به سایت لج ور خوش آمدید

LAJVAR

 

کارگران    کودکان     زنان    هنر و ادبیات     لطیفه    تصاویر     کامپیوتر     سایت های دیگر

اخبار روز از پیک ایران     اخبار سایت بی طرف     اخبار رادیو فردا   خارجی    آرشیو     صفحه نخست

 ______________________________________________________________

 

بی بی خانم استرآبادی (گرگانی)


سایت شمالیها:

http://www.shomaliha.com

"براى مشروطيت پول جمع مي‌كرد. اسلحه جمع مي‌كرد و مى‌فرستاد به مجلس, در يكى از اين پولها و اسلحه‌هايى كه براى نماينده‌ها فرستاده بود، نوشته اگر خيانت کنيد اين لچك من به سرتان! لچك را هم با نامه فرستاده بود" (از مصاحبه مه لقا ملاح, نوه بی بی خانم استرآبادی با صدای آلمان)

بی بی استرآبادی يا بی بی خانم در سال 1274 ه.
ق به دنيا آمد, پدر وی محمدباقرخان استرآبادی از بزرگان گرگان و مادرش خديجه خانم معروف به ملاباجی از نديمه های يکی از زنان ناصرالدين شاه (شکوه السلطنه) بود. خديجه خانم چنانکه از تخلصش (ملاباجی) پيداست يک نديمه معمولی که کارش فقط تر و خشک کردن باشد نبوده, بلکه زنی بود با سواد که در آن دوره (حتی در دربار شاهان) تعدادشان انگشت شمار بود. وی امر سوادآموزی کودکان دربار ناصری را به عهده داشت. بى بى خانم بيست و دو سالش بود که با موسى خان وزيرى از صاحت منصبان بريگاد قزاق ازدواج می کند که حاصل آن هفت فرزند بود, معروفترين شان کلنل علينقی وزيری موسيقی دان و پايه گذار هنرستان موسيقی و ارکستر ملی و حسن وزيری (نقاش) می باشند. بی بی در دوران نوجوانی و جوانی ضمن بهره مند شدن از درس های مادرش از امتياز بزرگ رفت آمد بين بيرون و حرمسرای شاه هم برخوردار بود. او با مشاهده وضعيت زنان چه در جامعه و چه در فضای بسته حرمسرا می ديد که هر دو گروه محبوس در تاريکخانه تنگ نظری و سودجويی مردسالاران, نه زندگی بلکه به گذران مشقت بار عمرشان مشغولند. در آن دوره زنان همچون بردگان از هيچ گونه حق و حقوقی برخوردار نبوده و حتی دختران خانواده های فقير خريد و فروش می شدند. به زن چون موجودی نادان, ضعيف, خطاکار و دسيسه گری که بايد هميشه مواظبش بود تا دست از پا خطا نکند می نگريستند. و محترمانه ترين شکل خطاب به زنان "ضعيفه" بود. ميرزا تقى خان اميركبير صدراعظم اوايل سلطنت ناصرالدينشاه برای حمايت از صنايع داخلی ورود بعضی اجناس از جمله لباس نظاميان را که از عثمانی وارد می شد ممنوع کرده بود. در تهران زنی به نام خورشيد خانم که کارگاه کوچکی داشت کارش ميگيرد و کارخانه ای زده و توليد لباس ارتش را به عهده ميگيرد. روزنامه وقايع اتفاقيه مورخ جمعه يازدهم ربيع الثانى 1267 هجرى قمرى بعنوان يک خبر مهم اقتصادی درباره او می نويسد بدون آنکه نامی از وی بياورد: "ضعيفه تهرانى زردوزى دوره ملبوس صاحب منصب نظامى را به قاعده روم دوخته و در كمال خوبى به عمل آورد كه در اين هفته به نظر اولياى دولت عليه رساند." زنان هرگز اجازه بيرون رفتن را نداشته و اگر هم با شوهر خود بيرون ميرفتند (که کمتر چنين فرصتی پيش می آمد) هيچ غريبه ای نبايد صدايشان را می شنيد, بسياری از دختران تا سنين ازدواج چهره هيچ مردی را نديده بودند. تاج السلطنه دختر ناصرالدينشاه در خاطراتش می نويسد: "من به قدرى از پدرم مى ترسيدم كه هروقت چشمم به او مى افتاد, بى اختيار گريه مى كردم, و هرقدر به من نوازش مى كرد, تسلى پيدا نمى كردم. چون من هيچ مردى را غير از پدرم نمى ديدم, در نظرم اين شخص فوق العاده و قابل ترس می آمد" و ادامه می دهد: "اگر كسى (از زنان) در حال نزع بود و طبيب لازم ميشد, اگر بر حسب اتفاق آغانورى (خواجه حرمسرا) حمام بود, آن مريض بايد بميرد بدون طبيب." و درباره وضعيت عمومی زنان می نويسد: "زندگانى اين زن ها ى ايران از دو چيز تركيب شده, يكى سياه و ديگرى سفيد, در موقع بيرون آمدن و گردش كردن, هياكل موحش سياه, عزا, و در موقع مرگ, كفن هاى سفيد, و من كه يكى از همين زن ها ى بدبخت هستم, آن كفن سفيد را ترجيح به آن هيكل موحش عزا داده..." و "سن من به هشت سالگی رسيد, اغلب می شنيدم كه از عروسى من صحبت ميكنند و خيلى زود مايل هستند كه مرا به شوهر داده, خلعت ها بگيرند, شيرينى ها بخورند... ترتيب شيرينى خوران را هم فراهم و شروع نمودند." فکرش را بکنيد وقتی زنان اشرافی (که حداقل مشکل سير کردن شکم خود و فرزندانشان را نداشتند) بعلت جو مردسالارانه و زن ستيز چنين وضعيت فلاکتبار ی داشتند, چه بر سر زنان اقشار فقير جامعه می آمد .

به نظر من عقب ماندگی روابط توليدی و مناسبات اجتماعی گرچه نقش بسيار تاثيرگذار و در مقاطعی نقش تعيين کننده در زن ستيزی و مردسالاری دارد, اما ديد و تفکر و مقاومت مردی که نمی خواهد از " امتياز" تملک و برتری و اعمال قدرت بر زن به راحتی دست بکشد نيز عامل مهم ديگر جان سختی اين پديده می باشد. قرنها است که مرد حق تملک زن را از حقوق بديهی خود دانسته و می داند. مقاومت در برابر تغيير وضعيت به سمت برابری جنسی از طرف مرد به معنای عام آن صورت می گيرد. هم از طرف مرد متمولی که حرمسرا و يا حداقل سه تا زن دارد و هم مرد بی بضاعتی که جامعه و سيستم ناعادلانه اجتماعی بر سرش ميزند, اما در خانه با استفاده از اين امتياز خود را ارضا ميکند. دفاع از اين موقعيت و امتياز ويژه, يعنی برتری جنسی, منحصر به مردان مستبد و ديکتاتور و ظالم پيشه نيست, بلکه کم و بيش درآنهايی که حتی به دمکرات و آزاديخواه بودن اشتهار داشته و دارند نيز وجود داشته و دارد. وقتی در مجلس اول شورا ي ملی بعد از انقلاب مشروطه که به دمکرات ترين مجلس تاريخ ايران مشهور است عده ای مسئله حقوق زنان را مطرح کردند اکثريت نمايندگان به آن عکس العمل منفی نشان داده و حتی عده ای مدعی شدند که با طرح اين مسائل دنيا ما را مسخره کرده و به ما خواهد خنديد. با همين طرز تفکر بود که زنان همراه با جانيان و قاتلين از حق انتخاب کردن محروم شدند. در نظامنامه ی مجلس شورا در ماده ی
۴ اشخاصی که از حق انتخاب نمودن مطلقاً محرومند عبارتند از: اول نسوان، دوم اشخاص خارج از رشد و آنها که تحت قيومت شرعی هستند، سوم تبعه خارجه، چهارم اشخاصی که خروجشان از دين حنيف اسلام در حضور يکی از حکام شرع جامع الشرايط به ثبت رسيده باشد پنجم اشخاصی که کمتر از ۲۰ سال داشته باشند، ششم ورشکستگان به تقصير هفتم متکديان و اشخاصی که به وسايل بی شرفانه تحصيل معاش می نمايند هشتم مرتکبين قتل و سرقت. در مجلس دوم نيز وضع بهتر نشد و مدرس ضمن سخنانش گفت: "از روی برهان بايد سخن گفت و برهان اين است که هر چه تأمل کنيم می بينيم خداوند قابليت در اينها (زنان) قرار نداده است که لياقت حق انتخاب داشته باشند. مستضعفين و مستضعفان و آنها (زنان) از اين نمره اند که عقول آنها استعداد ندارد" (مذاکرات مجلس شورای ملی جلد سه / سيد محمد هاشمی).

در چنين فضای سنگين فکری و تسلط مطلق انديشه های زن ستيز و مردسالارانه بود که بی بی خانم با شهامتی بی نظير, به تنهايی پا به ميدان نبرد با يکی از کهن ترين اشکال ستمگری می گذارد. در بسياری از مقالاتی را که درباره بی بی خواندم اين احساس را داشتم که نويسندگان آنها بيشتر بر شکل طنز گونه نوشته های بی بی (که به جای خود بسيار ارزشمند بوده و نوشته هايش را بسيار دوست داشتنی و شيرين و خواندنی می کند) تاکيد داشتند تا بر محتوای حق طلبانه و رزمجويانه آنها. بی بی اين بانوی گرگانی ستاره نورافشانی بود که در شب سياه سلطه نابرابريهای ظالمانه با پرتو افکتی خود راهگشای فعاليتهای بسياری از تلاشگران زن و انجمنهای زنانی شد که در زمان وی و پس از وی پا به ميدان مبارزه گذاشتند.

سال 1312 هجری قمری در تهران مقاله ای بدون امضا و توهين آميز درباره معايب زنان و چگونگی تربيت شان منتشر شد به نام تاديب النسوان. بی بی خانم در دفاع از زنان و حقوقشان با جسارتی شگفت انگيز کتاب معايب الرجال را سال 1313 هجری قمری يعنی يازده سال قبل از امضای فرمان مشروطيت می نويسد. بی بی قبل از انقلاب مشروطه اولين مدرسه دختران به نام مدرسه دوشيزگان را در منزل خودش تاسيس می کند. مواد درسی که در آن آموزش داده می شد عبارت بود از نامه مشق قلم, تاريخ, قرائت كتاب, آشپزی, مذهب, جغرافيا و علم حساب. گشايش مدرسه عکس العمل تند و خشن جامعه مردسالار را در پی داشت. آقای سيد علی شوشتری اعلاميه ای چاپ کرد و در آن نوشت اين دبستان دوشيزگان مال زنى است كه مفاسد دينيه دار, در منزلش تار مي‌زنند و خانه‌اش اجتماع هنرمندان است. مدرسه پس از يک ماه بسته شد. به روايت دكتر مه لقا ملاح, نوه بی بی خانم که اينک در سن 90 سالگی رياست "جمعيت زنان مبارزه با آلودگى محيط زيست" را برعهده دارد: "اين مدرسه كه قبل از انقلاب مشروطه راه افتاده بود، خيلی سر و صدا راه انداخت. يكی از آقايان امام جماعت در مسجد حضرت عبدالعظيم پاى منبر رفته و گفته بود "واى برآن ملتى كه مدرسه دوشيزگان داشته باشد". دوشيزه شهوت‌انگيز است. اين شد كه ساير ملاها بر عليه مادربزرگم اقدام كردند . يك بيانيه دادند عليه مادر بزرگ كه اين خانم در منزلش عرق دارد و تهمت‌هاى اين چنينى زده بودند. مادر بزرگم مجبور شد بالاخره در مدرسه را ببندد و تابلو را پايين بكشد". (مصاحبه با صدای آلمان). اما بی بی که زنی پيکارجو بود بيکار ننشسته و شروع کرد به تماس با عده ای از مشروطه خواهان مترقی و همچنين نوشتن مقالات در روزنامه های مشروطه خواه (درواقع بی بی خانم اولين زن روزنامه نگار ايرانی هم هست). در مقاله ای در روزنامه تمدن با امضای بی بی به دفاع از مدرسه دوشيزگان پرداخته و مينويسد: "اين کمينه از اهل اين مملکت سووال می کنم آيا در اين پايتخت ملاباجی نبوده يا مکتب خانه از بدو عالم تا اين دم معمول و دائر نشده يا دختران ما نزد آخوندهای زير گذر محله درس نمی خواندند و اگر مکتب می رفتند عبور آنها از معبر مخصوصی بود؟ آيا مکتب خانه را مدرسه گفتن کفر است و يا دبستان که زبان آبا و اجداد ماهاست صحيح نيست؟ يا هر کس دختر را دوشيزه بگويد مقاصد تعليم از مفاسد دينيه دارد؟؟ و در عوض عرقچين دوختن و آجيده و مادر بچه و برگ تره زدن که امروز در اين مملکت منسوخ شده يا چرخ خياطی کردن و کاموا و گلدوزی و سرمه و مليله دوزی ياد گرفتن و به درد بی درمان مرد بيچاره شريک شدن از گناهان کبيره است؟ ای روسای ملت, به خدا قسم روز ديگری غير از امروز هست که تمام شماها سرخجلت به زير خواهيد افکند که حقوق معاشی و حياتی ما نسوان را ضبط کرده ايد". بالاخره بعد از يک سال تلاش بی وقفه, بی بی نه تنها موفق به گشايش دوباره مدرسه دوشيزگان گرديد بلکه بتدريج مدارس ديگری برای دختران در بسياری از شهرهای بزرگ ايران داير شدند.

بی بی خانم استرآبادی, اين تلاشگر رزمجو, فعال دوران انقلاب مشروطيت و از پيشگامان جنبش حق طلبانه و مساوات خواهی زنان, در سال 1300 خورشيدی وفات يافت. گرچه تلاشهای وی سد اوليه ورود زنان به فعاليتهای اجتماعی در جامعه مطلقا مردسالار و زن ستيز را شکسته و چشم اندازهای روشنتری برای احقاق حقوق زنان گشود, اما تفکر مرد سالارانه کماکان جان سختی می کند. گرچه روزبروز ميدان مانور خود را تنگتر و تنگتر ديده و با گسترش آگاهی به حقوق خود در بين زنان مجبور به عقب نشينی هايی شده, اما کماکان تفکر مسلط در جامعه ما می باشد. هنوز از برابری حقوق زن و مرد خبری نيست و در بعضی عرصه ها حتی عقب گرد هم داشته ايم. بديهی است که اين حق را فقط با تلاش و پيکار همدوش زنان و مردان حق جو و آزاديخواه می توان گرفت, و گرنه هيچ مقام يا نهاد دولتی آنرا اهدا نمی کند. حتی اگر اين مقام يا دولت خود را مدرن و امروزی معرفی کند. رضا شاه که بسيار تلاش داشت تا خود را مدرن معرفی کرده و بعضی الگوهای زندگی غربی را وارد جامعه کند, وقتی به مسئله حقوق زنان رسيد بيشتر به ظواهری چون لباس پوشيدن زنان پرداخت تا به برابری واقعی زن و مرد. برای نمونه توجه کنيد به گفته های همسر و دختر رضا شاه و چگونگی به خانه شوهر رفتن شان. عصمت الملوک آخرين همسر رضاشاه در مصاحبه ای به سال 1373: "موقعى كه 13 يا 14 ساله بودم خواستگاران زيادى داشتم كه يكى از آنها سردارسپه بود. من حتى يك عكس هم از سردارسپه نديده بودم و نمي‏دانستم آيا او هم مرا ديده بود يا نه. ... خانمها در كوچه و خيابان كمتر رفت و آمد مي‏كردند" ( مطالعات تاريخ معاصر ايران) . اشرف پهلوى در کتاب خاطراتش می نويسد: " شايعاتى در كاخ شنيده مى شد كه پدرم براى من و شمس شوهر انتخاب كرده است. دايه و خدمتكاران من, حتى مادرم شروع كردند به تبريك گفتن به من. اما در نظر من كه در آن موقع بيش از هفده سال نداشتم, اين خبر وحشتناكى بود. من در آن موقع از فكر ازدواج كردن هم بيزار بودم, تا چه رسد به اين كه با مردى كه هرگز نديده بودم ازدواج كنم. قرار بود فريدون جم كه افسر جوان ارتش بود شوهر آينده من شود, و خواهرم با مردى به نام على قوام. اما متاسفانه خواهرم شمس اظها نظر كرد كه او به نامزد من (كه جوانى بلند بالا بود) بيشتر از مردى كه پدرمان براى او انتخاب كرده بود علاقمند است. چون او خواهر بزرگتر بود حق تقدم را به او دادند و به اين سبب نامزدهاى ما را رسما عوض كردند". اما درباره طرز تفکر کارپردازان سياست امروز ايران نسبت به اين مسئله اشاره کنم که چند سال پيش خانم نماينده مجلس وقتی در مصاحبه ای می خواست از حقوق و وظايف زنان صحبت کند, با برشمردن ليست بزرگی از وظايف, در مورد يکی از آنها خيلی با احساسات صحبت ميکرد, آنهم اين بود که وقتی شوهر از کار به منزل می آيد زن بايد حوله بدست آماده باشد تا وقتی او دست و صورتش را می شويد به او بدهد. حقوق زن هم خلاصه می شد به "امورات منزل" و امثالهم. تازه ايشان خانم بودند و نماينده مجلس. اما برای اينکه تصوير بهتری از وضعيت کنونی زنان ايران داشته باشيد بهتر است به صفحه اخبار داخلی بويژه صفحه حوادث روزنامه ها مراجعه نمائيد.


ماکان

---------------------------------------------

در خاتمه چند نقل قول از کتاب معايب الرجال نوشته بی بی خانم استرآبادی را که در جواب نويسنده ناشناس مقاله معروف به تاديب النسوان نوشته است را ميآورم:
بيچاره زنان که از هر طرف بديشان می تازند، شعرا هجا می نمايند، عقلا و ادبا نيش می زنند و اسمش را نصيحت می گذارند و راه فضيحت می سپارند. در همچون زمانی و چنين اوانی که بر هر عاقلی واضح و لايح است، متاب "تاديب النسوان" هم پيدا می شود، قوز بالاقوز و درد بالای درد می گردد.

چون اين اوراق را ملاحظه نمودم ديدم گوينده او به اعتقاد خود تربيت شده و می خواهد مربی زنان گردد. مهملاتی چند برهم بافته که هيچيک را ماخذی نيافته، با سليقه کج طريقه لج پيشه گرفته نيش زبان به ريشه کندن نسوان دراز کرده، بد انديشه نموده و او را مفصل به ده فصل فرموده که در هر فصلی ايرادی غيرواقع بيمزه بسيار خنک برنسوان وارد آورده، او را نپسنديده به دورانداختم و در خاطر نرد مخاطره می باختم و طرحی در واهمه می ساختم، هرچند تا به حال خيال نداشتم ليکن اکنون همت برگماشتم که سخنانی موزون به پارسی زبان از خوبی و نرمی چون آب روان در برابر کتاب زشت اين بد سرشت آرم تا مردان بدانند که هنوز در ميان زنان کسانی چندبا رتبت بلند نکونام و ارجمند می باشند که قوه ناطقه ممد از ايشان برد

مصنف گفته اگر مردی دست زن خود را بگيرد و بخواهد در آتش اندازد آن ضعيفه بايد مطيعه باشد، ساکت و خاموش بنشيند، ابا و امتناع ننمايد. به به! مولانا! تو اگر با اين فهم و ذکا اگر کتابی نمی نوشتی چه می شد؟ ... عجيب تر اينکه اين نادان خود را تربيت شده باصطلاح متفرنگين و مستفرنگين و سی ويليزه می داند خود را مقلد معلمين اروپ می انگارد. معلوم شد که نيم ويليزه هم نيست.
در راه رفتن زنان گفته که زن بايد قدم ها را آهسته بردارد و سخن را نرم و ضعيف بگويد، مثل کسی که از ناخوشی برخاسته باشد. بلي، اين زن از برای مردی خوب است که اميرکبير باشد يا خونخوار و شرير، مردم آزار و نکته گير و کارخانه همه مردانه و بيرون خانه و زن هم عقيم نه کارخانه و نه اولاد و نه شغل شبانه و روزانه، قطعا مواظبت مرد نمايد و مرد هم يا اهل عيش نباشد يا اگر هم باشد بيرون خانه عيش نمايد. والا زن بيچاره مردم رعيت با اين همه کارهای بسيار مشکل و دشوار بايد طرف ميل مرد هم باشد، چگونه می تواند اين قسم رفتار و مواظبت کند؟ چون عبد ذليل در خدمت رب جليل.
فصل ششم در غذاخوردن زنان است. چنين گفته که بايد زن در سرخوان و در زبر سفره نان دو زانو نشيند و سه انگشتی غذا بخورد و حرف نزند و صدا نکند و جواب کسی را نگويد. يعنی لال بازی در بياورد. از روی مروت و انصاف بنگريد زمانی که با چندين طفل کوچک و بزرگ بر سر خوان و سفره نان اين قسم رفتار عيان نمايند ديگر آن اطفال بر سر سفره ظرفی باقی می گذارند يا فرصت به کسی درغذاخوردن می دهند؟ اگر زن ساکت باشد، آن بچه گان کاسه خورش را در افشره می ريزند و يا افشره را برسر پلو نثار می کنند، زن هيچ نگويد يا برود پيش، سر بگذارد در گوش بچه بگويد بابايت بقربانت، آرام بگير و بنشين و حرف مزن. اطفال زندگانی را براو و مرد حرام و طعام را تمام می کنند، بايد زن و مرد با بعضی اطفال خرد گرسنه بمانند و ظروف شکسته. بلي، اگر يک مرد با يک زن برسم فرنگ بروند در مهمانخانه شايد بتوانند به دستورالعمل او رفتار نمايند. اما فرنگ از قرار جغرافيای تاريخی و سياحتنامه های امم مختلفه تمام زنهای نجيب تربيت شده عالم بچندين علم در سر ميز با مردان اجنبی می نشينند، و وقت رقص دست مردان اجنبی را گرفته می رقصند. اما آداب اسلام ديگر است. زن های ايران تمام گرفتار خانه داری و خدمتگذاری می باشند، علی الخصوص زن های رعيت. مصنف سليقه شخصی خود را دستورالعمل قرار داده، چنانچه گفته زن بايد از شوهر دور بنشيند. اين هم همان فرض خدمتکاريست که پيش خود خيال کرده سابقا کمينه عرض نمود، والا الفت و محبت و عاشقی و معشوقی با اين رسم و اين قسم اختلاف کليه دارد که به هيچ قسم تصور نمی توان نمود. خداوند هوش کرامت فرمايد.
------------

منبع: سایت شمالیها

http://www.shomaliha.com