«پیش‌روی در مسیری ناهموار» / مروری بر عملکرد، سیاست‌ها و چالش‌های برخی از کنش‌گران در جریان «من‌هم ایران»

موضوع مقابله با آزار و خشونت‌ جنسی برای کنش‌گران و گروه‌های فمینیستی بحث تازه‌ای نیست و برخی از آنان سالهاست که فعالیت‌های خود در نقاط مختلف دنیا را بر آگاهی‌بخشی و پیشگیری، خدمات‌رسانی و حمایت از بازماندگان و نیز مقابله با ساختارهای تقویت‌کننده و بازتولیدکننده چنین رفتارها و مناسباتی متمرکز کرده‌اند، اما حرکتی که با عنوان «من‌هم» در سال ۲۰۱۷ آغاز شد، فضای تازه‌ای در این حوزه ایجاد کرد و توانست در زمان کوتاهی افشاگری خشونت‌ جنسی و بحث‌های پیرامون آن را به موضوعی پر سر و صدا در فضای رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی مجازی تبدیل کند. ….

————————————————————–

7221


مروری بر عملکرد، سیاست‌ها و چالش‌های برخی از کنش‌گران در جریان «من‌هم ایران»
پیش‌روی در مسیری ناهموار

تنظیم گزارش: دلارام علی

بیدارزنی:
آزار و خشونت‌ جنسی مجموعه‌ای از رفتارهاست که بسیاری از انسان‌ها در موقعیت‌های نابرابر قدرت آن را تجربه می‌کنند. اما زنان و کسانی که خود را در دوگانه صفر و یکی جنسی/جنسیتی (محدود به زن و مرد، زنانه/مردانه) تعریف نمی‌کنند بیش از سایرین در معرض مواجهه با چنین رفتارهایی هستند. آزار و خشونت‌ جنسی تجربه‌ای است که با وجود گستردگی، پرتکرار بودن و پیامدهای طولانی مدتی که گاه برای بازماندگان به دنبال دارد، کمتر به طور عمومی روایت شده یا مجال و فضایی برای شنیده‌شدن پیدا کرده است.

موضوع مقابله با آزار و خشونت‌ جنسی برای کنش‌گران و گروه‌های فمینیستی بحث تازه‌ای نیست و برخی از آنان سالهاست که فعالیت‌های خود در نقاط مختلف دنیا را بر آگاهی‌بخشی و پیشگیری، خدمات‌رسانی و حمایت از بازماندگان و نیز مقابله با ساختارهای تقویت‌کننده و بازتولیدکننده چنین رفتارها و مناسباتی متمرکز کرده‌اند، اما حرکتی که با عنوان «من‌هم»[۱] در سال ۲۰۱۷ آغاز شد، فضای تازه‌ای در این حوزه ایجاد کرد و توانست در زمان کوتاهی افشاگری خشونت‌ جنسی و بحث‌های پیرامون آن را به موضوعی پر سر و صدا در فضای رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی مجازی تبدیل کند.

در ایران نیز موضوع مقابله با آزار و خشونت‌ جنسی از سال‌ها قبل مورد توجه برخی از کنش‌گران و گروه‌های فمینیستی بود و با فعالیت‌هایی نظیر برگزاری کارگاه‌های آموزشی، ساخت و انتشار ویدئو و پادکست، تولید و انتشار پوسترها و برشورهای آموزشی، انتشار روایت‌ها و یا نوشتن مقاله و ترجمه به آن پرداخته می‌شد، اما شکل‌گیری جریان «من‌هم» در فضای مجازی فارسی‌زبانان در اواخر تابستان ۱۳۹۹ اتفاق تازه‌ای بود. مخصوصا که بعد از گذشت چند سال از شکل‌گیری این جریان در شبکه‌های اجتماعی مجازی و توجه کمتر کاربران فارسی‌زبان به آن، دیگر کمتر کسی انتظار آغاز چنین حرکتی را داشت. به واسطه این جریان روایت‌های مختلفی از آزار و خشونت‌ جنسی در روابط و محیط‌های کاری، آموزشی، خانوادگی و شخصی (عاطفی) منتشر شد که برخی با ذکر نام آزارگران و برخی بدون نام بودند. به واسطه انتشار این روایت‌ها، موضوع آزار و خشونت‌ جنسی در فضای مجازی فارسی‌زبان به بحثی داغ تبدیل شد که هم‌چنان هم در جریان است.

در ماه‌های گذشته برخی از گروه‌های فمینیستی که پیش از شکل‌گیری جریان «من‌هم ایران»، وبسایت‌ها و صفحات مجازی فعالی داشتند به شیوه‌های مختلفی با این حرکت همراه شده‌اند. گاه با انتشار روایت‌ها زمینه‌ای را برای شنیده‌شدن صدای راویان فراهم آوردند، گاه با نوشتن یادداشت و مصاحبه تلاش کرده‌اند تا به آن چه «فرهنگ تجاوز» نامیده می‌شود از زوایای مختلف نور بتابانند، گاه دست به کار ترجمه شده و سعی کرده‌اند از این طریق پلی میان تجربیات مشترک و بحث‌های مطرح شده در این حوزه بزنند و …

صفحات مجازی دیگری نیز هم‌زمان با شکل‌گیری جریان «من‌هم ایران» راه‌اندازی شدند که گاه شخصی و گاه توسط یک گروه مدیریت می‌شوند و تمرکز اصلی فعالیت‌هایشان افشاگری آزار و خشونت جنسی است. برخی از این صفحات مجازی، فضایی را برای انتشار روایت‌ها ایجاد کرده‌اند و برخی در توضیح فعالیت‌های خود اشاره کرده‌اند که گروه گردانندگان این صفحه علاوه بر انتشار روایت‌ها تلاش می‌کنند تا خدماتی را نیز در حمایت از آزاردیدگان ارائه کنند. علاوه بر آن، برخی از کنش‌گران به صورت فردی و با حساب‌های کاربری شخصی‌شان اقدام به انتشار روایت‌ها و یا ایجاد زمینه برای دسترسی آزاردیدگان به حمایت‌های مورد نیازشان کرده‌اند.

در ماه‌های گذشته یادداشت‌های زیادی در رابطه با دشواری‌هایی که روایت‌گری آزار و خشونت‌ جنسی برای راویان به همراه دارد منتشر شده است و ما هم در بخش‌های دیگر این مجموعه به آن پرداخته‌ایم، اما در این گزارش قصد داریم تا مسیری که گروه‌ها و کنش‌گران فمینیست در «من‌هم ایران» پیموده‌اند را مرور کنیم. چرا که فکر می‌کنیم نقد عملکرد و سیاست‌های آنان در پرتو شناخت چالش‌ها و پیچیدگی‌های این مسیر معنا پیدا می‌کند و همه ما تاکنون کمتر در این باره از آنان شنیده‌ایم.

برای تدوین این گزارش که ایده و سوالات آن از دل گفت‌و‌گوی جمعی از کنش‌گران فمینیست حاصل شد، تصمیم گرفتیم که به سراغ برخی از گروه‌ها و افرادی برویم که در جریان «من‌هم ایران»، روایت‌هایی را برای اولین بار منتشر کردند، چرا که چالش‌های این شکل از فعالیت، متفاوت از بازنشر روایت‌ها و تولید محتوا در حوزه مقابله با آزار و خشونت‌ جنسی است. سوالات را برای دو گروه «بیدارزنی» و «دیده‌بان آزار» که پیش از آغاز «من‌هم ایران» نیز در حوزه زنان فعالیت داشتند ارسال کردیم و آنها پاسخ هایشان را به صورت مکتوب فرستادند.

علاوه بر آن با همراهی گروه «دیده‌بان آزار» و از طریق حساب کاربری توییتری آنها همین سوالات را به حساب‌های کاربری توییتری دو  گروه دیگر یعنی «me.too.movment.iran[۲]» و کاکتوس[۳] فرستادیم. این دو گروه، صفحات مجازی خود را پس از آغاز جریان «من‌هم ایران» راه‌اندازی کرده بودند. البته گروه «me.too.movment.iran» پیش از آغاز این جریان و با صفحه مجازی دیگری که نامی متفاوت داشت نیز فعالیت‌هایی را حوزه مقابله با آزار و خشونت‌ جنسی انجام داده بود. از گروه کاکتوس جوابی دریافت نکردیم اما گروه «me.too.movment.iran» پاسخ کوتاهی را برایمان ارسال کرد. در ادامه از آنها خواستیم که در صورت امکان، تجربیاتشان در رابطه با بقیه سوالات را هم با ما به اشتراک بگذارند و زمان را هم تا جایی که میسر بود تمدید کردیم اما در نهایت چنین فرصتی حاصل نشد و  ناگزیر شدیم همان پاسخ کوتاه که بیشتر جنبه آشنایی با فرآیند شکل‌گیری این گروه را دارد در این گزارش منعکس کنیم.

در میان کنش‌گرانی که به صورت فردی در ماه‌های گذشته در حوزه انتشار روایت‌های آزار و خشونت‌ جنسی فعالیت کرده بودند هم به سراغ «سمانه سوادی» رفتیم و او پیشنهاد کرد که به جای پاسخ مکتوب به سوالات ما، گفت‌وگویی شفاهی با هم داشته باشیم. در نهایت گزارش تنظیم و توسط جمعی از کسانی که در شکل‌گیری آن نقش داشتند بازخوانی شد. آنچه در ادامه می‌خوانید گزارشی مروری و برگرفته از تجربیاتی است که این جمع در اختیار ما قرار داد و بابت این همراهی از آنان سپاسگذاریم.

آیا فعالیت در حوزه مقابله با آزار و خشونت‌ جنسی با «من‌هم» آغاز شد؟
در مقدمه گزارش اشاره کردیم که فعالیت برخی از گروه‌ها و افرادی که در جریان «من‌هم ایران» نقش‌آفرینی کردند، هم‌زمان با این حرکت آغاز نشد و آنان از سال‌های قبل‌تر نیز تحت همین نام‌های گروهی/فردی در حوزه زنان کار می‌کردند. برای ما جالب بود بدانیم از چه زمانی و چطور شد که آنها تصمیم گرفتند به طور مشخص به موضوع آزار و خشونت‌ جنسی بپردازند. گروه «بیدارزنی» در این رابطه می‌گوید:

طی سال‌های فعالیت‌مان در «بیدارزنی»، پیرو بازتاب مسائلی که زنان در جامعه ایران به صورت فردی و سیستماتیک با آن روبرو هستند، همواره سعی داشتیم انواع خشونت‌های اعمال شده علیه آنان را انعکاس دهیم. یکی از انواع این خشونت‌ها موضوع آزارجنسی علیه زنان در محیط‌های خصوصی و عمومی اعم از خانه، محل کار، دانشگاه و … است که عموماً از سوی اعضای خانواده و آشنایان اعمال می‌شود. در این راستا دفترچه‌هایی تحت عنوان «محل کار باید امن باشد» را تدوین و در سایت بیدارزنی منتشر کردیم.

موقعیت گروه «دیده‌بان آزار» از این منظر کمی متفاوت است چرا که همان‌طور که از نام‌شان به نظر می‌رسد حوزه کاری و رسانه‌ آنها از ابتدا به طور مشخص متمرکز بر موضوع آزارهای جنسی و جنسیتی تعریف شده بود و مانند بیدازنی رسانه‌ای عمومی در حوزه زنان نبودند که بخشی از کارشان پرداختن به موضوع آزارهای جنسی باشد.

غنچه قوامی سردبیر «دیده‌بان آزار» در این‌باره می‌گوید:
آزار جنسی جزئی از زندگی روزمره زنان است و نیاز بود گروهی به طور تخصصی و مستمر روی آن متمرکز شود و ما این کار را شروع کردیم. البته ما روی فضاهای عمومی متمرکز بودیم، خیابان‌ها، اماکن عمومی، محیط‌های کاری، دانشگاه و … . درباره اهداف اولیه کار به بخش «درباره ما» در سایت «دیده‌بان آزار» ارجاع می‌دهم. البته امروز پس از حدود ۳ سال و نیم، فعالیت‌هایمان از آنچه آن زمان تعریف کرده بودیم تا حدودی وسیع‌تر شده. برای مثال کارگاه آموزشی برگزار می‌کنیم یا به بازماندگان خشونت‌ جنسی مشاوره داده و آنها را به وکلای داوطلب یا روان‌درمانگران ارجاع می‌دهیم.

سابقه فعالیت «me.too.movment.iran» در زمینه مقابله با آزار و خشونت‌ جنسی به چند ماه قبل‌تر از آغاز جریان «من‌هم ایران» و با نامی دیگر بر می‌گردد. اما از همان زمان نیز متمرکز بر «افشاگری» آزار و خشونت جنسی بوده است. آن‌گونه که این گروه در توضیحات خود عنوان کرده‌ است در حقیقت کارشان از یک فعالیت فردی آغاز شد و بعدها شکل و شمایلی دیگر گرفت.

me.too.movment.iran در این رابطه می‌گوید:
یکی از صفحاتی که در حال حاضر کار انتشار روایت‌ها را بر عهده گرفته @me_too_iran است. این صفحه را شقایق نوروزی بازیگر و کنش‌گر مسائل زنان را‌ه‌اندازی کرد. او چندین ماه قبل از شروع جنبش، روایت خودش را از آزار و باج‌گیری‌ جنسی در پشت صحنه سریال‌سازی ایران منتشر کرد و بعد از زنان دیگر دعوت کرد تا روایت‌هایشان را برای او بفرستند.

سمانه سوادی در ماه‌های گذشته و بعد از آغاز جریان «من‌هم ایران» یکی از کنش‌گرانی بود که به صورت فردی و از طریق حساب کاربری شخصی‌اش در توییتر و اینستاگرام، روایت‌هایی را از طرف راویان آزار و خشونت‌ جنسی منتشر کرده است.

او در رابطه با فرآیند فعالیت‌هایش می‌گوید:
الان دیگر تقریبا سه سال می‌شود که من فعالیت‌هایم در حوزه زنان را به شکل آنلاین شروع کردم و همه آشناییم با فمینیست‌های داخل ایران و ارتباطم با آنها هم از همین طریق شکل گرفت. من زمانی که خودم در ایران زندگی می‌کردم، حوزه کاری و کنشگریم حوزه کودکان بود. بعد از این که مهاجرت کردم شرایط و جهان‌بینی‌ام کمی تغییر کرد و وارد حوزه زنان شدم. در طول فعالیتم در این سه سال آدم‌هایی به ما (من هم یکی از این ما) مراجعه می‌کردند و می‌گفتند که من توسط فلان آدم مورد آزار قرار گرفتم و چه کار باید بکنم؟

آدم در این موقعیت‌ها فکر می‌کند آیا من می‌توانم کاری برای این فرد انجام بدهم؟آیا لازم است که این اتفاق بیفتد و مثلا افشاگری صورت بگیرد؟ خود آن آدم‌ها هم دقیقا نمی‌دانستند و بیشتر من باب درد دل و یا هشدار دادن بابت این که فلان آدم را بشناسید پیغام می‌دادند… او در ادامه می افزاید: البته من همیشه در فعالیت‌هایم در مورد «فرهنگ تجاوز» نوشته و صحبت کرده بودم و یکی از حوزه‌هایی هم که فکر می‌کردم جایش خالیست و باید بیشتر در موردش صحبت کنم مسئله تجاوز آشنایان بود.

«من‌هم» چه تفاوتی در فعالیت‌های قبلی ایجاد کرد؟
نگاهی به تجربیات کسانی که در تدوین این گزارش با ما همراهی کردند برایمان روشن کرد که فعالیت‌های آنان در زمینه مقابله با آزار و خشونت‌ جنسی با «من‌هم ایران» آغاز نشد. برخی از آنان از سال‌ها قبل و برخی شاید از چند ماه قبل‌تر کارشان در این حوزه را آغاز کرده بودند، اما شروع این جریان تفاوت‌هایی در فعالیت‌هایشان ایجاد کرد که در این بخش از گزارش قصد داریم به آنها بپردازیم.

ورود به حوزه افشاگری
شاید بتوان گفت که یکی از اصلی‌ترین تفاوت‌هایی که با شروع جریان «من هم ایران» در فعالیت‌های برخی از گروه‌ها و کنش‌گران فمینیست فعال در این حوزه ایجاد شد و چالش‌های بسیاری را هم به دنبال داشت، ورود آنان به حوزه «افشاگری» و انتشار روایت‌های آزار و خشونت‌ جنسی بود. برای ما مهم بود که ببینیم چطور شد که بعضی از آنان تصمیم گرفتند که همراهی خود با این جریان را به شکل مشارکت در انتشار روایت‌ها نشان دهند و برخی مسیری متفاوت در پیش گرفتند.

گروه «بیدارزنی» در این رابطه می‌گوید:
در زمان آغاز جنبش «می‌تو» در ایران روایت‌هایی برای ما ارسال شد. ما هم در راستای ایفای مسئولیت و نقشی که برای خود در این زمینه قائل بودیم، تلاش کردیم که به صورت جدی‌تر در این حوزه عمل کنیم. برای همین در زمره رسانه‌هایی قرار گرفتیم که افراد آزاردیده به آن اعتماد کرده و روایت‌هایشان را ارسال کردند. ما هم این روایت‌ها را بر اساس اصولی که برای خود در انتشار روایت‌ها تعیین کرده بودیم، منتشر کردیم. هرچه پیش رفتیم سعی کردیم با کسب تجربیات و آگاهی‌های بیشتر اصول خود را تکمیل کنیم. تلاش ما همواره این بوده که با در نظر گرفتن عنصر همدلی با آزاردیده، صداقت، اعتماد و دوری از قضاوت، روایت‌های ارسالی را در شبکه‌های اجتماعی خود منتشر کنیم. بخش اعظمی از این روایت‌ها توسط خود آزاردیده‌ها و به صورت مستقیم برای ما ارسال شد و در موارد معدودی نیز به واسطه برخی از فعالان شناخته شده این حوزه در اختیار ما قرار گرفت…

ما فکر می‌کنیم فعالیت‌هایی که به‌صورت مستقل و مستمر در این چند ساله انجام داده‌ایم توانسته اعتماد مخاطبان ما را که از سرمایه‌های اصلی این رسانه است جلب کند و برخی روایت‌های خود را برای انتشار در اختیار بیدارزنی قرار دهند. ما نیز ضمن ارج نهادن به این اعتماد تلاش کردیم که در سایه ضعف حمایت‌های اجتماعی و قانونی از آزاردیدگان خشونت جنسی در ایران، تریبونی برای این افراد و خشونت‌های اعمال شده علیه آن‌ها باشیم تا صدای آن‌ها حداقل به بخشی از جامعه برسد.

me.too.movment.iran که زمینه شکل‌گیریش فعالیت فردی «افشاگرانه» یکی از اعضایش (شقایق نوروزی) چند ماه قبل‌تر از آغاز جریان «من‌هم» بود، اساسا هم‌زمان با آغاز این حرکت، به شکی جمعی‌تر و با هدف «افشاگری» آزار و خشونت‌ جنسی راه‌اندازی شد. آنها در این‌باره می‌گویند:
شقایق نوروزی چند ماه بعد و با راه افتادن جنبش، همراه با چند تن دیگر از فعالین این حوزه صفحه جداگانه‌ای را برای جمع‌آوری روایت‌ها راه‌اندازی کردند. این صفحه قبلا با آدرس @me.too.movment.iran فعالیت می‌کردکه متاسفانه مورد حمله قرار گرفت و از دسترس خارج شد. در آن صفحه چیزی حدود ۲۰۰۰ روایت بی‌نام (از سمت راویان) و با اسامی مخفف آزارگران منتشر شد که در واقع نوعی گزارش آماری از مسئله آزار و خشونت‌ جنسی، انواع آن و سایر جزییات بود. این مجموعه همچنان در آرشیو #می_تو موجود است. بعد از آن در صفحه جدید، فعالیت با انتشار اسامی چند نفر از آزارگران که به دلیل اعتبار اجتماعی‌شان قدرتی بیشتر از مرد‌بودن داشتند، منتشر شد[۴].

سمانه سوادی که قبلا اشاره کرده بود که پیش از آغاز جریان «من‌هم» نیز کسانی روایت‌های خود را با او در میان می‌گذاشتند، با آغاز این حرکت با فضایی متفاوت مواجه شد که او را به سمت فعالیت در حوزه «افشاگری» و انتشار روایت‌های آزار و خشونت‌ جنسی سوق داد.  او در همین رابطه می‌گوید:
زمانی که «می‌تو ایران» شروع شد طبیعتا حجم این روایت‌ها بیشتر از قبل شد و من به عنوان یک فرد با سیلی از روایت‌ها مواجه شدم که دقیقا هم نمی‌دانستم که باید با آنها چه کار بکنم. بعضی از این روایت‌ها، بدون نام بود. یعنی کسانی روایت را فرستاده بودند که مورد تجاوز از طرف فردی آشنا مثل عمو یا دایی قرار گرفته بودند و اصلا هم نمی‌خواستند نامی بیرون بیاید. اما می‌خواستند روایت‌شان را دیگران بشنوند. این اتفاقا چیزی بود که بعدها و در طول «می‌تو» من را خیلی آزار می‌داد. این که کسانی که آزارگرشان اصطلاحا بی‌چهره است چقدر به حاشیه رانده می‌شوند.

در واقع دلیل این که من شروع کردم به انتشار روایت‌ها هم همین بود. این که افراد می‌آمدند و به من مراجعه می‌کردند و من این را به نوعی مسئولیت خودم احساس کردم. این که من باید در این شرایط یک کنشی داشته باشم و این تصمیم آسانی هم نبود. اما بلاخره این تصمیم را گرفتم که از جریانی که راه افتاده به خاطر عافیت‌طلبی کنار ننشینم و من هم بخشی از آن باشم، فقط به این عنوان که صدای راویان را بازتاب دهم.

در رابطه با سمانه به عنوان کنش‌گری که به صورت فردی فعالیت می‌کرد برای ما جالب بود که بفهمیم چطور در چنین موقعیتی قرار گرفته. یعنی چطور یک شخص که مخاطبان بیشتر او را به دلیل فعالیت‌هایش در فضای مجازی می‌شناسند تبدیل به کسی می‌شود که مورد اعتماد آنها قرار می‌گیرد. البته احتمالا برای این که پاسخ دقیق‌تری بگیریم باید این سوال را از راویان می‌پرسیدیم اما دوست داشتیم بدانیم خود سمانه هم در این‌باره چه فکر می‌کند. او می‌گوید:

من فکر می‌کنم شاید دلیل این که راویان به سراغ من می‌آمدند بیشتر فضای امنی بود که سعی کرده بودم بسازم. به جز این موارد فکر می‌کنم آدم‌ها احساس می‌کردند که وقتی به من پیغام می‌دهند با یک فرد در تماس هستند و این فرد یک مجموعه یا نام حقوقی نیست. یک آدمیست که او را تا حدودی می‌شناسند، از زندگی خصوصی‌اش چیزهایی می‌دانند (چون من گاهی زخم‌های خودم را هم به آن آدم‌ها نشان داده بودم) و در نهایت به نوعی احساس همدلی می ‌کردند.

شاید هم گاهی احساس می‌کردند که من چون خارج از کشور هستم، ممکن است محافظه‌کاری نکنم و اگر جایی هم از من بخواهند که نام آزارگر را مطرح کنم، من بپذیرم. یکی دیگر از موارد هم شاید این باشد که مثلا می‌دیدند که من از روزنامه‌نگار یا فعال اجتماعی یا فعال زنانی نام می‌آورم یا به کارش ارجاع می‌دهم که آنها از جانب او مورد آزار قرار گرفته بودند و خوب این موضوع اذیت‌شان می‌کرد و با پیغام دادن سعی می‌کردند که هشدار بدهند.

اما گروه دیده‌بان آزار با آغاز جریان «من هم ایران» مسیری متفاوت از «افشاگری» در پیش گرفت. آنها که تمرکز فعالیت‌هایشان از چند سال قبل مقابله با آزارهای‌جنسی و جنسیتی در فضاهای عمومی بود و روایت‌های متعددی را در این رابطه از راویان دریافت می‌کردند (که البته ماهیت رسواسازی نداشتند) تصمیم گرفتند که به سنت قبلی خود پایبند مانده و «دیده‌بان آزار» را تبدیل به بستری برای «افشاگری» نکنند. هر چند که مدتی بعد از آغاز این جریان به تصمیم جدیدی رسیدند که شکل دیگری از انتشار روایت‌های آزار و خشونت‌ جنسی بود.

غنچه قوامی سردبیر «دیده‌بان آزار» در رابطه با سیاستی که از ابتدای فعالیت‌هایشان در رابطه با «افشاگری» داشتند می‌گوید:
سیاست دیده‌بان آزار از ابتدای کار عدم انتشار نام مرتکبین بود. ما تجربه می‌توی آمریکا و بسیاری کشورهای دیگر را پشت سر داشتیم. بازخوانی این تجربه‌ها به ما کمک می‌کرد که نسبت به برخی مخاطرات احتمالی هشیار باشیم و محتاطانه‌ عمل کنیم‌. از جمله اینکه به عنوان گروهی که رسالتی بلند‌مدت و جمعی برای خود تعیین کرده، در افشاگری فرو نرویم. ورود به افشاگری به طور کلی مسیر و تمرکز ما را تغییر می‌داد. این اصلا به معنی نفی یا ناچیزشماری اهمیت افشاگری نبوده است. بلکه به این معنی است که ما موظف بودیم به کنش‌هایی فراتر از رسواسازی خشونت‌گران فکر کنیم.

یکی از انتقادات به می‌توی آمریکا (عمدتا از سوی فمینیست‌های سوسیالیت و مارکسیست) این بود که انرژی و توجه زیادی را صرف و معطوف اسامی مشهور کرده و حساسیت‌ها را نسبت ساختارها و مناسبات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حقوقی‌ای که این افراد را تولید و قدرتمند می‌کند کاهش داده است. جریان روایت‌گری آزارجنسی که آغاز شد، این انتقادات  موضوعیت بیشتری پیدا کرد و هم‌زمان چالش‌برانگیزتر شد.

پیش از این جریان، دیده‌بان آزار همیشه روایت دریافت و گه‌گاهی منتشر می‌کرد البته روایت‌هایی که ماهیت رسواسازی نداشتند. چه از طریق نقشه تعبیه شده روی سایت و چه از طریق صفحه اینستاگرام و چه از طریق دوستان و آشنایان و … . منتها راویان به ندرت به دنبال افشاگری بودند. البته عکس‌ها و ویدئوهای زیادی از زنان دریافت کرده‌ایم که تصویر آزارگران خیابانی را در حال تعقیب، متلک‌پرانی و حتی عورت‌نمایی ضبط کرده‌اند. منتها سیاست خود را توضیح دادیم و منتشر نکردیم. به جز این فیلم‌ها در میان روایت‌ها به ندرت تمایلی برای رسواسازی آزارگران و متجاوزان دیده می‌شد.

زنان هدف خود را از به اشتراک گذاشتن روایات عموما این‌طور عنوان می‌کردند: «می‌خواهم زنان دیگر داستان من را بشنوند تا جرات پیدا کنند.» «دلم می‌خواهد داستانم را بگویم تا از این بار سنگین رها شوم.» «دلم می‌خواهد زنان دیگر بدانند خیلی سخت است اما ارزشش را دارد واکنش نشان بدهند، شکایت کنند،…» در عمده این روایت‌ها نشانه‌های مقاومت زنان به وضوح دیده می‌شد و ما در واقع عاملیت این زنان را انعکاس می‌دادیم…

او در ادامه می‌افزاید:
جریان می‌توی ایرانی که شروع شد، ما تصمیم گرفتیم روند و سیاست پیشین را ادامه بدهیم و دیده‌بان آزار را به بستری برای افشاگری تبدیل نکنیم. او در ادامه به تفصیل به فرآیندی اشاره می‌کند که باعث شد تغییری در سیاست‌های خود ایجاد کنند و در نهایت به تصمیم جدیدی برسند و می‌گوید:

در نهایت تصمیم بر آن شد که تنها مواردی را منتشر کنیم که مرتکب به طور مکرر و با تکیه بر جایگاه قدرت، خشونت اعمال کرده باشد. مواردی که تواتر روایات حقانیت راویان را اثبات می‌کند و نیازی به راستی‌آزمایی نیست. به این شکل که با افراد متعدد مصاحبه و روایات را گردآوری و در قالب گزارش منتشر کنیم و البته برای ما  اولویت با مواردی بود که کمتر شنیده شده و چندان توجه رسانه‌ای به خود جلب نکرده بودند.

مواردی که پیگیری کردیم عموما به خواست خود راویان به مرحله انتشار نرسید. در یکی از موارد مردی در جایگاه قدرت شغلی تعداد زیادی از افراد دارای معلولیت را مورد سواستفاده قرار داده بود. این افراد حتی جرات نمی‌کردند روایت‌شان بدون نام منتشر شود چون می‌ترسیدند از طریق جزئیات روایت توسط مرتکب شناسایی شوند و از او وحشت داشتند. با تعدادی از این افراد با دادن اطمینان خاطر از بابت محفوظ ماندن هویت، مصاحبه انجام شد و پس از مستندسازی روایات و دیگر مدارک و شواهد، در جلساتی خصوصی به مدیریت مجموعه‌ای که در آن مشغول به کار بود ارائه شد.

موارد دیگری هم بودند که تعداد افراد مورد خشونت قرار گرفته بیش از یک نفر بود مثلا یک استاد موسیقی که رفتارهای فجیعی در دانشگاه نسبت به زنان اعمال کرده بود و حتی به یکی از زنان برای فارغ‌التحصیل شدن نمره نداده بود تا تحت فشار پذیرفتن درخواست قرارش بدهد. این استاد از دانشگاه اخراج شده بود اما هم‌چنان به فعالیت خود در آموزشگاه‌ موسیقی و هم‌چنین ارکستر … ادامه می‌داد. اما زنان می‌ترسیدند اگر روایات‌شان حتی بدون هویت منتشر شود از سمت آن استاد مورد شناسایی قرار بگیرند و موقعیت‌های حرفه‌ای خود را در عرصه موسیقی از دست بدهند. چون این فرد هم‌چنان صاحب سمت و قدرت و نفوذ در این عرصه بود. افراد خشونت‌دیده حتی حاضر به مصاحبه هم نشدند و ما نتوانستیم گزارش بنویسیم. شخصی که برای اطلاع دادن این مورد به دیدبان آزار پیش‌قدم شده بود هم به درخواست بقیه افراد، از پیگیری و انتشار گزارش منصرف شد.

نشانه‌گیری فرهنگ تجاوز
در ماه‌های گذشته برخی از کاربران در شبکه‌های اجتماعی مجازی گروه‌ها و کنشگران فمینیست را از این زاویه مورد انتقاد قرار داده‌اند که چرا در زمینه افشاگری و انتشار روایت‌های آزار فعالیت نمی‌کنند. اما آیا این تنها فعالیتی است که در همراهی با جریان «من‌هم» می‌توان انجام داد؟ یا اگر گروه/فردی تصمیم بگیرد که فعالیت‌هایش در این حوزه را به شکل دیگری تعریف کند، کم‌کاری یا محافظه‌کاری کرده؟ آیا نشانه‌گیری «فرهنگ تجاوز» و تلاش برای نشان دادن زوایای پنهان آن در جامعه‌ای که «قربانی‌نکوهی»[۵] در آن بسیار ریشه‌دار است، ارزش کمتری نسبت به افشاگری و انتشار روایت‌های آزار دارد؟جریان«من‌هم» بستری را فراهم کرد که برخی از کنش‌گران بتوانند از این زاویه به موضوع پرداخته و همراهی بیشتری را علیه «فرهنگ تجاوز» و در حمایت از راویان آزار و خشونت جنسی ایجاد کنند.

غنچه قوامی سردبیر «دیده‌بان آزار» به عنوان رسانه‌ای که تصمیم گرفت به بستری برای «افشاگری» تبدیل نشود و به شکل دیگری با جریان «من‌هم» همراهی کند، در این‌باره می‌گوید:
زنان خودشان به طور وجدآوری در توئیتر این کار را آغاز کرده بودند و اصلا نیازی به سخنگو نداشتند. ما در عوض تصمیم گرفتیم انرژی خود را روی تولید محتوا در حمایت از راویان متمرکز کنیم. علیه فرهنگ تجاوز بنویسیم، پرسش‌ها و انتقاداتی که علیه راویان مطرح می‌شود را پاسخ بدهیم و به چالش بکشیم سوال‌هایی مثل این که چرا زودتر چیزی نگفتی؟ چرا به خانه‌اش رفتی؟ چرا رابطه را ادامه دادی؟ چرا مقاومت نکردی؟ چرا از خانه بیرون نیامدی؟ اینکه دیگر مصداق آزار و خشونت جنسی نیست، دیگر شورش را درآورده‌اید و … .

اقدامات حمایتی برای افراد آزاردیده
اتفاق دیگری که بعد از آغاز جریان«من‌هم ایران» روی داد، ورود برخی از گروه‌ها و افراد فعال در آن به حوزه اقدامات حمایتی برای افراد آزاردیده بود. این اقدامات گاه توسط خود آنان انجام می‌شد و گاه تلاش می‌کردند تا حلقه اتصالی میان افراد آزاردیده و وکلا و روان‌درمانگران  باشند. به نظر می‌رسد که در رابطه با بحث‌های حقوقی و شکایت قضایی پیرامون موضوع آزار و خشونت‌ جنسی تکلیف تا حدودی روشن است و این حوزه‌ای نیست که کسی به جز وکلا بتواند به آن ورود کند. اما در رابطه با حمایت‌های روانی بحث کمی متفاوت و چالش‌برانگیز است.

آیا هر فرد یا گروهی که در جریان روایت آزار و خشونت‌ جنسی قرار می‌گیرد و یا آن را منتشر می‌کند می‌تواند در زمینه حمایت‌های روانی مورد نیاز فرد آزاردیده نیز اقدام کند یا نیاز است که افراد آموزش‌دیده‌ای این مسئولیت را عهده‌دار شوند؟ آیا هر روان‌درمانگری برای ارائه مشاوره به افراد آزاردیده دارای صلاحیت و مهارت کافی است؟ کنش‌گران این حوزه چطور می‌توانند افراد مناسب برای ارائه این‌گونه حمایت‌ها را شناسایی کنند؟

این‌ها سئوالاتی است که شاید در ماه‌های گذشته کمتر به آن پرداخته شده باشد. اما آنچه که می‌دانیم این است که برخی از کنشگران فعال در «من‌هم ایران» تلاش کرده‌اند که «افشاگری» را آغاز فرآیندی برای حمایت از فرد آزاردیده در نظر بگیرند و ضمن همدلی و همراهی با آنها زمینه‌ای را برای دسترسی‌شان به خدمات مورد نیاز دیگر هم فراهم آورند. به خصوص که انتشار هر روایت در فضای مجازی سیلی از اظهار نظرها را به دنبال دارد که بخشی از آن بازتولیدکننده «فرهنگ‌تجاوز» و «قربانی‌نکوهی» است و می‌تواند فرد آزاردیده را در شرایط روانی پرمخاطره‌ای قرار دهد.

غنچه قوامی سردبیر دیده‌بان آزار در رابطه با اقدامات حمایتی که این گروه برای افراد آزاردیده انجام داده می‌گوید:
گاهی افراد احتیاج به مشاوره حقوقی داشتند و موارد معدودی با توجه به اسناد و مدارکی که داشتند تصمیم به شکایت می‌گرفتند که توسط ما به وکلای داوطلب ارجاع داده می‌شدند. گاهی فقط می‌خواستند رنج‌شان را به اشتراک بگذارند یا دنبال روان‌درمانگر بودند. گاهی هم می‌خواستند به آزارگر واکنش درخور نشان بدهند و راهنمایی می‌گرفتند یا متنی نوشته می‌شد که بتوانند برای آزارگر بفرستند و در صورت عدم مسئولیت‌پذیری طرف مقابل به اقدامات بعدی فکر کنند.

سمانه سوادی به عنوان کنش‌گری که به صورت فردی در زمینه انتشار روایت ها فعالیت کرده نیز می‌گوید که در این ماه ها تلاش داشته تا اگر راویان نیاز به دریافت حمایت‌های دیگری هم دارند، این بستر را با رای‌زنی‌های شخصی برایشان فراهم آورد.

من همیشه سعی می‌کردم از پلت‌فرم آنلاین خودم به عنوان کارگاه‌های کوتاه روانشناسی هم استفاده کنم و از افرادی دعوت می‌کردم که بیایند و صحبت بکنند. با برخی از این روانشناسان که در داخل ایران هم هستند یک توافق یا قرداد نانوشته‌ای هم داریم که من زنانی که در شرایط آسیب‌پذیری هستند و یا نیاز به مشاوره دارند را به آنها معرفی می‌کنم و آنها یا به صورت رایگان یا با دریافت حداقل هزینه به این زنان خدمات مشاور‌‌ای ارائه می‌کنند.

من تقریبا در این مدت هر کسی که برای انتشار روایتش مراجعه کرده و احساس کردم شاید دسترسی نداشته باشد را به روانشناسانی که داخل ایران می‌شناختم، معرفی کردم. به جز این، خوب طبیعتا خودم هم همیشه ساعت‌ها با افرادی که آزاردیده بودند صحبت کردم و سعی کردم حتی اگر در جاهایی فرد سعی می‌کرده خودش را توجیه کند و یا خودش صدای قربانی‌نکوهان را قبل از این که روایتش منتشر شود بشنود و در گفتگو با من بخواهد به بعضی از حرف‌های آنان پاسخ دهد، او را آرام کنم و  اطمینان دهم که من باور می‌کنم و نیازی نیست که مدام خودش را در موقعیت پاسخ‌گویی قرار دهد.

بازتاب بحث‌ها، رویکردها و راهکارهای فمینیستی در مواجهه با آزار و خشونت‌ جنسی
یکی دیگر از تفاوت‌هایی که در فعالیت‌های کنش‌گران بعد از آغاز «من‌هم ایران» اتفاق افتاد، تلاش برای بازتاب بحث‌ها، رویکردها و راهکارهای فمینیستی در مواجهه با آزار و خشونت‌ جنسی بود که قبلا کمتر به آن پرداخته شده بود. بخشی از این کار به مدد ترجمه و بخشی با نوشتن یادداشت و مصاحبه انجام شد. در ماه‌های گذشته وبسایت‌های مختلفی که در حوزه زنان فعالیت می‌کنند از جمله دو وبسایت «بیدارزنی» و «دیده‌بان آزار» ده‌ها یادداشت و ترجمه در این حوزه منتشر کرده‌اند که بخشی از آنها انعکاس رویکردهای نظری فمینیستی و بخشی مربوط به تجربه‌های دیگر کشورها در رابطه با موضوع مقابله با آزار و خشونت‌ جنسی است. علاوه بر این وبسایت‌ها، کنش‌گران مستقل فمینیست نیز گاه در رسانه‌های شخصی خود در این باره نوشته و یا ترجمه‌هایی را منتشر کرده‌اند.

رویکرد «عدالت‌ترمیمی»[۶] در مواجهه با آزار و خشونت‌ جنسی یکی از نمونه‌های رویکردهای فمینیستی در این حوزه است که کنش‌گران در ماه‌های گذشته برای معرفی آن به جامعه تلاش کرده‌اند و البته به همین دلیل هم مورد انتقاد قرار گرفته‌اند. برخی از کسانی که انتقادهایی را در این رابطه مطرح کرده‌اند بر این باورند که رویکرد «عدالت‌ترمیمی» به دنبال خلاص‌کردن آزارگران از هرگونه مجازات و حمایت از افراد آزاردیده برای کنار‌آمدن با شرایطی است که تجربه آزار و خشونت‌ جنسی برایشان به همراه آورده است. برخی نیز بر این نکته دست گذاشته‌اند که در انعکاس این رویکرد توسط کنش‌گران فمینیست بیش از آن که به موضوع «ترمیم» برای افراد آزاردیده تاکید شود، راهکارهای مواجهه با آزارگران و تاکید بر عدم طرد آنان از جامعه برجسته شده و طوری به نظر می‌رسد که انگار مسئولیت جامعه در این موقعیت محافظت از آزارگران و تنها نگذاشتن آنان است نه حمایت از افراد آزاردیده و آنچه آنان در این راستا طلب می‌کنند.

گروه «بیدارزنی» که در ماه‌های گذشته یادداشت‌ها و ترجمه‌هایی را در رابطه با موضوع «عدالت‌ترمیمی» منتشر کرده در این رابطه می‌گوید:
یکی از بحث‌های مهم که در جریان جنبش می‌تو در ایران مطرح شد، رویکرد عدالت ترمیمی به‌جای تنبیهی بود. ما معتقدیم این رویکرد چون به دنبال تغییر ساختاری نهادها برای پیشگیری از آزار و خشونت جنسی است، موثرتر و انسانی‌تر است. پیش از این در «کارزار منع خشونت خانوادگی» نیز بر آن تأکید داشتیم. به‌ویژه که در گفتگو با زنان خشونت‌دیده شنیدیم بسیاری از آن‌ها بیش از آنکه خواستار مجازات باشند‌ خواهان جبران صدمه‌ای هستند که دیده‌اند. آن‌ها می‌خواهند در امنیت زندگی کنند و دیگر شاهد این موضوع نباشند و بیشترین خواسته‌شان این است که در زمان این واقعه و پس از آن از آن‌ها حمایت شود. برای همین ضمن بازنشر مطالب پیشین، در یک فراخوان از صاحب‌نظران خواستیم دیدگاه‌ها و نظرات خود در این زمینه را برای ما ارسال کنند. این اقدام با بازخوردهای مختلفی از سوی مخاطبان بیدارزنی مواجه شد.

«من‌هم» چه چالش‌هایی را برای کنش‌گران این حوزه به دنبال داشت؟
مسیری که کنش‌گران حوزه مقابله با آزار و خشونت‌ جنسی (به ویژه آنهایی که در حوزه افشاگری و انتشار روایت‌ها فعال بوده‌اند) در ماه‌های گذشته پشت سر گذاشته‌اند، مسیری پیچیده، پرچالش و همراه با موقعیت‌های ناشناخته و مبهم بوده است. آنها در این دوران از یک سو با سوالاتی مواجه بودند که برای خودشان و در راستای انتخاب عملکرد درست و اصولی پیش‌آمده و از سوی دیگر گاه و بی‌گاه در فضای مجازی در معرض نقدها و حتی حملات تندی قرار گرفتند. علاوه بر آن در مواردی با شکایت‌های قضایی نیز مواجه شده‌اند که کار را تا حدودی برایشان دشوارتر کرده است. در این بخش از گزارش قصد داریم ضمن مروری بر این چالش‌ها با فضایی که کنش‌گران این حوزه تجربه کرده و گاه بر پایه آن خط مشی‌هایشان را تعیین کرده‌اند بیشتر آشنا شویم.

راستی‌آزمایی برای انتشار روایت‌ها
زمانی که یک فرد یا افرادی (به صورت جمعی) تصمیم می‌گیرند روایتی از آزار و خشونت‌ جنسی منتشر کنند، اگر این کار را با نام واقعی انجام دهند، مسئولیت حقوقی و اجتماعی‌اش بر عهده خود آنهاست. اما زمانی که تصمیم می‌گیرند روایت را برای انتشار در اختیار میانجی یا واسط قرار دهند اگر آن میانجی یا واسط فردی واقعی یا نهادی (دارای شخصیت حقوقی و یا شناخته شده) باشد، چون مسئولیت انتشار روایت را بر عهده دارد، معمولا مسیری برای تائید روایت طی می‌شود که به آن «راستی‌آزمایی» می‌گویند. اما معیارها و شیوه‌های انجام این «راستی‌آزمایی» تابع یک نسخه یا دستورالعمل واحد نیست و معمولا نهادها و رسانه‌ها چارچو‌ب‌های حرفه‌ای خودشان را برای این کار تعریف می‌کنند و گاه همین مسئله باعث انتقاداتی نسبت به آنها می‌شود. چرا که در مواردی این معیارها طوری تعریف شده که تفاوت چندانی با فرآیندهای حقوقی برای شکایت در زمینه آزار و خشونت‌ جنسی (که معمولا خودشان بسیار مورد انتقاد هستند) ندارد و عملا راه را بر روی افراد آزاردیده می‌بندد. با این وجود به نظر می‌رسد که دست‌کم به دلیل مسئولیت حقوقی که متوجه ناشر است، کمتر نهاد یا رسانه(دارای شخصیت حقوقی) ممکن است بدون انجام این فرآیند اقدام به انتشار روایتی کند که نام یا مشخصات فرد آزارگر در آن قید شده باشد.

آن چه در «من‌هم ایران» اتفاق افتاد این بود که برخی از راویان، روایت خود را با نام واقعی‌شان و نام آزارگر در فضای مجازی و رسانه‌ها منتشر کردند (مانند کاری که سارا امت‌علی و برخی از زنان روزنامه‌نگار انجام دادند). برخی بدون اشاره به نام خود، روایت‌شان که مخفف نام آزارگر و یا مشخصات او (یا هر دو) در آن قید شده بود را در اختیار رسانه‌هایی قرار دادند که پیش از آغاز جریان «من‌هم ایران» نیز در حوزه زنان فعالیت می‌کردند (مانند روایت‌هایی که توسط بیدارزنی در این ماه‌ها منتشر شد). برخی روایت‌شان با همین ویژگی‌ها را در اختیار افرادی قرار دادند که صفحات مجازی فعالی با نام و هویت واقعی خود داشتند (مانند روایت‌هایی که سمانه سوادی تاکنون منتشر کرده است). برخی روایت‌های خود باز با همین ویژگی‌ها را در اختیار صفحات مجازی قرار دادند که بعد از آغاز جریان «من‌هم ایران» راه‌اندازی شدند (مثل روایت‌هایی که کاکتوس و me.too.movment.iran منتشر کردند). در این بین کسانی هم بودند که روایت خود را بدون نام خود و نام و مشخصات فرد آزارگر نوشتند و آن را برای انتشار در اختیار یکی از این گروه‌ها یا افراد قرار دادند. علاوه بر این‌ها، در مواردی نیز راویانی که توسط یک فرد مشترک در زمان‌های مختلف مورد آزار قرار گرفته بودند روایت‌شان را به صورت جمعی نوشته و آن را توسط یکی از این گروه‌ها و افراد منتشر کردند.

اما مسیر انتشار این روایت‌ها چطور بود؟ آیا گروه‌ها و افرادی که در این حوزه فعالیت می‌کردند، فرآیندی تحت عنوان «راستی‌آزمایی» در کارشان داشتند؟ این «راستی‌آزمایی» چگونه و با چه معیارهایی انجام گرفته و آیا جزئیات مربوط به آن توسط این گروه‌ها و افراد هرگز در جایی عنوان یا منتشر شده است؟ گروه‌ها و افراد با چه چالش‌هایی در این مسیر مواجه بوده‌اند؟

گروه «بیدارزنی» در این‌باره می‌گوید:
از همان ابتدا برای انتشار روایت‌های ارسالی، اصولی را در نظر داشتیم. یکی از این اصول ضمن اعتماد به فرد راوی، راستی‌آزمایی روایت‌های ارسالی بود. در همین چارچوب بر اساس تجربیات پیشین و اصول حرفه‌ای که در این زمینه وجود داشت اقدام به تدوین برخی از اصول کردیم و به مرور این اصول در صحنه‌ی عمل کامل‌تر شد. چندی پیش نیز در راستای احترام به مخاطبان خود، این اصول را به صورت رسانه‌ای در قالب یک بیانیه منتشر کردیم. از جمله این اصول عبارت‌اند از تاکید بر ایجاد تمایز بر دو گزاره افشاگری و روایت آزار و ناشناخته ماندن نام آزارگر و آزاردیده جهت حفظ امنیت آزاردیده، اطلاع از هویت حقیقی راوی جهت تسهیل امر راستی‌آزمایی و اهمیت لزوم ارتباط با آزاردیده،‌ عدم وجود شتاب‌زدگی در انتشار روایت‌ها و تاکید بر اینکه روایت باید به صورت مستقیم از فرد آزاردیده به دست ما برسد نه از طریق افراد واسطه و اینکه تحت فشارهای بیرونی برای انتشار روایت‌ها قرار نگیریم.

گروه «بیدارزنی» در ادامه اشاره می‌کند که علاوه بر «راستی‌آزمایی» روایت‌ها همواره این سیاست را داشته که نام فرد آزاردیده و آزارگر را  منتشر نکند. اما به نظر می‌رسد که این تصمیم برایشان کم دردسر هم نبوده و گاه حتی آنها را در معرض اتهام‌هایی نظیر هم‌دستی با آزارگران قرار داده است.

از همان ابتدای انتشار روایت‌ها تصمیم ما بر این بود از انتشار کامل اسم فرد آزارگر و همچنین آزاردیده خودداری کنیم. این موضوعی بود که به افرادی که روایت‌های خود را برای ما ارسال می‌کردند به‌صورت صریح و شفاف در میان می‌گذاشتیم. ولی در هنگام انتشار روایت‌ها تعدادی از مخاطبان این رسانه در شبکه‌های اجتماعی مکرر این سوال را مطرح می‌کردند که چرا بیدارزنی از انتشار کامل اسم آزارگر خودداری کرده؟ عده‌ای این سیاست را در راستای حمایت بیدارزنی از آزارگر و یا انفعال این رسانه می‌دانستند و عملکرد ما در این حوزه را با برخی رسانه‌های خارجی و فعالیت جنبش «می تو» در آمریکا مقایسه می‌کردند.

چند بار در بیدارزنی برای پاسخ به سؤالات مخاطبان خود بیانیه توضیحی منتشر کردیم و به تشریح دلایل و محدودیت‌های خود در ارتباط با این‌که چرا از انتشار اسم کامل آزارگر خودداری می‌کنیم، پرداختیم. از طرف دیگر گاهی مشاهده می‌کردیم برخی مخاطبان بعد از انتشار روایت‌ها در کامنت‌های خود اقدام به حدس زدن نام کامل آزارگر می‌کردند که بعضاً این اسامی نادرست بود و انتشار این اسامی اشتباه ممکن بود از نظر حقوقی مشکلاتی را برای این رسانه مستقل ایجاد کند. برخی نیز در شبکه‌های مجازی با انتشار روایت بیدارزنی، نام آزارگر را مطرح می‌کردند. برای بسیاری این تصور ایجاد شده بود که ما در رسانه خود اسم را حذف کرده ولی خودمان در بیرون از رسانه اسم را مطرح می‌کنیم در حالی که هیچ‌کدام از افرادی که  بعد از انتشار روایت‌ها، نام آزارگران را مطرح می‌کردند همکار ما در بیدارزنی نبودند.

سمانه سوادی در این رابطه می‌گوید که ابتدا در کارش فقط روایت‌هایی را که از حلقه افراد آشنا و معتمد به دست او می‌رسیده منتشر می‌کرده اما کم‌کم بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد تا حیطه همراهیش در انتشار روایت‌ها را گسترده‌تر کند و به همین دلیل فرآیندی برای «راستی‌آزمایی» در نظر می‌گیرد.

اوایل من بر پایه اعتماد به افرادی که کاملا می‌شناختم روایت‌هایی را منتشر می‌کردم و روایتی را از جانب کسی که نمی‌شناختم منتشر نمی‌کردم. بعدتر که این گفتمان شکل گرفت که اصلا سیاست انتشار روایت‌ها چه باید باشد و .. این نقد مطرح شد که آن زنی که شناخته شده نیست یا روابطی با خبرنگاران و فعالان و غیره ندارد کجای این قصه است. این موضوع من را اینقدر نگران و درگیر کرد که سعی کردم کمی از این دایره آدم‌های معتمد فراتر بروم و بر پایه خواهرانگی و این که آن فرد بتواند خودم را قانع بکند پیش بروم. بنابراین در مواردی من بر پایه‌ی همین باور و خواهرانگی و البته شواهدی که با عقل جور در می‌آمد عمل کردم و خوب در این بین موردی هم پیش آمد که روایتی که مربوط به یکی از مردان روزنامه‌نگار بود غیرواقعی از آب در آمد…

در رابطه با راستی‌آزمایی کار من به این شکل بود که اول خودم با افرد آزاردیده صحبت می‌کردم. گاهی صوتی و گاهی نوشتاری. بعد از این گفتگو از آنها می‌خواستم که اگر شواهدی هم دارند، مثل عکس یا اسکرین‌شات آنها را هم برایم ارسال کنند و اگر کسی هست که شاهد بوده و یا مطلع (یعنی زمانی که آزار اتفاق افتاده بوده فرد آزاردیده او را در جریان قرار داده و مثلا می‌تواند بیاید و بگوید که دو سال پیش که آزار اتفاق افتاده او چطور در جریان قرار گرفته و چه شنیده و …) را هم به من معرفی کنند. این مسیری بود که اتفاق می‌افتاد.

هیچ وقت این طور نبود که روایتی به دست من برسد و من هیچ کاری در مورد آن نکنم و فقط منتشرش کنم. من هر راهی را که ممکن بود می‌رفتم. مثلا من خودم هیچ‌وقت روزنامه‌نگار نبودم اما اگر روایت مربوط به روزنامه‌نگاری بود آن را می‌فرستادم برای دو سه دوست معتمد روزنامه‌نگار تا ببینم نظر آنها چیست. گاهی هم اسم‌ها را می گفتم. مثلا راجع به آن روزنامه‌نگاری که بعدها روایتی منتشر شد که به قصد سوء‌استفاده طراحی شده بود، من قبل‌تر آمدم و اسم این فرد را مطرح کردم و نوشتم من روایتی دارم از این شخص که فرد معتمدی در اختیار من قرار داده و توسط یک فرد معتمد دیگر هم تائید شده و واقعا هم همین‌طور بود. این را گفتم تا اگر فرد یا گروه دیگری هم روایتی از این آدم به دستش رسید بداند که من هم روایتی را در اختیار دارم. حتی از روزنامه‌نگاران خواستم که بروند و در رابطه با این فرد پرس‌و‌جو کنند و آنها هم رفتند و با این پیام برگشتند که بله درست است و ما هم روایت‌هایی را از او شنیده‌ایم…

من برای انتشار روایت باید حتما خودم هویت واقعی راوی را می‌دانستم. ممکن بود که راوی از یک ایمیل یا اکانت ناشناس (یعنی با یک اسم دیگر) به من پیغام بدهد. اما باید خودش را معرفی می‌کرد. حتی در مورد آن روایت فیک هم همین‌طور بود. فرد با اکانت ناشناس روایت را برای من فرستاده بود اما خودش را معرفی کرده بود و من این اسم را چک کردم که ببینم واقعا چنین آدمی در آن زمانی که در روایت آمده در آن روزنامه فعالیت می‌کرده یا نه و جواب گرفتم که بله. ولی بعد معلوم شد که از اسم آن آدم سوء‌استفاده شده.

گاهی هم روایت‌هایی بوده که من هیچ دسترسی برای راستی‌آزمایی‌شان نداشتم و فرد را ارجاع دادم به سایر پلت‌فرم‌ها به خصوص پلت‌فرم‌هایی که در داخل ایران هستند. مثلا در موردی فردی به من مراجعه کرد و عنوان کرد که از جانب روزنامه‌نگاری مورد آزار قرار گرفته. من نه خود او را می‌شناختم و نه روزنامه‌نگاری که نامش را به عنوان آزارگر مطرح کرده بود و نه این که روایت مشابهی در رابطه با آن فرد به دستم رسیده بود. خوب ناچار بودم که این فرد را معرفی کنم به گروه‌های داخل ایران. چون می‌دانستم که هم احتمال دارد آنها این افراد را بشناسند و هم ممکن است قبلا روایتی در رابطه با فردی که اینجا نامش به عنوان آزارگر مطرح شده بود، به دست‌شان رسیده باشد.

او با وجود این که برای خود مسیری به عنوان «راستی‌‎آزمایی» تعریف کرده اما اشاره می‌کند که در این ماه‌ها به دلایلی نتوانسته آن را با مخاطبانش در میان بگذارد و حالا فکر می‌کند شاید بخشی از فشاری که گاهی به او تحمیل شده نیز به این دلیل بوده که سایرین نمی‌دانستند او پیش از انتشار هر روایت چه اقداماتی انجام می‌دهد.

متاسفانه من این‌ها را با مخاطبان در میان نگذاشتم. تصمیمی بود که خودم برای فرآیند کارم گرفتم. الان وقتی به آن روزها نگاه می‌کنم فکر می‌کنم چقدر روزهای طوفانی بود و چه شب‌هایی بود که من با اضطراب می‌خوابیدم. با اضطراب این که فردا وقتی توییترم را باز کنم قرار است چه فحش‌هایی بشنوم و چه توهین‌هایی ببینم. الان که به آن روزها نگاه می‌کنم فکر می‌کنم چقدر منطقی بود اگر من بعضی از این چیزها را می‌نوشتم و منتشر می کردم. حتی من به دلیل هزار پاره‌ بودن‌مان در ایران و کشورهای دیگر این را به دوستان و همراهانم هم نگقتم.

علاوه بر این هزار پاره بودن، موجی که ما با آن مواجه شدیم هم موج سهمگینی بود و قدرت تصمیم‌گیری راجع به این که چه چیزهایی را خوب است که با سایرین هم در میان بگذارم و یا عمومی کنم و چه چیزهایی را نه، از من گرفته بود.  الان که فکر می‌کنم می‌بینم که اگر بعضی از این چیزها را نوشته بودم، بهتر و درست تر بود. چون یادم می‌آید که برخی اکانت‌ها بودند که آمدند و گفتند ما هر روایتی که به دستمان برسد را منتشر می کنیم و راستی‌آزمایی هم نمی‌کنیم و شما خودتان قضاوت کنید. من این کار را نمی‌کردم اما هیچ وقت هم به مخاطب نگفتم که من بر چه اساسی و با چه روشی راستی‌آزمایی می‌کنم. البته فضایی که ما در آن فعالیت می‌کردیم هم این قدر خصمانه بود که من این احساس آرامش را نداشتم که بتوانم فکر کنم و بعد برای مخاطب بنویسم که من چطور کار می‌کنم.

اما گروه «دیده‌بان آزار» رویکرد متفاوتی نسبت به این موضوع دارد. یعنی از یک سو «راستی‌آزمایی» را به دلیل مسئولیت‌های حقوقی، فرآیندی ناگزیر می‌داند و از سوی دیگر گاه آن را ناممکن و یا در تناقض با اصول فمینیستی می‌بیند و به همین علت است که سیاست خود را بر عدم انتشار روایت‌های فردی قرار داده است. غنچه قوامی سردبیر «دیده‌بان آزار» در این رابطه می‌گوید:
سیاست ما این بود که به بستری برای افشاگری تبدیل نشویم اما کم‌کم پیام‌های حاوی درخواست افشای نام آزارگران بیشتر شد و با چالش‌های جدیدی مواجه شدیم. فضا عوض شده بود و دیگر نمی‌توانستیم به یادآوری سیاست‌هایمان برای مخاطبان بسنده کنیم و مثل گذشته صرفا پیشنهاد ارجاع به وکیل یا روان‌درمانگر بدهیم. زنان شروع کرده بودند به بازخوانی و بازتعریف تجربه‌های آزاردهنده‌ گذشته و امروز. ما حتی پیام‌هایی دریافت می‌کردیم از کسانی که سال‌ها قبل مورد آزار و خشونت جنسی قرار گرفته بودند و می‌پرسیدند آیا اکنون امکان پیگیری حقوقی وجود دارد؟

از طرفی دیگر عمده افراد می‌خواستند آزارگر را افشا کنند بی‌آنکه نامی از خودشان به میان آورده شود و اصلا به همین دلیل می‌خواستند که دیده‌بان به عنوان واسطه عمل کند. این مسئله را بسیار پیچیده می‌کرد. در حالتی که فرد خشونت‌دیده با هویت خودش افشاگری می‌کند احتمال اتهام نادرست یا دروغین بسیار پایین است. تمامی تحقیقات صورت گرفته هم این موضوع را تایید می‌کند.

به وضوح می‌دانیم هزینه علنی‌سازی تجربه آزار و خشونت جنسی چقدر بالاست، چه به لحاظ حقوقی و چه به لحاظ اجتماعی، بویژه در ایران. افرادی که مورد خشونت جنسی قرار می‌‌گیرند به خاطر همین هزینه‌ها نه تنها شکایت نمی‌کنند بلکه حتی با نزدیکان و اطرافیان خود هم به سختی حرف می‌زنند یا اصلا نمی‌زنند. در چنین شرایطی بحث اتهام دروغین اصلا موضوعیت چندانی پیدا نمی‌کند. بویژه آنکه حق شکایت بابت تهمت و افترا برای فرد متهم‌شده محفوظ باقی می‌ماند. مسئله آنجایی چالش‌‌برانگیز می‌شود که راوی می‌خواهد هویتش پنهان بماند. که البته با توجه‌ به هزینه‌زا بودن روایت‌گری کاملا محق است اما وقتی بناست که پلتفرم فمینیستی میانجی این‌گونه افشاگری شود، ناگزیر راستی‌آزمایی اهمیت و ضرورت پیدا می‌کند.

اما پرسشی که مطرح می‌شود این است که این راستی‌آزمایی بر اساس چه معیارهایی صورت خواهد گرفت؟ بر اساس اسناد و مدارک دارای ارزش حقوقی؟ مترقی‌ترین سیستم‌های حقوقی هم نتوانسته‌اند در قبال پرونده‌های خشونت جنسی باکفایت و عادلانه عمل کنند و اصلا می‌تو در آمریکا بیش از هر چیز شکست سیستم قضایی در مواجهه با خشونت علیه زنان را به نمایش گذاشت. در انگلیس در سال ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۰، تنها ۲٫۶ درصد از گزارش‌های تجاوز به محکومیت ختم شده‌اند در حالی که این آمار برای دیگر جرائم خشونت‌آمیز حدود ۸ درصد است.

حالا ما با پرچم فمینیستی بیاییم و مناسباتی مشابه برپا کنیم و به فرد خشونت‌دیده بگوییم مدرک بیاور؟ شاهد بیاور؟ اسکرین‌شات بفرست؟ چطور اطمینان حاصل کنیم که راست می‌گویی؟ چطور می‌شود تعارض این راستایی‌آزمایی را با حمایت فمینیستی و خواهرانگی از میان برداشت؟ به‌ویژه آنجا که عده زیادی  موفق به عبور از فیلتر این راستی‌آزمایی نمی‌شوند. آن زنانی که مدرکی ندارند، دوستانی از میان فعالان اجتماعی، روزنامه‌نگاران و … ندارند که تاییدشان کنند و برایشان شهادت بدهند، زنانی که سرمایه اجتماعی ندارند.

بسیاری از روایاتی که به دست دیده‌بان می‌رسد از زنانی است خارج از حلقه‌های سیاسی، اجتماعی و روشنفکری اطراف کنش‌گران فمینیست و از شهرهای مختلف کشور. در رابطه با موارد معدودی که قصد افشاگری داشتند یعنی حتی اگر تصمیم می‌گرفتیم از طریق پرس‌وجو از اطرافیان اقدام به راستی‌آزمایی کنیم، هیچ‌گونه دسترسی‌ای به این اطرافیان نداشتیم. ناگزیر مجبور به حذف تجربه این زنان می‌شدیم. دیده‌بان آزار نه صلاحیت و جایگاه تعیین معیار راستی‌آزمایی را داشت و با توجه به نوپا بودن جریان افشاگری در ایران، نمی‌خواست که داشته باشد.

پرسش دیگری که به میان آمد این بود که آیا تمامی تجربه‌ها را با باید با نام مرتکب علنی کرد؟ یعنی بین کسی که آزاری کم‌شدت و یک‌باره مرتکب شده و فردی که تجاوز کرده یا به طور نظام‌مند در بستر روابط نابرابر قدرت اعمال خشونت کرده نباید تمایزی قائل شد؟ ما معتقد بودیم تفاوت وجود دارد و در عین حال در جایگاهی نبودیم که بخواهیم برای رنج زنان سلسله‌مراتب عیارسنجی تعیین کنیم. واقعیت این است که  سوءرفتارهای جزئی هم می‌تواند آثاری بلندمدت و پرهزینه روی زندگی فرد آزاردیده داشته باشد. نتایج تحقیقی که سال ۲۰۱۷ در آمریکا انجام شده بود نشان می‌داد ۵۰ درصد از زنانی که در محیط کار مورد آزار قرار می‌گیرند (نه لزوما توسط مافوق بلکه هم‌رده‌ها) در طی دو سال استعفا می‌دهند و وقتی آزارها شدیدتر می‌شود این آمار به ۸۰ درصد می‌رسد و تعداد زیادی از این زنان به طور کلی از زندگی حرفه‌ای خود دست می‌کشند.

تمامی این مباحث و نگرانی‌ها نه تنها در جریان افشاگری آزار جنسی در ایران بلکه در می‌توی کشورهای دیگر هم هم‌چنان محل مناقشه است و پاسخی متفق‌القول ندارد. به همین دلیل ما نیاز داشتیم زمان بگذرد و به میانجی گفت‌وگوهای عمومی سر حداقلی از شیوه‌ها، معیارها و الگوها به توافق برسیم، برخی اصول مهم را به آزمون و خطا نسپاریم و ناخواسته عامل سرکوب زنان نشویم. برای مثال در طی زمان ظرفیت‌هایمان را برای حمایت از راویان پس از افشاگری بسنجیم و مکانیسم‌ مشخصی برای پاسخگوسازی و مسئولیت‌پذیری آزارگران تعریف کنیم. در نهایت تصمیم گرفتیم فعلا مواردی را منتشر کنیم که مرتکب به طور مکرر و با تکیه بر جایگاه قدرت خشونت اعمال کرده باشد. مواردی که تواتر روایات حقانیت راویان را اثبات می‌کند و نیازی به راستی‌آزمایی نیست.

شناسایی مصادیق آزار و خشونت‌ جنسی
یکی دیگر از چالش‌هایی که کنش‌گران این حوزه در جریان «من‌هم ایران» با آن مواجه شدند شناسایی مصادیق آزار و خشونت‌ جنسی یا به عبارتی انتخاب یا تائید عناوینی بود که در رابطه با طیف گسترده‌ای از رفتارهای آزاردهنده به کار برده می‌شود. در تجربه «من‌هم ایران» در ماه‌های گذشته گاه روایت‌هایی با یک عنوان یا هشتگ در فضای مجازی منتشر شد و بعد گروهی از کاربران از این منظر به نکوهش فرد آزار‌دیده یا منتشر کننده روایت پرداختند که عبارت اطلاق شده به این رفتار، نامناسب یا اغراق‌آمیز است و یا این که راوی سعی کرده با انتخاب عنوانی که سطح بالاتری از خشونت را نشان می‌دهد، آزارگر را در موقعیتی قرار دهد که سایرین امکانی برای اصلاح یا تغییر رفتار در او نبینند.  این‌که چه چیزی را می‌توان «رضایت‌ جنسی» تعریف کرد، چه چیزی «آزار» محسوب می‌شود و چه رفتارهایی به معنای «تعرض» و یا «تجاوز» است. این‌که آیا فرد آزاردیده خود باید در روایتش عنوانی را که برای این رفتار مناسب می‌داند به آن اطلاق کند یا افراد و گروه‌هایی که روایت را منتشر می‌کنند وظیفه دارند از عناوینی استفاده کنند که بر اساس چارچوب‌هایی آن را برای رفتار مورد اشاره در روایت مناسب‌تر می‌دانند. این‌که آیا این کار ممکن است خود بازتولیدکننده سرکوب نسبت به افراد آزاردیده باشد و یا آنان را در روابطی قدرتی قرار دهد که برای انتشار روایت‌شان ناگزیر به پذیرش تغییراتی شوند که ناشر از آن‌ها می‌خواهد در حالی که خودشان با آن موافق نیستند. همگی سوالات و چالش‌هایی هستند که کنش‌گران این حوزه در ماه‌های گذشته با آن مواجه بوده‌اند.

گروه «بیدارزنی» در این‌باره می‌گوید:
گاهی روایت‌هایی برای ما ارسال می‌شد که از نظر هیئت تحریریه‌ی ما مصداق آزار جنسی بر اساس مصادیق معمولی که در این زمینه وجود دارد نبود. وقتی این موضوع را به راوی می‌گفتیم با عکس‌العمل او مواجه می‌شدیم ولی در نهایت ضمن همدردی با او، دلایل خود برای عدم انتشار آن روایت را مطرح می‌کردیم.

غنچه قوامی سردبیر «دیده‌بان آزار»  نیز به سوال‌ها و ابهام‌هایی که در رابطه با این موضوع داشتند اشاره کرده و می‌گوید:
یکی دیگر از چالش‌هایی که در میانجی‌گری برای انتشار روایات به میان می‌آید این است که مصادیق خشونت جنسی چگونه مشخص می‌شوند. آیا ما صرفا به احساس زن و رنجی که متحمل شده توجه داریم یا بر اساس معیارهایی حقوقی تصمیم می‌گیریم آنچه که رخ داده تجاوز، آزار و یا تعرض جنسی بوده است؟ رضایت جنسی را چگونه تعریف می‌کنیم؟ اگر معیارمان حقوقی است بی‌تردید قوانین ایران مبنای تصمیم‌گیریمان نخواهد بود. اما بر قوانین و رویه قضایی کدام کشورها تکیه می‌کنیم؟

بسیاری از مصادیقی که به لحاظ فمینیستی و اخلاقی موجب رنج و تثبیت فرودستی زنان قلمداد می‌شوند هنوز در تعاریف مترقی و مبسوط از رضایت جنسی و تجاوز در سیستم‌های حقوقی غربی از جمله آمریکا هم نمی‌گنجند و محل بحث هستند. در جریان روایت‌گری‌ها بعضا مشاهده کردیم که افراد برای مشروعیت بخشیدن به رنج خود، تجربه‌شان را در قالب قوانین کشورهای دیگر صورتبندی کردند. مواردی چون فریب جنسی یا درآوردن غیرتوافقی کاندوم، در رویه قضایی کشورهای دیگر نیز در پرونده‌های انگشت‌شمار عامل مخدوش‌کننده رضایت شناخته شده است. در حالی که برخی نظریه‌پردازان فمینیست معتقدند هر شکلی از دروغ، فریب و یا حتی عدم افشای اطلاعات برای برقراری رابطه جنسی، آگاهانه‌بودن رضایت را زیر سوال می‌برد. حال که فراتر از نهاد قانون، بر سر تعیین قواعد رفتاری جدید گفت‌وگو می‌کنیم چرا هم‌چنان باید به تعاریف و تفاسیر محدود سیستم‌های حقوقی برآمده از مناسبات مردسالار تکیه کنیم؟ این مسئله مهمی است برای اشخاص و گروه‌هایی که قصد دارند میانجی انتشار روایات باشند.

شاید به دلیلی همین پیچیدگی‌هاست که صداهایی که در می‌توی ایرانی بیرون آمد مربوط به مصادیق سرراست و صریح خشونت جنسی بود و صدای چندانی از تجاوزهای خاکستری (به عنوان مثال) به گوش نرسید، مواردی که سیستم‌های قضایی غرب هم در مواجهه با آنها مردود شده‌اند. در فقدان سازوکار و معیارهای مشخص، این احتمال وجود دارد انگاره‌های کلیشه‌ای ذهنی خود نسبت به قربانی‌بودگی را در تعیین حقانیت راویان دخیل کنیم. مثلا در روایت کسی که با زبان صریح جنسی تجربه تروماتیک خود را بازگو کرده است تشکیک کنیم یا اصلا تجربه عده‌ای از زنان را ذیل خشونت جنسی تعریف نکنیم و نادیده بگیریم. یا اینکه راوی را بشناسیم و از پیشینه روابط عاطفی و جنسی او اطلاع داشته باشیم و این اطلاعات موجب سوگیری شود. کل حرف این است که هم‌زمان که پرچم فمینیستی حمایت از بازماندگان خشونت جنسی را به دست گرفته‌ایم این خطر وجود دارد که مکانیسم‌های طرد و حذف را بازتولید کنیم.

سمانه سوادی بحث «چگونه روایت‌کردن» را به عنوان یک چالش در این حوزه معرفی کرده و از این می‌گوید که چطور هنوز با این ابهام در فعالیتش مواجه است که آیا باید در چگونه بازگو کردن تجربیات به راویان کمک کند یا هیچ مداخله‌ای در آن نداشته باشد و صرفا بازتاب‌دهنده صدایی باشد که راوی می‌خواهد به جامعه منتقل کند. او در حال حاضر آن‌گونه که خودش می‌گوید راه دوم را برگزیده است.

فکر می‌کنم خود موضوع «چگونه روایت‌کردن» یکی از چالش‌های جدی ما در این مسیر بوده. روایتی که عریان بود یا راوی می‌خواست که با جزییات نوشته شود و روایتی که قربانی ایده‌آل نداشت به شدت برای جامعه غیرقابل باور می‌شد و به شدت به سخره گرفته می‌شد. من هنوز هم گاهی شب‌ها به این فکر می‌کنم که آیا من باید به آن فرد می‌گفتم که نمی‌توانم روایتت را با این جزییات منتشر کنم؟ یا او صاحب روایت بود و حق داشت هر طور که می‌خواهد آن را بنویسد. بعد با خودم می‌گویم من فعال این حوزه بودم و شاید باید می‌دانستم که این روایت بعد از انتشار با این برخوردها مواجه خواهد شد.

خلاصه این ماجرای چگونه بازگو کردن روایت واقعا یکی از چالش‌هاست و این که آیا ما موظف هستیم که سیاست و تاکتیک خاصی را برای چطور نوشتن روایت‌ها در نظر بگیریم و رعایت کنیم، مثلا بخش‌هایی از روایت را حذف بکنیم؟ آیا ما موظفیم روایتی منتشر کنیم که باورپذیر باشد و در نوشتن آن روایت این مسئله را لحاظ کنیم و یا از راویان بخواهیم؟ این‌ها همه چالش بوده و هست…… من متنی را که راوی‎ها می‌نویسند حتی اگر غلط تایپی و نگارشی هم داشته باشد عینا به همان شکل منتشر می‌کنم. اصطلاحا کپی پیست می‌کنم و برای این کار دلیل هم دارم. دلیلم این است که خودم را کسی می‌بینم که فقط این پلت‌فرم را در اختیار قرار داده نه کسی که می‌خواهد بگوید من بلدم که بهتر یا درست‌تر از شما بنویسم.

من در کل اعتقادم این است که زنانی (چه راویان و چه فعالان این حوزه) که در داخل ایران هستند و با وجود تمام سرکوب‌ها و محددیت‌های قانونی فعالیت می‌کنند و علیه خشونت‌ جنسی بر می‌آشوبند رهبران این جنبش هستند و افرادی مثل من که خارج از ایران هستیم باید سعی کنیم نقش حامی را داشته باشیم.

فشار، تهدید، بدنام‌کردن و شکایت حقوقی از جانب افراد متهم به آزارگری
مسئله دیگری که برخی از کنشگران این حوزه در ماه‌های گذشته با آن مواجه شده اند تهدید، بدنام کردن و گاه شکایت حقوقی از جانب افرادیست که نام آنها در روایت های منتشر شده به عنوان آزارگر آمده است. تجربه‌ای که ممکن است این کنش‌گران کمتر از آن صحبت کرده باشند و برای کسانی که از بیرون فعالیت‌هایشان را دنبال می کنند این تصور را ایجاد کرده باشد که چون بعضی از آنها در رسانه هایشان نام آزارگران را به شکل کامل منتشر نکرده و از حروف مخفف استفاده کرده اند، بنابراین دست‌کم به لحاظ حقوقی خطری متوجه‌شان نبوده است.

غنچه قوامی سردبیر «دیده‌بان آزار» که تجربه مواجهه با چنین موقعیتی را داشته در این‌باره می‌گوید:
چالش دیگری که حتما باید به آن اشاره بکنم ملاحظات حقوقی است. افرادی که در فضای مجازی متهم به آزار و خشونت‌ جنسی می‌شوند به راحتی می‌توانند از راویان و سایت و صفحاتی که با شناسه گردانندگان فعالیت می‌کنند، شکایت کنند‌. مواردی که آزارگران سریالی را افشا می‌کنیم با تکیه بر همان تواتر روایات در دادگاه جواب پس می‌دهیم یا افراد آزاردیده و دیگران اگر حاضر شوند می‌توانند شهادت بدهند. اما مواردی که راوی نمی‌خواهد هویتش علنی بشود این مسئولیت بر گردن واسطه‌ها می‌افتد بی‌آنکه اسناد و مدارکی برای دفاع از خود در دادگاه در مقابل مردان شاکی که عموما به شبکه‌های قدرت هم متصل هستند داشته باشند.

در موردی ما روایتی از یک دانشجو با نام راوی و بدون نام آزارگر که یک استاد دانشگاه بود منتشر کردیم، این روایت حتی نام دانشگاه را عنوان نکرده بود‌. با این حال استاد و مدیرگروهش ادعا کردند که هویت متهم به آزار به واسطه نام دانشجو برای عده زیادی محرز شده است. استاد دانشگاه تماس گرفت، تهدید و بعد اقدام به شکایت کرد. این پرونده علیه من و دو راوی آزارهای این استاد در جریان است. البته اولویت ما همواره پایبندی بر اصول و باورهایمان بوده و عدم انتشار تک روایات به دلیل همین سیاست‌ها بوده و نه هراس از عواقب حقوقی. با این حال تصور می‌کنم راویان درک کنند که دیده‌بان سازمانی رسمی و دولتی نیست و نه از بودجه‌ای برخوردار است و نه حمایت رسمی و قدرتمندی پشت خود دارد و اعضا باید این نکته را در نظر داشته باشند که اگر پایشان به محاکم قضایی کشیده شود با دست خالی در مقابل شاکی قرار نگیرند.

گروه «بیدارزنی» تا زمان انتشار این گزارش با چالش حقوقی در رابطه با انتشار روایت‌ها مواجه نشده اما در مواردی در معرض فشار، تهدید و حتی بدنام کردن از جانب افرادی قرار گرفته که روایتی منتشر شده در بیدارزنی به آنها منتسب شده است. آنها در رابطه با تجربه خود در این زمینه می‌گویند:
در جریان انتشار روایت‌ها برخی از افراد متهم به آزارگری که روایت‌های مربوط به آن‌ها توسط بیدارزنی منتشر شده بود، با ارسال پیام‌هایی در شبکه‌های اجتماعی تلاش می‌کردند که این رسانه و فرد آزاردیده را مورد حمله قرار داده یا تحت فشار بگذارند. چنان که یکی از این آزارگرها متن تهدیدی که برای یکی از راویان پس از انتشار روایتش نوشته بود را برای ما ارسال کرد و حتی در اقدامی حیرت‌آور تلاش کرد که رسانه بیدارزنی را به نهادهای قدرت در جمهوری اسلامی ایران متصل کند و این شبهه را ایجاد کند که بیدارزنی این روایت‌ها را برای تأثیرگذاری بر پرونده‌ای که او در یکی از نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران داشت منتشر کرده است.

در مورد دیگری از ما چندین بار خواسته شد با افرادی که فرد متهم به آزار به ما معرفی می‌کند مصاحبه کنیم تا متوجه شویم که روایت درستی منتشر نکرده‌ایم،‌ امری که در هیچ جای دنیا مرسوم نیست. در این مورد به دلیل حمایت از آزاردیده که همچنان آزارگر به او دسترسی داشت ما هیچ توضیح عمومی ندادیم و به همین دلیل بسیار مورد اتهام از سوی برخی افراد قرار گرفتیم. در حالی که آن فرد چندین بار متن‌هایی علیه اقدام بیدارزنی منتشر کرد و در متنش به راحتی اسامی افرادی که با آن‌ها در ارتباط بود را بدون اجازه آن‌ها منتشر کرد. ولی ما باز سکوت کردیم چون می‌خواستیم کوچکترین مشکلی برای آزاردیده به وجود نیاید.

سمانه سوادی که در ایران زندگی نمی‌کند و ساکن انگلیس است می‌گوید که تاکنون با شکایت حقوقی در رابطه با فعالیت‌هایش در حوزه انتشار روایت‌ها مواجه نشده اما یکی دو بار تجربه دریافت پیام‌هایی از سوی افراد آزارگر و یا تخریب چهره‌اش در شبکه‌های اجتماعی مجازی را داشته است.

در یکی دو مورد افرادی که نام‌شان به عنوان آزارگر در روایت‌ها آمده بود به من پیغام دادند. یکی از آنها پیغام عجیبی داده بود و ضمن این که گفته بود این روایت‌هایی که تو تائید کردی همه‌ی حقیقت نیست و مخدوش است و … از من خواسته بود که به او کمک کنم و البته لایه‌هایی از تهدید هم در پیامش بود و من جواب دادم که من هیچ حرف و صحبتی با شما ندارم و شما دارید ضمنی من را تهدید می‌کنید و خداحافظ.

در مورد دیگری هم فرد آزارگر پیغام داده بود که من از شما تعجب می‌کنم و شما یک جانبه قضاوت کردید و من خودم فمینیست هستم و … بعد هم گفته بود که من شما را قبول داشتم و فعالیت‌هایتان را هم دنبال می‌کردم و حالا متاسفم که می‌بینم روایت نادرستی را راجع به من منتشر کردید. اتفاقا روایت مربوط به این فرد را یکی از قدیمی‌ترین دوست من عنوان کرده بود و من از سال‌ها قبل در جریانش بودم. به این پیغام اصلا جوابی ندادم. در بقیه موارد کسی مستقیم با من وارد گفتگو نشد ولی خوب بعضی‌ها در فضای مجازی به صورت عمومی راجع به من نوشتند و گفتند خانم سوادی که روایتی در مورد ما منتشر کرده، آدم معتمدی نیست یا صرفا می‌خواهد خودش را مطرح کند و دیده شود و … که من هم اصلا وارد جواب دادن به آنها نشدم.

سابقه ارتباط یا همکاری رسانه‌ای با فرد متهم به آزارگری
یکی از مواردی که در جریان «من‌هم ایران» چالش برانگیز شد، سابقه ارتباط یا همکاری برخی از رسانه‌ها با افرادی بود که در روایت یا روایت‌هایی به آزارگری متهم شده بودند. برخی از این افراد پیشتر گاه مطالبی را در وبسایت‌ها یا مجلات مختلف منتشر کرده و گاه خودشان به عنوان عضو تحریریه یا دبیر سرویس فعالیت رسانه‌ای داشتند. با انتشار روایت/روایت‌های آزار در رابطه با این افراد موجی از انتقادها در فضای مجازی نسبت به رسانه‌هایی که سابقه همکاری با آنها را داشتند ایجاد شد.

بخشی از منتقدین معتقد بودند که افراد آزارگر باید بلافاصله از فعالیت خود کنار گذاشته شوند و هرگونه شبهه در طرد آنان بازتولیدکننده «فرهنگ تجاوز» است. برخی دیگر از منتقدین معتقد بودند که نه تنها این افراد باید از فعالیت رسانه‌ای کنار گذاشته شود بلکه اگر رسانه‌ای مطلبی را از آنان، پیش از آن که نامشان به عنوان آزارگر مطرح شود هم منتشر کرده باید این مطالب را با ذکر توضیح (در خصوص آزارگر بودن این افراد) حذف کند. برخی دیگر اما از اساس رسانه‌ای که فرد آزارگر (پیش از آن که نام یا روایتی از آزار از او منتشر شود) در آن فعالیت و یا حتی با آن ارتباط داشته (مثلا مطالبی را برای انتشار به آنها داده بوده) را هم‌دست آزارگر و بازتولیدکننده «فرهنگ تجاوز» می‌دانستند و معتقد بودند جدا از این که این رسانه با فرد آزارگر قطع همکاری بکند یا نه، باید توسط سایرین طرد شود. این انتقادها البته محدود به گروه‌ها و رسانه‌های فعال در حوزه زنان نبود و دایره گسترده‌تری داشت اما در مواردی متوجه آنان هم شد.

گروه «بیدارزنی» که در مقطعی در معرض برخی از این انتقادها قرار گرفت در این رابطه می‌گوید:
در این مدت روایت‌های آزار در مورد کسانی که پیش‌از این بعضاً به صورت متفرقه مطالبی برای انتشار در اختیار رسانه بیدارزنی قرار داده و به هیچ‌وجه عضو هیئت تحریریه آن نبودند منتشر شد و برخی از مخاطبان از ما در مورد این افراد و مطالبی که پیش از این از آنان منتشر شده بودیم می‌پرسیدند. ما در جواب به این مخاطبان تأکید داشتیم که این فرد یا افراد عضو تحریریه بیدارزنی نبوده‌اند و مطالبی که از آن‌ها در این رسانه منتشر شده است مربوط به گذشته است. در آن زمان بیدارزنی به هیچ وجه اطلاعی در مورد احتمال آزارگر بودن نداشته و قطعاً در آینده در نوع دریافت مطالب از این افراد به این موضوع توجه خواهد داشت.

نگاه امنیتی حاکمیت به کنش‌گری فمینیستی
چالش‌ها برای کنش‌گرانی که در داخل ایران در این حوزه فعالیت می‌کنند محدود به پیچیدگی‌های فرآیند کار (به ویژه در انتشار روایت‌ها) و یا تهدید، فشار و حتی شکایت‌های حقوقی از سوی آزارگران و یا مواجهه با انتقادهای مطرح شده نیست. بلکه آنان با مشکل دیگری هم مواجه هستند که ماهیت فعالیت و کنش‌گری‌شان را هدف گرفته و آن نگاه امنیتی حاکمیت است.

غنچه قوامی سردبیر «دیده‌بان آزار» در این رابطه می‌گوید:
به طور کلی شاید بشود گفت عمده‌ترین چالشی که ما با آن مواجه بوده‌ایم، نگاه امنیتی به تشکل‌سازی و سازماندهی فمینیستی و به طور کلی کنشگری حوزه جنسیت است. برای مثال، مردم در نقاط مختلف کشور به خیابان‌ها می‌روند، درباره آزار جنسی گفت‌وگو و اقدام به نصب پوستر‌های دیده‌بان آزار می‌کنند و برای ما عکس و گزارش می‌فرستند. به وفور پیام‌هایی دریافت می‌کنیم که می‌پرسند آیا بدون مجوز با ما برخوردی صورت نخواهد گرفت؟ اکثریت این داوطلبان زنان بسیار جوان و گاهی حتی دختران مدرسه‌ای هستند. اگر با قطعیت بگوییم برخوردی نمی‌‌شود و خلاف آن رخ بدهد، مسئولیت سنگینی است. همین ملاحظات و نگرانی‌ها برای داوطلبان باعث شده بسیاری از ظرفیت‌های تاثیرگذار را از دست بدهیم. اگر نه با این حجم از نیروی داوطلب در نقاط مختلف کشور می‌توانستیم به همکاری‌های فراگیرتر و ساختارمندتر فکر کنیم و جمع‌هایی گسترده‌تر شکل بدهیم.

مورد دیگری که می‌توانم مثال بزنم بحث‌های مالی است. افرادی پیام می‌دهند و نیاز به تراپیست دارند منتها توانایی پرداخت هزینه را ندارند. ما اگر امکان جمع‌آوری کمک‌های مردمی داشتیم، می‌توانستیم هزینه‌های وکیل و روان‌درمانگر را برای عده‌ای که از تمکن مالی برخوردار نیستند تقبل کنیم. اما چون مجوز رسمی نداریم چنین اقداماتی به راحتی برچسب امنیتی می‌خورد و دردسرساز می‌شود.

یا مثلا در دانشگاه‌ها، ما همواره تلاش کرده‌ایم که ارتباط و همکاری خود را با تشکل‌ها و نشریات دانشجویی حفظ کنیم. اصلا با همین انگیزه برای دانشگاه کارگروه مجزا تعیین کرده‌ایم. اما نگاه امنیتی به کنشگری فمینیستی در دانشگاه‌ها هم برقرار است و فعالیت‌ها را محدود می‌کند. به سختی از طریق مجوزی که دانشگاه‌ها یکی در میان به تشکل‌ها می‌دهند می‌توانیم کارگاه برگزار کنیم. یک بار ۲۵ نوامبر یک نشریه دانشجویی تنها به خاطر انتشار پوستری از دیدبان آزار درباره آزار جنسی در دانشگاه توقیف شد. هر چه از مرکز دورتر می‌شویم این فشارها بیشتر هم می‌شوند.

شکل‌گیری جریان روایت‌گری آزار جنسی در ایران، فرصت خوبی برای گردآوری کمک‌های مردمی در راستای حمایت از بازماندگان خشونت جنسی بود. اتفاقی که در می‌توی آمریکا افتاد‌ و Time’s Up میلیون‌ها دلار برای بازماندگان گردآوری کرد. بازماندگانی که به طور عمده از میان زنان کم‌دستمزد بودند و این بودجه توانست عده زیادی را تشویق به دادخواهی کند. جریان‌های مقابله با خشونت جنسی در می‌توی ایرانی قدرت بسیج‌سازی بالایی داشته‌اند، همبستگی قدرتمندی میان زنان شکل گرفته است، می‌توانند جمع‌سازی کنند، منتها به نظر می‌رسد که تا حدود زیادی سرکوب امنیتی جلوی استفاده از این ظرفیت‌ها را گرفته است.

این موضوع همانطور که پیشتر اشاره کردم دست آزارگران و حامیان آنها را برای تهدید کنشگران حامی بازماندگان خشونت جنسی و شکایت کردن از فعالیت‌های غیررسمی بازتر می‌کند. مثلا برای پیگیری یک مورد یکی از استادان موسیقی گزارش‌شده با یک آموزشگاه تماس گرفته شد و از قضا منشی خواهر فرد متهم از آب درآمد. خیلی راحت تهدید کرد که با وزارت کشور و وزارت ارشاد تماس می‌گیرد و اگر دیدبان آزار مجوز نداشته باشد شکایت خواهد کرد. یعنی برای او واضح بود که چنین فعالیتی امکان دریافت مجوز در ایران را ندارد و از این مسئله به عنوان ابزاری برای تهدید و فشار استفاده کرد.

جمع‌بندی

آزار و خشونت‌جنسی حاصل روابط نابرابر قدرت و تجربه‌ای به وسعت تاریخ است. فمینیست‌ها در طول این سالیان همواره برای نشان دادن این روابط قدرت و از میان برداشتن‌شان تلاش کرده‌اند. تلاش هایی که حتی اگر موفق نشده این روابط و ساختارهای شکل‌دهنده و بازتولیدکننده آنها را از میان بردارد اما دست‌کم لرزه‌هایی بر پایه‌های آن انداخته است. بلند‌کردن صدا در مقابل آزار و خشونت‌ جنسی از جنس همین لرزه‌هاست. لرزه هایی که از دل رنج حاصل از تبعیض، نابرابری و بی‌عدالتی بیرون آمده و سویه‌ی دیگر آن عاملیت در مقاومت، همبستگی و بر هم‌زدن هرگونه مناسبات ستم‌گرانه است.

آن‌چه در این گزارش تلاش کردیم منعکس کنیم بخش‌هایی از عملکرد برخی از کنش‌گران فعال در جریان «من‌هم ایران»، سیاست‌هایی که در فرآیند فعالیت‌هایشان در پیش گرفتند و چالش‌هایی بود که گاه پیمودن این مسیر را برایشان دشوار کرد. قصد داشتیم تا در این گزارش مروری هم انتقادهایی را که گاه نسبت به فعالیت‌های این کنش‌گران مطرح می‌شود در بستر تجربیاتشان ببینیم و هم زمینه‌ای را برای گفت‌و‌گوهای آتی و بازاندیشی در این حوزه فراهم کنیم. امید داریم که گفتن و نوشتن از تجربه‌ها، ما را به هم نزدیک‌تر کرده و نیرویی برای ادامه مبارزه ایجاد کند.

پی‌نوشت:
[۱] Me too

[۲] @me_too_iran

[۳] @Kaktooth2

[۴] گروه «me.too.movment.iran» در این قسمت به عنوان نمونه به نام سه نفر از کسانی اشاره کرده بود که اخیرا روایت مربوط به آنها را منتشر کرده‌اند. اما به دلیل این که در بخش‌های دیگر گزارش نامی از افراد آزارگر برده نشده و اساسا این گزارش نه بازخوانی موارد آزار که مروری بر عملکرد، سیاست‌ها و چالش‌های گروه‌های فعال در این جریان است، در تنظیم گزارش این سه نام را هم (که در صفحه مجازی خود گروه در دسترس هستند) کنار گذاشتیم.

[۵] Victim blaming

[۶] Restorative justice

————————————————————–

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.