به سایت لج ور خوش آمدید

LAJVAR

 

کارگران    کودکان     زنان    هنر و ادبیات     لطیفه    تصاویر     کامپیوتر     سایت های دیگر

اخبار روز از پیک ایران     خلاصه اخبار رادیو فردا    خارجی     آرشیو      صفحه نخست

 ______________________________________________________________

 

گفت وگوي شهروند با سيمين بهبهاني بانوي شعر امروز ايران

 

شهروند -  شماره 1077 / 9 ژوئن 2006

گفت و گو: حسن زرهی 

اين که متولد 1306 است و فارغ التحصيل رشته حقوق دانشگاه تهران و مادر سه فرزند، فرقی نميکند. سيمين بهبهاني بيش و پيش از هر ويژگي ديگر شاعر است. اينکه شاعر شجاعي است، و يا اينکه درد جامعه و مردمانش را دارد، و استبداد و آزادي کشي را برنمي تابد، و يا شيرين سخن و شفاف است، همه پس از شاعري او قرار ميگيرند. شعر سيمين بهبهاني سرشار ظرافت ها و زيبايي ها و زندگي است. شعر او آزاديخواه و معترض است. و حضورش نيز دوستان و دوستداران و علاقمندان به او را به همدلي با وي در امر استبدادستيزي و آزادي خواهي ميخواند. اين همه باعث ميشود که آدم هميشه ي خدا دلش براي بانوي پرآوازه ي شعر و غزل ايران تنگ باشد، و از هر بخت و بهانه اي سود جويد تا با او همکلام شود. استقبال مثال زدني ی مردم از شعرخواني هاي سيمين در ايران ــ اگر مجالي به شعرخواني به او داده شودــ چنان بوده است که مستبدان از ترس محبوبيتش شعرخواني ی ديگري را براي او برنتافته اند. در بيرون ايران هم هرگاه سيمين بهبهانی شعرخوانی داشته است انبوه مشتاقان شعرش نه تنها تمام صندلی ها که هر چه فضای ايستادن نيز بوده است اشغال کرده اند و اين تنها جز اين نيست که مردم با شعر سيمين بهبهاني انس و الفت و علاقه اي به هم زده اند که شايد از متقدمان، پس از حافظ و مولانا، و از معاصران غير از شاملو شاهد مثال ديگري بر آن نميتوان يافت. اينها را در ستايش او به شيوه ي معمول که هميشه و بسيار به نادرست، صفت خرج آدمها ميشود نميگويم، بلکه از شاعر و شعري دارم سخن ميگويم که به گستره ي ملي و اقبال کم نظيري در جهان زبان فارسي رسيده است.
او شاعر مردمان اين زمان است در همه ي جهان و بويژه در ايران. گفت وگو با چنين شاعر و شخصيتي چندان آسان نيست و اگر بداني خسته است و گفت وگو رودررو هم نيست اين سختي چند چندان ميشود. او اما کاري ميکند که اين همه را تو هرگز حس نکني. او تو را تشويق به طرح پرسش هايت ميکند، اما آن ملاحظه که مبادا خسته تر شود همچنان در همه ی گفت وگو با تو ميماند.
فردا در دانشگاه تورنتو مراسم بزرگداشتی برای بانوی شعر برپاست. تنها مراسم نيست بلکه سميناری يک روزه از 9 صبح تا 9 شب که شايد برای بررسی جنبه های متفاوت زندگی، شعر و کار سيمين بهبهانی کافی نباشد. اين سمينار در حضور ايشان برگزار ميشود و ما ايرانيان تورنتو براي ديدارش ثانيه شماري ميکنيم و ورودش را به تورنتو خوشامد مي گوييم.
آنچه ميخوانيد گفت وگوي تلفني من است با خانم بهبهاني. همان ملاحظه اي که گفتم مانع از آن شد که هر آنچه را دوست ميداشتم و ميخواستم از او بپرسم. در هر زمينه به يکي دو پرسش بسنده کردم و او با بزرگواري و حوصله ي ستودني اش به پرسش هاي من پاسخ گفت. از سيمين بهبهاني عزيز به خاطر شعر و حضورش در زبان فارسي سپاسگزارم و بگويم که آدم احساس خوبي دارد در عصري زندگي ميکند که يکي از شاعران برجسته ي معاصرش سيمين بهبهاني است.
حسن زرهي ــ 30 مي 2006


ميخواستم از شما به عنوان يکي از شاعران نامدار ايراني که دوران پيشين و پسين انقلاب را شاهد بوده است بپرسم که ارزيابي تان از شعر به لحاظ ادبي و اجتماعي ــ منظور شعر امروز ايران است ــ چيست؟ آيا شعر معاصر پس از انقلاب رشد کرده است، شاعران ديگر و بهتر و بزرگتري در اين زمينه ظهور کرده، و يا شعر در ميان مردم از اقبال و اجماع بيشتري بهره مند شده است؟ به طور کلي شما شعر اين دو دوره را هم به لحاظ اجتماعي، هم سياسي و هم از منظر ادبي و شکل شعري چگونه مي بينيد؟
ــ ميتوانم بگويم که گروهي از شاعران قبل از انقلاب بودند که پس از انقلاب نيز وقفه اي در کارشان ايجاد نشد و ادامه دادند، اما حالا بسياري شان متاسفانه در ميان ما نيستند. اين شاعران به علت کهولت سني و يا ضعف مزاج از ميان ما رفته اند. بنده هم در صف انتظار ايستاده ام. بعضی هم در خارج از کشور بسر مي برند. ما کار خودمان را کرديم، يعني آناني که پس از شهريور بيست شروع به سرودن شعر کردند، و در دهه ي سي ادامه دادند دوام کارشان به دهه هاي چهل و پنجاه هم کشيد، اين گروه از شاعران با حوادث و وقايعي که در مملکتشان رخ ميداد آشنا بودند. در حقيقت بايد بگويم که نفس سياسي پس از مشروطيت در شعر ايران دميده شد و پس از شهريور بيست به صورت جدي تري درآمد. البته به دليل شعرهايي که بعد از شهريور بيست سروده شدند. در همان دوران ما شاعراني داريم مانند نيما، فروغ، شاملو، اخوان، نادرپور، مشيري و ديگران و در دهه هاي 40 و 50 هم شاعران ديگري آمدند و به آن گروه افزوده شدند مانند براهني، شفيعي، مجابي، رويايي، خويي، سپانلو و ديگران که اين شاعران هر نوع شعري که ميسرودند، مسائل اجتماعي و سياسي زمانشان را در شعرشان مي گنجاندند. شعر اين دوراني که نام بردم هرگز از زمانه ي خود غافل نبود.
همين شيوه ي شاعري ادامه يافت تا پس از انقلاب. پس از انقلاب به واقع اين شاعران به شيوه ي جدي تري پيگير مسائل روزگار خويش شدند. اکنون اما شعر در ايران چهره اش به کلي عوض شده است، يعني جواناني که در اين زمينه کار ميکنند، بيشترشان ديگر از اوضاع اجتماع غافل مانده اند، ميگويم اغلب و نمی گويم همه، زيرا همچنان درميان جوانان شاعراني را ميتوان يافت که دغدغه ي جامعه و مردم خويش را دارند. اين شاعران جوان بيشتر همتشان مصروف جنبه هاي هنري شعر ميشود. حقيقت اين است که نميدانم آينده شعر ايران به کجا خواهد رفت. شما ميدانيد که نيما نقطه عطفي در تاريخ ادبي ما بود که موجب رفرم قابل ملاحظه اي در شعر شد.
شعر نيما با وجود اينکه از همه ي مواهب مدرنيته و هنري بهره مند بود، از چشم انداز سياسي و اجتماعي هم بهره ميگرفت و اين خصلت نيمايي به شاعران پيرو او نيز سرايت کرد و ميبينيم که پيروان نيما هيچگاه شعرشان بي نصيب از نگاه اجتماعي و سياسي نيست. البته سياسي که من ميگويم به معناي سياستمداري روزمره و دخالت در امور جاري سياسي به شيوه ي سياستمداران نيست. منظور از منظر سياسي در شعر نيما و پيروان او بهره گيري اين شاعران از مسائل سياسي و اجتماعي روزگارشان است. و اين ويژگي ی شعري از دوران نيما در شعر ما شروع شد و تا پس از انقلاب ادامه يافت. البته ناگفته نگذارم که پيش از نيما نيز شاعران عصر مشروطيت توجه به مسائل سياسي و اجتماعي را در شعرشان لحاظ کردند، اما پس از انقلاب در ميان جواناني که در امر شعر رشد کرده اند کمتر ميبينم که به مسائل سياسي و اجتماعي زمان خود توجه کنند و اين عنايت را در شعرشان نشان دهند.
شايد هم خشم افسردگي و نوميدي جوانان موجب بي تفاوتي به احوال كشورشان باشد. اما چهره ي فني شعر پس از انقلاب بويژه شعر جوانان به کلي تغيير کرده است. بيشتر جوانان شعرشان از وزن و موسيقي و قافيه و ديگر صنايع شعري بي بهره است و در واقع ديگر اين گروه از جوانان شاعر پيرو هيچ شيوه ي تاکيد و تاليف و تعريف شده اي از شعر نيستند. بدين ترتيب ميبينم که شعر امروز دچار نوعي بحران است. من نميگويم شعر امروز ما دچار وقفه شده است. چه بسا شعر اين دوران رو به پيشرفت هم داشته باشد، اما درک من اين است که شعر جوانان ما، يا بهتر است بگويم شعر اغلب جوانان ما دچار نوعي سرگشتگي است، همين سرگشتگي چه بسا در آينده موجب راه گشايي و شکفتگي شعر اين شاعران جوان امروزي هم بشود.
اما يک گروه از شاعران جوان هم هستند که ميتوانم آنان را شاعران نئوکلاسيک بنامم. اينان غزل ميسرايند، هرچند کمتر ديدم که در اوزان ابتکار به خرج دهند، و همچنان در همان اوزان کلاسيک شناخته شده کار ميکنند، اما مضامين نو و امروزي را در همان اوزان به کار ميگيرند و مثلا از سوررئاليسم، و ميني ماليسم و داستان سرايي در شعر سود ميجويند و در همان اوزان ابتکاراتي به کار ميبرند که مثال زدني و توجه کردني ست. اما در ميان همين گروه هم کمتر توجه به اوضاع اجتماعي و سياسي زمانه ديده ميشود.
به هرحال اينها چشم اندازي ست که در اين زمان اندک و با تلفن و بدون آمادگي قبلي ميتوانستم به شما نشان دهم. البته باز تاکيد ميکنم که من به جوانان در شعر بسيار اميدوارم و آرزو دارم که آينده شعر ايران به دست همين جوانان به نوعي تحول و توفيق درخشان برسد.

اکبر گنجي در پيامي که به انگيزه ي بزرگداشت هاي شما در آمريکا و کانادا فرستاده است، شهامت مدني شما را برجسته ترين ويژگي تان دانسته. نظرتان در پيوند با اين برجسته داني شهامت مدني يک شاعر چيست و اصولا از پيام ستايش آميز گنجي نسبت به خودتان و شعرتان و حضورتان در زمانه خويش بفرماييد.
ــ من شخصا گنجي را به علت شهامت او، به علت پايداري وي بر عقايدش و به علت اينکه شش سال زندان نتوانست او را مسخ کند و همچنان موفق و پابرجا ايستاده است ستايش ميکنم. من درباره گنجي و مقاومت ستودني او دو شعر دارم که اولي مربوط به دوران اعتصاب غذاي اوست و من او را تشويق به ادامه ي اعتصاب کرده ام. و بيت اول آن هم اين است:

اي کاش ميتوانستم يک گل برات بفرستم
يا بحر روزه داري هات يک حب نبات بفرستم

پس از پنجاه و نه روز اعتصاب غذاي گنجي و وخامت حال او، شعر ديگري سرودم، با اين آغاز:

ما زنده مي خواهيمت / اين گام آغازين است
صد كار كارستان هست / يك شمه از آن اين است.

خوشبختانه با سختكوشي هاي همسرش و حمايت هوادارانش گنجي اعتصاب خود را شكست، به اين ترتيب كه: من در جمعي چند هزار نفري پشت در بيمارستان بودم و به اتفاق آقاي فريبرز رئيس دانا و چند تن از دوستان گنجي براي ديدارش داخل بيمارستان شديم و اجازه ي ديدار نيافتيم، اما من يك شاخه گل و شعري را كه سروده بودم به پايمردي پزشك او برايش فرستادم، قطعا اين اقدام من گنجي را متوجه شعر من كرده است و شهامت را يكي از مشخصات شعرم دانسته است.

مي خواستم بپرسم شاعري به بزرگي و محبوبيت شما، که نه تنها در ميهن خويش، بلکه در جهان زبان فارسي مشهور و مقبول است، و شعرش و حضورش موجب همدلي و نزديکي هموطنانش مي شود، چگونه ميان کوشش هاي ادبي و شاعرانه اش و فعاليت هاي مستمر و مداوم اجتماعي چنان ايجاد توازن و هماهنگي مي کند که در هر دو عرصه با توفيق و تاييد در گستره ي ملي روبرو مي شود؟
ــ اميدوارم شايسته ي آنچه ميفرماييد باشم. ولي من ميان حس هاي اجتماعي و فردي خويش هيچگونه تفاوتي قائل نيستم. يعني وقتي من از ميهنم يا از يک مسئله ي اجتماعي و يا حتي جهاني و انساني حرف مي زنم، اين حرف و حديث، از يک منظر، حرف و حديث شخصي و خصوصي و خاص خودم هم هست. به زبان ديگر همانقدر که مردم از واقعه يا حادثه يي رنج ميبرند و عذاب ميکشند، من هم به هنگام سرايش شعر و هم به لحاظ شخصي همانقدر با آن درد و رنج مردمان شريک و سهيم هستم. سروده هاي من انعکاس و حاصل همين همدردي عميق و اصيل با مردم است. شايد آنچه در من بر اثر يک واقعه و حادثه ــ حالا چه فاجعه و فلاکت باشد و چه شادي و آبادي ــ چه بسا در من و هر کس ديگري همان تاثير را ايجاد کند، اما خوشبختي من در اين است که آن تاثير را ميتوانم در سروده هايم ثبت و ماندگار کنم و به ديگران انتقال دهم.
من باور دارم که هنر هر شاعري حاصل تفکر و انديشه ي اوست. و اگر هنري باشد بي گمان زاييده همين ويژگي هنرمند است. حال شاعري اگر از اجتماع خويش تأثير بپذيرد شعرش صورت و خصلت اجتماعي پيدا ميکند، و اگر دلبسته و علاقه مند به سياست زمان خويش باشد، شعرش بي گمان سمت و سوي سياسي و زمانه زدگي را به خود ميگيرد.
مهم اما اين است که شعر از دل شاعر به در آيد و احساسي را که شاعر در شعر به کار ميگيرد از عمق وجود او آمده باشد. اين گونه شعرها، صرف نظر از منظر مضموني، شعرهايي هستند که چون از دل و جان برآمده اند بر دل و جان هم ره خواهند يافت. اما اگر حس واقعي شاعر چيز ديگري باشد و شعر او بخواهد به گونه ديگري اين حس و حال را بيان کند، شکل سفارشي و شعار زده پيدا مي كند و تاثيرگذار نخواهد بود.

شما آيا جنبش زنان را در ايران باور داريد؟ اين پرسش را به اين دليل خدمتتان عرض ميکنم که شما خود يکي از پيشگامان حرکت هاي سياسي و اجتماعي زنان بويژه در سه دهه ي اخير بوده ايد. اندکي از پيشينه مبارزات زنان ايران و از مبارزات اکنوني و امروزي شان بگوييد ــ با توجه به اهانتي که به شما در تظاهرات هشت مارس در تهران شد. اگر به آن تظاهرات هم اشاره اي بفرماييد سپاسگزار ميشوم.
ــ ما سالهاست که جنبش زنان داريم. بايد بگويم که بعد از کشورهاي فرانسه و انگليس، ايران کشوري است که زنانش پيش از کشورهاي ديگر به حقوقشان توجه کرده اند. ما از هشتاد سال پيش و شايد پيش از آن با اجتماعات کوچک چند نفره شاهد حضور زنان و کوشش هاي آنان براي احقاق حقوقشان بوده ايم. اما از هشت دهه پيش آن کوشش هاي فردي و اجتماعات کوچک و اندک به صورت جمعيت هاي زنانه درآمد و نام "جمعيت نسوان" و ديگر نامها را گرفت و زنان بسياري در اين راه کوشيدند.
از جمله ي اين جمعيت ها "جمعيت نسوان وطنخواه" است که مادر من خانم فخر عظما ارغون خلعتبري و چند بانوي ديگر بنيانگذار آن بودند و خانم مستوره افشار و هايده افشار و ملوک اسکندري و نورالهدي منگنه و فخر آفاق پارسا كه ايشان مادر خانم فرخ رو پارسا بود كه وزير فرهنگ زمان محمدرضا شاه شد و متاسفانه در دوران انقلاب اعدام شد.
صديقه دولت آبادي هم از زنان فعال آن دوران بود و بسياري ديگر از زنان برجسته و فرهيخته کشور ما هشتاد سال پيش بنيان سازماني را براي احقاق حقوق زنان نهادند. در آن موقع وجود چنين نهادي در بيشتر کشورهاي جهان بي سابقه بود. زنان به فعاليت هايشان ادامه دادند. بعدها کانون بانوان به وجود آمد. پس از آن نيز سازمانهاي بسياري به كوشش زنان و براي امور مربوط به آنان به وجود آمد و ادامه يافت تا اين که در دهه ي چهل زنان توانستند به بخشي از حقوق عقب افتاده ي خويش دست يابند. يکي از آن دستاوردها دادگاه هاي مدني براي رسيدگي به اموري مانند طلاق بود که ديگر طلاق از اختيارات مردان نباشد. ديگر اينکه خانمها ميتوانستند در فعاليت هاي اجتماعي مشارکت کامل داشته باشند. حق داشتند قاضي و وکيل و وزير شوند. ما وزير و وکيل و قاضي زن داشتيم. و همينطور اين تلاش ها ادامه يافت تا به انقلاب رسيديم. ميدانيد که جبر زمان اجازه رجعت در امر حقوق مدني را نميدهد.
با اينکه در دوران انقلاب حکومت زنان را مجبور به مراعات نوعي خاص از پوشش کرد، اما در عرصه هاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي نتوانست مانع از ادامه و حتي رشد فعاليت هاي مدني و شهروندي خانم ها شود.
من باور دارم که هر زني بايد لباس خويش را خود و به اختيار انتخاب کند، اگر ميخواهد بدون روسري و يا حجاب در اجتماع ظاهر شود اين حق اوست. اگر هم ترجيح ميدهد حجاب و روسري و چادر و هرچه که ميخواهد بپوشد باز هم حق اوست. اما اجبار حکومت را براي انتخاب يک نوع خاص از پوشش به هيچ عنوان درست و جايز نميدانم. و زنان روشنفکر ما اصرار دارند که از قيد حجاب دست وپاگير آزاد باشند و بتوانند با آسودگي بيشتر به امور اجتماعي و مدني بپردازند.

اما زنان ميهن ما امروزه در امر کوشش هاي اجتماعي و حتي سياسي حضور برجسته و چشمگيري دارند و براي دستيابي به حقوق برابر، مبارزات خستگي ناپذيري را بنياد كرده اند و هرگز در اين راه نه خسته شده اند و نه دست از مبارزه کشيده اند.
در همين روز زن که روز 18 اسفند (8مارس) بود، ما شاهد بوديم که زنان در پارک دانشجو حضور يافتند. در آن روز هزاران زن به خيابان آمده بودند و در آن پارک حضور به هم رساندند و بسياري از آنان از شهرستان ها و راه هاي دور آمده بودند تا در مراسم روز جهاني زن مشارکت کنند. در ميان آنان زنان جوان و دختران دانش آموز و دانشجو بودند، و همينطور بانوان سالمند. برخي مردان بويژه پسران جوان هم بودند و حضور و حمايتشان چشمگير بود. اما پيش از آنکه کوچکترين حرفي زده شود، و يا کوچکترين تظاهراتي انجام گيرد، و هنوز برنامه اي اجرا نشده، گارد ضد شورش آمد و به زنان يورش برد و به فجيع ترين وضع صف متحد زنان را برهم زد و زناني را که در کمال آرامش به سوي خيابان ميرفتند مورد اهانت قرار داد و اگر ميگذاشتند صف راه بيفتد شک نکنيد که هزاران زن به اين حرکت ميپيوستند و همين باعث ترس و وحشت نيروي فشار شد که با آن قساوت و بي رحمي به زنان و دختران حمله كرد و ميخواست پيش از آنکه جمعيت سر به ده ها هزار بزند آنها را متفرق کند. در مورد خودم هم فکر نميکنم که اهانتي به من شده باشد، اهانت به خودشان شده است. من اين داستان را به فراموشي سپردم.


خانم بهبهاني عزيز در ارتباط با دستگيري و زنداني شدن دکتر رامين جهانبگلو و اتهام بزرگ ارتباط با بيگانگان او نظرتان چيست؟ بويژه که ميدانيد پس از يک ماه و نيم زنداني بودن، حتي به خانواده و نزديکان او اجازه ملاقات داده نميشود. شما به عنوان عضو کانون نويسندگان ايران و شاعر نامدار ايراني از مجامع حقوق بشر جهاني چه انتظاري در پيوند با پرونده جهانبگلو داريد؟
ــ من مدتي است که در خارج از ايران به سر ميبرم، يعني در واقع اين يک ماهه در ايران نبودم و در نتيجه از اوضاع ايران بي خبر بودم. اما شنيدم که رامين جهانبگلو نويسنده و فيلسوف ايراني را به اتهام ارتباط با بيگانگان در ايران دستگير و زنداني کرده اند. اما مي دانم كه كانون نويسندگان اعتراض خود را اعلام كرده است. دستگيري جهانبگلو از منظر من وحشتناک است و به طور کلي آنچه با نويسندگان و روشنفکران ما ميشود بسيار دردناک و بي سابقه است.
من از اين بابت خيلي متاسف هستم، زيرا نبايد به هيچوجه با اهل قلم و با نويسندگان و با کساني که بايستي حرفشان را بزنند اينگونه برخوردها شود. اين شيوه ي اهانت آميز برخورد با نويسندگان و اهل قلم و بويژه اعضاي کانون نويسندگان سابقه ي طولاني دارد و ما هرگز در برابر اين برخوردهاي ناروا با نويسندگان سکوت نکرده ايم و از همکاران نويسنده و مدافع حقوق بشرمان در سراسر جهان هم ميخواهيم که در اين مورد هم، نويسندگان ايران را تنها نگذارند. من در همين جا از همه ي سازمانهاي مستقل و مسئول و مدافع حقوق بشر و آزادي انديشه و بيان خواهش ميکنم که نسبت به پرونده رامين جهانبگلو حساسيت نشان دهند و خواستار روشن شدن وضع اين نويسنده و فيلسوف ايراني شوند. همچنين در كشور ما هنوز آقاي دكتر ناصر زرافشان وكيل پرونده ي قتل هاي زنجيره اي در زندان بسر مي برد. علاوه بر اين تعداد زيادي از اعتصاب كنندگان و كارگران و روساي شركت ها و دانشجويان و آزادي خواهان در زندان بسر مي برند، از وقايع اخير ايران چيزهايي شنيده ام كه دردناك است. هرگز تاب آن ندارم كه ديارم صحنه خون و آتش باشد. اميد من آن است كه در بازگشت به ايران ديگر چشمم با اشك خانواده زندانيان و خون آزادي خواهان مواجه نشود.

خانم بهبهاني اجازه بدهيد اين چند پرسش با پاسخ يک کلمه اي را خدمتتان طرح کنم.
ــ از بس پاسخ هايم بلند بود حالا ميخواهيد در يک کلمه پاسخ بدهم!

خير اين پرسش ها پيش از اين گفت وگو طرح شده اند و ارتباطي به پاسخ هاي درست و دلنشين و شنيدني و خواندني شما ندارند. اما پرسش اول: از شاعران معاصر کدام شاعر مورد علاقه شماست؟
ــ همه شان .

از شاعران متقدم ايران با کدام شاعر بيشتر احساس خويشي و نزديکي داريد؟
ــ سعدي، حافظ، مولوي، فردوسي

اگر بخواهيد يک شاعر که به شما خويش تر و نزديکتر و عزيزتر است نام ببريد کدام خواهد بود؟
ــ کدام را نميتوانم بگويم، مثل اينکه شما از من بخواهيد که از ميان ميوه ها که همه شان را دوست دارم يکي را انتخاب کنم.

اتفاقا ميخواستم به آنجا هم برسم.
ــ من همه ي ميوه ها را دوست دارم.

کدام کتاب شعر را بيشتر ميپسنديد؟
ــ براي ياد گرفتن و براي آشنايي و اخت شدن با شعر و اينکه بتواني شعر را بپذيري به نظر من سعدي و حافظ . اين دو شاعر دريچه ي ورود به شعر هستند. بدون اينها امکان ندارد آدم با شعر آن انس و الفتي را که لازم است داشته باشد.

غذاي مورد علاقه تان چيست؟ نگوييد همه!
ــ غذاي مورد علاقه ام! من يک آدم شکمو هستم و هر چيزي که خوب طبخ شده باشد همان غذاي مورد علاقه من است. من خورش قورمه سبزي را دوست دارم، با همه خورش ها.

اگر مجبور شويد جايي غير از ايران را براي زندگي انتخاب کنيد کدام کشور را انتخاب خواهيد کرد و چرا؟
ــ بعد از ايران من ميخواهم باز در ايران زندگي کنم. من ايران را دوست دارم و اگر قرار باشد به طور مداوم بخواهم جاي ديگري زندگي کنم ترجيح ميدهم اين يکي دو سال که از عمرم مانده است را از دست بدهم.

خواننده مورد علاقه تان کيست؟
ــ خوانندگان مورد علاقه من خانم مرضيه و صديق تعريف و همايون شجريان و محمدرضا شجريان، سيما بينا، داريوش و شهرام ناظري و همه خوانندگاني كه خوب مي خوانند هستند.

نظرتان در ارتباط با اتم و تكنولوژي هسته اي چيست؟
ــ من آرزو دارم كه به زودي به جاي تكنولوژي كثيف هسته اي يك منبع انرژي سالم و كافي كشف شود. در يكي از شعرهايم سروده ام كه:

خدا اگر از هسته ي نبات خراب جهان را درست كرد
بشر كند از هسته ي جماد درست جهان را خراب من

خانم بهبهانی باز هم سپاسگزارم از وقتی که در اختيار ما گذاشتيد. به اميد ديدار شما و شنيدن شعرهای زيبايتان.