زمانی که اتحادشوروی برای اسراییل پدرخواندگی می کرد

اتحاد شوروی در صحنه دیپلوماتیک نقشی اصلی در تصویب طرح تقسیم فلسطین توسط سازمان ملل متحد در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ بازی کرد. علاوه بر رای خود، کشورهای اقماری خویش به استثنای یوگسلاوی – که دلیل آن هرگز توضیح داده نشد – را نیز واداشت که به آن طرح رای دهند. ….

——————————————————-

زمانی که اتحادشوروی برای اسراییل پدرخواندگی می کرد

در ۱۷ ماه مه ۱۹۴۸، اتحاد جماهیر شوروی حکومت اسرائیل را، که ۳ روز پیش از آن تشکیل شده بود، به رسمیت شناخت (۱). این کار که برای جنبش صهیونیسم پیروزی بزرگی بود، به منزله به نتیجه رسیدن سال های زیادی تلاش به حساب می آمد. نخستین تماس ها درآغاز سال ۱۹۴۱ در لندن برقرار شد. زمانی که اتحاد شوروی هنوز متحد آلمان نازی بود، خاییم وایزمن، رئیس سازمان صهیونیسم جهانی با ایوان مائیسکی، سفیر اتحاد شوروی دیدار کرد. درهمان دیدار نخست، آنان به طرح موضوع آینده فلسطین پرداختند. وایزمن خواستار ایجاد یک حکومت یهودی بود. داوید بن گوریون، مدیر جامعه یهودی در فلسطین «ایخوو» و نخست وزیر آتی اسراییل، دیدارها را چند هفته بعد پیگیری کرد. به رغم مخالفت تاریخی جنبش کمونیستی با برنامه صهیونیسم، حکومت جدید تخالفی با منافع اتحاد شوروی نداشت، ولی مسکو تا سال ۱۹۴۶ حمایت خود را آشکار نکرد.

چرخش درسال ۱۹۴۷ رخ داد. انگلستان که درسال ۱۹۲۲ از جامعه ملل قیمومیت بر فلسطین را کسب کرده بود، تصمیم گرفت که پرونده را نزد سازمان ملل متحد ببرد. این سازمان که مسئول تصمیم گیری درباره آینده سرزمین فلسطین بود، نخستین گام ها را برای انجام این کار برداشت. آندره یی گرومیکو، معاون جوان وزارت امورخارجه اتحاد شوروی، اعلام کرد که کشور متبوعش می تواند از تقسیم سرزمین فلسطین به دو حکومت، یکی یهودی و دیگری عرب، درصورتی که راه حل وجود دو ملت در یک سرزمین امکان پذیر نباشد، حمایت کند.

از آن زمان تا سال ۱۹۴۹، اسرائیل از پشتیبانی سیاسی، نظامی و جمعیتی اتحاد شوروی ژوزف استالین بهره برد. درهمان زمان بود که رهبر اتحاد شوروی دست به یک کارزار سرکوب یهودیان زد که عمدتا به خاطر جنگ قدرت در راس حزب کمونیست بود.

اتحاد شوروی در صحنه دیپلوماتیک نقشی اصلی در تصویب طرح تقسیم فلسطین توسط سازمان ملل متحد در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ بازی کرد. علاوه بر رای خود، کشورهای اقماری خویش به استثنای یوگسلاوی – که دلیل آن هرگز توضیح داده نشد – را نیز واداشت که به آن طرح رای دهند. همچنین، دو منبعی که اسرائیل خیلی به آنها نیاز داشت را هم برایش تامین کرد: نیروی انسانی و سلاح. تامین جمعیتی برای موفقیت برنامه رهبران صهیونیست حیاتی بود. درسال ۱۹۴۶، جمعیت یهودیان در فلسطین ۶۰۰ هزار تن یعنی یک سوم کل جمعیت بود. صهیونیست ها می بایست به هرقیمتی این ترکیب جمعیتی را به نفع خود تغییر می دادند. اتحاد شوروی به شکلی قاطع دراین کار مشارکت کرد.

در وحله اول، اتحاد شوروی داوطلبانی برای عزیمت به فلسطین یافت. درطول سال ۱۹۴۶، اجازه داد بیش از ۱۵۰ هزار یهودی لهستانی به سوی مناطق اشغال شده در آلمان توسط امریکایی ها و انگلیسی ها بروند و از آنجا به اردوگاه های افراد جا به جا شده بپیوندند. این جان به دربردگان از اردوگاه های نازی، که در پایان جنگ بدون خانه و خانواده مانده بودند، چندان گزینه ای جز رفتن به فلسطین نداشتند. مسکو آگاهانه این مشکل را تشدید کرد و انگلستان را در موقعیتی دشوار قرارداد. انگلستان فشاری شدید، نه تنها از سوی جنبش صهیونیسم بلکه از جانب ایالات متحده نیز تحمل کرد. امریکایی ها نمی خواستند این پناهجویان را در خاک خود بپذیرند و از اثرات [منفی] تصویر قایق های پناهجویان غیرقانونی رهسپار فلسطین، که بدون هیچ تدارک و ترتیبی توسط نیروهای بریتانیایی انجام می شد، بر افکار عمومی خود بیم داشتند.

پیش از سال ۱۹۴۸، اتحاد شوروی مستقیم یا غیرمستقیم از عملیات مهاجرت غیرقانونی سازماندهی شده توسط آژانس یهود از مبدا کشورهای اروپای شرقی، عمدتا رومانی و بلغارستان، پشتیبانی می کرد. دوسوم یهودیانی که بین سال های ۱۹۴۶ و ۱۹۴۸ به فلسطین رسیدند از این دوکشور بودند.

پس از ۱۴ مه ۱۹۴۸ و اعلام استقلال اسرائیل، مساله مهاجرت باز هم حیاتی تر شد. از آن پس ارتش به سربازگیری نیاز داشت. به عبارت دیگر، جریان مهاجرت به معنای مشارکت در کوشش جنگی اسرائیل بود. به این ترتیب، بین ۱۹۴۸ و ۱۹۵۱، بیش از ۳۰۰ هزار یهودی اروپای شرقی به اسرائیل رفتند که این شمار معادل نصف کل مهاجرت دراین دوره بود.

مسکو از حکومت نوپای یهودی در جبهه دیگری از پیکار جمعیتی نیز حمایت کرد: یک دست سازی جمعیت که به عزیمت و به ویژه اخراج بیش از ۷۰۰ هزار عرب فلسطینی منجر شد. اتحاد جماهیر شوروی اسرائیل را از هرگونه مسئولیتی مبری دانست و به لندن فشار وارد کرد. درسال ۱۹۴۸، مسکو علیه قطعنامه ۱۹۴ مجمع عمومی سازمان ملل متحد که بازگشت پناهندگان فلسطینی را امکان پذیر می شمرد رای داد.

درعرصه نظامی، اتحاد شوروی حتی پیش از ایجاد اسرائیل کمک به آن را آغاز کرد. ازماه مه ۱۹۴۷، خرید اسلحه برای بن گوریون یک اولویت بود. درپی فشار اتحاد شوروی، چکسلواکی به صورت تامین کننده اصلی اسلحه اسرائیل درآمد. بین سال های ۱۹۴۸ و ۱۹۵۱، پراگ سلاح های سبک و سنگین، شامل تانک و هواپیماهای جنگی به اسراییل تحویل داد و آموزش نیروهای آن را تامین نمود.

درسال ۱۹۶۸، بن گوریون چنین ارزیابی کرد که آن سلاح ها «کشور را نجات داد»: «آنها مهم ترین کمک هایی بود که ما دریافت کردیم (…) من تردید بسیار دارم که بدون آنها می توانستیم در نخستین ماه ها دوام آوریم (۲)».

کارزار ضدیهودی

درجریان این نخستین بخش که دهه ۱۹۴۱ – ۱۹۵۱ را دربر می گیرد، اسرائیل درهمه زمینه ها حمایت هایی فراتر از حد انتظارش از اتحاد شوروی دریافت کرد، بدون آن که حمایت غربی ها، در درجه اول ایالات متحده، از آن قطع شود. اما، پس از آن براثر بسیاری از رویدادها تخم اختلاف کاشته شد و سرانجام به قطع روابط دیپلوماتیک در فوریه ۱۹۵۳ انجامید. نخستین رویداد، توقف کامل مهاجرت یهودیان از اروپای شرقی بود که درآن کشورها کارزار تبلیغات ضدیهودی به راه افتاده بود. سپس نوبت به محاکمات پراگ در نوامبر ۱۹۵۲ رسید. درنتیجه جدایی بین استالین و یوگسلاوی مارشال تیتو درسال ۱۹۴۸، «دموکراسی های خلقی» اروپای شرقی دچار پاکسازی های گسترده ای شدند. در چکسلواکی، رودلف اسلانسکی، دبیرکل حزب کمونیست در نوامبر ۱۹۵۱ بازداشت و به دسیسه چینی ازسوی «صهیونیسم – امپریالیسم» متهم شد. در زمان محاکمه ۱۱ تن از ۱۴ متهم یهودی بودند و به وضوح به این نام خوانده می شدند.

به این امر مساله «روپوش سفیدان» نیز افزوده شد. در ۱۳ ژانویه ۱۹۵۳، روزنامه پراودا بیانیه ای منتشرکرد که در آن یک گروه «پزشکان خرابکار»، غالبا یهودی، متهم شده بودند که رهبران اتحاد جماهیر شوروی را به دستور یک سازمان یهودی بین المللی کشته اند. شخصیت های بسیاری دستگیر شدند. درمیان آنان پولیتا یمچوجینا همسر ویاچسلاو مولوتف دست راست استالین و ایوان ماییسکی، دیپلومات پیشین که نقشی کلیدی در تماس ها با جنبش صهیونیسم بازی کرده بود و نیز ماریا وایزمن، خواهر خاییم وایزمن رئیس جمهوری اسرائیل، به چشم می خوردند.

مرگ استالین در ۵ مارس ۱۹۵۳، به تشدید اختلاف بین دو کشور پایان داد و موجب خاتمه یافتن کارزار علیه یهودیان اتحاد شوروی شد. روابط دیپلوماتیک درماه ژوییه ازسر گرفته شد. عصر تازه ای آغاز گردید. با این حال بازگشت به عصر طلایی سال های ۱۹۴۷ – ۱۹۴۹ پیش نیامد و جنگ ژوئن ۱۹۶۷، که مسکو درآن از مصر و متحدان عرب آن حمایت کرد، یک بار دیگر موجب قطع روابط دیپلوماتیک شد. این روابط تا سال ۱۹۹۱، چند هفته پیش از فروپاشی اتحاد شوروی، ازسرگرفته نشد.

۱- Sur la période 1948-1953, cf. Laurent Rucker, Staline, Israël et les Juifs, Presses universitaires de France (PUF), Paris, 2001.

۲- Cité dans Uri Bialer, Between East and West : Israel’s Foreign Policy Orientation 1948-1956, Cambridge University Press, 1990.

——————-
منبع: لوموند دیپلماتیک

——————————————-

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.