سیسیلیا دِلا نگرا: داستان ناتمام فمینیسم فلسطین
زنان فلسطینی همواره در درازنای تاریخ، طلایه دار مبارزات علیه بیدادگری استعمار و [فرهنگ] مرد سالاری بوده اند. با تکیه بر چنین میراثی، اکنون نسل جوان مبارز بخشی از یک رویکرد فراجناحی و تفکر رادیکال شده اند. ….
————————————————————–
داستان ناتمام فمینیسم فلسطین
سیسیلیا دِلا نگرا
ترجمه از فرانسه اسماعیل کرم نژاد
لوموند دیپلماتیک:
۸ مارس در فلسطین روز مبارزه محسوب می شود. به ویژه از سال ١٩٨٧ که تاریخ ایجاد کمیته های کاری زنان است؛ این واقعه به ابتکار گروهی از فعالان جوان که برای سازماندهی مشارکت سیاسی زنان در همه زمینه ها و از همه طبقات اجتماعی، در شهرها و حومه گرد آمده بودند، رقم خورد. بار دیگردر سال ۱۹۸۸، دربطن انتفاضه اول، در جریان بیش از صد تظاهرات، چهره فمینیستی بزرگترین شورش مردمی آشکار گردید و در حافظه جمعی منطقه حک شد.
یک بار دیگر در سال ۱۹۸۴ زندانیان سیاسی این روز را برای پایان دادن به اعتصاب غذای یازده ماهه خود انتخاب کردند تا در پایان آن شرایط کمتر تحقیرآمیزی برای دوران زندان خود کسب کنند و در نتیجه به همرزمان مرد خود نشان دادند که برای به منصه ظهور رساندن مقاومت خود، نیازمند حمایت [آنان] نیستند.
و سرانجام در سال ۲۰۱۶ نیروهای اشغالگر اسرائیل، دقیقاً این تاریخ را برای دستگیری مامل تمیمی، فعال کمیته های مردمی مقاومت بدون خشونت انتخاب کردند؛ رهبر اعتراضاتی که هر جمعه زنان را از تمام سنین در روستای نبی صالح در کرانه غربی رود اردن ، علیه خشونت های ارتش گرد هم می آورد.
در نتیجه این روز کاملاً نمادین در بایگان های سازمان آزادی بخش فلسطین(ساف) در میان پوستر ها، اعلامیه های تاریخی آن و بولتن های اتحادیه عمومی زنان فلسطین به چشم می آید؛ در عکس های سیاه و سفید از اعتراضات گذشته – از زنانی که در یک دست کفش و در دست دیگر سنگ دارند و همچنین در شعارهایی که هنوز در خیابان ها و میادین طنین انداز است. امروزه نسل جدیدی از فعالان فریاد می زنند « میهن آزاد بدون رهایی زنان وجود ندارد» چرا که سعی در باز تعریف پارامترهای نبرد ضد استعماری و ملی گرایانه دارند، در عین اینکه قاطعانه مدعی تداوم ارثیه مبارزاتی کسانی هستند که پیش از آن ها همین راه را رفته اند.
یک قرن جنگ
مبارزه زنان فلسطینی از اوایل قرن بیستم، در سراسر منطقه از خاور نزدیک تا شمال آفریقا، ریشه در جنبش های آزادی بخش ملی گرایانه ای دارد که خواستار استقلال از قدرت های استعماری بودند. در بستر این جنبش ها است که زنان، در فلسطین و سایر کشورها، به تدریج فرآیند مشارکت و رهایی از قیمومیت را بنیان گذاشتند. از زمان شکل گیری نخستین تشکل های خیریه دهه ١٩٢٠ طبق یک مدل اجتماعی بورژوازی و شهری تا مشارکت مستقیم در نبرد مسلحانه در حاشیه شهر در زمان خیزش بزرگ ١٩٣٠، زنان فلسطینی از زمان تراژدی «نکبت»(فاجعه)(١) همواره دغدغه روند حضور درفضای اجتماعی را داشتند. این زنان هم در مقاومت در برابر سلطه انگلستان و هم در مقابل استعمار اسرائیل، دوشادوش مردان، در خط مقدم بودند. در طول این دهه ها، این زنان باید مبارزات خود را علیه اشغال، با تمام دستگاه سرکوب نظامی که در اختیار دارد و همچنین با نظام مردسالار که ریشه در جامعه فلسطینی دارد، با رویکرد انقلابی عمیق به پیش برند؛ در عین این که این شرایط ستم مضاعف بر زنان را در الویت مبارزات خود قرار دهند. چالشی که کماکان پابرجاست.
در واقع، در تاریخ طولانی جنبش مقاومت فلسطین، زنان فلسطینی مدام مجبور به مبارزه برای ابرازحضور خود در درون یک جنبش آزادی بخش مبتنی بر تخیل مردانه درراستای گریز از استفاده ابزاری[ از زنان] بوده اند. آن ها در دهه ١٩٨٠ با ظهور اسلام سیاسی که عمدتاً توسط حماس نمایندگی می شد، مواجه شدند؛ درحالی که با مطالباتشان به بهانه الویت فوری آزادسازی میهن، به صورت کم اهمیت تر برخورد می شد. اما این زنان همچنین می بایست با تعداد مشخصی از تحلیل های فمینیست های غربی روبرو شوند که اغلب نگاه شرق انگارانه و نواستعماری خود را نسبت به آن ها همچنان حفظ کرده اند. بنابراین صرف حضور آنها در فضای عمومی، گونه ای «فرودستی در دل یک فرودستی » در برابرفرادستی اسرائیلی بود.
این پیچیدگی مستلزم این است که تاریخ فمینیسم فلسطینی را در چشم انداز منحصر به فردی قرار دهیم، حتی اگر شکل سازماندهی آنها کثرت گرا باشد (و باقی بماند). درست مانند خود پاسخ های ارائه شده، فضاهای عمومی و خصوصی ارائه کننده این پاسخ ها نیز متنوع اند: از مبارزه مسلحانه گرفته تا کسب جایگاه سیاسی باگذار از تولیدات فرهنگی، متوالیسم* اجتماعی ، مقاومت مردمی. اگر فعالیت های زنان فلسطینی به صورت کامل هم در مقاومت ضد استعماری و هم در مبارزات جهانی علیه مردسالاری متمرکز شده است، تجربه آنها امری یگانه از جنبه های گوناگون است.
«زنان جنبش»
برای پیگیری تحولات جنبش فمینیست های فلیسطینی، ابتدا باید عدم بیطرفی که همین واژه فمینیسم در بافت [زبانی] عربی در خود دارد اشاره کرد و یک جدل در خصوص تمایز بین «نسائیه»(زنانه) و «نسویه»(فمینیست) را برجسته ساخت. بسیاری از زنان در فلسطین و به طور کلی در جهان عرب، دست به اقداماتی می زنند که ما می توانیم آن را «فمینیستی» تعریف کنیم،خود آن ها از این تعریف دوری اختیار می کنند چرا که آن را مفهومی کاملاً غربی می دانند. بنابراین بیش از تعاریف، باید بر خود اعمال تکیه کرد. علاوه بر این، باید تعدد راهبردها و نظریات تئوریک بسط داده شده در طول زمان را به همراه تعداد زیادی از سازمان های زنان، جنبش های آشکارا فمینیستی و «حرکت زنان » در نظر بگیریم، که لزوما بر اساس خطوط راهبردی یکسان عمل نمی کنند. در نهایت، ما دو بُعد اصلی فعالیت آنها را به خاطر خواهیم سپرد: اول مبارزه و سیاست، که به وضوح طی یک دوره در جنبش مقاومت مشارکت داشته اند ، و دیگری از جنس [دغدغه های] فردی تر و اجتماعی تر و در عین حال به همان اندازه رادیکال. این خط سیر همیشه به الگوهائی که آنها را از نگاه فمینیسم غربی تفسیر می کند، پاسخ نمی دهد. اگر از دهه ١٩۶٠ به این سو، زنان فلسطینی همواره نقشی اساسی در مقاومت ایفا کردند و در مفهوم راهبردهای سیاسی در جنبش آزادیبخش به طور موثر مشارکت داشتند، در عین حال نوعی مبارزه کمتر سیاسی اما هرروزه و پیش پا افتاده وجود دارد که مکان های ابرازی خود را پیدا کرده است، فضاها و نقش هائی که کارکردشان به طور سنتی، ثانویه تلقی می شوند.
سازمان آزادی بخش فلسطین در سال ١٩۶۵ و کمی پس از تولدش، اتحادیه عمومی زنان فلسطینی را بنیان گذاشت. از آن زمان این مشارکت متمرکز، نقش فعالانه آن ها را در نبرد های مسلحانه دهه ١٩۶٠ به اوج خود رساند و به عنوان «دوران طلائی» فمینیسم فلسطینی از آن یاد می شود. با پایه گذاری کمیته های کارگری زنان در دهه ١٩٧٠، یک نسل از فعالان رادیکال پا به عرصه وجود گذاشت. اضطرار موجب می شود تا این زنان سیاه را بر سفید ترجیح داده و الویت را برای آزادی ملی نسبت به مبارزات فمینیستی و مبارزات طبقاتی قائل شوند، رویکردی که می توان آن را «مقطعی» قلمداد کرد، حتی اگر به واژه (مقطعی) اشاره مستقیم نشده باشد.
در انتفاضه اول، زنان مطالبات خود را در دل یک جنبش مردمی شورشی نمایان نمودند. پس از آن بود که کمیته های زنان در چارچوب کمیته های مردمی انتفاضه شکل گرفت. این زنان برای دستیابی به یک دورنمای سازماندهی درونی و همچنین [با وجود] تحریم نظام اشغالگر، دست به اقدامات مستقیم و تظاهرات زده و نیز، به سازماندهی اقتصاد خانواده ها و زندگی اجتماعی پرداختند. باغچه های سبزیجات مشترک، درمانگاه ها و مدارس خود گردان به ابتکار زنان در حال ظهور است ،در صورتی که احزاب ، اتحادیه ها ودیگر سازمان های زیربنائی، محل هائی گردهمائی زنانی هستند که حق رای خود را مطالبه می کنند. این زنان می گویند:« بدون رهائی زنان از بند پدر سالاری، چیزی به نام آزادی میهن وجود نخواهد داشت» و با اراده راسخ از تن دادن به سلسله مراتب در مبارزات که از جانب مردان تحمیل شده، سربازمی زنند.
اما در عرصه ای دیگر، هم ملموس تر و هم نمادین تر، زنان قادر به ایفای یک نقش اصلی هستند که اغلب به فراموشی سپرده شده است، جایی که مفهوم فاصله با خشونت برای تمام مردم فلسطین زیر سوال می رود. دربستر تکه تکه شدن و نابودی کلیت یک جامعه، درحین تلاش جمعیت زدائی اعمال شده از سوی قدرت استعماری، کانون خانواده قلب مقاومت سیاسی را شکل می دهد. خانه به مکانی تبدیل می شود که زنان در آن نقش وحدت آفرین پاسداران هویت و حافظه جمعی را برای انتقال به نسل های جدید عهده می گیرند. بازسازی خلوت و صمیمیت خانوادگی، مرهم نهادن به رنجهای ناشی از استعمار، تبدیل خانه به محلی عاری از مواجهه مداوم با خشونت، همه اینها، از نگاه جمعی فلسطینی ها، صورت های حقیقی مقاومت، در جایی است که حضور زنان به گونه ای بارز نمود پیدا می کند. در برابر تلاش برای نابودی، عمل مراقبت و احیاء انسان ها ، به یک عمل سیاسی متمردانه تبدیل می شود.
رابطه اشغالگر / اشغال شده
طی دهه ها عناصر دیگر بر پیچیدگی اوضاع افزود. بنابراین، به گونه ای انکار ناپذیر یک همگرائی کامل منافع بین دستگاه استعمار اسرائیل و ساختار پدرسالار جامعه فلسطینی وجود دارد، و تحلیل فمینیستی فلسطینی نمایان می کند که تا چه اندازه استعمار اسرائیلی از ساختار مردسالار استفاده ابزاری کرده، آن را تقویت و تربیت می کند. و اما به ندرت اتفاق می افتد که پژوهش های غربی، بتواند ارتباطی بین خشونت ساختاری استعمار اشغالگر و یوغ مردسالار حاکم بر جامعه فلسطینی را تشخیص دهد. عنصر دوم اغلب به عنوان عقب افتادگی فرهنگی متداول بومی تلقی می شود، در حالی که رابطه اشغالگر/ اشغال شده ذاتاً مردسالار است و نشان دهنده رابطه تسلط کلاسیک بین سلطه وتبعیت است. فعالان مرکز میفتاح می نویسند: «این اشغال توسط مردان ایجاد می شود، توسط مردان هدایت می شود و به طور گسترده توسط مردان ادامه می یابد.» [“Palestinian Women : the disproportionate impact of the Israeli Occupation”, Miftah, novembre 2018.].
این قرائت از واقعیت همچنین با تحلیل آیه زیناتی(Aya Zinatey) ، فمینیست، درخصوص نوار غزه مطابقت دارد: «من فکر می کنم که محاصره باید به عنوان یک سیستم مردسالار یکپارچه در نظر گرفته شود که به تقویت پدر سالاری موجود در جامعه فلسطینی کمک می کند».(٢)
بدن زنان فلسطینی – چه در جایگاه بدن یک فلسطینی و چه در جایگاه بدن یک زن- در معرض خشونت مضاعف قرار داشته است؛ خشونت ناشی از استعمار که حالا نضام مند شده و همچنین خشونت ناشی از سیاست تولید مثل (تشویق به داشتن فرزند بیشتر). به همین دلیل است که حتی در گفتمان ملی گرایانه نیز از آن به عنوان ابزار سیاسی استفاده می شود: در مورد داستان فلسطین، زمین اشغال شده به زنی تشبیه می شود که مورد تجاوز قرار گرفته است. «مام میهن» یا «خالق شهداء» بسته به مبنای ایدئولوژیک سکولار یا اسلام گرایانه، همچنان یک عرصه تعارض و کشمکش مردانه محسوب می شود.
«بدون زنان آزاده، وطن آزاد نخواهیم داشت»
در سپتامبر ٢٠١٩، یک نسل جوان از فعالان، به لطف یک جنبش خود جوش که در بستر شبکه های اجتماعی شکل گرفته و بسیج شده بود، بازیگر اصلی میدان عمومی گردید: جنبش طلیعه، «کسانی که از خانه بیرون می روند و به خیابان ها می آیند»، از موج خشم مردم نسبت به قتل یک زن جوان (اسراء غریب) در تابستان قبل از آن بنیان گذاشته شد. تظاهرات اعتراضی زنان در نخستین گام، تصویب قانون حمایت از خانواده را هدف مطالبات خود قرار داد که علی رغم سال ها فشار شدید سازمان های زنان، همچنان روی میز شورای قانون گذاری فلسطین، مسکوت مانده است. «هیچ میهن آزادی بدون زنان آزاده وجود ندارد» شعاری است که توسط فعالان این حوزه ودر ادامه تحلیلهای نظری فمینیستی سالهای گذشته، سر داده می شود. با این حال، جنبش «طلیعه» چندین عنصر ابتکاری دیگر را نیز ارائه می دهد ، از جمله این واقعیت که این جنبش به طور آشکار به عنوان یک جنبش فمینیست خود را معرفی می کند و همچنین این که فقدان ساختارگرائی آن با تمرکز بر هماهنگی درونی جبران می شود. فعالان در بیانیه سیاسی خود که از طریق شبکه های اجتماعی منتشر شده است، می نویسند:«بسیج [نیروهای زنان] به صورت خودکار صورت می گیرد و توسط هیچ سازمان متشکلی هدایت نمی شود. توسط زنان و برای بهره مندی زنان طراحی شده است، ناشی از اشتیاق بازپس گیری فضای عمومی جهت رساندن صدایمان».
اگرچه عامل محرک آن مبارزه علیه خشونت مردسالارانه بود، اما پیام برجسته شده از سوی زنان از افشاگری ساده فراتر رفت: با طرد خود قربانی نمائی، زنان بازبینی الگوهای مبارزه برای آزادی ملی را ضروری می دانند. این زنان با حضور در تظاهرات خیابانی ها، توانستند تحلیل های خود در خصوص ظلم مضاغف، ارتباط بین سلطه استعمار و ساختار مردسالار را در چشم اندازی چند وجهی و با هدف برچیدن کامل سلسله مراتب الویت بندی ها، عملی سازند.
فعالان«طلیعه» با طرح فمینیسم به عنوان یک مخرج مشترک در بازتعریف هویت فلسطینی، پا را فراتر گذاشته تا فضای ناشی از اشغال را، دوباره بازچینی کنند: «ما در سایه یک نظام ستمگر خشن، یعنی اسرائیل زندگی می کنیم که در جهت تخریب جامعه ما با اعمال کنترل سلطه گرا بر فضا، تلاش می کند. همبستگی فمنیستی قصد دارد از این تکه تکه شدن عبور کند، این فضا را دوباره بازجینی کند، فعالانه در جامعه حضور داشته باشد تا جامعه عادلانه تر شود».
بدین ترتیب بسیج به صورت مویرگی ولی هماهنگ و یکپارچه در میان ساکنین اراضی فلسطین اشغالی و دیاسپورا گسترش می یابد. در تاریخ ٣٠ اکتبر ٢٠١٩ ، تظاهرات جدیدی در همبستگی با اعتصاب غذای «حبا اللبادی»، جوانی که در زندان اسرائیل تحت شکنجه بود، سازماندهی شد.
نسل مبارزات مقطعی
این جنبش در مقابله با هرگونه ذهنیات فرودستی خود را رادیکال، چند وجهی و فراگیرتعریف می کند، از جمله جوامع LGBTQI (٣) که از ابتدای قرن ٢١ در فلسطین فعال هستند و اصرار دارند که سطوح بعدی ظلم را به چالش می کشند . از این موارد می توان به مرکز فمینیستی آزادی های جنسی و جنسیتی «اصوات» در شهر حیفا اشاره کرد. همانطور که مدیر آن مرکز، غدیر شفیع در ژوئن ٢٠١٩ طی مصاحبه ای با ما گفت:« سهم جنبش کوئر(بینا جنسیتی) فلسطین واجد یک ارزش افزوده است ، هم برای مبارزه فمینیستی و هم برای مبارزه ملی گرایانه: این نکته، بخشی جدایی ناپذیر از جنبش آزادی بخش است، اما از چشم انداز سنتی آن فراتر می رود. جنبش ما در واقع در قالب همه اشکال نافرمانی، دست به مبارزه می زند و هدف آن ایجاد آزادی پایدار است. برای تحقق این امر، باید از تمام زنجیرهایی که مانع ما می شوند، رها شویم و تمام دگرباشان را در جامعه ای که در ساختن آن متفق القول هستیم، به رسمیت بشناسیم. »
در حوزه پیوند حقوق فردی و جمعی است که این نسل جدید، دورنمای بازتأئید هویت فلسطینی را معکوس می کند. هویتی که اسرائیل دست به انکار می زند، اما شکل «چگونه بودن» را به خود می گیرد ، و یک «ما» را می سازد که در آن می توان ذهنیات منفرد را در یک جمع فراگیر بنیان نهاد. شفیع در ادامه اضافه می کند: «تأئید حق فردی من برای وجود داشتن، که از خودم سرچشه بگیرد، در واقع می تواند به نوشتن« ما» جدیدی کمک کند که شامل همه دگرباشان باشد».
تفکر رادیکال این جنبش های جدید فمنیستی و LGBTQI +، مسیرهای مبارزه برای آزادی را بازتعریف می کند که تنها در صورت فراگیر بودن است که می تواند پایداربماند. علاوه بر این، می بینیم که بحث در مورد گرایش های جنسی در مباحث عمومی فلسطین راه خود را باز می کند. با این حال، در اوت سال ٢٠١٩ ، تشکیلات خودگردان فلسطین در بیانیه ای تلاش کرد تا فعالیت های مرکز القوس را جرم انگاری نماید و عملکرد این سازمان را «مغایر با ارزش های سنتی فلسطین» ارزیابی نموده و آنرا به حمایت شدن از جانب «عوامل خارجی» متهم کرد. این فعالان در پاسخ برداشت خود را از راهبرد های آزادی ملی بیان کردند: «ما یک سازمان ضد استعمار هستیم که برای به چالش کشیدن ستم مردسالارانه، سرمایه داری و استعمار تلاش می کنیم. ما با خشونت اشغال اسرائیل و علیه کسی که با جامعه LGBTQI + فلسطین در ضدیت است، مبارزه می کنیم. این چشم انداز ما از رهائی فلسطین است(۴).»
برای این که به چنین امکانی دست یابیم، برای انطباق با چنین وضعیت ویژه ای، بایستی استعمار زدائی را از نگاه شخصی خودمان آغاز کنیم، از این تفکر استعماری که مهر سکوت زدن بر لب دیگران است. این موضوع در واقع شامل به رسمیت شناختن تام و تمام امکانات ذهنی سازی موجود است که در مسیر مشترکمان به سمت آزادی زنان وجود دارد. از این منظر، بیائید مسئله فلسطین را به خودی خود یک فمینیسم محض در نظر بگیریم و بگذاریم چشمانمان به روی حیرتی از جنس دیگری، به روی مسیرهای تخیلی از جنس دیگر، هر چه که باشد، باز شود.
————–
* متوالیسم به معنی همزیستی دو سویه ، یک جنبش اجتماعی است که هدف آن ایجاد و ارتقای سازماندهی متقابل، بیمه تعاونی و صندوق سرمایه گذاری مشترک است.
١- (روز نکبت) به عربی: یوم النکبه،نامی است که فلسطینیان و حامیان آنان به بیرون راندن صدها هزار فلسطینی توسط اسرائیل در ۱۴ مه ۱۹۴۸ میلادی استفاده داده اند و آنرا روز عزای ملی می دانند. (ویکی پدیا)
٢- La doppia oppressione delle donne di Gaza” in Palestina. Femminismi e Resistenza, Donna Woman Femme 1-2 (117-118), 2018, pp.46-55.
٣- لزبین ها ، همجنسگرایان ، دوجنسگرایان ، تراجنسیتی ها ، کوئیر و بینا جنسیتی.
۴- Al-Qaws response to the PA police statement, 18 août 2019.
سیسیلیا دِلا نگرا
روزنامه نگار و محقق مستقل. وی سال ها مجله آنلاین Osservatorio Medio Oriente e Nord Africa را اداره می کرد. او دغدغه فلسطین و به ویژه…
——————————————————–
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.