گزیده‌ای از: کمونیسم نوین نوشته باب آواکیان

این دینامیک‌های اساسی سرمایه‌داری است. به دلایلی که من صحبت کردم، رقابت به‌طور مداوم وجود دارد، حتی ماهی‌های بزرگ توسط “کوسه‌ها” کارآمدتر خورده می‌شوند. و درعین‌حال، همه این سرمایه‌داران با قانون ارزش پیوند خورده و در نهایت توسط آن تنظیم می‌شوند- همه آن‌ها با واقعیت  که توسط قانون ارزش بیان‌شده، که ارزش چیزهای تولیدشده برابر است با مقدار کار اجتماعی لازم برای تولید آن‌ها، گره‌ خورده‌اند. ….

————————————————

گزیده‌ای از: کمونیسم نوین نوشته باب آواکیان

علم، استراتژی، رهبری برای یک انقلاب واقعی و یک جامعه بنیادا نوین در مسیر رهایی واقعی برای رهایی بشریت

یادداشت سردبیران نشریه انقلاب: آنچه در زیر می‌خوانید گزیده‌ای از اثر جدید باب آواکیان با عنوان کمونیسم نوین است. علاوه بر گزیده‌هایی که قبلاً در revcom.us موجود است، گزیده‌های دیگری را هرازگاهی در تارنمای انقلاب (revcom.us) و نشریه انقلاب منتشر خواهیم کرد. این گزیده‌ها باید به‌عنوان مشوق و الهام بخشیدن به افراد برای آشنایی با کار آواکیان به‌طورکلی باشد که در کتاب منتشر شده از طرف اینسایت پرس(Insight Press) در دسترس است. یک نسخه پیش انتشار به‌صورت آنلاین در revcom.us در دسترس همگان است.

این گزیده (زیر) از بخشی تحت عنوان “بخش ۱. روش و رویکرد، کمونیسم به‌عنوان یک علم” آمده است.

گزیده ای از بخش:

تناقضات اساسی و نیروی محرکه سرمایه‌داری

این ما را به این نکته اساسی می‌رساند که چرا آنارشی شکل اصلی حرکت و نیروی محرکه سرمایه‌داری و تضاد اساسی آن است. حالا منظور ما از آنارشی چیست؟ راه‌های مختلفی برای توصیف آنارشی یا آنارشیسم وجود دارد- برخی افراد خود را آنارشیست معرفی می‌کنند، و ما در مورد آن‌ها صحبت خواهیم کرد. اما اساساً آنارشی به معنای چیزی(چیزی با وجود متمایز و مستقل) است- چیزی یا فرآیندی – که آگاهانه تنظیم‌نشده است. ممکن است به‌نوعی تنظیم شود، اما به‌طورکلی در جامعه آگاهانه تنظیم نمی‌شود. بنابراین بیایید در مورد آنارشی و چگونگی انطباق آن با این سیستم سرمایه‌داری صحبت کنیم- و ببینیم که چرا آنارشی تولید، نیروی محرکه اصلی سرمایه‌داری است، و چرا این نیروی محرکه آنارشی، سرمایه‌داران را مجبور می‌کند تا استثمار افرادی را که به‌عنوان برده‌های مزدیشان-یعنی پرولتاریا، مردمی که فاقد ابزار تولید هستند و باید نیروی کار خود را بفروشند- کار می‌کنند، به‌طور مداوم تشدید کنند. و چرا سرمایه‌داران دائماً از بخشی از جهان به نقطه دیگر می‌روند تا افرادی را بیابند که بتوانند حتی به‌طور بی‌رحمانه‌تری آن‌ها را استثمار کنند. آنچه باید درک شود- و در حال حاضر بسیار کم ‌درک شده است- این است که مسئله فقط حریص بودن آن‌ها(سرمایه‌داران) نیست، بلکه اجبارهای رانش (رانش و راندن کنترل ناپذیر و غیرقابل جلوگیری)  وجود دارد که خود سرمایه‌داران تحت تأثیر آن‌ها هستند، که آن‌ها را مجبور به انجام مداوم این کارها می‌کند، ازجمله به‌شدت و شرورانه افرادی که تحت فرماندهی آن‌ها کار می‌کنند را استثمار کنند.

در مجادله (پلمیک-تحلیل) ریموند لوتا در مجله مرزبندی‌های شماره ۳، تحت عنوان “در مورد نیروی محرک آنارشی و دینامیک‌های تغییر “[۱] اظهاریه مهم من ذکرشده است، که به عمق این موضوع می‌رود، بنابراین من به برخی از این‌ها میپردازم و کمی آن را  خورد و تجزیه میکنم. مجادله لوتا اینگونه آغاز می‌شود:

این آنارشی تولید سرمایه‌داری است که درواقع نیروی محرکه یا محرک این روند [تولید سرمایه‌داری] است، حتی زمانیکه تضاد بین بورژوازی و پرولتاریا بخشی جدایی‌ناپذیر از تضاد بین تولید اجتماعی شده و مالکیت خصوصی باشد.

این جمله اول این توضیح است، و بیایید یک دقیقه روی آن مکث کنیم، زیرا موارد زیادی در این چکیده شده است. “تناقض بین تولید اجتماعی شده و مالکیت خصوصی” به چه معناست؟ خوب، ما در مورد اینکه تولید اجتماعی چیست زیاد صحبت کردیم، یعنی: بسیاری از افراد که در یک فرآیند تولید کار می‌کنند، نه عده‌ای از افراد که هرکدام با وسایل تولیدی خود چیزهایی تولید می‌کنند- زمین کوچک خود ، یا ابزار خود یا هر چیز دیگری. بنابراین این اجتماعی شدن تولید است.

اما درحالی‌که تولید تحت سرمایه‌داری به این روش اجتماعی شده انجام می‌شود، افرادی که آن را کنترل می‌کنند و محصولات آن را به مالکیت خویش می‌گیرند و از آن سود به دست می‌آورند، افراد یا شرکت‌های بزرگ و گروه‌های از سرمایه‌داران هستند. بنابراین، هزاران و درنهایت میلیون‌ها نفر ازنظر اجتماعی در این فرایند کار می‌کنند، اما تعداد کمی از افراد در جمع‌های مختلف(کلیتی که با ترکیب چندین عنصر به‌طورمعمول متفاوت تشکیل شده است-مترجم)، گروه‌های مختلف شرکت‌ها و سایر اشکال سرمایه‌داری، محصولات را به‌عنوان مالکیت خصوصی خود در اختیار می‌گیرند و آن‌ها را می‌فروشند، برای خود سود جمع می‌کنند که ناشی از انجام آن فرایند است. محصول(کالا) به افرادی که کار را به روشی اجتماعی انجام می‌دهند، و روی تولید آن کار می‌کنند، تعلق نمی‌گیرد، بلکه این محصول تولیدشده نهایی به یک سرمایه‌دار (یا گروهی از سرمایه‌داران) می‌رسد که به آن‌ها(پرولتاریا) دستمزد می‌پردازد. و سپس، همان‌طور که قبلاً بحث شد، همان پرولتاریا باید به مغازه‌ها بروند و کالاهای دیگر را بخرند. بنابراین پرولتاریای که در کارخانه تولید اتومبیل کار می‌کند در پایان روز کاری نمی‌تواند بگوید، “خوب من سه هفته اینجا کار کردم، فکر می‌کنم به‌اندازه ارزش یک ماشین را تولید کرده‌ام، بنابراین می‌خواهم سوار آن ماشین بشوم و به خانه برانمش و برای خودم نگهش می‌دارم.” فکرش را بکنید که برای این چند سال زندان می‌گیرد؟ بنابراین، مالکیت خصوصی بر اساس تولید اجتماعی است. این تضاد اساسی در قلب سرمایه‌داری است. اما نقل‌قولی که من یک دقیقه پیش آوردم، می‌گوید که این آنارشی تولید سرمایه‌داری است که نیروی محرکه این روند است. و سپس این اظهاریه به‌تفصیل ادامه می‌یابد و می‌گوید: “درحالی‌که استثمار از نیروی کار شکلی است که ارزش اضافی از طریق آن ایجاد و مالک آن می‌گردد، این روابط آنارشی بین تولیدکنندگان سرمایه‌دار است و نه صرف وجود پرولتاریای بی‌مال(بدون مالکیت) یا به همین ترتیب تضاد طبقاتی، که در مقیاس تاریخی فشرده‌تر و گسترده‌تر این تولیدکنندگان را به استثمار طبقه کارگر سوق می‌دهد.” و: “این نیروی محرک آنارشی بیانگر این واقعیت است که شیوه تولید سرمایه‌داری نشان‌دهنده توسعه کامل تولید کالا و قانون ارزش است.”

این یعنی چه؟ خوب، من در مورد کالاها (متاع‌ها-محصولات) صحبت کرده‌ام و اینکه، چگونه در سرمایه‌داری، به‌طورکلی همه‌چیز تولید می‌شود ولی به‌طور مستقیم توسط افرادی که آن‌ها را تولید می‌کنند استفاده می‌شوند، بلکه به‌عنوان چیزهایی که در کل باید در جامعه (و جهان) و از طریق یک شبکه کامل از روابطی که توسط پول (یا چیزهایی که به‌عنوان جانشین  پول عمل می‌کنند) به‌هم ‌بافته(مرتبط) می‌شوند، مبادله(ردوبدل)شود. این به معنای آن است که بگوییم شیوه تولید سرمایه‌داری نشان‌دهنده توسعه کامل تولید کالا است. خوب، تا اینجا شاید خیلی خوب باشد. اما در مورد این قانون ارزش چطور؟ قانون ارزش این را می‌گوید: ارزش هر محصول- یعنی هر کالایی، هر چیزی که تولید و مبادله شود- برابر است با مقدارِ زمانِ کارِ اجتماعیِ موردنیاز برای تولید آن کالای خاص. و دلیل آنکه آنارشی در قلب این امر است اینست که همه این سرمایه‌داران درگیر مبادلات کالا با یکدیگر و همچنین مبادلات کالا با مصرف‌کنندگان هستند و همه با این قانون ارزش به هم گره‌خورده است- این همان چیزی است که در مفهوم نهایی آن را تنظیم می‌کند، حتی اگر مجموعه‌ای از سرمایه‌داران مختلف باشد که به‌صورت خصوصی، در رقابت با یکدیگرند، در یک زمینه خاص تولید یا در زمینه‌های مختلف تولید، یا در حوزه مالی و غیره دور هم جمع شده و بطور خصوصی سود را به دست آورند. اما، بار دیگر، در زیر و شالوده همه این فرآیند، تولید اجتماعی شده است.

حال، اگر این‌گونه بود که شما فقط یک گروه بزرگ سرمایه‌دار داشتید که مردم را استثمار می‌کرد و کل این سیستم کالایی را نداشتید، پس این‌یک گروه بزرگ سرمایه‌دار می‌توانست همه‌چیز را تنظیم کند و از وقوع تمام جنونی که مردم از کار بیرون انداخته می‌شوند، کارخانه‌ها تعطیل می‌شوند، شرکت‌ها از بخشی از جهان به نقطه دیگر می‌روند، با تمام عواقبی که برای مردم دارد، جلوگیری کند. منظورم این است که به دیترویت نگاه کنید. من در نوشته انقلاب- نه هیچ‌چیز کمتری!(۱) این نکته را بیان کردم که، پس از شورش در دیترویت در سال ۱۹۶۷، ناگهان طبقه حاکم گفت: “اوه، ما در اینجا در دیترویت یک مشکل بزرگ داشتیم، ما همه این سیاه‌پوستان بیکار را داریم، آن‌ها مورد تبعیض قرارگرفته و توسط پلیس مورد سرکوب و خشونت قرار می‌گیرند، بهتر است بیاییم و دسته‌ای از آن‌ها را استخدام کنیم، به آن‌ها یک کار خوب در کارخانه‌های خودروسازی بدهیم”- و آن‌ها درست بعد از شورش رفتند و هزاران سیاه‌پوست را استخدام کردند. حالا همه آن مشاغل از بین رفته‌اند. دیترویت یک مظهر نمادینی است که در آن بخش‌های زیادی از مردم شهر حتی نمی‌توانند به‌طور مداوم آب تمیز دریافت کنند. چرا؟ به دلیل دینامیک‌های[۲] سرمایه‌داری- خصلت نامنظم، خصلت آنارشی سرمایه‌داری، جایی که این مجموعه‌های مختلف سرمایه‌داران، به‌طور خصوصی و در بخش‌های مختلف ثروت تولیدشده اجتماعی را به خود اختصاص می‌دهند(به تملک خویش درمی‌آورند)، و نه‌تنها در یک کشور خاص در رقابت هستند بلکه در رقابت با سرمایه‌داران در سراسر جهان، و بنابراین آن‌ها دائماً مجبورند که روش تولید خود را تغییر دهند، دائماً باید عرصه(زمین بازی-محل) یا بخشی از جهان را که در آن فعالیت می‌کنند تغییر دهند، هرکدام در تلاش‌اند با یکدیگر رقابت کنند و اگر کارآمدتر از دیگران نباشند با خطر  به زیر رفتن(از صحنه محو و خارج شدن. مردن!) مواجه هستند. اگر آن‌ها به‌طور مؤثرتری مردم را استثمار نکنند، حتی اگر یک شرکت میلیارد دلاری باشند، در آستانه به زیر رفتن و محو شدن قرار می‌گیرند یا به موقعیت یک سرمایه‌دار درجه‌دو تنزل می‌یابند و یا به آن‌ها کاهش می‌یابد.

به‌عنوان‌مثال وقتی من بچه بودم ، سیرز (Sears) یک فروشگاه بزرگ بود. وقتی من خیلی جوان بودم، آن‌ها حتی دارای کاتالوگ(Sears Roebuck) بودند: شما با تلفن هوشمند خود چیزهایی را سفارش نمی‌دادید، یک کاتالوگ دریافت می‌کردید و از طریق ادارِه پست از کاتالوگ چیزهایی را سفارش می‌دادید. خوب، سیرز هنوز وجود دارد، اما مانند والمارت یا فروشگاه‌های دیگر بزرگ نیست، زیرا والمارت وارد بازار رقابت شد، راه‌های ارزان‌تری برای انجام کارها پیدا کرد، در جنوب آمریکا(همان ایالت‌هایی که سابقه برده‌داری دارند و سیاه‌پوستان در آن زندگی می‌کنند- مترجم) به مردم دستمزد کم پرداخت می‌کند، سپس در بسیاری از مناطق جهان، به‌ویژه کشورهای جهان سوم گسترش می‌یابد. این عملیات در مکان‌هایی مانند بنگلادش انجام‌شده است. کارخانه‌ای که روی زنان فروریخت و تعداد زیادی از آن‌ها را کشت، و آتش‌سوزی در کارخانه‌های آنجا که باعث کشته شدن صدها نفر شد، برای والمارت محصولی درست می‌کرد و به همین دلیل والمارت می‌توانست آن‌ها را ارزان‌تر از محصولات فرشگاه پنی یا فروشگاه سیرز یا هر فروشگاه دیگری بفروشد، سیرز در معرض خطر قرار گرفتن قرار دارد- و فروشگاه ک-مارت(K-Mart) را اصلا فراموش کنید، برای زنده ماندن دارد دست و پا میزند.

یا وضعیت بزرگ سوپرمارکت‌های بزرگ ای اند پی(A&P) وجود دارد که اکنون دارند از دور خارج می‌شوند. و  فروشگاه زنجیره‌ای رادیو شاک (Radio Shack) الآن کجاست؟ رادیو شاک درش را بست(مرد!). یا، کمی به عقب بازگردیم، شرکت اتومبیل‌سازی کایزر(Kaiser) کجاست(به شرکت ارائه خدمات بهداشتی کایزر تبدیل شد، اما اتومبیلی که کایزر تولید می‌کرد، کجاست)؟

این‌ها فقط چند نمونه است- می‌توان موارد دیگر را ذکر کرد. این بیان آنارشی سرمایه‌داری است- همه این‌ها از یک مرکز تنظیم نمی‌شوند، همه این سرمایه‌داران مختلف در رقابت شدید با یکدیگر هستند، حتی گاهی اوقات گروه‌های عظیمی از سرمایه‌داران که میلیاردها دلار را کنترل می‌کنند اما همیشه در معرض خطر(تهدید) این هستند که اگر نتوانند کارهایی را انجام دهند که سودآوری بیشتری از دیگرانی که در همان زمینه یا درزمینهٔ دیگری تولید می‌کنند داشته باشد، دیگر سرمایه‌داران رقیب آن‌ها را می‌خرند یا به‌طورکلی از کار خارج می‌کنند.

این ماهیت سرمایه‌داری است. اوضاع دائماً در حال تغییر است. من یک‌بار به عده‌ای گفتم: می‌دانید، همه‌چیز در اقتصاد پیش می‌رود و سپس برخی یک اپ (برنامه) را اختراع می‌کنند، و ناگهان همه‌چیز تغییر می‌کند. یکی از این افراد که از دانشگاه استنفورد یا هر کجای دیگر بیرون می‌آید، دستگاه جدیدی  یا برخی از فن‌آوری‌های جدید را برای تولید بیشتر و با کارآمدی بهتری اختراع می‌کند، که هم امکان انجام کار از طریق اینترنت را فراهم می‌کند، و هم در عین‌حال ضرورت بیشتری دارد؛ و سپس برخی از روش‌های قبلی انجام همان کارها تضعیف می‌شود. به شرکت اوبر(Uber) و شرکت‌های تاکسی‌های دیگر فکر کنید. اوبر تجارت تاکسی را کم می‌کند و شما این چیز بزرگ را در فرانسه داشتید، جایی که همه رانندگان تاکسی سعی می‌کردند اوبر را از بین ببرند، زیرا همه رانندگان تاکسی را از کار بیکار می‌کند. خوب، این فقط یک نمونه دیگر از آنارشی سرمایه‌داری است. کسی با نوآوری جدیدی در مورد چگونگی سازمان‌دهی تولید یا توزیع چیزها (خدمات) به‌طور مؤثرتر، با سود بیشتر، با هزینه‌های کمتر تولید- و غرشی بوجود می‌آید، افرادی که پول خود را به روش سنتی‌تر انجام همان کار ، حتی اگر آن‌ها مدتی خوب کارکرده باشند، ممکن است از دور خارج شوند(از بین بروند).

این دینامیک‌های اساسی سرمایه‌داری است. به دلایلی که من صحبت کردم، رقابت به‌طور مداوم وجود دارد، حتی ماهی‌های بزرگ توسط “کوسه‌ها” کارآمدتر خورده می‌شوند. و درعین‌حال، همه این سرمایه‌داران با قانون ارزش پیوند خورده و در نهایت توسط آن تنظیم می‌شوند- همه آن‌ها با واقعیت  که توسط قانون ارزش بیان‌شده، که ارزش چیزهای تولیدشده برابر است با مقدار کار اجتماعی لازم برای تولید آن‌ها، گره‌خورده‌اند. و این تضاد- سرمایه‌داران، یا گروه‌های سرمایه‌دار را وجود دارند و به‌عنوان واحدهای جداگانه‌ای از سرمایه فعالیت می‌کنند، درحالی‌که درعین‌حال به هم متصل هستند و درنهایت مجبور می‌شوند بر اساس قانون ارزش پیش روند- این همان چیزی است که منجر به آنارشی سرمایه‌داری به‌عنوان نیروی محرکه سرمایه‌داری و بیانگر کلیدی تضاد اساسی سرمایه‌داری، بین تولید اجتماعی شده و مالکیت خصوصی، می‌شود. آن آنارشی همان چیزی است که سرمایه‌داران را به استثمار و ستم مردم به تمام روش‌هایی که همه ما خیلی با آن‌ها آشنا هستیم، سوق می‌دهد، ازجمله اینکه آن‌ها اگر ۳۰ سال برای آن‌ها کارکرده باشید و فرزندانتان کاملاً به دستمزد یا درآمد ماهیانه‌تان وابسته هستند، برایشان اصلاً مهم نیست(در دل می‌گویند… کون لقش! بگذار لخت و ندار باشد-مترجم- اگر برایشان منفعت آمیزتر(سودآورتر) باشد که شما را از در خارج کنند و به‌جای دیگری بروید، عزیزم، برای شما خیلی بد است، این فقط قوانین بازی است، زیرا این کار را باید انجام ‌دهد یا از طرف سرمایه‌داران از بین برود(بمیرد)، به خاطر آنکه آن‌ها در رقابت با یکسری سرمایه‌داران دیگر هستند.

به‌عنوان نمونه‌ای بارزی از این، یک مقاله خوبی(۲) در سایت نشریه انقلاب(revcom.us) در مورد این سرمایه‌دار که در بنگلادش سرمایه‌گذاری کرده بود اما می‌خواست یک سرمایه‌دار باشرف و آگاه اجتماعی باشد، وجود داشت. این مقاله تمام روش‌هایی را که او سعی در انجام کارها به طرز متفاوتی داشت، به پایان رسانده است، از کارگران به‌گونه‌ای کار می‌کشید که با استثمار وحشیانه زنان شاغل در کارخانه که متعلق به اوست،- آن‌ها آن‌چنان شرایط وحشتناکی نداشته باشند، به آن‌ها مزایای اجتماعی بیشتری می‌دهد- و اینکه چگونه مجبور شد با همین نیروی محرک آنارشی، با رقابت سایر سرمایه‌دارانی که کارها را به شیوه‌های کارآمدتر و بی‌رحمانه انجام می‌دهند، دست از این کار بکشد(از بین برود). بنابراین اگرچه او یک سرمایه‌دار خوش‌قلب بود- و این ممکن است به نظر متناقض به نظر برسد، اما او که درواقع یک سرمایه‌دار خوش‌قلب بود- بااین‌وجود، به دلیل دینامیک‌های اساسی که سرمایه‌داری را به‌پیش میراند نتوانست “سرمایه‌داری خوش‌قلبش” را نگه دارد و از عرصه رقابت حذف شد.

درک این مسئله بسیار مهم است، زیرا نشان می‌دهد که چرا شما نمی‌توانید این سیستم را اصلاح کنید. به‌عنوان‌مثال نمی‌توانید سرمایه‌داران را وادار کنید با مسئولیت بیشتری نسبت به محیط‌زیست عمل کنند. به اوباما نگاه کنید او “رئیس‌جمهور سبز” (به‌اصطلاح “موافق” حفظ محیط‌زیست)است. بااین‌حال او تمام این اجازه حفاری‌های نفت را در همه این مناطق جدید را ، که می‌تواند فاجعه زیست‌محیطی را که قبلاً درحال‌توسعه است، افزایش دهد صادر کرد، زیرا ایالات‌متحده آمریکا- یعنی طبقه حاکم، امپریالیست‌های-سرمایه‌دار که اوباما آن‌ را نمایندگی می‌کند- در رقابت با سایر سرمایه‌داران در سرتاسر جهان برای تأمین منابع نفت، و تولید ارزان‌قیمت نفت هستند. و نفت یک منبع استراتژیک است که همه‌چیز باقدرت نظامی ارتباط دارد. ارتش‌ها با نفت کار می‌کنند و ارتش ایالات‌متحده اگر در رتبه اول مصرف‌کنندگان نفت در جهان نباشد، اما از بزرگ‌ترین مصرف‌کنندگان نفت در جهان است. بنابراین، حتی اگر اوباما می‌خواست “رئیس‌جمهور محیط‌زیست” باشد، به یک معنای واقعی، دینامیک‌های این سیستم سرمایه‌داری به او اجازه چنین کاری را نمی‌دهد. این چیزی است که بسیاری از مردم آنرا درک نمی‌کنند. آن‌ها دائماً فریب می‌خورند و خودشان را فریب می‌دهند، زیرا آن‌ها از دینامیک‌های اساسی و “قوانین” سیستمی که تحت آن زندگی می‌کنند و اینکه چگونه آن قواعد برای آنچه ممکن است یا ممکن نیست که اوضاع را تغییر دهد، تعیین می‌کند، را درک نمی‌کنند. حتی اگر به نظر برسد چیزی ازنظر نیازها و منافع کلیت بشریت منطقی است، ولی نتواند طبق روابط و دینامیک‌های سرمایه‌داری چنین کار را به‌پیش ببرد، تحت این سیستم اتفاق نخواهد افتاد. و به همین دلیل اوضاع محیط‌زیست رو به وخامت  گذاشته و بدتر شده است. بااین‌حال، در اینجا شما شخصی مانند جارد دایموند دارید که این کتاب کاملاً خوب، تحت عنوان سلاح‌ها ، میکروب‌ها و فولاد (۳)، می‌گوید چرا جهان به این شکل است و چرا در بعضی از نقاط جهان مردم به فناوری و قدرت بسیار بیشتری دسترسی دارند، درحالی‌که در سایر نقاط جهان مردم از آن بسیار کمتر بهره‌مند هستند و توسط افرادی که بیشتر دارند و غیره تحت‌فشار ستمگری قرار می‌گیرند. او به مقدار مشخصی به ماتریالیسم مسلح است، حتی برخی دیالکتیک‌ها در نوشته‌اش به چشم می‌خورد، اما بعد وقتی به محیط‌زیست نگاه می‌کند،(۴) باوجوداینکه وضعیت ناامیدکننده محیط‌زیست ، ویرانی عظیمی که در محیط‌زیست ایجاد می‌شود و این واقعیت که تقریباً به نقطه اوج رسیده است که امکان واگرد(معکوس کردن روند تخریب محیط‌زیست) این کار وجود نداشته باشد را می‌بیند، اما او به چه نتیجه‌ای می‌رسد؟ به این ایده که ما باید سران این شرکت‌ها را متقاعد کنیم که این به نفع آن‌ها است، مطابق با هدف بدست آوردن سود از طرف آن‌ها است تا در مورد محیط‌زیست منطقی‌تر باشند- این همان چیزی است که او ارائه می‌دهد! او فقط نوع درک اساسی را که در سلاح‌ها، میکروب و فولاد وجود داشت، حتی با محدودیت‌های خاص در آن کتاب، کاملاً بیرون می‌کشد. او فقط خودش را فریب داد زیرا، حتی اگر درک معینی در سطح خاصی داشت، اما واقعاً دینامیک‌های اساسی نحوه کار این سیستم را درک نکرده و اینکه چگونه فقط با صحبت کردن با افراد به‌طور تجریدی به افراد بگویید چه چیزی برای کره زمین و مردم ساکنش بهتر است، نمی‌توانید آنها را به چیز دیگری بجز آنچه باید باشند و بکنند تغییر دهید. یک‌بار دیگر تاکید میشود که این به این سوال اساسی می‌رسد که چرا این سیستم قابل اصلاح نیست و چرا شما باید یک سیستم کاملاً متفاوت داشته باشید تا بتوانید به این معضلات و مشکلات اجتماعی کلانی ازجمله محیط‌زیست یا ستم بر زنان یا ظلم به ملت‌ها و اقوام مختلف، رسیدگی کند.

توجه کنید، اینطور نیست که تضادهای سیستم اقتصادی- تناقض اساسی سرمایه‌داری، بین تولید اجتماعی شده و مالکیت خصوصی و نیروی محرک آنارشی در بطن آن- که این تنها بخش مهم واقعیت، تنها تضاد قابل‌توجه در این جامعه یا در کل جهان، است. تضادهای بسیار مهم دیگری نیز وجود دارد که زندگی خاص و دینامیک‌های خاص خود را دارند. به‌عنوان‌مثال، ستم بر زنان: همان‌طور که اشاره کردم، این قبل از سرمایه‌داری بوجود آمد. و همین‌طور ستم به یک گروه از مردم توسط دیگران، به اشکال مختلف. اما در این مرحله، با سیستم سرمایه‌داری، با شاخک‌هایش که تمام جهان را در درون دینامیک‌های کلی خود به دام می‌اندازد، همه این تناقضات متفاوت اکنون در چارچوب اساسی سیستم سرمایه‌داری رخ می‌دهد. بنابراین درحالی‌که به این تضادهای مختلف اجتماعی باید در جایگاهی که هستند پاسخ داده شود که رفع شوند، و آن‌ها دینامیک‌های خاص خود را دارند- و بنابراین شما به‌راحتی نمی‌توانید بگویید، “اگر ما می‌خواهیم از ستم و ستم زنان خلاص شویم، فقط باید سیستم اقتصادی را تغییر دهیم”، شما باید کارهای زیادی بیش از این انجام دهید- هنوز هم در رابطه با مورد ستم بر زنان، و حتی وقتی‌که به‌خودی‌خود به این مسئله می‌پردازید، درنهایت آنچه قادر به انجام آن هستید با توجه به ویژگی سیستم اقتصادی تعیین می‌شود، زیرا اساساً عملکرد سیستم اقتصادی است که نمودهای اساسی و محدودیت‌های اساسی آنچه ممکن است رخ دهد را تعیین می‌کند. بنابراین حتی اگر مشکلی(همچون مسئله زنان) با شیوه تولید سرمایه‌داری پیش نیامده باشد، اکنون این مسئله در جهانی رخ می‌دهد که دینامیک‌های آن سیستم اقتصادی اساساً و درنهایت مرحله و شرایطی را که شما در آن فعالیت می‌کنید، تنظیم می‌کند.

به‌طور خلاصه این نکته مهم را می‌توانیم این‌گونه جمع‌بندی کنیم: ازنظر نحوه رسیدگی به هر مسئله اجتماعی، مانند ستم بر زنان یا ستم به سیاه‌پوستان یا مردم لاتین‌تبارها، یا تناقض بین کار فکری و کار یدی، یا وضعیت محیط زیست، یا وضعیت مهاجران و غیره، درنهایت، شیوه تولید بنیاد و محدودیت‌های تغییر را تعیین می‌کند. درحالی‌که همه آن چیزها به‌خودی‌خود واقعیت و دینامیک‌هایی دارند و قابل تقلیل به سیستم اقتصادی نیستند، همه آن‌ها در چارچوب و در دینامیک‌های اساسی آن سیستم اقتصادی اتفاق می‌افتد. و آن سیستم اقتصادی، آن شیوه تولید، بنیان و محدودیت‌های نهایی تغییر را با توجه به همه آن پرسش‌ها و معضلات اجتماعی تعیین می‌کند. بنابراین، اگر می‌خواهید از شر انواع مختلف ستم خلاص شوید، باید در جایگاه خودشان به آن‌ها بپردازید، اما همچنین باید اساساً سیستم اقتصادی را تغییر دهید تا به شما این توانایی را بدهد که بتوانید آن تغییرات را بطور اساسی به پیش ببرید. به‌عبارت‌دیگر: شما باید یک سیستم اقتصادی داشته باشید که مانع ایجاد آن تغییرات نشود، و در عوض نه‌تنها اجازه می‌دهد بلکه زمینه مطلوبی را برای ایجاد این تغییرات فراهم می‌کند.

پانویس‌ها:

۱. باب آواکیان سخن می‌گوید: انقلاب- نه هیچ‌چیز کمتری! فیلم یک سخنرانی باب آواکیان در سال ۲۰۱۲. برای اطلاعات بیشتر در مورد این فیلم و سفارش مجموعه DVD ، به وبسایت انقلاب- revcom.us – بروید.

۲. “همه در مورد نابرابری صحبت می‌کنند- بیایید در مورد سیستم ایجادکننده آن صحبت کنیم: درسی از بنگلادش،” انقلاب شماره ۳۲۶، ۱۲ ژانویه ۲۰۱۴. در وبسایت انقلاب – revcom.us- موجود است.

۳. جارد دیموند ، اسلحه ، میکروب و فولاد: سرنوشت جوامع بشری (ناشر شرکت نورتن–

W.W. Norton & Company، ۱۹۹۹).

۴. جارد دایموند، فروپاشی: چگونه جوامع شکست یا موفقیت را انتخاب می‌کنند (از انتشارات وایکینگ، ۲۰۰۵).

*این متن برای نخستین بار در لینک زیر شبکه اجتماعی تلگرام منتشر شد:

https://t.me/New_Communism/2162

۱۵ دی ۱۳۹۹

ترجمه  و انتشار توسط:
گروه کمونیست‌های انقلابی سنتز نوین کمونیسم در ایران


[۱] – درباره «نیروی محرکه‌ی‌ ‌و‌ دینامیک تغییرات»آنارشی سرمایه‌داری‌ نوشته ریموند لوتا توضیح می‌دهد: چرا نیروی محرکۀ آنارشی دینامیک‌ قطعی سرمایه‌داری‌ هست؟

چرا تضاد کار و سرمایه(تضاد بین طبقات بورژوازی و پرولتاریا) که توسط کمینترن بر جنبش کمونیستی غالب شد، نیروی محرکه و وجه اصلی حرکت و تغییر و تحولات نظام سرمایه داری-امپریالیستی جهانی نیست؟

این نوشته در لینک زیر شبکه اجتماعی تلگرام به فارسی ترجمه‌شده است و قابل‌دسترسی است: https://t.me/New_Communism/66

به رفقا و دوستان توصیه می‌شود این نوشته را در لینکی که ارائه می‌شود نیز بخوانید:

انسجام، اجبار و تغییر و تحول –  نوشته باب آواکیان

https://t.me/New_Communism/69

[2] – دینامیک (dynamic) به فارسی پویاگان. نیروها یا خصوصیاتی که رشد، توسعه یا تغییر را در فرایند یک سیستم تحریک می کنند. مبحی یا اساس حرکت یک سیستم.

———————————————————–

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.