“زیر خط فقر!” – شعر از احمدرضا محمدی
زیر خط فقر از پل خودکشی تو کردهای؟ زیر دست کارفرما حس نمودی بَردهای؟ ….
————————————————————–
زیر خط فقر!
زیر خط فقر تو نان و پنیری خوردهای؟
کودکت را دست خالی سوی دکتر بردهای؟
زیر خط فقر در سرما شبی خوابیدهای؟
دست پینه بسته یک کارگر را دیدهای؟
زیر خط فقر از درماندگی خندیدهای؟
با شکست عزت نفست، مدام جنگیدهای؟
زیر خط فقر در سطل زباله گشتهای؟
با خجالت و نداری سوی خانه رفتهای؟
زیر خط فقر رخت کهنهای پوشیدهای؟
جای خوابی بهتر از زاغه تو پیدا کردهای؟
زیر خط فقر با فقر تفکر ساختی؟
زیر دست قلدرانت زندگی را باختی؟
چشم امید ز یاری خلایق بستهای؟
حس نمودی از تضاد طبقاتی خستهای؟
زیر خط فقر از پل خودکشی تو کردهای؟
زیر دست کارفرما حس نمودی بَردهای؟
چه خبر داری تو از احوال بچههای کار
کودکی که جای تحصیل میبرد هر سوی بار
زیر خط فقر حسرت میخورند این بچهها
نه غذایی و نه آبی و نه خوابی است ای خدا!
زیر خط فقر هر شب یکنفر باید گریست
ای خدا این همه نعمت های تو از آن کیست؟
آن کسی که پول را پارو کند در خانهاش؟
یا کسی که درد را یک دو کند در زاغهاش؟
زیر خط فقر اینجا صف کشیدند مردمان
هی اضافه میشود جمعیت محتاج نان
زیر خط فقر امشب یکنفر جان میدهد
زندگی نکبتش را سوت پایان میزند
«احمدرضا محمدی»
——————-
منبع: گروه اتحاد بازنشستگان
Telegram (https://t.me/GEtehadbazneshastegan)
————————————————————–
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.