کژال مونسی: نامه‌ای برای سمیه‌‌ کارگر

از زندان قرچک ورامین برایم بگو، از زندانی که می‌گویند جهنم است! از هم‌بندی‌هایت _از زندگی زنانی که با رشته‌های مبارزه بافته شده‌است_ برایم بگو! وضعیت چشم‌هایت چگونه است؟ ….

———————————————————-

somaye-kargar

نامه‌ای برای سمیه‌‌ کارگر

کژال مونسی

چند روزی بیشتر تا آخر سال باقی نمانده و ماه اسفند دلگیرتر از این نمی‌تواند باشد. حدودا پنج ماه از بازداشتت زیر فشار شکنجه می‌گذرد و دلم برای نگاهت تنگ شده‌است. دلم برای صدایت، برای حرکات باطمأنینه‌ات، برای سکوت‌ها و سرکشی‌هایت تنگ شده‌است.

بار آخری که همدیگر را دیدیم یادت هست؟ پل هوایی را چطور؟ همان چند دقیقه‌ای که دست هم را گرفته بودیم… هزار بار جزئیات روز آخر را مرور کردم. هزار بار آن پل هوایی را در ذهنم بازسازی کردم، هزار بار با تو سوار تاکسی شدم و هزار بار بر‌عکس واقعیت تنهایی از تاکسی پیاده نشدم و تنهات نگذاشتم. اولین روز آشنایی‌مان چه‌ طور؟ یادت هست؟ من همه‌ی لحظاتی که با تو سپری کرده‌ام را از حفظ شده‌ام و در انتظار آزادی‌ات لحظه‌شماری می‌کنم.

از زندان قرچک ورامین برایم بگو، از زندانی که می‌گویند جهنم است! از هم‌بندی‌هایت _از زندگی زنانی که با رشته‌های مبارزه بافته شده‌است_ برایم بگو! وضعیت چشم‌هایت چگونه است؟ هر روزی که در زندانی سوی چشمانت کمتر می‌شود و من از فرط این همه ستم و بیداد دارم خفه می‌شوم. در هر خیابانی که قدم می‌زنم، آدم‌های شبیه به تو را می‌بینم و دلتنگ‌ترت می‌شوم. امروز هم به یادت در همان میدانی چرخ زدم که بار اول آنجا دیده بودمت. آسمان بی‌نهایت گرفته است و بی‌آنکه اشکی بریزد، روی شهر سنگینی می‌کند.

وضعیت فاجعه‌بار است، اما تو سرت را بالا بگیر‌ و امیدت را زندگی کن.‌ افکار روشنت را نمی‌توانند زندانی کنند.

———————————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.