هلمت احمدیان: جمهوری کشتار و خون!

رژیم جمهوری اسلامی ایران، زورگویی و خشونت را آنچنان با قوانین ارتجاعی اش نهادینه کرده است که ساده ترین و قابل فهم ترین تعریفی که می توان از آن بدست داد، چیزی جز جمهوری خون و کشتار و جنایات نیست. بستن شمشیر از رو در مقابل مردم عدالت خواه و زجر دیده، امری تازه برای این رژیم نیست و قدمتی به درازای عمر ننگینش دارد.
در طی روزهای اخیر رژیم جمهوری اسلامی دست کم ده حکم اعدام را اجرا، صادر یا درخواست کرده است. این بازی خون و جنون رژیم قتل و جنایت، هنگامی دوباره سر بر می آورد که رژیم آشکارا برای اجرای برنامه حذف یارانه ها، که در واقع حمله به نان و سفره مردم محروم  در بی سابقه ترین ابعادش است، نیروهای سرکوبگرش را در میادین شهرها و مراکز تجمع و خرید مردم در حالت آماده باش کاشته است. رژیم برای حفظ و بقای خودش و برای فرعی کردن اذهان مردم از دردهای اصلی تر و عمیق تر، که ایران را به زندانی بزرگ، محروم و تنگدست برای اکثریت ساکنانش تبدیل کرده است، دوباره به تنها ابزار بقایش یعنی قتل و ترور و اعدام روی آورده است.

رژیم جمهوری اسلامی ایران، زورگویی و خشونت را آنچنان با قوانین ارتجاعی اش نهادینه کرده است که ساده ترین و قابل فهم ترین تعریفی که می توان از آن بدست داد، چیزی جز جمهوری خون و کشتار و جنایات نیست. بستن شمشیر از رو در مقابل مردم عدالت خواه و زجر دیده، امری تازه برای این رژیم نیست و قدمتی به درازای عمر ننگینش دارد. تاریخ جمهوری اسلامی ایران از ابتدا تاکنون با خون و کشتار و ترور و اعدام مخالفین عجین است. این کارنامه از قتل های هزاران زندانی در تابستان ۶۰ و ۶۷ گرفته تا اعدام های فردی و غافلگیرانه روزهای اخیر را در بر می گیرد. قتل و اعدام در ملاء عام  یا مخفیانه، فردی یا زنجیره ای، در درون یا برون مرزها، با  همه نوسان و افت و خیزهایش، به منظور حفظ و بقای حاکمیت بر مردم صورت گرفته و به عبارتی عصای دست تاکنونی رژیم برای سر پا ایستادن و راه رفتنش بوده است و تداوم آن هم برای آنها در ادامه امید به همین کارکرد صورت می گیرد.

اگر این مشخصه یعنی اتکا به زور، کمابیش در سه دهه عمر ننگین این رژیم برایش کارآیی داشته است، اکنون بیش از هر زمانی کارآیی اش را از دست داده است و حتی در غالب موارد به عکس خود تبدیل شده است. ابزار سرکوب علیرغم  حداکثر استفاده ای که این رژیم از آن کرده است، دیگر نمی تواند حتی کارکرد نسبی گذشته را برایش داشته باشد. اوضاع فرق کرده است. در جهان بهم پیوسته و عدالت خواه امروز، پرداخت هزینه ای که رژیم برای هر قتل و جنایتی که  مرتکب می شود، بمراتب بیشتر و سنگین تر از “خیر و استفاده ای” است که در پناه این دریدگی اش  می برد.اگر این حقیقتی است که سرکوب، ابزاری برای بقا و ادامه عمر این رژیم در طول عمرش بوده است و از جمله در تابستان های خونین ۶۰ و ۶۷ رژیم هزاران نفر از زندانیان سیاسی و عقیدتی را در خفا اعدام کرد و با از بین بردن یک نسل از مبارزان کوشید  بر  تپه هایی از اجساد قربانیان، جامعه را به سکون کشاند، اما دیدیم که این سکون دوباره موج گرفت و جامعه ساکت نشد و اینک تریبونالی بین المللی برای تشکیل یک دادگاه بین المللی برای سران این جنایات در جریان است.

اگر وزارت اطلاعات رژیم جوخه های مرگ و ترورش را به شکار دگراندیشان و چهره های سرشناس معترض و مخالف گماشت و زنجیره ای از قتل های سیاسی را رقم زد، اما فعالین و چهره های جنبش های اجتماعی  در  ایران مرعوب این جنایات نشدند و کماکان گفتند و نوشتند و جامعه مترصد فرصتی دیگر ساکت نماند.اگر جوخه های ترور سپاه و اطلاعات به کمک سفارتخانه و مراکز جاسوسی رژیم در برون مرزها به شکار مخالفین پرداخت و دهها قتل فجیع  بر کارنامه جنایات رژیم افزوده شد، اما هیچ فعال و مبارزی که در تبعید بسر می برد ساکت نشد و هر روز سفارت خانه ها و کنسولگری های این رژیم در اقصی نقاط جهان مورد تعرض فعالین سیاسی قرار گرفت و می گیرد.همه این جنایات در کنار صدها و هزاران مورد زندان و شکنجه و تبعید و اذیت و آزار فعالین جنبش های اجتماعی هر کدام، اگر چه فضای تنفسی و موقتی دوباره برای رژیم خریدند و برای برهه هایی مردم معترض را محتاط کردند، اما جامعه ساکت نماند و همانگونه که دیدیم در سالی که گذشت مردم در پرتو فرصت های بوجود آمده، بر علیه رژیم دیکتاتور و سرمایه داری جمهوری اسلامی دوباره بپا خاستند و زمین زیر پای صاحبان قدرت را به لرزه انداختند.زمانی این رژیم، هزار به هزار را به در می آوریخت و سالها بعدش هم نمی گذاشت که حتی بستگان قربانیان از سرنوشت فرزاندن قربانی شان به دقیقی با خبر گردند، اکنون با کیس ها و پرونده های ساختگی ای که در زیر شکنجه و فشار بر زندانی بهم  می بافد، با سر و صدا و جار و جنجال به مردم آزاده اعلام می کند که جان فرزندانتان را می گیریم.

فعالین کارگری را که برای حقوق حقه کارگران محروم این جامعه مبارزه می کنند دستگیر و در بند می کند، فعالین تشکل های توده ای و مدنی را که بصورت علنی فعالیت می کنند، به بهانه های واهی به بند می کشد، تا بقول خودش از رهگذر این رویه های رنگ باخته، زورگویی و قدرقدرتی خود را به دیگران بباوراند، در حالیکه نه تنها این روش ها و اقدامات صداها را خاموش نساخته، بلکه بلافاصله هر یک از این دستگیرشدگان به چهره ها و اسطوره های مبارزاتی در سطح جهان تبدیل شده اند. چهره ها و صداهایی که خاموش گردیده اند، در صدها و هزاران چهره و صدا معترض دیگر دوباره رنگ و صدا گرفته اند و  پژواک این صداها در وسیع ترین شکل خود ابعادی جهانی بخود گرفته است. امروز مردم آشکارا و رودررو نه فقط سیاست های این رژیم، بلکه کل موجودیتش را به مبارزه می طلبند. رژیم نتوانسته مردم را مرعوب سازد و از اعتراض و مبارزه در اشکال مختلف بازشان دارد.جمهوری اسلامی مترسک هیبت هیولایی خود را به اعدام زندانیان سیاسی و عقیدتی، محدود  نساخته و  می خواهد حتی از مجازات در ملاء عام “مجرمان عادی” که قربانیان نظام فاسد سرمایه داری جمهوری اسلامی هستند، نیز بهره برداری سیاسی کند. آنها را دسته دسته با بانگ الله و اکبر در میدان شهرها به دار می آویزد و از روی جرثقیل آویزانشان می کنند، تصاویر اعدام و به دار آویختن قربانیان را در روزنامه و مطبوعاتش وسیعا پخش می کند، تا بقول خودشان درس عبرت برای دیگران بشوند. در حالیکه همگان می دانند  تهدید “درس عبرت” برای قاچاقچیان گردن کلفت مواد مخدر که غالبا  دست در دست و در پناه ماموران رژیم به ثروت اندوزی مشغولند، نیست، بلکه به مردم معترضی است که کل نظام فاسد و انگلی جمهوری اسلامی را نشانه گرفته اند. رژیم از رهگذر این توحش قرون وسطایی اش می خواهد که سایه ترس و رعب و وحشت را همواره بر سر جامعه ملتهب و آبستن خیزش های بزرگ  حفظ کند. امری که هر روز بی خاصیت تر می گردد. شکل جنایت پیشگی رژیم در دور اخیر، قبل از اینکه قدرقدرتی او را برساند، نشان زبونیش است. رژیم اعدام ها  را برای زهر چشم گرفتن از توده های عدالت خواه و آزاده مردم بصورت ایذایی به اجرا در می آورد.

از اجرای حکم سکینه آشتیانی به علت مخالفت افکار عمومی جهانی عقب می نشیند و انتقام این عقب نشینی را از شهلا جاهد می گیرد. از حکم اعدام اعلام شده حبیب الله لطیفی به دلیل اعتراضات وسیعی که بلافاصله در داخل و خارج شکل گرفت عقب می نشیند، ولی دو زندانی سیاسی یا به قول خودش امنیتی را، در خفا و بدون اعلام قبلی اعدام می کند. جلادان رژیم مترصد فرصتی هستند که درندگی شان را بر علیه حبیب  و زندانیان سیاسی و عقیدتی ای که حکم اعدام گرفته اند در فرصتی دیگر به اجرا درآورند، در حالیکه نیک می دانند این شبیخون های وحشیانه به انسان هایی که غالب آنها سالهاست در زندان های رژیم بسر می برند، همانگونه که در مورد فرزاد کمانگر  و یارانش رعب و وحشتی نیافرید، بلکه موجب نفرت و خشم و اعتراض بیشتر توده های آزادیخواه گردید و اعتصاب عمومی مردم در کردستان را بدنبال داشت.اوضاع جامعه ایران فرق کرده است. توازن قوا در جامعه ایران مدتهاست بهم خورده است. سالهای ارعاب و ترس سپری شده است. نه رژیم جمهوری اسلامی توانایی تکرار تبهکاری ها و جنایات فاشیتسی دهه شصت را دارد و نه کارگران و زحمتکشان و مردم مترصد فرصت، صبوری گذشته را دارند. ما اینک بار دیگر در کارزای قدرتمند و متحدانه بر علیه یکی از سفاک ترین رژیم های عصر حاصر قرار داریم. ما می دانیم که رژیم در برابر مردم متحد و هماهنگ زمین گیر و ناتوان است. این را در همین یکی دو سال اخیر در شکل اعتراضات و مبارزات شکوهمند تجربه کرده ایم.  ما باید با رزمی متحد و یکپارجه بار دیگر به رژیم این واقعیت را بفهمانیم که شبیخون های جلادانش به عزیزان در بند ما هزینه های سنگینی برایش بهمراه خواهد آورد. آزادی بی قید و شرط فعالین کارگری دربند و کلیه انسان های  مبارزی که به جرم اعتراض علیه فلاکت اقتصادی و ستمگری های موجود علیه هم طبقه ای هایشان مبارزه کرده اند، آزادی بی قید و شرط انسان هایی که بر علیه ستمگری ها و تبعیضات مختلف و برای آزادی های سیاسی و اجتماعی مبارزه کرده اند، امری است که ما تا تحقق آن از پای نمی نشینیم. تحقق این امر در اوضاع و احوال کنونی جامعه ایران و پشتیبانی جهانی ای که این رزم دارد، مقدور و ممکن است.احکام جنایتکارانه اعدام، که قتل دولتی است باید لغو گردد و دست جمهوری خون و کشتار باید از این تعرضات جبونانه کوتاه گردد و این امر با عزم و اراده توده های کارگر و زحمتکش، با عزم و اراده فعالین و پیشروان جنبش های اجتماعی، با تلاش و مبارزه مشترک و یکپارجه نیروها و احزاب و گروه های مترقی، آزادیخواه و کمونیست در سراسر جهان ممکن است. “مردم متحد هرگز شکست نخواهد خورد”!

ارسال دیدگاه