تقی روزبه: پیروزی مرد م مصر و نعمت “بی رهبر” بودن!

سرنگون ساختن مبارک توسط  انقلاب مردم مصر رویداد بزرگی است در منطقه استراتژیک، رانت خیز و استبداد زده خاورمیانه. رویدادی که بسیاری را بیاد فرار شاه در انقلاب بهمن که از قضا با سالگرد آن مصادف شده است می اندازد.

اکنون گسستی در یکی از مهمترین حلقات زنجیره نظم جهانی در منطقه و در میان کارگزاران وابسته به سرمایه جهانی بوجود آمده است. شاید خیلی ها فقدان نعمت “رهبری” را در این هنگامه بزرگ حلقه مفقوده انقلاب مصربه شمار آورند، گرچه ابر و باد و مه و خورشید  در کارند تا برای آنها رهبرانی مقبول به تراشند. با این همه احساس من در این رابطه چیز دیگری است. برای کسی که به مقایسه  واقعه امروز مصر با واقعه مشابه آن در ایران ۳۲ سال پیش می نشیند، آیا وجود بحران رهبری و فقدان رهبری چون خمینی نباید خوش آیند بشمار آید!؟
واقعیت اما چیست؟ اگر قرار بر رقابت در این زمین (مسابقه در رهبری) و گزین آن  و تفویض قدرت به آن باشد، بی شک این کارگران و زحمتکشان و بطور کلی مردم محرومند که بازنده خواهند بود و بر عکس این طبقات فرا دستند که برنده خواهند بود. فرودستان با قدم گذاشتن از وادی نکبت و فلاکت به وادی انقلاب و در هم شکستن طلسم نظم حاکم است که زنجیر از دست و پای می گسلند و با ورود به متن تاریخ، تجربه و آگاهی پیدا می کنند و در متن چنین فرایندی با تغییر شرایط حاکم برخود خویشتن را توانمند می سازند.

آنها همه چیز دارند ولی این ها  باید بوجود بیاورند و گرنه به نقد، جز نکبت و تباهی چیزی با خود ندارند. آری جهان نو باید ساخته شود (البته بر بستر زمینه ها و ظرفیت های بالقوه پیشروی موجود) و آنچه که وجود دارد متعلق به آنها نیست. از همین رو در مقایسه  این دو رویداد در همان گام نخست یک تفاوت بزرگ آشکار است: نداشتن “نعمت” رهبری ی هم چون خمینی در انقلاب مصر. توهم هم ذات پنداری توده های انقلابی آن زمان ایران با وی، او را از ماه برکشید و بر شانه خود نهاد و از آنجا به تخت قدرت نشاند که از شاه ستانده شده بود.
تفویض خویشتن خویش و گرانبهاترین گوهر یک انقلاب! و راست است که انقلاب از همان لحظه تهی گشت و نطفه فاجعه به تمامی بسته شد. در نتیجه مهمترین درس تجربه ناکام و شکست خورده مردم ایران باطل شدن این انگاره بود که دیو چو بیرون  رود فرشته درآید. انقلاب باید ساز و کارهای متناسب با ماهیت خود رهان خویش را  بوجود بیاورد وگر نه هر آنچه که هست متعلق به آنهاست و نه ما.

در مقایسه، نقش آفرینان و بازیگران اصلی در مصر جوانان و مردمی مرکب از کارگران و زنان و مردانی هستند دستکم فارغ از جادوی کیش رهبری  که از ماه پا برزمین نهاده باشد و مردمانی توده وار و افتاده در پیش پای او و نه هم چون کنشگرانی آزاد و همبسته که هم خطا می کنند و هم می آفرینند و این در مقایسه با تجربه ما آغاز بهتری است.

جنبش مردم مصر البته سخنگویان و تجمعات و سازمان یابی و هم آهنگ کنندگان و فعالین و… خود را دارد و باید هم بیش از اینها داشته باشد، اما گرانیگاه اصلی-در مقایسه نسبی- خود جنبش و شهروندان هستند و همه چیزهای دیگر به مثابه ساز و کارآن. به جای آنکه جنبش زائده و تابع ساز و کارخود باشد، بر عکس این  ساز و کارها هستند که باید تابع جنبش باشند. و چرا باید بجای تقویت یک جنبش خود رهان و خود گردان، که با توجه به بستر و زمینه های مساعد می تواند به مثابه تلاشی در راستای آلترناتیو مردمی خود را بیافریند، تن به قاعده بازی تدوین شده توسط نظام مستقر و سپردن قدرت و رهبری به دیگران داد؟ آری این بزرگترین آزمونی است که در برابر جنبش های مردم برای تحقق یک دموکراسی واقعی، و هر چه مستقیم تر و مشارکتی تر، قراردارد.
با این وجود هم اکنون تلاش شبانه روزی و بلاوقفه ای در مصر و کاخ سفید و در مقر سایر قدرت های بزرگ در جریان است، تا ماشین دولتی و نظام دست نخورده باقی به ماند و مردم را روانه  خانه های خود نمایند و از قضا فشار از بالا به مبارک برای استعفای هر چه زودتر با چنین هدفی صورت گرفت. انتقال قدرت و سپردن مسئولیت دوران انتقال دوران “آرامش” به ارتش مصر که دارای پیوند نزدیکی با دولت آمریکا و با طبقه حاکمه مصر است، هدفی جز حفظ نظام بدون مبارک را ندارد. و حال آنکه در واقعیت هنوز چیزی عوض نشده بجز آنکه سوراخی در ستون استبداد برای پیشروی بوجود آمده است.

بی تردید خلاء قدرت نمی تواند پایدار بماند و اگر توسط خود مردم و ارگانهای متعلق به آن ها در تمامی سطوح خرد و کلان در کارخانه ها، محلات، مدارس، و در هم شکستن همه نهادهای سرکوب و ماشین دولتی پرنشود، بطور اجتناب ناپذیر توسط همان طبقه سیاسی حاکم و یا سایر نیروهای ارتجاعی جاخوش کرده در صفوف اپوزیسیون پرخواهد شد. انقلاب برای ماندن ناگزیر است قدم به قدم به جلو برود و از طریق فشار از پائین، تمامی نقشه های معطوف به ترمیم و بازسازی ماشین ترک خورده را  خنثی کند. وگر نه دو مطالبه بنیادی نان و آزادی هم چنان دور از دسترس خواهد ماند.

یک جنبش ضد استبدادی-مطالباتی برای تعمیق و دست یابی به اهداف اصلی خود بطور اجتناب ناپذیر مستلزم درگیر شدن در سه حوزه است: در هم شکستن قدرت سیاسی و انحصاری طبقه حاکم و جایگزینی خود حکومتی به جای آن، مقابله با سیاست های سلطه طلبانه قدرت های امپریالیستی که این مستبدین در نقش کارگزاران آنها عمل می کنند و تغییر مناسبات اقتصادی مبتنی بر استثمار به  مناسباتی انسانی و برابری طلبانه. گرچه گام اول، با حمله بر دژ استبداد سیاسی و ایجاد شکاف در آن آغاز می شود اما در آن متوقف نمانده  و مبارزه به عرصه های دیگر هم کشیده می شود.

در مصر و منطقه اکنون سه گفتمان اصلی وجود دارند. گفتمان اول گفتمان حاکم است که با اندکی دستکاری و اصلاح در ماشین حکومتی موجود، در تلاش است که موقعیت متزلزل و ضربه خورده خود را تثبیت کند. گفتمان دوم اسلام سیاسی است که تلاش می کند با فریب و عوامفریبی جا پای خود را در قدرت سیاسی محکم نماید و بالأخره گفتمان نان و آزادی و برابری اجتماعی  است. گفتمان اخیر گرچه از پایگاه اجتماعی عظیمی، اکثریت بزرگ کارگران و جوانان و زنانی که علیه سرکوب سیاسی و اقتصادی (سیاستهای ویرانگرانه نئولیبرالیستی) و برای برقراری عمیق ترین دموکراسی برخاسته اند برخوردار است، اما در عین حال از شکاف بزرگ بین این واقعیت اجتماعی و گفتمان متعلق به آن در رنج است.
گفتمانی که هم باید شفاف تر شود و هم در پیوند تنگاتنگ با جنبش  در سازمان یابی پایگاه اجتماعی خود بکوشد. شکافی که می تواند هم مورد سوء استفاده گفتمان های دیگر قرار گیرد و هم می تواند  در سایه بهار آزادی برآمده از انقلاب و تجربه زنده  توده ها و همبستگی با سایر مردم منطقه (از جمله انتقال تجربه حکومت نوع مذهبی در ایران) و نیز تجارب سایر کشورهای جهان پر شود.

در این راستا همکاری و ایجاد یک جبهه عملی و متحد همه نیروهای متعلق به این گفتمان صرفنظر از تفاوت ها و اختلافات موجود، حول اشتراکات و منافع عمومی این گفتمان و در برابر سایر گفتمان ها و با مشارکت وسیع در دیالوگ توده ای، بدور از بیماری متداول فرقه گرائی، از اهمیت مبرمی برخوردار است.
در این میان بی تردید جمهوری اسلامی نیز -که در فقدان رهبری ی چون خمینی در مصر می سوزد- از امواج سونامی جنبش ضداستبدادی در منطقه و در یکی از مهمترین حلقات استراتژیک آن در امان نیست. چرا که امواج بحرکت در آمده یک جنبش بزرگ ضد استبدادی، برای مردمان دیگری از همان منطقه  که خود با استبدادی حتی هارتر و از از نوع مذهبی درگیرند، بسی الهام بخش است. تأثیر متقابل تحولات رهائی بخش در ایران و مصر در یکدیگر از دیرباز از زمان مصدق و جمال عبدالناصر و انقلاب بهمن ۵۷ و جنبش اعتراضی سال ۸۸ شناخته شده است و هیچ کس نمی تواند جلوی آن را بگیرد. چنانکه در طی همین مدت کوتاه اخیر شاهد چشمه هائی از این نوع  تأثیرپذیری در هر دو سو هستیم.

رؤیای خاورمیانه اسلامی در نزد دولتمردان حاکم بر ایران،در حکم  پنبه دانه ای است که شتر آن را در خواب می بیند. غافل از آنکه این  شتر در همان میدان تحریر قاهره پی شد و از پای در آمد!
پیام همبستگی جوانان مصری در میدان آزادی، قلب طپنده انقلاب مصر خطاب به جوانان ایرانی و ابراز همبستگی متقابل شاهد گویائی بر آن است.

۲۰۱۱-۰۲-۱۲  ۸۹-۱۱-۲۳  تقی روزبه
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

ارسال دیدگاه