به سایت لج ور خوش آمدید

LAJVAR

 

کارگران    کودکان     زنان    هنر و ادبیات     لطیفه    تصاویر     کامپیوتر     سایت های دیگر    کلیپ و صدا    مکانی برای احزاب

اخبار روز از پیک ایران     اخبار سایت بی طرف     اخبار رادیو فردا   خارجی    آرشیو     صفحه نخست

 ______________________________________________________________

2007-04-22

 

آپارتاید جنسیتی در خیابان های شهر

طرح برخورد با کسانی که به گمان حاکمان جامعه ما بد حجاب هستند مصداق بارز یک آپارتاید است. این امر تازگی ندارد در یک پیوستار به طول ۳ دهه است که با فراز و نشیب  ادامه پیدا کرده است.

در این آپارتاید جنسیتی، فضای شهر باید استانداد باشد. انسان ها باید استاندارد باشند. یک عده باید این استاندارد ها را تایید و کنترل کنند. فضای شهر تفکیک می شود. وسایل حمل و نقل عمومی زنانه و مردانه می شود. پارک زنانه و مردانه می شود. دانشگاه زنانه و مردانه می شود. خلاصه شهر زنانه و مردانه می شود. شهر تبدیل به یک توالت عمومی بزرگ می شود که دو قسمت دارد زنانه و مردانه!  چون این دوآلیته را نمی توانند حل کنند. چون انسان برای شان معنا ندارد. تنها زن و مرد را می فهمند نه انسان را!  در برابر این ها باد رادیکال بود." رادیکال بودن یعنی به ریشه ی قضایا پی بردن.اما برای انسان، ریشه چیزی نیست جر خود انسان"۱.  و برای ما در این جامعه زن و مرد باید بی معنا شود. مسئله انسان است و دیگر هیچ!

 

در این میان حجاب امر مهمی است. حجاب تعیین یافتگی این آپارتاید جنسیتی را در زندگی روزمره به زنان تحمیل می کند. بحث حجاب به هیچ عنوان بحث پوشش نیست. حجاب دقیقا تعیین بخشیدن به سرکوب اجتماعی است. حجاب نمودی از آپارتاید جنسیتی است. برای همین نمی توانند آن را در انسان های یک جامعه نهادینه سازند و مجبور به استفاده از نیروی قهر می شوند.  حجاب انتخاب آزادانه یک نوع پوشش نیست بلکه تحمیل آن به دیگر انواع پوشش است.چون بودن حجاب منوط به نبودن دیگر انواع پوشش است. این جا است که حاکمان برای انسان ها استاندارد زندگی تعریف می کنند و فاجعه از این جا آغاز می شود.

در کل وضع ما در این جامعه بسیار اسفناک است. مسئله این است که برای ما و برای زندگی روزمره مان استاندارد و چارچوب تعیین می کنند. برای ساده ترین کنش های زیستی مان! حتی برای غذا خوردن  ما در یک ماه در سال محدودیت داریم. برای لباس پوشیدن مان، برای ارتباط اجتماعی و فردی مان،  برای موسیقی گوش کردن مان و احتمالا فردا برای نفس کشیدن مان! این شرایط اصلا فاشیستی نیست. این فراتر از هر تحلیل کلاسیکی در مورد فاشیسم قرار می گیرد. البته این همه تنها در دولت فعلی نبوده بلکه یک پیوستار به هم پیوسته ۳ دهه ای است و از همه مهم تر نشات گرفته از این توهم احمقانه که ما دارای فرهنگ والای آریایی ـ سلامی خاص خودمان هستیم و تافته جدا بافته از کل جهان انسانی!  نشات گرفته از مزخرفاتی که در با نسبیت فرهنگی و لزوم محلی ( لوکال) عمل کردن و تطبیق حقوق جهان شمول انسانی با فرهنگ ملی ـ دینی جامعه مان؟! این هم نتایج عینی افتخار به فرهنگ والای آریایی ـ اسلامی تان! این هم نتیجه بومی کردن تمامی مفاهیم. این است دست پخت باز گشت به خویشتن خویش! بازگشت به دوران طلایی گذشته!

 

در این جا بحث این است اگر در آلمان قرن ۱۹  مسئله این بود که " مذهب آه مخلوق ستم دیده، احساس جهان بی احساس، و جان اوضاع بی جان  است. " ۲   این جا دیگر مسئله فراتر از این حرف هاست.

این جا مسئله دقیقا فلاکت بر مسند قدرت نشسته است!

 

۱- گامی در نقد فلسفه حق هگل/ کارل مارکس، ترجمه: مرتضی محیط، ویراستاران: محسن حکیمی - حسن مرتضوی - تهران  تابستان ۸۱- چاپ اول -  انتشارات اختران - صفحه ۶۴

 

۲- همان- صفحه ۵۴