سی‌سخت، تهران نیست! (گزارشی تحلیلی از وضعیت واقعی سی‌سخت ۶ روز پس از زلزله)

بیشترین خسارت وارده طبیعتاً متوجه آسیب‌پذیرترین اقشار حادثه دیده یعنی طبقه ی فرودست است، آنهایی که پیش از زلزله هم از امکانات اولیه ی زیستی و رفاهی محروم بوده اند و احتمالا از این به بعد هم کمترین توجه رسانه ها و مسئولین و حتی اکثر فعالین سیاسی-اجتماعی را با خود خواهند داشت تا در بهترین حالت بتوانند به همان حداقلی گذشته بازگردند. ….

———————————————————

sisakht

سی‌سخت، تهران نیست!

(گزارشی تحلیلی از وضعیت واقعی سی‌سخت ۶ روز پس از زلزله)

دهه ها و شاید قرن هاست که مفهوم دولت-ملت، ایران را به دو شقه ی اصلی یعنی مرکز و حاشیه تقسیم بندی کرده است. نابرابری و تبعیض به صورت مضاعف در بستر مرکزگرایی و ستم های قومیتی، دست میلیون ها نفر را با برچسب «حاشیه نشین» و یا «غیرمرکزنشین» از حداقل امکانات زیستی کوتاه داشته است. دولت ها هرچند با ابزارهای پوپولیستی (به عنوان مثال: مرزداران غیور!) در تمام این سالها سعی داشته اند شکافِ واقعا موجود میان سطح امکانات رفاهی، زیستی، شغلی، تحصیلی، فرهنگی و … در شهرهای اصطلاحا مرکزی و مناطق قولا حاشیه ای را ظاهراً پنهان کنند؛ اما اگر سعی در سر زیر برف کردن نداشته باشیم، این شکاف ها بنیادین، سازمان یافته و به شدتی وصف‌ناشدنی عمیق است. البته باید در نظر داشت که این فاصله کاملا پیوسته است؛ یعنی هرچه از پایتخت (مرکزِ بزرگ و مهمِ دولت-ملت مرکزگرا) دورتر می‌شویم تا به دورترین روستاهای استانهای مرزی برسیم، حجم و کیفیت امکانات فوق الذکر روند کاهشی دارد و هرچه به پایین ترین نقاط نزدیک می‌شویم این روند شدت و سرعت بیشتری می‌یابد، تا جایی که در دورترین نقاط( دقت کنید که این دورترین یک معیار مشخص دارد و آن یعنی فاصله ی مکانی تا پایتخت و بعد از آن شهرهای مرکز استان ها) سطح امکانات به حد صفر می‌رسد.

در واقع یعنی برای تقسیم شرایط مناسب، دستِ کبیرِ دولت-ملت به ترتیب اولویت‌ چنین امکاناتی دارد: پایتخت یعنی شهر مرکزیِ استانِ مرکز کشور یعنی تهران, چند شهر بزرگ دیگر کشور یعنی اصفهان، شیراز ، تبریز، مشهد، کرج و… ، سپس شهرهای بزرگ دیگر در همین استان ها و یا مرکز استان های کوچک تر، مرکز استان های مرزی، شهرستان های استان های بزرگ به ترتیب مرکزیت و جمعیت، شهر ها و روستاهای استان های مرکزی، شهرستان ها و روستاهای استان های کوچک و بعد مرزی و در آخر روستاهای کوچک مرزی که تقریبا امکاناتی نصیبشان نمیشود. البته بررسی مرکزگرایی و شیوه های دسترسی به امکانات و یا دلایل عدم دسترسی میتوانند بسیار متنوع تر باشند و تقسیم بندی جغرافیایی تنها بخش کوچکی از این دلایل هستند ، ستم های مضاعف قومی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی میتواند نقش بسیار موثری در بهره‌مندی مناطق مختلف از امکانات ذکر شده که توسط دولت مرکزی به غیرعادلانه ترین شکل ممکن تقسیم شده اند، داشته باشد و همچنین در مناطق مختلف یک شهر، مخصوصا یک شهر بزرگ مثل تهران، امکانات به صورت برابر تقسیم نشده اند و هرچه از مرکز شهر و یا در بسیاری از موارد اصطلاحا «بالاشهر» به سمت حاشیه ها و «پایین‌شهر» برویم سطح دسترسی به نیازهای اولیه و ثانویه ی عمومی و خصوصی به شدت کاهش می‌یابد و این خود گواهی بر «پیوستگی تقسیم نابرابر امکانات» است.

و اما به موضوع اصلیمان بپردازیم:
یکی از مواقعی که می‌شود به راحتی این شکافهای عمیق را مشاهده کرد، بحران های طبیعی و بعضاً غیر طبیعی است. در این شرایط میتوان به سادگی سرعت، شدت و تداومِ دسترسی به کمک های دولتی و حتی مردمی را در یک شهر کوچک و غیرمرکزی با شهر های بزرگ به خصوص تهران مقایسه کرد؛ در عین حال فاکتور های ذکر شده را علاوه بر دقت، میتوان در رسانه های دولتی و غیردولتی -در پرداختن به وقایع این چنینی- با وضوح بررسی نمود.

فرض کنیم در تهران، اصفهان یا مشهد زلزله آمده است، واکنش رسانه ها اعم از دولتی و غیردولتی و یا حتی ضددولتی و مردمی به این واقعه چه خواهد بود؟ عکس العمل نیروهای امدادی، مسئولین امر و ارگان های دولتی در لحظه چگونه خواهد بود؟ چند گزارش و مقاله ی تحلیلی و خبری درباره ی جوانب حادثه منتشر خواهد شد؟ دولت-ملت برای اطمینان از توزیع امکانات ضروری اولیه (چادر، مواد خوراکی، آب آشامیدن، اقلام بهداشتی و …) به گسترده ترین شکل ممکن، چگونه عمل خواهد کرد؟ آیا فعالان اجتماعیِ مجازی و رسانه های بورژوازی و خرده بورژوازی مصرانه و لحظه به لحظه پیگیر تمامی این مطالبات خواهند بود؟ آیا مقامات سیاسی پیگیر اسکان موقتِ -و در نهایت بازسازی و اسکان مجدد- حادثه دیدگان خواهند بود؟ پس از یک مدت مشخصِ وعده داده شده، امکانات رفاهی، زیستی، اقتصادی و … تقریبا به حالت قبلی باز نخواهند گشت؟ همگام با ساخت مسکن، مغازه ها، بانک ها ، مدرسه ها، امکان تفریحی و گردشگری، هتل ها و مسافرخانه ها و خلاصه هرآنچه پیش از حادثه وجود داشته و حق مسلم انسان مرکزنشین محسوب می‌شده دوباره احیا خواهد شد؟ و در نهایت آیا تمامی امتیازاتی که قبل از حادثه شکافِ بین انسانِ مرکزنشین و حاشیه نشین را تعریف میکردند، احیا و ابقا خواهند شد؟

«دولت همواره خطرِ یک شورش را در صورت هرگونه کم و کاستی، روی سرش احساس خواهد کرد.»

اما شرایط برای سی‌سخت پس از زلزله چگونه بوده و شرایط در آینده به چه صورت پیش خواهد رفت؟ رسانه ها به چه میزان واقعیات را پوشش داده اند و اثرات مخرب زیستی ، اقتصادی، رفاهی و … در بلند مدت و همگام با فراموشی اذهان عمومی چگونه خواهد بود؟

در ابتدا، سعی دارم آمار تقریبا دقیقی از خسارات وارده و وضعیت واقعی حادثه دیدگان، به نقل از شاهدانِ مورد اطمینانِ عینی ذکر کنم:
زلزله در ساعت ۲۲:۰۵ روزِ ۲۹ بهمن ماه در استان کهگیلویه و بویراحمد و به مرکزیت شهرِ سی‌سخت از توابع شهرستان دنا در عمق ۱۰ کیلومتری سطح زمین رخ داد، شدت آن ۵/۶ ریشتر بود و تقریبا به تمامی بناهای مسکونی، تجاری و… منطقه ی سی‌سخت آسیب وارد کرد، بیش از ۸۰ درصد خانه ها یعنی حدود ۵۲۶۰ واحد در کل شهرستان دنا دچار تخریب شدند و احتمالا تمامشان غیر قابل استفاده و سکونت خواهند بود؛ همچنین ۱۷۸۰ واحد به طور کامل ویران شده اند و در جریان این حادثه بیش از ۶۷ نفر از ساکنان آسیب دیده اند که حال دو نفرشان وخیم است.

لازم به ذکر است که درصد کمی از این بناها بیمه بوده‌اند که اکثر این واحدها تحت تملکِ اقشار «متوسط رو به بالا»ی منطقه بوده است و تقریبا کمتر از ده درصد اماکنی -که عموما بیشتر میزان صدمه متوجه همین واحدهاست- که طبقات فرودست در آن سکونت داشتند و یا از طریق آن امرار معاش میکرده اند، تحت پوشش بیمه هستند. (در ضمن، بیمه ها معمولا صد در صد خسارت را جبران نخواهند کرد و معمولا میزانِ جبرانی قابل پراخت بین ۲۰ تا ۵۰ درصد است)

به علتِ پراکندگی و نامنظم بودن امدادرسانی ها، اطلاعات دقیقا درستی از میزان و شدت آن در دسترس نیست اما به گفته ی شاهدان عینی، نیروهای مردمی -و در برخی موارد دولتی- اقلام مرتبط با نیازهای اولیه ( مواد غذایی، آب آشامیدنی، پتو و اقلام بهداشتی) را به صورت محله محور توزیع کرده اند، هرچند چندین محله همچنان نیازمند کمک های اساسی بوده و در واکنش به عدم مدیریت دقیق کمک های مردمی و همچنین کمک های پراکنده و نامنظمِ هلال احمر و ارگان های دولتی دست به اعتراض زده اند.

تا لحظه ی نگارشِ این گزارش، نیاز اصلی حادثه دیدگان «چادر» گزارش شده، با وجود اینکه چادر، غیراستانداردترین نوع اسکان با توجه به سردی هوا و بارش برف و باران است -بر خلاف ادعای رسانه های دولتی مبنی بر اسکانِ موقت تمامی زلزله‌زدگان در چادرها و سایر اماکن- تنها ۵۰ تا ۶۰ درصد مردم به چادر دسترسی داشته اند. (هرچند تعدادی از اماکن خصوصی مثل هتل ها و فضاهای گردشگری و همچنین برخی اماکن دولتی برای اسکان در اختیار حادثه دیدگان قرار گرفته است اما بسیاری به علت ترس از کرونا و اسکانِ غیر استاندارد و قولا فله ای، حاضر به استفاده از آنها نشده اند).

بیشترین خسارت وارده طبیعتاً متوجه آسیب‌پذیرترین اقشار حادثه دیده یعنی طبقه ی فرودست است، آنهایی که پیش از زلزله هم از امکانات اولیه ی زیستی و رفاهی محروم بوده اند و احتمالا از این به بعد هم کمترین توجه رسانه ها و مسئولین و حتی اکثر فعالین سیاسی-اجتماعی را با خود خواهند داشت تا در بهترین حالت بتوانند به همان حداقلی گذشته بازگردند.

کودکان و به خصوص کودکان طبقه ی فرودست در میان حادثه های اینچنینی کودکیشان را گم میکنند، همچنان که بخش عظیمی از مجروحین را کودکان تشکیل میدهند، شوک و آسیب‌های روحی و روانیِ ناشی از حادثه، بیش از همه متوجه آنها خواهد بود؛ آنها که احتمالا پیش از این هم از امکانات تحصیلی و رفاهی مناسبی برخوردار نبوده اند حالا در چادرها -اگر چادری در کار باشد- حالا بیش از قبل محرومیت را لمس میکنند. توجه به کودکان برای بازیابی روانی و تامین نیازهای اولیه فرهنگی، رفاهی و تحصیلی در چنین حادثه ای -و حتی در مواقع غیر از حادثه- از اولین وظایف دولت است که البته اکثرا نیروهای مردمی آن را عهده دار می‌شوند.

زلزله، آسیب‌های جبران‌ناپذیری به بخش اقتصادی منطقه نیز وارد آورده است، به عنوان مثال ۸ طرحِ پرورش ماهی با بیش از یک صد تن ماهی قزل آلا به طور کامل از بین رفته اند، با توجه به اینکه شغلِ عمومی مردم منطقه باغداری و شغل های مرتبط با گردشگری است, احتمالا علاوه بر مغازه ها و سایر اماکن اقتصادی، این مشاغل هم دچار آسیب شده باشند، هرچند اطلاعات دقیقی از میزان و شدت خسارات در دست نیست.

با وجود وعده ی دولت مبنی بر کمک بلاعوضِ ۱۷۲ میلیارد تومانی و تسهیلات بانکی ۳۰۷ میلیارد تومانی بعید به نظر می‌رسد این کمک ها با گذر زمان و سرد شدنِ تب و تاب رسانه ای در فضای مجازی، رنگ و بوی واقعیت به خود بگیرد.(تجربه ی عینی زلزله ی سرپل‌ذهاب در سال ۹۶ که پس از گذشت ۳ سال هنوز بسیاری از مردم در چادرها و کانکس ها زندگی میکنند یا مجبور به کوچ شده اند و درصد خیلی کمی از آنها دستشان به وعده های مسئولین امر رسیده است، ثابت میکند در جایی که معاون اول رئیس جمهور از استاندار چهارمحال و بختیاری -به جای کهگیلویه و بویراحمد- میخواهد تمام امکاناتش را برای کمک به مردم سی‌سخت به کار گیرد، اکثر این حرفها، صرفا بازی های رسانه ای و شوآف هایی در مسیرِ خاموش نگاه داشتنِ شعله ی خشم عمومی در برابر عدمِ رسیدگی و محرومیت مضاعف و  ادامه دار حادثه دیدگان هستند)

با وجود اینکه تهیه ی امکانات اولیه و اسکان حادثه دیدگان در روزهای پس از حادثه در اولویت نخست قرار دارند و از اولین وظایف نیروها و ارگان های دولتی ست (هرچند این وظیفه ی دولتی را هم در اکثر موارد نیروهای مردمی عهده دار می‌شوند), اما بزرگترین معضلِ حادثه ی سی‌سخت رسیدگیِ دولتی برای جبران خسارت ها در بلند مدت است. تجربه ی فوق الذکرِ زلزله ی کرمانشاه به ما اثبات کرد که با وجود حمایت های گسترده ی مردمی در ماه های اول حادثه چه به صورت فیزیکی و چه مجازی که متعاقباً مسلسلِ وعده های مسئولین را در پی داشت، به محض خاموش شدنِ شورِ مردم -و یا فراموشیِ اذهان عمومی-، دولت، وعده هایش را از یاد برد و حالا بیش از سه سال است که مردم سرپل‌ذهاب و روستاهای اطراف در شرایطِ «یک ماه پس از حادثه» زندگی میکنند. در واقع یادآوری مردم و رسانه ها به عنوان یک نیروی متقابل و هماهنگ در برابر وعده ها عمل میکند و در صورت کم شدن شدت اولی، دومی در نهایت از کار می‌افتد.

سی‌سخت را هم اکنون و هم ۶ ماه و یکسال بعد باید دریافت، متاسفانه پس از فروکش کردن حمیتِ انسان‌دوستانه و به حقِ مردم در گذر زمان، حادثه دیدگان زلزله دیگر جایی در رسانه های دولتی و … نخواهند داشت و در پی آن احتمالا آنها هم مانند سر‌پل ذهاب سالها باید در شرایطِ «یک ماه پس از حادثه» زندگی کرده و به وعده های محقق نشده بی‌اندیشند.

یکی از حادثه دیدگان گفته بود: یکی از دلایل بی‌توجهی رسانه ها و مسئولین به زلزله ی سی‌سخت این است که این حادثه، جان کسی را نگرفته است.

من میگویم این از اوضاع و احوال «سرپل ذهاب» که صدها و شاید بیش از هزار نفر را کفن‌پوش کرد، بدا به حال سی‌سخت یک سال پس از حادثه!

دلم میخواهد امیدوار باشم که یک سال پس از زلزله ، شاهدِ بازسازی اکثر مناطق آسیب دیده هستیم و دیگر کسی در کانکس یا چادر زندگی نمی‌کند و کودکان دوباره می‌خندند، اما فکرش را که میکنم بی‌اندازه خوش‌بینانه است و با شرایط واقعی و خواستِ بنیادینِ دولت-ملتِ مرکزگرا در تضاد است.

پیش‌بینی نمیکنم، اگر این حادثه در یکی از شهرهای مرکزی اتفاق می‌افتاد، یک سال پس از حادثه را شما تصویر کنید.

—————–
منبع: سرخط
https://t.me/SarKhatism

——————————————————

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.