به سایت لج ور خوش آمدید

LAJVAR

 

کارگران    کودکان     زنان    هنر و ادبیات     لطیفه    تصاویر     کامپیوتر     سایت های دیگر

اخبار روز از پیک ایران     خلاصه اخبار رادیو فردا    خارجی     آرشیو      صفحه نخست

 ______________________________________________________________
نقدی بر كنش های رفتاری و تضاد بين فرزندان و والدين

فرزندانی كه بالاخره بزرگ می شوند

گيلان امروز

چهارشنبه 2 اردیبهشت ماه 1383
تضاد بين والدين و فرزند ريشه در باورها و رفتار پدر و مادر در دوران كودكی و نوجوانی دارد. اعم از رفتار تند و سرزنش آميز و يا محبت ها و دلسوزی های بيجا كه به تدريج به نوعی مزاحمت آزار دهنده و بيماری زا تبديل می گردد. اين عشق های تحميلی و رفتارهای نابجای والدين در كودكی و نوجوانی و بعد هم، دخالت و تحميل سليقه ها در انتخاب راه آينده ی جوانان منجر به واكنش های گاه تلخ و دور از انتظار و رنج آور از سوی فرزندان نسبت به والدين می شود. در زير به تعدادی از رفتارهای والدين كه سبب ايجاد تضاد بين آنها و فرزندشان می شود، اشاره می كنيم.

اسارت در دام محبت!
محبت مادر و مراقبت های ويژه ای كه در سنين كودكی برای فرزند ضروری و غيرقابل اجتناب است اگر به موقع قطع نشود يا تغيير جهت ندهد تبديل به عوامل بيماری زا و رفتارهای بيمارگونه می شود و به ركود رشد و يا انحراف شخصيت در كودك و نوجوان می انجامد. اسارت كودك و نوجوان در دام مراقبت دائمی پدر و مادرانی كه به اين مهم توجه ندارند به آنجا می رسد كه اگر روز و شب هم در برابر فرزند خود خم و راست بشوند و تمام خواسته های او را فراهم آورند بازهم به تدريج احترام لازم را نزد فرزند خود از دست می دهند و با فقدان احترام ، عشق نيز رو به زوال می گذارد؛ زيرا كودكان و نوجوانان نازپرورده هميشه خود را وابسته احساس كرده و به اهمال و قصوری كه در حق آنان شده به خوبی آگاهند و چون از كودكی، تمام مهارت و ابتكارهای شخصی آنان سلب شده احساس ضعف و ناتوانی می كنند و خود را تسليم پدر و مادر و محيط و سرنوشت می دانند .
در چنين شرايطی است كه احساسات ضد و نقيضی مثل نارضايتی از پدر و مادر و در عين حال ترس از دست دادن عشق آنان وجود كودك را در بر می گيرد و او را مجدداً در معرض تسلط جويی و تحميل اراده پدر و مادر قرار می دهد. تشخيص صحيح و به موقع اين علايم و برطرف ساختن عوارض ناشی از آن يكی از وظايف خطير والدين و مربيان است.

عشق های تحميلی
اين شيوه مراقبت و محبت تحميلی، يا به عبارتی نازپروردگی و تحميل با عشق (يعنی والدين به دليل علاقه ی زياد به فرزند ، آنچه را كه برای فرزندشان آرزو دارند ، به او تحميل می كنند.) در اصل دو عامل بيماری زای شخصيت اند كه به سختی درهم عجين شده اند به طوری كه مشكل می توان آن دو را از هم جدا كرد و احياناً هر كدام را مستقلاً مورد مطالعه قرار داد.
اين هر دو عامل كه از عواطف رقيق و احساسات شديد پدر و مادر نسبت به فرزندان ناشی شده چنان آرام و موذيانه در بنای شخصيت كودكان و نوجوانان رخنه و رشد می كند كه انسان تا مدت ها خطرآن را احساس نمی كند و حتی موقعی كه آثار و علائم عقب ماندگی و ركود در رشد شخصيت بروز می كند بسياری از والدين بازهم نمی توانند به عمق فاجعه پی ببرند و زمانی هم كه اين پديده ها به وضوح آشكار می شود و والدين متوجه می شوند ، كودكان نازپرورده كه از تحمل زندگی عاجزند چون از علت واقعی بروز آن، يعنی رفتار غلط و بی رويه خود اطلاعی ندارند دست به اقداماتی می زنند كه نه تنها د رد را درمان نمی كند بلكه آن را وخيم تر و شديدتر می نمايد.
اقداماتی مانند سرزنش، اخطار، نصيحت گويی، تهديد و توبيخ و يا حتی وعده هايی كه هيچ كدام سرانجامی ندارند متأسفانه نتيجه ای نمی دهد. اين جاست كه والدين احساس عجز می كنند و از مشاورين تربيتی كمك می خواهند.

خطر ناز پروردگی
به عنوان نمونه اشاره می كنيم به مادری كه دخترش را با تمام عشق و علاقه و نازپروردگی بزرگ كرده و يكباره متوجه بی بندوباری و حتی گستاخی وی نسبت به خودش شده و می نالد كه: هيچ وقت فكر نمی كردم دخترم كه آن قدر برايش زحمت كشيده و مراقبتش كرده بودم روزی چنين رفتاری با من داشته باشد. چون درگذشته به خاطر علاقه ای كه به من داشت هر چه می گفتم بی چون و چرا می پذيرفت ولی حالا از من روی گردان شده و اعتنايی به من ، حرف ها و خواسته هايم كه صرفاً به خاطر خود اوست ندارد .
واقعيت اين است كه چنين والدينی متوجه نيستند فرمانبرداری و اطاعتی كه به زور عشق و بر آوردن تمام خواسته های فرزند باشد چيزی جز به اسارت كشيدن او از طريق نازپروردگی نيست .
به عبارت ديگر اطاعتی كه از طريق عشق به كودك تحميل می شود هرگز به رشد شخصيت و تسلط بر نفس او نمی انجامد بلكه منجر به تضعيف و شكست اراده او می شود. كودكانی كه به اين طريق پرورش می يابند در سنين نوجوانی و سال های بعد، در برابر عوامل اغواگر و اشخاص گمراه كننده به همان نسبت ضعيف و سست اراده خواهند بود. از سوی ديگر جوانانی كه با اين رفتار پدر و مادر خود مواجه می شوند نه تنها احساس قدردانی نسبت به آنها نمی كنند بلكه نوعی حس كينه و بيگانگی نيز در آنها بيدار می شود.

دخالت های غير منطقی
اين مشكل حتی در آستانه ی ورود نوجوان و جوان به اجتماع و در مرحله ی حساس و دشوار انتخاب راه آينده نيز به گونه ای ديگر رخ می نمايد. در اين مواقع ، تنها دخالت های غير منطقی و سرسختانه والدين نيست كه اثر منفی بر فكر و روح فرزندان می گذارد بلكه توصيه ها و اندرزهای خيرخواهانه ی آنها نيز درگمراه كردن فكر سالم جوانان تأثير می گذارد. زيرا هر نوع تلقين و يا تحت تأثير گذاشتن جوانان دراين دوره ، آنها را از رشد متعادل شخصيت و دستيابی به بلوغ كامل فكری باز می دارد. خواه آنهايی كه وابسته به پدر و مادر خود هستند و يا آنها كه سركش و نافرمان بوده و دائم دم از استقلال فكری می زنند .
دسته ی اول كه هميشه زمينه آماده ای برای فرار از مسئوليت و تصميم گيری مستقل دارند در مرحله انتخاب شغل و يا رشته تحصيلی (كه فرصتی برای ابراز عقيده و اظهار نظر شخصی است) در اثر تلقين و دخالت های بی مورد والدين اين آخرين موقعيت را از دست داده و تا پايان عمر به صورت دوم شخص و عضو علی البدل زندگی می كنند.
دسته ی دوم نيز كه عناد و لجاجت با پدر و مادر را پيوسته شيوه خود قرار داده واين مقاومت را دليل اثبات شخصيت خود می دانند وقتی در مرحله ی ورود به اجتماع و انتخاب راه آينده خود با نصيحت و توصيه های خيرخواهانه پدر و مادر مواجه می شوند بدون اين كه به خود زحمت فكر كردن بدهند صرفاً برای مخالفت با والدين دقيقاً راهی را انتخاب می كنند كه در جهت عكس تمايلات و خواسته های آنان باشد؛ فقط به اين جهت كه به خود و ديگران ثابت كنند كه می خواهند و می توانند خودشان راه آينده و مشی زندگی را انتخاب كنند. به اين ترتيب دلسوزی ها و محبت های غير منطقی پدر و مادر و ملاطفت های خير خواهانه، به زودی تبديل به نوعی مزاحمت و در نهايت موجب دلسردی می شود.

چه بايد كرد؟
در اين مرحله اين سؤال هميشگی پيش می آيد كه چه بايد كرد تا آنها در مسير رشد شهامت روحی و مبارزه با ضعف و جُبن(ترس) اكتسابی قرار بگيرند و گستاخ و بی پروا نشوند و دائماً از ضعف و عدم توانايی خود رنج نبرند.
شايد كار مشكلی باشد اما ناممكن نيست به شرط آن كه در وهله اول به عنوان پدر و مادر سعی كنيم به آن درجه از عدالت و شهامت روحی برسيم كه فرزندان خود را نه تحت فشار و زورگويی و تحميل عقايد خود قرار دهيم و نه آنها را به حال خود رها كنيم . نه تنبيه و سرزنش نماييم ، نه مورد ترحم و دلسوزی قرار دهيم ؛ بلكه طوری با آنها رفتار كنيم كه آنها احساس كنند همان هايی هستند كه می خواهند باشند.