دلنوشته سحر بهشتی برای برادرش، ستار بهشتی (جانباخته راه آزادی) در هشتمین یلدایی که در کنار آنها نیست

میخواهم برایت بگویم؛ برادرجان! به همان زمستان قحطی رسیدیم که بجرم گفتنش جانت را ناجوانمردانه گرفتند و در راه وطن جانفدا شدی… به همان زمستانی که در تمام خانه های محقر جز سایه غم و بر سرسفره هایمان جز حسرت هیچ نیست. ….

—————————————————-

sattar-beheshti

دلنوشته سحر بهشتی برای برادرش، ستار بهشتی (جانباخته راه آزادی) در هشتمین یلدایی که در کنار آنها نیست

ستارجان
یلدا بهانه ای شد
تا دوباره برایت بنویسم،
برایت از غم این روزگاران سخت بگویم،

میخواهم برایت بگویم؛ برادرجان! به همان زمستان قحطی رسیدیم که بجرم گفتنش جانت را ناجوانمردانه گرفتند و در راه وطن جانفدا شدی… به همان زمستانی که در تمام خانه های محقر جز سایه غم و بر سرسفره هایمان جز حسرت هیچ نیست.

امسال یلدا شبی نبود که دلشاد باشیم، فقط شبی بود که یک دقیقه بیشتر قشر ضعیف جامعه (کارگر) زجر می کشد. عزیزانی که از روی خانواده شرمسارند و روسیاهیش برای حاکمیتی که جز فقر برای مردم ایرانمان هیچ به ارمغان نیاورد.

امشب در کنار مادر
یک دقیقه بیشتر نبودنت را
مثل یلداهای سالهای گذشته احساس می کنیم،

و مادر در این شب بلند یلدای فقر به تمام مردم آزاده ایران بخصوص قشر کارگر درود میفرستد و آرزومند است بزودی زمستانی که در آن هستیم تمام شود و به بهار آزادی و رهایی از ظلم برسیم. بهاری که در آن جوانان وطن را بجرم حق طلبی به زندان نبردند و در زیر شکنجه پرپر نکنند، و چوبه های دار سربلند از شکوفه های سیب باشد و  دیگر آزادیخواهی بر سر آن ها رقص دار نکند.

——————————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.