تقی روزبه: تحولات منطقه و نگاهی به سه رویکرد کوچک وعبرت آموز!

امواج جنبش مردم تونس و مصر بی تردید منطقه را به لرزه افکنده  و در عین حال  بسیاری را غافگیر ساخته است و در همین رابطه روز سه شنبه (و نه فقط روز سه شنبه) تظاهرات میلیونی مردم مصر تمامی رویدادهای جهان را تحت الشعاع خود قرار داده بود. در این میان سایت خبری گویا که ظاهرا یکی از این غافلگیر شدگان است نتوانست  واکنشی بهتر از حذف صورت مساله، یعنی سکوت کامل در برابر این رویداد که برای یک رسانه خبری معنائی جز سانسور واقعیت ها ندارد از خود نشان بدهد.
رویداد اول:
خبرنامه گویا و سانسور کامل جنبش میلیونی مردم مصر
امواج جنبش مردم تونس و مصر بی تردید منطقه را به لرزه افکنده  و در عین حال  بسیاری را غافگیر ساخته است و در همین رابطه روز سه شنبه (و نه فقط روز سه شنبه) تظاهرات میلیونی مردم مصر تمامی رویدادهای جهان را تحت الشعاع خود قرار داده بود. در این میان سایت خبری گویا که ظاهرا یکی از این غافلگیر شدگان است نتوانست  واکنشی بهتر از حذف صورت مساله، یعنی سکوت کامل در برابر این رویداد که برای یک رسانه خبری معنائی جز سانسور واقعیت ها ندارد از خود نشان بدهد.
واکنشی  براستی مضحک و رسوا برای یک سایت خبری روزانه. بدیهی است که در اهمیت جهانی چنین رویدادی کسی نمی توانست تردید داشته باشد و باین بهانه و یا احیانا اولویت های دیگر از درج آن در یک خبرنامه روزانه امتناع نماید. چنین سکوتی البته بی حکمت نیست و از قضا حکمت بالغه ای هم در آن نهفته است.

مساله اصلی آن است که ظاهرا کاراکتر انقلابی و جوش و خروش خیابانی این جنبش ها و راه و روشی که برای پائین کشیدن مستبدین حاکم  بر منطقه در پیش گرفته اند به مذاق آقایان خوش نیامده و در چهارچوب منش، تاکتیک  و استراتژی مورد نظر آنها و از جمله مبارزات مدنی و درون سیستمی اشان نمی گنجد. با این وجود بسیار شگفت انگیز است که یک سایت خبری-سیاسی باین بهانه بخواهد به سانسور کامل بزرگترین و تکان دهنده ترین واقعه منطقه و جهان مبادرت ورزد.
این حد از تنگ نظری برای یک سایت خبری ولو آنکه با آن کاملا هم مخالف باشد باور نکردنی است ولی متاسفانه واقعیت دارد و نشان دهنده آنست که چه پرده ضخیمی باید در مقابل اندیشه و چشمان گردانندگان چنین رسانه ای وجود داشته باشد. کسی که اخبار ۲۴ ساعته روز سه شنبه دراین خبرنامه را مرور کند و نگاهی هم به سایر سایت ها و رسانه های جهان و حتی وبلاگ نویسان بیاندازد، که درآن بقول یکی از رسانه ها پیامشان بهمدیگر این بود که “امروز همه ما مصری هستیم”، فکرمی کند که امروز حتما  گردانندگان این سایت در کره دیگری تشریف دارند و اخبار سایتشان هم ربطی  به تحولات جهانی که ما در آن زندگی می کنیم ندارد.

و این در حالی است که تمامی رسانه های معتبرجهان صرفنظر از گرایشهای سیاسی خود (ولو صد در صد مخالف با آن) به صورت فوق العاده  و لحظه به لحظه مشغول بازتاب دادن و رله کردن تظاهرات چند میلیونی مردم مصر علیه استبداد بوده اند. بنابر این پوشش خبری دادن به این مهمترین واقعه که مورد توجه شهروندان ایرانی نیز بود و در سرنوشت منطقه و از جمله ایران و جنبش ایران هم بی تأثیرنیست، نمی تواند ربطی به موافق و مخالف بودن یک خبرنامه با آن داشته باشد.
البته کسی انتظار ندارد وقتی، کسی و جریانی از چیزی خوشش نمی آید خود را در شادمانی حاصل از موفقیت برگزاری یک اعتصاب چند ملیونی علیه  یک حکومت مستبد سهیم بداند. ولی سانسور خبر (آنهم سانسور مطلق) چرا؟
چنین رویکردی با کدام یک از موازین یک رسانه حرفه ای خوانائی دارد؟ در واقع سانسور خبری با چنین اهمیت جهانی را باید بی اعتنائی به واقعیت های عینی  و فراتر از آن دهن کجی  یک رسانه خبری و گردانندگان آن به خوانندگان و مخاطبان خود دانست. هم چنانکه پای بندی آنها را به قواعد اولیه روزنامه نگاری و حتی موازین اولیه دموکراتیک کاملا بزیرسؤال می برد.

معلوم نیست حضراتی که در مقابل چشم خوانندگان خود این گونه به کاهدان می زنند، اگر خدای ناکرده  آب بیشتری برای شنا پیدا کنند و روزی روزگاری بر مقدرات مردمی تکیه بزنند چه خواهند کرد. سایت خبری  وظیفه اصلی اش –در حد وسع خود- اطلاع رسانی است و اگر قادر نباشد این کار را فارغ از گرایشات و تمایلات خود بازتاب دهد در واقع به عنوان یک رسانه خبری دست به ترور واقعیت ها زده است،که نامی جز تروریسم رسانه ای ندارد.
البته واقعیت این است که  چنین برخوردی تا این حد شگفت انگیز بدون پیش زمینه ها و جهت گیری قبلی نبوده و یک باره از آسمان نیامده است. بر عکس بتدریج در طی سالهای اخیر شکل گرفته و این خبرنامه را بیش از پیش به کلوپ یک یک گرایش و تیول یک نحله معین درآورده است. بطوری که اکنون مدتهاست که همان اندک تسامح و مدارائی را که در گذشته در درج محدود مواضع دگراندیشان داشت دیگر مدتهاست که از دست داده و اساسا و بجز موارد استثنائی به ارگان و تریبون یک گرایش معین و بازتاب دهنده سایه و روشن های محدوده همین گرایش تبدیل شده است. اما مساله اصلی در اینجا  گسترش دامنه این تنگ نظری به حیطه درج اخبار و سانسور مهمترین رویداد منطقه و جهان است.
*****

رویداد دوم:
اما درجهتی مخالف با سایت گویانیوز، سایت اخبار روز است که آنهم همواره حامل گرایش معین و معطوف به اصلاح طلبان وجنبش سبز بوده و البته هنوز هم هست.

سایت مزبور پس از گذشت یک ماه  از فرار بن علی و تداوم جنبش تونس و مصرتحت تأثیراین رویدادها و بازتاب آن در میان جوانان و فعالین جنبش ایران، در سرمقاله کوتاهی  تحت عنوان کمی جدی تر باشیم، به تأثیرات متقابل جنبش تونس و مصر در منطقه پرداخته و چنین نوشته است:
“این روزها جهان دارد تجربه  بزرگی را پشت سر می گذارد، تجربه ای که ما مدت هاست با آن بیگانه شده ایم و به عبارت بهتر ما را با آن بیگانه کرده اند. این تجربه ای است از اصلاحات بی مرز، تجربه ای از انقلاب، از رادیکالیسم، از بیشتر خواستن و نترسیدن، از پیش رفتن و خط قرمزهای رسمی را شکستن. تجربه ای متفاوت از تلاشی که ما از سال ۷۶ تا به امروز مشغول آن بوده ایم. یعنی تجربه ی اصلاح از درون، در شرایطی که تصمیم گیرندگان و حاکمان نه اصلاحات را می خواهند و نه به آن تن می دهند”.

البته اگرچنین رویکردی را بتوان جدی و غیر موسمی تلقی کرد و فراتر از موضع فردی، باید آن را بطلان همه آنچه دانست که درطی این ۳۲ سال توسط این جریان و یا سازمان اکثریت چه در دور اول و چه در دوره ۸ ساله اصلاح  طلبان و چه در دوره سوم و موسوم به جنبش سبز پراتیک شده است.
آیا چنین رویکردی نشانه هائی از فراتر رفتن از مواضع مرسوم و جاری این جریان را دربردارد؟!. اگربخواهد چنین باشد و اگر نخواهد موسمی بماند طبعا باید به یک نقدجدی و واقعی از عملکرد گذشته و تأثیرات مخرب آن فرا بروید وگر نه بی ریشه خواهد ماند و بجای پیشروی همراه با واقعیت های تاریخی و رو بجلوی تحولات بزرگ جهان، هم چون عمق و دامنه امواج یک فنجان آب خواهد بود که فرو خواهد نشست.
بدیهی است که درچنان وضعی تنها مواضع بازوبی مهار افرادی هم چون فرخ نگهدارها خواهد بود که دامنه کنش ها و واکنش های متقابل آنها را رقم خواهد زد. از این رو با توجه به ریشه دار بودن رویکرد همزیستی با قدرت های حاکم در این جریان، باید منتظر آینده بود. چه بسا بادهای تازه ای که  درشرق میانه وزیدن گرفته است، بذرهای جدیدی را بیافشاند.

رویداد سوم:
۳- در همان خبرنامه گویا پیام عده ای دیگر از اصحاب اصلاح طلب تحت عنوان پیام گروهی از فعالان سیاسی  پیرامون مرگ داریوش همایون و تسلیت به خانواده اش را شاهدبودیم*۱، که نگاهی به مفاد آن چشمه دیگری از انحطاط دموکراسی در نزد امضاء کنندگان را به نمایش می گذارد. البته مساله بر سر تسلیت به بازماندگان وی نیست. مرگ هیچ انسانی آنهم در موقعیت اپوزیسیون و تبعید شدگی نمی تواند برای کسی دلچسب باشد. هم چنین مساله بر سر نقش او در حرفه روزنامه نگاری و امثال آنهم نیست. اما مساله بر سر تبدیل این گونه تسلیت ها و ابراز تأثرها، به تبلیغ رویکردهای سیاسی و اتخاذ مواضع غیر اصولی در قالب آن است. انسان مات و مبهوت می ماند که براستی نرخ آزادگی و دموکراسی در بازار مگر چند است که امضاء کنندگان چنین ارزان فروشی کرده اند!.

آنها دراین پیام خود صرفا به تسلیت و ابراز همدری بسنده نکرده اند بلکه خواسته اند از مواضع و ریکردهای ولو شکست خورده اشان در مورد اصلاح رژیم اسلامی  و نظایر آن دفاع کنند. ستایش آنان از داریوش همایون نیز نه مثلا بخاطر تلاش تا دم مرگ او برای پیشبرد عقایدش و حتی مبارزه برای “دموکراسی” و یا برافراشتن پرچم “مشروطه سلطنتی” در برابر شاه الهی ها، بلکه به خاطر جهت گیری های رو  به سوی جمهوری اسلامی  و نزدیک شدنش  به جنبش”سبز” و میهن پرستی و “ترویج اعتدال در گفتمان سیاسی و مبارزه مدنی” و امثال آن است که این اقایان را خوش آمده است و نه هیچ چیز دیگر. چنانکه در پیامشان او را با عباراتی چون “ره جست های بشر دوستانه” و اینکه “گفتار و رفتار او در سال های اخیر با صدا و جنبش درون ایران و سایر آزادیخواهان ایران همآهنگ بود” مورد تحسین قرار داده اند و جالب تر از همه اینکه او کسی بود که “به شعارکسب قدرت به هرقیمت نه گفت”.

باخواندن چنین توصیفاتی آدمی مات و مبهوت می ماندکه این اقایان که روزنامه نگار و تاریخدان و.. نیز در میان آنها یافت می شود، آیا این گونه لفاظی ها را به رسم تعارف بکار گرفته اند یا در پس ابراز تأسف به تبلیغ و ترویج اهداف معینی پرداخته اند؟
نمی گویم ای کاش این آقایان  لازم بود برای آنکه به تحریف تاریخ نپردازند یک بار دیگر با دقت و مسئولیت بیشتری به تاریخچه و عملکرد چندین دهه وی مراجعه می کردند.
چنین انتظاری از آنها نمی رود اما  کافی بود که قبل از پرداختن به عبارت پردازی های تو خالی به گفتگوی بی بی سی با وی که از قضا دقیقا مربوط به همین حیطه هاست و مهمتر از آن بازتاب دهنده آخرین مواضع وی است، مراجعه می کردند تا نادرست و کاذب بودن همه این ادعاها را بخوبی دریابند. در این گفتگو به روشنی معلوم میشود که او هم چنان تا دم آخر بر انتقاد خود از شاه مبنی بر عدم قاطعیتش در سرکوب به موقع جنبش اعتراضی مردم استوار مانده است.

او معتقد است که اگر شاه، پنچ شش ماه جلوتر، مثلا در ماههای آبان و آذر و…. به سرکوب قاطع مردم می پرداخت، مثلا چند هزار نفر را می کشت، آن انقلاب اتفاق نمی افتاد (قاعدتا ترجمان چنین توصیه ای اگر امروز هم بخواهد مثلا در مصر پیاده شود، توصیه به سرکوب قاطع تر توسط دیکتاتور مصر خواهد بود!). او حتی در برابر یکه خوردن مصاحبه کننده بی بی سی از این پاسخ و تکرار سخن وی که شاه باید سرکوب می کرد؟! بر نظرخویش پافشاری می کند.
خوب، با چنین وضعی بیش از آنکه نیازی به روشن کردن مواضع آقای داریوش همایون نسبت به دموکراسی وجود داشته باشد که، بقدر کافی روشن بوده است، دموکراسی و میزان باور واقعی پیام دهندگان به دموکراسی روشن می شود. در همان گفتگو در جای دیگری از او سؤال می شود (نقل به معنا) که چرا علیرغم آنکه در شرایطی که  زمنیه را برای رشد دموکراسی مناسب می دانستید و سالها بیرون از سیستم فعالیت می کردید، به درون قدرت و درون سیستم (کابینه دولت) رفتید و کاری هم نتوانستید بکنید؟ در پاسخ باین سؤال هم او از این کار و عملکرد خود دفاع می کند. حال با چنین وضعی ادعای آقایان پیام دهنده مبنی  بر “نه” گفتن وی به قدرت معلوم نیست بر اساس کدام تجربه و آزمون داریوش همایون استوار است؟ مگر آنکه در تبعید هم باو پیشنهاد مشارکت در قدرت توسط جمهوری اسلامی و یا یک قدرت مستقر دیگر (؟) شده باشد که ما از آن بی خبرباشیم!

به گمان من بهتر بود به همان ابراز تسلیت و همدردی انسانی بسنده می شد و از ارزان فروشی و تحریف تاریخ اجتناب می گردید. چرا که قرار دادن هر کس در جایگاه واقعی خود “روح” زندگان و مردگان را کمتر می آزارد.

http://news.gooya.com/politics/archives/2011/02/117009.php 1-*

2011-02-03—۸۹-۱۱-۱۴  تقی روزبه
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

ارسال دیدگاه