به سایت لج ور خوش آمدید

LAJVAR

 

کارگران    کودکان     زنان    هنر و ادبیات     لطیفه    تصاویر     کامپیوتر     سایت های دیگر

اخبار روز از پیک ایران     خلاصه اخبار رادیو فردا    خارجی     آرشیو      صفحه نخست

 ______________________________________________________________

 

افسردگي چيست؟

 

شهروند -  شماره ۱۰۶۹ / ۱۴ آوریل ۲۰۰۶

  

سياوش جمالفر ــ روان شناس *

با كمال تعجب و تاسف بايد ‌بگويم كه امروزه بيش از سيصد‌ ميليون نفر در دنيا مبتلا به افسردگي هستند. افسردگي نوعي ناراحتي است كه به مدت خيلي طولاني يعني از ادوار بسيار قديم، از زماني كه موارد‌ بيماري ها ثبت شده است، افراد بشر را رنج داده است. در واقع افسردگي اولين نامي است كه در دو هزار و چهارصد سال پيش پزشك مشهور يوناني به نام بقراط به شرايطي كه او ماليخوليا مي ناميد به كار برده است. ما انسان ها به درجات مختلف، كمتر يا بيشتر استعداد ابتلا به افسردگي را داريم، همان طوري كه استعداد مضطرب شدن، غمگين شدن و عاشق شدن را داريم.
افسردگي چيزي نيست كه بگوييم جزء طالع و يا اقبال ما بوده است. در طول تاريخ افراد مشهوري نيز به آن مبتلا شده اند كه مي توان به آبراهام لينكلن (1) رئيس جمهوري اسبق آمريكا، وينستون چرچيل (2) نخست وزير اسبق انگلستان، جين سي بي ليوس (3) آهنگساز مشهور فنلاندي اشاره كرد. بر همين اساس مي توان گفت كه افسردگي نشانه ي ضعف و ناتواني افراد بشر نيست. در اينجا بد نيست اشاره كنم كه حيوانات نيز به افسردگي مبتلا مي شوند و رفتارهاي مشابه رفتار انسان ها از خود نشان مي دهند.
افسردگي نوعي از تفكرات مزاحم است كه در حاشيه هشيار ذهن قرار گرفته و به طور دائم به نوعي زمزمه و گفت وگوي دروني مي پردازند. اگر چنان كه چنين افكاري براساس روش هاي خاص درماني، شناخته شوند و به قسمت آگاه ذهن منتقل شوند، جايي كه ذهن بتواند وجود آن ها را تحمل نمايد، در چنين شرايطي است كه اضطراب و افسردگي و يا ساير ناراحتي هاي رواني و عصبي برطرف شده و از بين مي روند.
افسردگي حالت بسيار ناراحت كننده اي است كه يك فرد به آن مبتلا مي شود. افسردگي احساس بدبختي و بيچارگي صرف مي باشد. فردي كه مبتلا به افسردگي است داراي حالت هايي چون ترس و وحشت، بي خوابي هاي شبانه، ترس و وحشت از شكست و عدم موفقيت مي باشد. ترس و وحشت از خصوصيات عمده ي افسردگي است و به همين جهت مي توانم بگويم كه افسردگي عبارت است از وحشت و يا زندگي در وحشت.
كلمه ي افسردگي از ريشه ي لاتين به نام دپريمير (deprimere) يعني فشار دادن به پايين گرفته شده است. در مورد‌ افسردگي بهتر است بدانيم كه آن نه تنها روي چگونگي احساس ما اثر مي گذارد، بلكه روي شيوه ي تفكر ما از اشيا، ميزان انرژي، تمركز ذهن، خواب و حتي علايق جنسي ما نيز تاثير مي گذارد. بنابر اين افسردگي روي بسياري از جنبه هاي زندگي ما اثر مي گذارد، كه در اينجا به تعدادي از آن ها اشاره مي كنم:

انگيزش ــ افسردگي روي انگيزش ما براي انجام دادن امور و كارها اثر مي گذارد. ما احساس بي روحي و كسالت مي كنيم و فكر مي كنيم كه تمام انرژي و علايق ما از بين رفته است و هيچ چيزي ارزش انجام دادن را ندارد و همه چيز عبث و بيهوده است. به قدري نااميد مي شويم كه حتي يك بار هم براي انجام كاري اقدام نمي كنيم. اگر ما فرزنداني داشته باشيم علاقه اي نسبت به آن ها نخواهيم داشت و در نتيجه از اين امر احساس گناه خواهيم كرد. در محيط كارمان اگر طرحي داشته باشيم كه بسيار مورد ‌علاقه ما است، انجام دادن آن كسل كننده خواهد بود. هر روز از زندگي ما عذاب آور خواهد بود. و حتي به زور و با اكراه براي انجام دادن فعاليت هاي كوچك روزانه اقدام مي كنيم.

عواطف ــ اغلب مردم فكر مي كنند كه افسردگي فقط باعث بداخلاق شدن و بريدن از زندگي مي شود، در حالي كه اين خصوصيات دقيقا قسمتي از افسردگي است در واقع نشانه ي اصلي و مهم افسردگي عبارت است از anhedonia كه يك كلمه يوناني به معني از دست دادن شادابي و نشاط است. يعني اين كه فرد افسرده توانايي انجام دادن هر نوع فعاليتي كه منجر به نشاط و شادابي و سرحالي مي شود را از دست مي دهد، زندگي پوچ و بي معني مي شود. فرد مبتلا به افسردگي عواطف و احساس هاي مثبت خود را از دست مي دهد و به طور فزاينده داراي عواطف منفي و خشم مي شود.

تفكر ــ افسردگي به دو طريق زير در شيوه تفكر ما دخالت مي كند:
الف ــ افسردگي روي تمركز ذهني و حافظه ما اثر مي گذارد. نمي توانيم درباره امور تمركز بكنيم و يا ذهن خود را متوجه چيزي بكنيم. مطالعه كتاب و تماشاي تلويزيون غيرممكن مي شود. نمي توانيم وقايع را به خوبي به ياد بياوريم و بيشتر تمايل داريم كه آن ها را فراموش بكنيم، ولي در عوض يادآوري افكار منفي بهتر و سريع تر از افكار مثبت انجام مي شود.
ب‌ ــ افسردگي روي چگونگي تفكر ما از خودمان، آينده مان و دنياي اطراف مان اثر مي گذارد. به طور كلي افراد افسرده تمايل دارند كه خود را حقير، پست و بي ارزش بشمارند. اگر شما از يك فرد افسرده درباره آينده اش سئوال كنيد مي گويد "چه آينده اي، همه چيز تاريك و بي ارزش مي باشد، مگر شكست، ناكامي و بدبختي پاياني دارد." همانند بسياري از هيجانات قوي، افسردگي نيز تفكر ما را به دو بعد انتهايي سوق مي دهد. يعني تفكر ما يا همه است يا هيچ. ما يا كاملا موفق هستيم و يا كاملا حقير و شكست خورده.

رفتارها ــ وقتي افسرده مي شويم، رفتارهاي ما عوض مي شود. درگير فعاليت هايي مي شويم كه كمتر مثبت هستند و از روابط اجتماعي مي بريم و سعي مي كنيم مخفي باشيم و در انزوا قرار بگيريم. بسياري از اموري كه قبلا از انجام دادن آن ها لذت مي برديم، بعد از افسرده شدن انجام دادن آن ها كار شاق و طاقت فرسايي مي شود. براي اينكه به نظر مي رسد همه ي امور كوششي بيش از آنچه كه ما به كار ميبريم لازم دارند. اگر خيلي مضطرب باشيم سعي مي كنيم كمتر با مردم روبرو بشويم و از ملاقات آن ها اجتناب مي كنيم و اعتماد به نفس اجتماعي خود را از دست مي دهيم.

روابط ‌اجتماعي ــ افسردگي ما به هر حال روي ديگران نيز تاثير مي گذارد. حتي اگر سعي كنيم كه آن را از ديگران پنهان كنيم. وقتي افسرده هستيم در ارتباط با ديگران جذابيت خود را از دست مي دهيم. در چنين حالاتي اغلب زود رنج شده و در ارتباط با ديگران حالت منفي به خود مي گيريم و بيشتر اوقات از كلمه خير استفاده مي كنيم.

علل افسردگي
افسردگي علل بسيار مختلفي دارد كه مي توان آن ها را در سه بخش عمده طبقه بندي كرد:
الف: جنبه زيستي و ژنتيكي،
ب: عوامل و علل مربوط به دوران اوليه زندگي،
ج: استرس ها و عوامل موجود در زندگي كنوني. در اينجا سعي مي كنم اشاره ي مختصري به هر كدام از اين علل داشته باشم:

الف ــ جنبه زيستي و ژنتيكي
ژن ها حلقه هايي از DNA هستند كه به طور گسترده جريانات شيميايي بدن را كنترل مي كنند. ژن ها هستند كه مشخص مي كنند كه يك ارگانيزم چه خواهد شد. مثلا ماهي خواهد شد يا خرگوش و يا انسان. ما ژن هاي خود را از والدين خود به ارث مي بريم و همين ژن ها هستند كه رنگ چشم، رنگ پوست و رنگ موي ما را تعيين مي كنند. ژن ها هم چنين چگونگي رشد ما و چگونگي رشد ارگان هاي جنسي ما را مشخص مي كنند. هم چنين نقش عمده اي در تعيين نوع شخصيت فرد بازي مي كنند علاوه بر اين ژن ها، استعداد و آمادگي فرد را براي ابتلا به اضطراب و افسردگي مشخص مي كنند. ژن ها يكي از عواملي هستند كه روي سيستم مغز و سيستم انتقال دهنده هاي عصبي اثر مي گذارند. در اين جا بحث و صحبت در مورد نقش و وظايف انتقال دهنده هاي عصبي در چگونگي كاركرد مغز نيست. بنابر اين اين امر را به فرصتي ديگر واگذار مي كنم. تحقيقات انجام شده بر روي نوزادان در روزهاي اوليه زندگي نشان داده است كه آن ها تفاوت هاي بارزي از لحاظ خلق و خوي با هم ديگر دارند. بعضي از نوزادان بسيار محتاط و ساكت هستند در حالي كه بعضي ديگر تمايل به ابراز وجود كردن دارند. بعضي بسيار فعال و بعضي ديگر منفعل هستند. هر فردي بجزء دوقلوهاي يكسان، از نظر ژنتيكي منحصر به فرد است. ما به هيچ وجه دقيقا مشابه يكديگر نيستيم. احتمالا يك عامل وراثتي زيستي براي آمادگي ابتلا به افسردگي وجود دارد. تحقيقات انجام شده بر روي دوقلوهاي يكسان اين امر را مورد تاييد قرار داده است.

ب ــ عوامل و علل مربوط به دوران اوليه زندگي
آيا عواملي در زندگي شخصي فرد وجود دارند كه روي انتقال دهنده هاي عصبي خلق و خوي اثر بگذارند؟ بدون شك جواب مثبت است. يعني كيفيت و نوع روابط دوران اوليه زندگي ما در حقيقت شكل دهنده انواع مختلف ارتباط سلول هاي عصبي مغز هستند.
چگونگي تكامل مغز در دوران خردسالي و دوران اوليه كودكي بستگي به جريانات اجتماعي كه ما در درون آن زندگي مي كنيم دارد. و همانها انواع مختلف تجربياتي هستند كه محتوي ذهن و مواد شيميايي خلق و خوي ما را شكل مي دهند. مغز كودكي كه دوست داشته مي شود و يا مورد محبت قرار مي گيرد، به طور كاملا متفاوتي از مغز كودكي كه هميشه متهم شده و يا مورد تهديد‌ واقع مي شود رشد و تكامل مي يابد. در واقع تحقيقات نشان داده اند كه عشق و محبت به طور مغاير با بي تفاوتي، سردي و سوءاستفاده در چگونگي رشد قسمت هايي از مغز كه كنترل كننده خلق و خوي و عواطف ما هستند اثر مي گذارند. علاوه بر اين تحقيقات هم چنين نشان داده اند كه حساسيت زيستي نسبت به ابتلا به افسردگي نتيجه تاثيرات دوران اوليه زندگي در چگونگي رشد و تكامل مغز نيز مي باشد.

ج: استرس ها و عوامل موجود در زندگي كنوني
آيا استرس از لحاظ زيستي ما را نسبت به ابتلا به افسردگي حساس مي كند؟
جواب اين سئوال مثبت است. در واقع استرس تاثيرات بسيار زيادي روي مواد شيميايي خلق و خوي ما دارد. جرقه ي انفجاري و بقاي بسياري از افسردگي ها با استرس است. استرس هميشه عامل تمام مشكلات، ناراحتي ها و غم و غصه ما بوده و مي باشد. امروزه ارتباط بين استرس و چگونگي مدارا كردن با آن، با افسردگي مورد تاييد بسياري از روان شناسان و پژوهشگران مي باشد. يكي از روان شناسان مشهور به نام ريچارد لازاروس (4) معتقد ‌است كه "شناخت، نحوه ي سازگاري و معنايي كه به اشيا و امور مي دهيم، تاثير عمده اي روي سيستم استرس و عواطف ما مي گذارد." استرس با بسياري از مشكلات رواني از قبيل اضطراب، زودرنجي، كوفتگي و افسردگي در ارتباط است. در اين جا بايد اشاره كنم كه استرس ملايم براي ارگانيزم لازم است، و هم چنان كه هانس سليه (5) (1978) كانادايي، متخصص غدد داخلي كه براي اولين بار اصطلاح استرس را به كار برد معتقد‌ است كه استرس ملايم لازمه زندگي است. در حالي كه استرس هاي مداوم و شديد براي توازن سيستم خطرناك مي باشد.
توانايي ما براي سازش با استرس و عوامل ناراحت كننده در زندگي در ميزان استرس آور بودن و يا ناراحت كننده بودن يك واقعه تاثير مي گذارد. ما هر چقدر بيشتر روي استرس خود كنترل داشته باشيم به همان ميزان بيشتر مي توانيم آن ها را در اختيار بگيريم و در نتيجه مواد شيميايي خلق و خوي ما كه تعيين كننده هاي رفتار، عواطف و افكار ما هستند، كمتر در آن درگير مي شوند. در واقع استرس هاي شديد نتيجه تفسير ما از موقعيت است.
به عبارتي مي توان گفت كه ما اشيا و امور را آن چنان كه هستند نمي بينيم، بلكه براساس آنچه كه ما هستيم مي بينيم. علاوه بر اين ها به علل ديگري از جمله مشكلات مالي، نگراني هاي شغلي، تعارضات موجود در خانه و محل كار، مشكلاتي كه فرزندان دارند و مشكلات سلامتي نيز مي توان اشاره كرد. در ضمن افسردگي ممكن است ناشي از، از دست دادن شغل، فرزند، پدر و مادر، فرد مورد علاقه، تغيير مكان دادن، منتقل شدن و زايمان نيز باشد. افسردگي ها از نظر شروع، شدت، طول دوره و فراواني با هم متفاوت هستند.
قسمت آخر اين يادداشت كه اختصاص به شيوه درمان و يا چگونگي غلبه بر افسردگي دارد، به علت طولاني بودن مطلب به فرصت ديگري موكول مي شود.
----------------------------------

*
سياوش جمالفر روانشناس و مدرس سابق دانشگاه هاي ايران است و چند جلد‌ كتاب در زمينه هاي مختلف روان شناسي ترجمه كرده كه در دانشگاه هاي ايران تدريس مي شود. او در حال حاضر ساكن لندن انگلستان مي باشد.

1- Abraham Lincoln
2- Winston Churchill
3- Jean C.Bilious
4- Richard Lazarus
5-Hans Selye