نسل‌کشی رواندا و مداخلات بشردوستانه

طبق اخبار منتشر شده چند روز پیش فرانسه بخشی از اسناد مربوط به نقش دولت وقت این کشور در نسل‌کشی رواندا را از حالت محرمانه خارج و طی گزارشی هزار صفحه‌ای منتشر کرد. در این گزارش به شکلی ریاکارانه اعلام شده که فرانسوا میتران، رئیس جمهور وقت به دلایل «ایدئولوژیک» چشمش را بر واقعیت رویدادهای رواندا بسته بود. ولی مشخصاً «همدستی» پاریس در نسل‌کشی در این گزارش رد شده و حمایت‌های سیاسی، نظامی و رسانه‌ای فرانسه از عاملان نسل‌کشی همچنان مسکوت باقی مانده است. ….

—————————————————————-

7274

نسل‌کشی رواندا و مداخلات بشردوستانه

طبق اخبار منتشر شده چند روز پیش فرانسه بخشی از اسناد مربوط به نقش دولت وقت این کشور در نسل‌کشی رواندا را از حالت محرمانه خارج و طی گزارشی هزار صفحه‌ای منتشر کرد. در این گزارش به شکلی ریاکارانه اعلام شده که فرانسوا میتران، رئیس جمهور وقت به دلایل «ایدئولوژیک» چشمش را بر واقعیت رویدادهای رواندا بسته بود. ولی مشخصاً «همدستی» پاریس در نسل‌کشی در این گزارش رد شده و حمایت‌های سیاسی، نظامی و رسانه‌ای فرانسه از عاملان نسل‌کشی همچنان مسکوت باقی مانده است.

جرقه‌ی نسل‌کشی رواندا پس از سقوط هواپیمای رئیس جمهور وقت در سال ۱۹۹۴ زده شد و بنا به آمار دولت فعلی، بیش از یک میلیون نفر و طبق آمار سازمان ملل حدود ۸۰۰ هزار نفر طی ۱۰۰ روز کشته شدند. همچنین تخمین زده می‌شود که در این مدت به ۲۰۰ تا ۵۰۰ هزار زن تجاوز شده و ۲۰ هزار نفر از جوانان امروزی رواندا نتیجه‌ی آن تجاوزها هستند. اکثر قربانیان از قوم «توتسی» بودند و دیگر کشته‌شدگان نیز افرادی که به مردان و زنان توتسی‌ها کمک و یا در کشتن آنان اهمال می‌کردند. در زمان نسل‌کشی حدود ۱۴ درصد از جمعیت کشور را توتسی‌ها و ۸۵ درصد را «هوتو»‌ها تشکیل می‌دادند. پیشینه‌ی این اختلافات قومی- نژادی به مسئله‌ی استعمار و سیاست دولت‌های استعمارگر در قبال قومیت‌های مختلف رواندا گره خورده است. این کشور تا پیش از جنگ جهانی اول مستعره‌ی آلمان بود و پس از جنگ به بلژیک واگذار شد. سیاست دولت‌های استعمارگر دادن برتری قومی- نژادی و در نتیجه منزلت اجتماعی به توتسی‌ها در برابر هوتوها بود. به شکلی که حتی در شناسنامه‌ی افراد قومیت- نژاد این افراد ذکر می‌شد و هوتوهای ثروتمند می‌توانستند با پرداخت پول شناسنامه‌ی خود را به توتسی تغییر دهند تا از مزایای اجتماعی بیشتری برخوردار باشند. آنچه تفاوت «نژادی»‌ میان این دو گروه خوانده می‌شد، به شکل بینی و برآمدگی بالای لب اشاره داشت.

در دوران استعمار، رواندا ذیل شکلی از سلطنت اداره می‌شد و سلطان نیز توتسی بود. این امر باعث شد که به دنبال انقلاب استقلال در سال ۱۹۵۹ بیش از ۳۰۰ هزار توتسی از کشور بگریزند. کشمکش‌ها ادامه داشت تا این که سرانجام در ۱۹۶۱ هوتوهای پیروز توانستند خاندان سلطنتی از کشور تبعید و اعلام جمهوری کنند. بلژیک نیز یک سال بعد نتیجه‌ی رفراندوم و استقلال رواندا را به رسمیت شناخت. اما خشونت‌ها میان دو گروه همچنان ادامه یافت و جمعی از توتسی‌هایی که به خارج از کشور پناه برده بودند، گروه نظامی «جبهه هواداران رواندا» را تشکیل دادند. این گروه از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۳ با دولت مرکزی در حال جنگ بود که در نهایت پیمان صلح، مدت کوتاهی میان دو گروه آرامش نسبی برقرار کرد. اما شلیک به هواپیمای «هابیاریمانا» رئیس جمهور این کشور (از ۱۹۷۳ الی ۱۹۹۴) به عنوان یک هوتوی معتدل، بهانه‌ی آغاز نسل‌کشی را به وجود آورد.

7275

حزب حاکم این حمله را به جبهه‌ی هواداران رواندا نسبت داد و شروع به قتل‌ عام توتسی‌ها کرد. نسل‌کشی از پایتخت شروع شد اما بسیار زود به تمام کشور تسری یافت. در این کشتار پلیس، ارتش و حتی شهروندان عادی نقش داشتند. آن دسته از مقامات محلی که مقاومتی در برابر کشتن شهروندان توتسی نشان دادند، سریعاً برکنار و برخی از آنان نیز اعدام شدند. رادیوی دولتی اعلام کرد که هر مرد هوتو که همسر توتسی دارد، اگر همسرش را نکشد خود او کشته خواهد شد. فراخوان به هوتو‌ها برای کشتن همسایه‌های توتسی‌شان با وعده‌ی پول و پاداش ادامه ‌یافت. نظامیان خیابان‌ها را بسته بودند و با چک کردن کارت شناسایی، توتسی‌ها را به قتل‌گاه می‌بردند. حتی بسیاری از توستی‌هایی که به کلیسا پناه برده بودند، توسط راهبه‌ها و کشیش‌ها به قتل رسیدند. هوتو‌ها از سلاح گرم و سرد، چوب و چماق، سنگ و یا هر وسیله‌ی دیگری برای کشتن توتسی‌ها استفاده می‌کردند. حدود چهار ماه پس از این نسل‌کشی، جبهه‌ی هواداران رواندا جنگ را با دولت مرکزی از سر گرفت و توانست پایتخت را تسخیر کند. این بار نوبت هوتوها بود که از کشور بگریزند. طبق آمار حدود دو میلیون هوتو به جمهوری دموکراتیک کنگو پناه بردند.
اما نقش فرانسه در این میان چه بود؟ فرانسه یکی از حامیان و متحدین هوتو‌ها بود و قصد داشت رواندا را در حوزه‌ی نفوذ خود نگاه دارد. به این منظور پیش از نسل‌کشی به علت آنچه تهدیدات توتسی‌ها می‌دانست، حمایت‌های گسترده‌ای از دولت وقت انجام داد که شامل حمایت لجستیکی، آموزش نظامی و فروش تسلیحات می‌شد. به گفته‌ی فرانسوا گرانر، پژوهشگر فرانسوی که سال‌هاست بر این نسل‌کشی تحقیق می‌کند و حدود یک سال پیش توانست به برخی اسناد دولت وقت فرانسه نیز دست پیدا کند، این حمایت‌ها به پیش از نسل‌کشی محدود نبود و فروش سلاح حین و پس از نسل‌کشی نیز به صورت مخفیانه ادامه یافت. همچنین او این احتمال را می‌دهد که سربازان و مزدوران فرانسوی در حمله به هواپیمای رئیس جمهور وقت رواندا دست داشته باشند. در شاهد مثالی دیگر، طی دستگیری یکی از نیروهای نظامی سابق فرانسه در سال ۲۰۱۲، اسنادی به دست آمد که او سلاح‌هایی به ارزش سه میلیون دلار در اختیار دولت وقت رواندا قرار داد و پاریس نیز از این اقدامات با خبر بود. در سند دیگری که چند ماه پیش منتشر شد، سفیر وقت فرانسه در دوران نسل‌کشی رواندا در خصوص نحوه‌ی برخورد با آن دسته از مسئولان نسل‌کشی که در «منطقه‌ی امن بشردوستانه» هستند – کنترل این منطقه در دست نظامیان فرانسه بود – از وزارت خارجه کسب تکلیف کرد. در پاسخ وزارت خارجه‌ی فرانسه تاکید می‌کند که بهتر است به عاملان نسل‌کشی اجازه داده شود از منطقه خارج شوند و به بیان ساده‌تر امکان فرار آنان فراهم گردد. پای این پیام امضای برنار امیه، مشاور وقت وزیر خارجه نیز وجود دارد که اکنون در دولت مکرون رئیس سرویس‌های اطلاعات خارجی فرانسه است. در واقع نگاهی به همین چند سند منتشر شده، نشان می‌دهد که دولت حال حاضر فرانسه نیز در پی انکار نقش کاخ الیزه در نسل‌کشی رواندا و وانمودسازی واقعیت این فاجعه‌ی انسانی است.

به جز فرانسه که نقشی مستقیم در این واقعه ایفا نمود، سازمان ملل نیز با سکوت و بی‌تفاوتی کامل خود راه را برای گسترش این نسل‌کشی هموار کرد. فی‌المثل یکی از اولین اقدامات کشورهای اروپایی در ابتدای قتل عام، اعزام هزار نیرو به منظور تخلیه‌ی اتباع خارجی از رواندا و ترک سریع منطقه بود. در موردی دیگر بیش از ۲۰۰۰ توتسی به مدرسه‌ی محل استقرار صلح‌بانان بلژیکی سازمان ملل پناهنده شده بودند، اما به دنبال تصمیم شورای امنیت مبنی بر کاهش نیروهای سازمان ملل، صلح‌بانان از مدرسه عقب‌نشینی کردند و کلیه‌ی پناهندگان قتل عام شدند. سازمان ملل در ابتدا حتی از اطلاق واژه‌ی نسل‌کشی برای این کشتار نیز اجتناب کرد. در واقع تنها «مداخله‌ی بشردوستانه» را فرانسه با ایجاد «منطقه‌ی امن بشردوستانه» انجام داد که راهی برای مخفی شدن و سپس فرار عاملان نسل‌کشی وجود باشد. هرچند مدتی پس از آن دادگاه بین‌المللی برای رسیدگی به «نسل‌کشی رواندا» تشکیل شد اما به جز مواردی اندک، بسیاری از عاملان آن تا همین امروز در کشورهای مختلف در حال گشت و گذارند. در یکی از این موارد اندک، حدود یک سال پیش و پس از گذشت ۲۵ سال از وقایع، «فلیسین کابوگا» تاجر رواندایی و یکی از عاملان نسل‌کشی در حومه پاریس دستگیر شد. او که از نزدیکان به رئیس جمهوری وقت و از بزرگ‌ترین سرمایه‌داران این کشور بود، ریاست رادیو و تلویزیون کشور در زمانِ فراخوان کشتار توتسی‌ها را به عهده داشت و همزمان با ایجاد یک شبکه‌ی نظامی و تاسیس صندوق دفاع ملی به منظور تامین مالی و تسلیحاتی این شبکه، یکی از اصلی‌ترین نقش‌ها را در نسل‌کشی ایفا کرد. پلیس فرانسه در مورد دستگیری او گفت که قرنطینه‌ی ناشی از شیوع کرونا و توقف پرونده‌های جاری، باعث شد بازرسان فرصت رسیدگی به پرونده‌های قدیمی‌تر را بیابند. یعنی اگر بازرسان پلیس فرانسه در دوران قرنطینه حوصله‌شان سر نمی‌رفت، کابوگای ۸۵ ساله همچنان در حومه‌ی پایتختِ هم‌پیمان قدیمی‌اش، به گذران مشغول بود.

7276

در طی این سال‌ها موارد مشابهی از نسل‌کشی در کشورهای مختلف به وجود آمد، اما در حال حاضر بسیاری از عاملان آن در کشورهای حامی «حقوق بشر» مشغول زندگی نرمال خود هستند. اما حقیقتا جامعه‌ی بین‌المللی از این موارد درس گرفت و فهمید که می‌توان از آن به عنوان شاهد مثالی برای لزوم «مداخله‌ی بشر دوستانه» بهره جست. حال اعضای شورای امنیت که خود در به وجود آمدن نسل‌کشی رواندا نقش بازی کردند، عکس‌های واقعه‌ی رواندا را بالای سر می‌گیرند که بتوانند ارتش ناتو را به هر سو که می‌خواهند گسیل کنند. با توجه به این که مدت زمانی از حمله به عراق گذشته است، می‌توان با اطلاعات در دسترس‌تری به دلایل آغاز، چگونگی و نتیجه‌ی موارد متاخرتر مداخله‌ی بشر دوستانه پرداخت. چند روز پیش قسمتی از مستندی را منتشر کردیم که یکی از سربازان امریکایی حاضر در جنگ عراق چنین خاطره‌ای را تعریف می‌کرد: ما تابلو زده بودیم که «دور بزنید وگرنه به شما شلیک می‌شود»، اما نمی‌دانستیم برخی سواد خواندن ندارند، به هر خودرویی که نزدیک می‌شد شلیک می‌کردیم و پدربزرگ، مادر، بچه‌ها، همه را می‌کشیم. سپس با چهره‌ای حق جانب می‌گوید من برای آنها ناراحتم اما این شغل ماست. این دست مواردی که در خیابان رخ می‌داد، در کنار شکنجه‌های دهشتناک زندان‌ ابوغریب تنها بخش کوچکی از چگونگی مداخله‌ی بشردوستانه را مشخص می‌کند. از سوی دیگر یکی از اصلی‌ترین دلایل آغاز این مداخله، وجود سلاح‌های کشتار جمعی در عراق اعلام شده بود. این در حالی است که گوردون براون، نخست‌وزیر اسبق بریتانیا حدود چهار سال پیش در مصاحبه‌ای تلویزیونی گفت که امریکا ما را برای ورود به جنگ گمراه کرد و سلاح‌های کشتار جمعی‌ای که امریکا خبر از آن می‌داد هیچ‌وقت در عراق یافت نشد. یکی از مجریان از او پرسید با توجه به این که خود او درباره‌ی ورود بریتانیا به جنگ رای مثبت داده بود، احساسش در این رابطه چیست. بروان نیز پاسخ داد از این که نتوانسته است از نیروهایش بهتر محافظت کند معذرت می‌خواهد. نه‌تنها برای بروان، بلکه برای مجریان برنامه نیز این مسئله به وجود نمی‌آید که این حمله‌ی نظامی، در زمان خود به عنوان «مداخله‌ای بشردوستانه و ارمغان آوردن دموکراسی برای عراق» معرفی می‌شد، اما حال تنها چیزی که جای صحبت و عذرخواهی برای آن وجود دارد، به خطر انداختن جان سربازان باارزش بریتانیایی است. این که چه تعداد غیرنظامی عراقی در این جنگ کشته شدند طبعا برای همگی آنان بلاموضوع‌ست. نتیجه‌ی این مداخله نیز شاید با نگاهی گذرا به ویرانی‌های حاصل از جنگ و شرایط اضطراری مداوم روشن گردد. وضعیتی که از یک سو بر بحران معیشتی مردم عراق افزوده و از سوی دیگر زمینه‌ی رشد نیروهای ارتجاعی (از داعش تا حشدالشعبی) را فراهم کرده است. مجموع این عوامل نشان می‌دهد که فرانسه و دیگر پیام‌آوران صلح و دموکراسی، طی این مدت درک کردند که چگونه مانند تجربه‌ی رواندا تحت فشار قرار نگیرند و مداخلات بشردوستانه‌شان را این بار برای تنبیه دیکتاتورهای تاریخ مصرف گذشته‌ انجام دهند تا کف و سوتی نیز همراهشان شود.

متن از «گروه نویسندگان #سرخط»
https://t.me/SarKhatism

—————————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.