به سایت لج ور خوش آمدید

LAJVAR

 

کارگران    کودکان     زنان    هنر و ادبیات     لطیفه    تصاویر     کامپیوتر     سایت های دیگر

اخبار روز از پیک ایران     خلاصه اخبار رادیو فردا    خارجی     آرشیو      صفحه نخست

 ______________________________________________________________

چندگانگي گروهها و فعالين امور زنان در ايران

دکتر ژاله شادي طلب

9/18/2004

• مؤلفه هاي اصلي جنبش هاي اجتماعي بطور كلي از نظر شما چيست و مشخصا در مورد جنبش زنان آيا همين مؤلفه ها را صادق مي دانيد؟
 
در نگاه به جنبشها بطور كلي دو نوع ديدگاه وجود دارد، يك ديدگاه در تعريف جنبش معيارهايي در نظر دارد و مطابق آن معيارها تعيين مي كند كه يك جريان، جنبش هست يا نيست. به عنوان مثال جنبش بايد سازماندهي شده باشد، هدف مشخص داشته باشد، دشمن آن تعريف شود، رهبري متمركز داشته باشد و ... . معمولا در ادبيات كلاسيك جامعه شناسي اين معيارها مطرح است و بر اساس همين معيارها است كه تيپولوژي جنبشها تفاوت دارد، يعني در طبقه بندي با هم فرق دارند. در مقابل اين ديدگاه (كلاسيك) كه جنبش را نظام يافته و شكل گرفته مي بيند، ديدگاه ديگري (مدرن) وجود دارد كه جديدتر است و معتقد است كه جنبشها چيزي نيستند جز حركتهايي كه در طي زمان و تجربه ساخته مي شوند و شكل مي گيرند؛ يعني در طي زمان خود را بازتعريف مي كنند و در نتيجه ما نمي توانيم از يك مقطع زماني به عنوان جنبش صحبت كنيم بلكه بايد درباره يك پروسه (فرايند)، بعنوان جنبش بحث كنيم. با توجه به اين دو ديدگاه ممكن است نگرش ما نسبت به واقعيت تفاوت داشته باشد، مثلا از منظر يك ديدگاه جنبش وجود دارد ولي از نظر ديدگاه ديگر خير و بالعكس. يعني با در نظر گرفتن ديدگاه مدرن شايد تنها يك حركت اعتراضي جنبش باشد ولي در نگاه كلاسيك اين حركت جنبش تلقي نشود و يا از منظر كلاسيك يك نهاد شكل گرفته جنبش محسوب شود ولي با نگاه مدرن اينطور نباشد. در واقع در نگاه كلاسيك، «حركت اعتراضي»، تنها بعنوان هسته اوليه شكل گيري جنبش درنظر گرفته مي شود و نه خودِ جنبش، در حالي كه در نگاه جديد، جنبش، همين حركت اعتراضي است. نگاه كلاسيك، قديمي تر و سنتي تر است و در واقع نگاه جامعه شناختي آن كلاسيك است كه تحت تاثير جنبشهاي اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم مي باشد. بيشتر مباني آن متاثر از ايدئولوژي ماركسيستي و جنبشهاي كارگري است. در مقابل نگاه مدرن، كم سابقه است و بيشتر مباني فلسفي دارد تا جامعه شناسي؛ مثلا هابرماس با بيان فلسفي به بحث درباره جنبشهاي اجتماعي مي پردازد، و يا در اين اواخر آلن تورن. نقد نظريه پردازان كلاسيك به نگاه مدرن اين است كه نگاه مدرن نگاه به «آينده» دارد، يعني حركتي كه از آن صحبت مي كند در آينده ممكن است به جنبش تبديل شود و در حال حاضر جنبش نيست؛ از طرف ديگر نظريه پردازان مدرن، كلاسيكها را به «ايستا» بودن متهم مي كنند. با ديدگاه مدرن بسياري از حركتهاي شكل گرفته در كشورهاي در حال توسه را مي توان جنبش ناميد در حالي كه از منظر كلاسيك با مشكل مواجه هستيم. اما جنبش زنان بسيار بيشتر با اين تعاريف مسئله دارد، مثلا جنبشهاي كارگري يا حتي محيط زيست را راحتتر مي شود بررسي كرد ولي جنبش زنان بخصوص در كشورهاي توسعه نيافته كه حتي زمينه ي ديگر جنبشهاي اجتماعي هم فراهم نيست، امكان شكل گيري مشخص ندارد، در نتيجه مطالعه آن نيز مشكل تر است. يعني در اين نوع فضاها جنبش زنان همواره سعي دارد نامشخص تر فعاليت كند. يعني جنبش سعي مي كند در صحنه عمومي حاضر نشود، هدفهاي خود را اعلام نكند و سازماندهي هم نشود، دشمن خود را مشخص نكند و ... . در واقع اين مسئله كه يك جامعه چقدر حاضر است يك حركت را بعنوان جنبش بپذيرد، همين پذيرفتن يا نپذيرفتن، در سياستگذاري، در نحوه ي شكل گيري و عمل جنبش اثر مي گذارد. در يك فضاي دموكراتيك كه وجود جنبشهاي اجتماعي پذيرفته شده است، افراد براحتي مي توانند مطالبات و اعتراضات خود را بيان كنند، اما در فضايي كه هر نوع تجمع مورد سوءظن است، ديگر جنبشها نمي توانند علني فعاليت كنند؛ يعني اين دو ديدگاه وقتي مي توانند مورد استفاده قرار بگيرند كه بافت (Context) جامعه ي مورد نظر، مورد توجه قرار بگيرد. ديدگاه كلاسيك كاملا مردود نيست، اما بشرط آنكه جنبشها در بافت اجتماعي جامعه پذيرفته شده باشند يعني جنبش بتواند بشكل سازمان يافته به فعاليت بپردازد، در صورتيكه در جامعه اي كه چنين نيست، جنبش مجبور مي شود كه راههاي ديگري را براي فعاليت انتخاب كند كه در اينصورت جستجوي معيارهاي كلاسيك براي جنبش با مشكل روبرو است. در حقيقت بحث نظري صرف درباره ديدگاههاي كلاسيك يا مدرن بدون توجه به بافت جامعه مورد نظر بي فايده است. در زمينه جنبش زنان، ماهيت اصلي اين جنبش اعتراض به تبعيضهاي جنسي است، حال اگر نيروهاي مخالفِ تبعيض عليه زنان حاضر به پرداخت هزينه باشند، جنبش گسترش مي يابد. يعني در بافت اجتماعي كه فعاليت مي كنند، هرينه هاي متعاقب اين اعتراض خود را به تبعيضهاي جنسيتي بپذيرند. در ايران بنظر من هنوز زنان فعال در عرصه اجتماعي حاضر به پرداخت اين هزينه نيستند. مثلا خيلي از افرادي كه در زمينه مسائل زنان فعالت مي كنند حاضر نيستند كه خود را فمنيست بنامند يا حتي طرفدار حقوق زنان.

• حركت زنان در ايران را جداي از نامگذاري ها كه آيا جنبش هست يا نه، چگونه بررسي مي كنيد، بنظر شما ويژگي هاي آن چيست؟

 خوب با نگاه كلاسيك جنبش زنان در ايران وجود ندارد چون هيچ يك از معيارهاي مورد نظر را ندارد؛ در مقابل با نگاه دوم وجود دارد. اما بنظر خود من، بايد توجه داشت كه اين حركتي كه وجود دارد، با توجه به بافت جامعه ايران، چقدر شانس تبديل شدن به جنبش را در بلند مدت دارد. بنظر من آنچه كه فعلا وجود دارد بسيار اليت گرا است، يعني اين حركت، حداكثر جنبش اليت زنان است نه جنبش عموم زنان ايران. يعني عده اي از زنان تحصيلكرده ما بدليل آگاهي از نابرابري هايي كه نسبت به آنها اعمال مي شود ناراضي هستند و اين نارضايتي ها در مسيرهاي مختلفي در جريان است. يعني جريان فمنيستهاي سكولار در يك طرف و فمنيستهاي مسلمان و اسلامي در طرف ديگر و اختلاف بين اينها بقدري زياد است كه بنظر من هيچوقت نمي توانند با هم حركت كنند. علاوه بر اين چندگانگي اليتها، اين اليتها با زبان توده زنان ايران هم نزديكي ندارند. يعني عامه زنان نمي توانند در اين حركت به راحتي مشاركت كنند، در نتيجه از آن دوري مي جويند. اگرچه فمنيستهاي مذهبي بيشتر توانسته اند ارتباط با مردم برقرار كنند. مذهبي ها بدنبال بازتعريف نابرابري به زبان اسلامي هستند. اما در مجموع هنوز فاصله زباني و ارتباطي زياد است. در واقع اين حركتي كه وجود دارد حداكثر گسترشي كه دارد در بين دانشجويان دختر است، آنهم به سختي. فمنيستهاي مذهبي هم اگرچه به سمت تفسيرها و تعاريف جديد از «زن» در اسلام هستند، اما آنها هم اختلافات زيادي با هم دارند؛ از بنيادگراها تا فمنيستهاي اسلامي و سرانجام فمنيستهاي مسلمان. گروه آخر يعني فمنيستهاي مسلمان بيشتر به زمان/مكان در تفاسير خود توجه دارد يعني به بحث بافت (Context) و در نتيجه آمادگي آنها براي ارتباط با توده مردم بيشتر است. در مجموع همانطور كه گفتم هنوز نام گذاري جنبش هنوز زود است ولي در اينكه حركتي وجود دارد ترديدي نيست.

• اشاره كرديد كه حركت زنان ايران، مجموعه اي از اليتهاي پراكنده است، با توجه به اين مسئله كه جامعه ايران نيز بسيار متكثر است، آيا اين چندگانگي در بين اليتهاي زنان نمي تواند بر تكثر هويتي جامعه زنان ايران منطبق گردد و هر يك از اليتهاي زنان با گروههاي هدفِ «همزبان» خود ارتباط برقرار كنند؟

 خوب تكثر يكي از زمينه هاي دموكراسي است، بشرط آنكه اين تكثر پذيرفته شده باشد، يعني وقتي منافع مشترك مطرح مي شود، گروههاي متكثر با همديگر متحد شوند و اين مسئله تنها زماني اتفاق مي افتد كه اين گروهها همديگر را بتوانند تحمل كنند. مثلا در كشورهاي غربي هم، تكثر بين فعالين زنان وجود دارد ولي وقتي مسئله منافع مشترك زنان مطرح مي شود تمام گروهها در كنار همديگر عمل مي كنند. در واقع همين گروههاي متكثر توانايي ائتلاف دارند تا بشكل جنبش عمل كنند. اما در ايران هنوز بنظر من اختلاف نظرها بسيار زياد است و گروههاي مختلف زنان نتوانسته اند به هم نزديك شوند. چون اختلافات فعالين زنان در ايران بنيادين است. بنابراين جريانهاي موجود ظرفيت همكاري با هم را ندارند چرا كه حتي در مسائلي اختلاف نظر دارند كه همان مسائل اصل قضيه است.

• البته اختلاف نظر بنيادين كه مي گوييد ممكن است بين بنيادگراها با ساير فمنيستها وجود داشته باشد، اما در ميان ديگر فعالين عرصه زنان اختلاف نظر بنيادين نيست، مثلا فمنيستهاي مسلمان با تفاسير جديد، تبعيض بر عليه زنان را محكوم مي كنند. مثلا سعداوي در مصر با تفاسير جديد بسياري از نابرابري ها را مطرح مي كند.

 وضعيت كشورهاي سني مذهب با كشور ما كه شيعه است تفاوت دارد. در بافت كشورهاي شيعه مذهب، مردها اختيارات بيشتري نسبت به كشورهاي اهل تسنن دارند. البته در شيعه امتيازاتي وجود دارد كه سني ها ندارند، مثلا شيعه اجتهاد را قبول دارد. ولي بحث «فمنيستهاي مسلمان» در ايران تحت تاثير مذهب تشيع قرار دارد و اين فمنيستها نتوانسته اند نقاط اختلاف خود را بخوبي با «فمنيستهاي اسلامي» مشخص كنند.

• تفاوت حركت زنان در كشورهاي درحال توسعه، با جنبش زنان در جوامع غربي، چيست؟

 در نوع مطالباتشان. هرچه جنبش زنان به پيش مي رود و هرچه اعتراضات و مطالبات بيشتر مطرح مي شود، لايه هاي زيرين تبعيض مشخص تر مي شود. در جوامعي مثل كشور ما تبعيض ها عريان و ضمخت است، مثلا ماده 1147 رياست خانواده را به مرد مي دهد، درحالي كه در كشورهاي توسعه يافته اين تبعيضها ظرافت بيشتري دارند. اما حركت زنان پايان ندارد، و اين شكل و سطح مطالبات است كه تغيير مي كند.

• با توجه به صحبت هاي بالا، شما چشمانداز آينده حركت زنان را چگونه ارزيابي مي كنيد؟

 بسيار روشن. من اطمينان دارم كه نسل بعدي قطعا وضع بهتري خواهد داشت. ما نبايد سابقه فرهنگي جامعه ايراني را فراموش كينم. سن ازدواج 9 يا 13 يا 15 باشد، هيچ وقت مردم ايران مطابق قانون دختران خود را شوهر نداده اند، ميانگين سن ازدواج در جامعه روستايي ما 23 سال است، ممكن است استثنا وجود داشته باشد كه كمتر از 1 درصد است ولي فرهنگ مردم ايران از قانون گذارها جلوتر است. در مورد جنبش زنان هم من دو مسئله را مطرح كردم، اول اينكه متناسب با بافت جامعه ما، جنبش زنان شكل كلاسيك ندارد و با اشكال ديگر نمود پيدا مي كند؛ و دوم اينكه به علت اليتي بودن جريان و اختلاف نظرهاي بنيادين در ميان فعالين زنان زمينه ها و امكان شكل گيري جنبش زنان در كوتاه مدت فراهم نيست. حال اگر گروهها و فعالين زنان بتوانند به سمت همگرايي و همكاري نزديك شوند، زمينه هاي رشد جنبش فراهم مي شود. شفافيت يكي از عوامل بسيار مفيد در حل شدن بسياري از اختلافات است. با برقراري مفاهمه و افزايش ارتباط مي توان به سمت همكاري بشكل جنبش حركت كرد. بنظر من نسل جوان حتما مي تواند جنبش زنان را پيش ببرد، چون بسياري از محافظه كاري هاي نسل قبل را ندارد، چون سابقه تاريخي كمتري دارند، جبهه گيري ها و بدبيني ميان جوانان كمتر است، بنابراين زمينه تحمل همديگر را بيشتر دارند. انعطافپذيري جوانان هم بيشتر است و راحتتر مي توانند به تفاهم برسند. بنابراين من آينده را روشن مي بينم هرچند كه مخاطرات هم كم نيستند.

برگرفته از سایت هستیا: http://www.hastia.org/issue.asp?contextid=4&id=4

بازگشت به صفحه نخست