعات کار با دستمزدی که در حد بخور و نمیر بود، راهی خانه خودشان شوند. این زنان تنها در خاطره های نسلهایی که دیگر جوان هم نیستند باقی مانده اند و دیگر هیچ. اگر قرار باشد، کسی به عنوان محقق به دنبال تصویرها و خاطراتی از زندگی این زنان باشد، نه آرشیوی وجود دارد و نه برای کسی اهمیت داشته است که از این زنان رختشوی چیزی برای نسلهای بعد تهیه کند. ما از کنار این زنان زحمتکش گذشتیم ، چون برای جامعه مرد سالار اهمیتی نداشت که به زندگی این زنان رسیدگی کند یا حتی آن را حداقل برای آیندگان ثبت کند. فرق آن دوران با این دوره در این بود که اگر برای مثال زنان رختشویمریض می شدند، و یک هفته سرکار نمی آمدند، صاحبخانه کسی را دنبال آنها می فرستاد و جویای احوالشان می شد، بسته به انسانیت و معرفت شان نیز اگر کمکی از دستشان برمی آمد مانند هزینه دارو و درمان برعهده می گرفتند. دراین مورد روابط کمی انسانی تر بود، چرا که روابط تا حدی شخصی تر بود و با نظام های هنجاری کارهای خیر می شد راه چاره ای هر چند نه طولانی و کارآمد برای آن درد یافت . البته امروز هم کسانی هستند که این روابط انسانی را با زنان کارگر روزمرد خود برقرار می کنند، اما بحث این نیست. بحث فراتر از این است. آیا روزی می رسد که جامعه ما این گروه بزرگ از دختران و زنان را از سایه درآورد و برای آنها حقی مانند حق بیمه قائل شود؟ حق بازنشستگی و از این دست که امید به زندگی و آینده را در آنها بیشتر می کند؟

به فرض که بخواهد چنین کاری صورت بگیرد، آیا آمارهای واقعی وجود دارد که چه جمعیتی از زنان و دختران خردسال تا نوجوان همچنان پشت دار قالی می نشیند و از چه حمایتهایی مانند قانون کار ، حق بیمه و بازنشستگی برخوردار هستند؟ چه امکاناتی برای رهایی دختران خردسال و نوجوان از این گونه کارها فراهم شده است یا در دست اقدام است؟ همه چیز مبهم است، تنها چیزی که روشن است، آن بافته و ساخته دستهای آنان است که در پشت ویترین قالی فروشیها و نمایشگاهها انسان را مجذوب آن همه زیبایی و هنر می کند. آیا آمارهای واقعی وجود دارد که چه تعداد از زنان در جامعه ما به کار روزمرد نظافت در خانه ها و شرکت های کوچک مشغول هستند؟ آیا موسسات یا سازمان های دولتی و غیردولتی مسئول بهبود وضعیت زندگی آنها وجود دارد؟ اگر یکی از این کارگران گرفتاری داشته باشد، باید به کجا مراجعه کند؟ مشخص است که چنین موسساتی در جامعه ما مسئولیت مشخصی در این زمینه ندارند. ممکن است که سازمانهایی مانند بهزیستی مسئولیت هایی محدود در این زمینه داشته باشند و به بخش کوچکی از این زنان به عناوینی مانند زنان سرپرست خانوار و غیره با شرط سنی و موانع ریز و درشت دیگری کمک کنند، اما این حمایتها حالت کلی و عمومی ندارد.

“گلبهار به روماتیسم مبتلاست که حاصل سال های متمادی قالی بافی است، بی پشت و پناهی او و زنان مانند او انتها ندارد، هرچه می گذرد، دردهای طاقت فرسای او بیشتر می شود. در حالی که همه متخصصان می گویند در مورد بیماری رماتیسم، استراحت عضلات و دوری از کارهای سخت بدنی شرط لازم و واجب برای بهبود بیمار است. اما او برای گذران زندگی خودش و فرزندانش چاره ای جز ادامه دادن ندارد، اما مقاومتش در هم می شکند، شهری که همه ی درها را به روی او بسته است را ترک می کند و با دو بچه نوجوان و یک شوهر معتاد و از کارافتاده به روستایشان باز می گردد، همان طور که سایه وار آمده بود، در قامت سایه ای شکسته تر به سوی سرنوشتی می رود که جامعه برایش در نظر گرفته است. مطمئن شده است که باید حمایتهای گسترده تری از او شود تا بتواند این وضع را ادامه دهد. اما کدام سازمان و دستگاه متولی این کار خواهد بود؟ هزاران زن از این دست سرنوشتی مشابه گلبهار دارند، هر کدام به یک نحو. آیا جامعه ما می خواهد همچنان چشم بر این گروه از زنان و دختران ببندد؟ آیا زمان آن نرسیده است که ما فعالین حقوق زنان کمی بیشتر به سایه ها و حاشیه ها بپردازیم؟”

—————————————–
منبع: تغییر برای برابری
http://www.we-change.org

ارسال دیدگاه