به سایت لج ور خوش آمدید

LAJVAR

 

کارگران    کودکان     زنان    هنر و ادبیات     لطیفه    تصاویر     کامپیوتر     سایت های دیگر

اخبار روز از پیک ایران     خلاصه اخبار رادیو فردا    خارجی     آرشیو      صفحه نخست

 ______________________________________________________________

 

انرژی هسته ای را برای کودکان خیابانی چگونه
معنا کنیم؟

 

وبلاگ روزمرگی های شهری:

 قبل از خواندن:خانم مریم بهبودی از بچه های دانشکده ما است . ترم دوم برنامه ریزی بنده تازگی ها یعنی بعد از عید با ایشان آشنا شده ام. اما بنا به گفته خودشان ایشان مرا خیلی وقت است که می شناسد. اینم از محسنات مشهور بودن است دیگه!

خلاصه ایشان یعنی مریم بهبودی علاقه زیادی به نوشتن و.... از این حرفا دارد. یک مطلبی را برای من ایمیل کرده اند که خالی از لطف نیست که شما هم آن را بخوانید!

 

یادم می آید چندی پیش که برای اولین بار بعد از سالها قیمت نفت افزایش یافت خیلی ها گفتند که ایران خوشبخت شد!!! پولدار شد!!! اما……

امروز که از آن ماجرا می گذرد و ما چیزی از آن افزایش قیمت نفت نفهمیدیم وجز گرانی اجناس و از بین رفتن توان ملت برای مقاومت در برابر نداری و گرانی دستاورد دیگری نداریم، نزدیک یک ماه است که مفتخر به بهره برداری هسته ای شده ایم.!

حالا پول آن ها کجا رفت خدا داند !!!! بگذریم می خواهم کمی خودمانی صحبت کنم. بار ها وبارها در همین خیابانهای تهران شاهد بچه های کوچکی بوده ام که در خفقان فساد بیداد این شهر بزرگ، سرگردان و غریب، در حسرت یک دنیا آرزو، صبح تا شب را با فروختن یا نفروختن چند برگ فال حافظ می گذرانند؛ فکر نمی کنم آنها چیزی از انرژی و اورانیوم و نفت و… بدانند. وحتی اگر رییس جمهور را هم ببینند،  خوشحالی شان بابت دستاوردهای هسته ای(!) نمی تواند باشد، بلکه دیدن او را هم یکی از آرزو های دست نیافتنی شان می دانند.

خیلی سخت ست می دانم؛ ولی همیشه دلم می خواست برای یک روز هم که شده جای آنها بودم شاید بهتر می فهمیدم ماه ها گوشت و مرغ نخوردن و سال ها رنگ سینما را ندیدن چقدر سخت ست!

حالا میخواهم این را بدانم که آیا قیمت دستیابی به انرژی هسته ای و نفت بیشترست یا یک کیلو گوشت

و یک سانس سینما؟؟؟؟؟؟؟!!

کاش یکی پیدا می شد و پرونده فقر را به شورای امنیت می فرستاد!!!؟

 

بعد از خواندن: زیباست! وقتی از درون مرزبندی های سیاسی و ایدئولوژیکی خارج می شوی و از دید یک انسان عادی یک دانشجوی ساده به مسئله نگاه می کنی! وقتی ساده به داستان نگاه می کنی تازه عمق فاجعه را در می یابی! وقتی ورای ایسم ها و نظریات مختلف جامعه شناسی به یک مسئله ی انسانی می نگری تازه عمق فاجعه را در چشمان آن کودک خیابانی که زورکی می خواهد به تو آدمس بفروشد می بینی!

آری انرژی هسته ای شاید برای  او به اندازه ی یک غذای گرم و جای خواب راحت و شادی کودکانه اهمیت نداشته باشد! حق مسلم آن کودک شاید یک سانس سینما به همراه یک چیپس باشد! اما بزرگترهایش می گویند نه! شکوه عظمت وطن آریایی عظیممان را ارزان نمی فروشیم به یک سانس سینما و چیپس! وارثان کوروش و داریوش و خلافای بزرگ و عظیم الشان به دنبال امور بزرگند!

یک جمله در این مطلب زیبا تر از همه چیز بود! (( کاش یکی پیدا می شد و پرونده فقر را به شورای امنیت می فرستاد!!!؟ )) من هم اضافه می کنم. ای کاش یکی هم پیدا شود این پرونده را به نزد وجدانش ببرد!