آناهیتـا اردوان و پـریـسـا بــراتی: پالایش استقلال بمثابۀ تحریفی درونِ طبقۀ کارگر

درۀ ژرفی زیر ارکانِ نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی مستغرق در منجلاب بحران ساختاری اقتصادی، مالی و انحصارگرایی، فقر مفرط، بیکاری، گرسنگی، نابودی امنیت شغلی و حفاظتهای ایمنی در محل کار، گرانی مایحتاج اولیه، فقدان دارو، امکانات و خدمات بهداشتی در پاندمی کرونا و رکورد فزایندۀ مبتلایان به کووید نوزده، دهان باز کرده است. این بحران را  هر گرایش و جریانی بسته به پایگاه و نظرگاه طبقاتی خود و بسته به اینکه از منافع کدامین طبقه حمایت میکند روایت و از آن راه برون شد استنتاج خواهد کرد. بلوک بورژوازی نیز بحران را همانطور که سرمایه داری جمهوری اسلامی را  بر پایۀ ذهنیت بورژوایی تحت نظرات نامتعارف و الفاظ بی ربطی مانند «حکومت ولایت فقیه، قرون وسطایی و اصرار هیستریک با سرمایه دار و نئولیبرال نبودن اقتصاد جمهوری اسلامی و …» در مسیر بازتولید و توسعۀ روابط سرمایه دارانه تفسیر میکند. ….

——————————————————–

5732

پالایش استقلال بمثابۀ تحریفی درونِ طبقۀ کارگر

آناهیتـا اردوان و پـریـسـا بــراتی

آگاهی طبقاتی و تشکل یابی طبقاتی کود انقلاب هاست

جمهوری اسلامی در شرایط بحرانی هر چه بیشتر به تضعیف و تحمیق کارگران می پردازد. دولتهایش نیز نظیر سایر دولتهای سرمایه داری به عنوان میانجی، قوۀ قهریه، نمایندۀ اقلیت و قدرت متمرکز طبقۀ حاکم، از حیث پایگاه و منفعت طبقاتی عهده دارِ سرکوب مبارزات صنفی-سیاسی کارگران میگردد. نزاع طبقاتی در وضعیت بحرانی تشدید و روابط نابرابر و ناعادلانۀ اقتصادی- اجتماعی از سوی کارگران و زحمتکشان، گاه خودجوش و گاه سازمان یافته به یاری پراتیسین های حرفه ای عملاً به چالش کشیده میشود. بدین ترتیب، مکانیزم راهبردی دولت در کاربرد قدرت، نفوذ و حراست از استیلاء سرمایه در فرایند خروج از بحران [هرچند موقتی و توجه به این نکته که بحران شرایط حل و فصل خود را تضمین نمیکند و تاکید هزارباره بر تقویت عامل سوبژکتیو انقلابی]، تشدید مییابد. از این رو، اشکال گوناگون و قاعده مندتری از سرکوب و انقیاد کارگری را بمنظور سست و ناتوان کردنِ بخصوص کنش انقلابی ساختاریافته ها در دستور کار قرار میگیرد. عدول دولت از این وظیفۀ مقدس در قلزم سرمایه داری  به وخامت بحران و بدتر شدن اوضاع سیستم منجر خواهد شد و به ضرر همگان است. سیاست دولتهای جمهوری اسلامی استوار بر افزایش دوگانه سازی ها- چندگانه سازی ها، برون سپاری و تفکیک کارگران به پیمانکار، روزمزد، قراردادی، فصلی، سفید امضاء، مهاجر، زن، مرد، ساده، حرفه ای، متخصص، غیرمتخصص، بومی، غیربومی و الی آخر از همین روست.

وضعیت طبقۀ کارگر در کشورهای دیگر جهان سرمایه داری بر همین منوال است. به عنوان مثال، اکثریت هندو و مسلمانان به طبقۀ کارگر هند تعلق دارند. اما، دولت سرسپردۀ انحصارات مالی با برانگیختن تنفر مذهبی مسیر لگدکوبِ انبوه اعتراضات کارگری را فراهم و تسهیل میسازد. بخشی از نیروی کار و شهروندان هندو فاقد آگاهی ضروریِ نیز از اغواگریِ دولت سرمایه داری حمایت میکنند. نمونۀ دیگر، ترامپ نمایندۀ سرمایه داری مالیِ آمریکا بود که علناً به تشویق خشونت علیه مهاجران، چینی- آمریکایی و رنگین پوستان، [هر سه گروه به طور قطع شمار قابل توجه ای از طبقۀ کارگر آمریکا را به خود اختصاص میدهند]، پرداخت تا جایی که ویروس کرونا را ویروس چینی معرفی کند!

جمهوری اسلامی نیز پروژۀ خدعه آمیز انشقاق طبقۀ کارگر را به شیوه های گوناگون پیش میبرد. مثلا، کارگران را علیه کارگران افغانستانی و سایر کارگران مهاجر تهییج و تحریک میکند. شعار [کارفرما حیا کن، افغانی را رها کن] در راهپیمایی روز جهانی کارگر سال ۱۳۹۴ به رهبری مافیای ضد انقلاب موسوم به خانۀ کارگر، از تاسف بارترین نمونه ها بود. جهتگیری عامدانه و نفاق افکن، کماکان بر مخیلۀ کارگران تحت سیطرۀ حیله، تزویر و ایدئولوژیهای بورژوایی، چیره و سنگینی میکند. چنانکه، برخی کارگران در ایران بر پایۀ گزارشهای میدانی تصور میکنند کار نامناسب و خطرناک با دستمزدهای بسیار نازل یا بدون دستمزد، جزئی لاینفک از سرشت وجودی کارگران مهاجر و حتی بومی در ایران است و لیاقتی بیش از این ندارند. شکاف، کاشتن و پروراندنِ بذر نفاق در میان نیروهای مولد، تهییج و ترغیب آنان علیه یکدیگر چنان برای نظام های سرمایه داری پراهمیت است که روزگاری، اینترنشنال هاروستر به هدف ممانعت از اتحاد کارگری، خط مشی تخصیص کار بر اساس تعلقات نژادی- قومی- زبان را پیش گرفته بود. لذا، کارگران را بر پایۀ تمایزات زبان مادری و عداوت قومی- ملیتی تاریخی در حوزههای مشترک، به کار میگرفت. بدینگونه، توانایی تشکلیابی کارگران را به حداقل می رساند و  و نیروی کارشان را با خیال راحتتر و بی دردسر، استثمار میکرد.

حملۀ مسلحانۀ اخیر به کلیسایی در لیون فرانسه و وین نیز چنان سابق، تاثیرِ تهییجی- تضییقی بر ذهنیت کارگران غربی داشته و  برخی کارگران فاقد آگاهی طبقاتی را ضد کارگران مهاجر به ویژه از کشورهای خاورمیانه می شوراند. این رخداد اندوه بار در حالیکه بمبگذاریها در کشورهای دیگر مثلا کابل قطع نمیشوند و عادی شده اند، در گیرودار برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بر ذهنیت شرکت کنندگان بی تاثیر نبود. هرچند، پویش به قصد مخالفت با نژادپرستی سیستماتیک در پی توفانهای اعتراضی سالهای اخیر در آمریکا، ضد بیکاری، رویدادهای ناگوار زیست محیطی، فقر بخصوص در بحران پاندمی کرونا با شرکت در رقابت نمایندگان سرمایه داری مالی عاری از کوچکترین تضادی، کم به بیراهه نمیرود. شرکت کنندگان؛ تودههای فرودست، رنگین پوستان، زنان و جوانان تحصیلکرده، هنوز به سازماندهی و بازسازی جامعه از پایین و نبودِ چشم اندازی متناسب با منافع طبقاتی خود در چارچوب رقابت نمایندگان سیستم؛ [ترامپ چهرۀ بی ماسکِ هیلاری کلینتونها و جوبایدن ها]، پی نبرده اند. با این وجود، دلزدگی از نظام اجتماعی- سیاسی تحت تاثیر حملات ظاهراً غیرمترقبه استتار و تابع پروپاگاندایِ دیرینۀ مبارزه با تروریسم گشت و پرچم ارجحیتِ مبارزه و حمایت از هویت، ملیت و مالکیت خصوصی را برابر رای دهندگان، به اهتزار درآورد. این نخستین بار نیست که گروههای ارتجاعی به خاستگاه رهبری نحلۀ فاشیسم به سود دولتهای سرمایه داری سر بزنگاه آشکار میشوند و جهان تحت سیطرۀ جنایتکاران را جنایی تر میکنند.  مبارزه در سراسر جهان از جمله جلیغه زردها در فرانسه، ماشین دولتی را  با اینکه مستقیماً به مبارزۀ طبقۀ کارگر مربوط نمیشد و در خط تولید نبود با خصلت ضد استثماری، به چالش میکشید که داعش دوان دوان با اتکاء به نیروی جوان، خشمگین و ناآگاه منتج از  شکست انتگراسیون به یاری دولتهای سرمایه داری از جمله فرانسه شتافت و با  قتل مردم عادی به تقویت احساسات و روحیات ملی- هویتی پرداخت. تیغ دادن در کف زنگی مست قصد تضعیف و انحراف هر چه بیشتر جدال طبقاتی را دارد تا دولتهای سرمایه داریِ زیر ضرب، را به نماد وحدت ملی و مبارزه با تروریسم در جهان تبدیل کند. بدین لحاظ، حراست از  هویت- ملیت، بر مبارزۀ  طبقاتی پرده افکند و ارجحیت مبارزه به منظور پشتیبانی از  هویت اسلامی، فرانسوی، انگلیسی و آمریکایی را به عوض مرزبندی طبقاتی، بر ذهنها حک کنند. جو بایدن نیز گفت: « من رئیس جمهور همۀ آمریکاییها هستم».  ایجاد فضای مغشوشی که اگر کارگران و زحمتکشان برای نان فریاد بزنند و نظم اجتماعی را برنتابند، باید به سورخها بازگردند. ورنه، تروریستند و سر بریده اند. سرمایه داری همواره خواهان چنین ذهنیتی برای طبقۀ تحت سلطۀ خود بوده است و جهان را  بی وقفه، به شکلی با ذهنیتهایی از این دست پر میکند تا در نهایت نتوان بین مسببین جنایت و قربانیان تمایزی قائل شد. اما، نیروهای ارتجاعی از آسمان به زمین نیفتاده اند. بل که، ریشه در گروههایی دارند که  امپریالیسم آمریکا در طول جنگ سرد برای مقابله با کمونیزم تاسیس کرد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان رقابت دو اردوگاه شرق و غرب، به موازات حاکم شدن نئو لیبرالیسم بر مناسبات اقتصاد جهانی، همکاری و همیاری قدرتهای جهان با دولتها و گروههای بنیادگرای مذهبی شکل نوینی پیدا کرد. ورنه، گروههای ارتجاعی نظیر داعش با ماهیت و ذات استثماری سرمایه داری هیچ تضاد بنیادینی ندارند و اتفاقاً خواستارِ حق مالکیت خود از سرمایه های جهانی هستند. خواسته ای که در حملات و بمب گذاریهای پی در پی به عنوان سرپیچی و طلب سهم خود در نظم نوین جهانی، نمایان میگردد. بنابراین، عملیاتها نتیجۀ سازوکارهای نظم سرمایه داری ست که در فرایند اجرای سیاستهای امپریالیستی موجب پرورش شان شد و  از لحاظ مالی معنوی و غیره از آنان پشتیبانی کرد. برعکس موضع گیریهایی که  ید طولانی در وارونه سازی محافظه کارانه، دارند و با شعار بی بنیۀ « تا داعش هست، بحران هم هست» تفسیر خبر میکنند، تا زمانیکه نظام سرمایه داری وجود دارد، تا زمانیکه بحران وجود دارد، داعش و گروههای ارتجاعی از این دست نیز وجود دارند و تولید و بازتولید خواهند شد. نظام سرمایه داری در ذات خود استبدادی و بحران زاست.

جمهوری اسلامی ذینفع حملات و فضای آکنده از  میل هویت گرایی و وحدت ملی و مبارزه با تروریسم، پرچم جهاد برای هویت را به منظور بسیج جمعیت قابل توجه ای از مسلمانان فرودست؛ قربانیان سیاستهای استعماری- استثماری در خاورمیانه، به اهتزار در آورد و کما فی سابق، با فرافکنی در راستای پرده پوشی منازعات طبقاتی در داخل کشور، بر این هجو و مهمل؛ ولی امر مسلمین جهان بودن خود، مهر تایید و تاکید زد. تبدیل جنگ طبقاتی به هویتی – ملیتی و بزرگنمایی نقش دولتها به عنوان نماد وحدت ملی [بخوانید وحدت طبقاتی]، مسموم سازی فضای مبارزۀ طبقاتی چیزیست که کلیۀ اعضاء نظم نوین در شکست مفتضحانۀ نئولیبرالیسم اقتصادی، بدان نیاز دارند. این یک حکم تاریخی ست؛ نیروهای میرا در شرایطِ بحرانی و تشدید جدال طبقاتی تمامی قدرت و نیروهای عقب افتادۀ خود را به میدان فرا میخوانند تا دهشتناکتر از همیشه به نظر آیند.

مبارزۀ صنفی کارگران در کشور ما نیز در بیشتر بافتارها، حول مرزهای صنفی، نژادی، بعوض طبقاتی و تمرکز در مرکز تولید، میچرخد. در مقابل، طبقۀ فرادست و ماشین دولتی به مثابۀ نیروی واحد و منسجم، کلیۀ قلمروهای حیات، تولید و بازتولیدِ نیروی کار مولد را کنترل میکنند. هر مرتبه، با اتکاء به شیوه ها و ترفندهای گوناگون بسته به مقتضیات سرمایه از تمام افزارهای ملی، هویتی، جنسیتی، نژاد، صنفی، حرفه ای و مهارتی، تحصیلی، به کارگران حمله میکند تا خود را به عنوان یک طبقه در نظر نگیرند. این مانعی بزرگ بر سر راه تبلیغات و فعالیت کادرهای انقلابی کمونیست نه تنها در ارتباط ارگانیک با کارگران. بلکه، در چارچوب روابط تولیدی و کارگری ست. مسلماً، تبدیل مقاومتهای صنفی کارگری پراکنده و جدا از یکدیگر، خارج از مرکز تولید به تهاجمی سراسری ضد حاکمیت ویرانگر و ویران ساز سرمایه، بدونِ غلبه بر ترفندهای جمهوری اسلامی، هژمونی ایدئولوژی های بورژوایی و خرده بورژوایی، نفوذ سلاحهای زنگ زده، سکتاریسم به معنایِ جداافتادگی از طبقه، موانع ایدئولوژیکی نهفته در درون طبقۀ کارگر و شیوه های تفرقه گرایانه در مبارزات اقتصادی روزمره، ممکن نخواهد بود.
وانگهی، انگاره های انتزاعی در مبارزات کارگران بیشمارند. چُماقِ کیش اشتیرنر با شعار [ استقلال] در خلاء می جُنبد چنانکه با اقسام و انواع گوناگون تشکل، سندیکا، کانال در شبکه های ارتباط جمعی، نهاد، سازمان، کمیته، جمع های چپ مستقل، روبروییم. اینان، از یکسو خود را حامی منافع طبقاتی کارگران معرفی میکنند و از دیگر سو، مستقلند! این در حالی ست که؛ جنبش کارگری با  توجه به مفهوم کلاسیک، ویژگیها و کارکردهای خاص جنبش، حتی در جهان، [مستقل] نیست، [طبقاتی] ست.  همینجا باید متذکر شویم؛ دلیل گشایش این مبحث به هدف پیدا کردنِ دوست و دشمن نیست، نقد ابزار مبارزه سیاسی ست. مضاف بر این، مطلقاً به معنای درهم آمیختگی و یکی دانستنِ  فعالیتهای سندیکایی، تریدیونیونی، اتحادیه ای، شورایی، با نطفه های حزب سیاسی پرولتاریا به عنوان پیشاهنگ طبقۀ کارگر یا غلتیدن به نظرات فاتالیستی دربارۀ حزب سیاسی پرولتاریا، نیست. چون، هر گونه امتزاج و یکسان سازیِ حزب سیاسی طبقۀ کارگر با فعالیتهای اتحادیه ای و شورایی به مفهوم عدم درک پدیدهها و تبدیلِ آنها به نهاد قدرت سرمایه در شکل دولتی و شورایی در آینده است. بلکه، هدف واکاویِ جدال درون طبقۀ کارگر با توجه به اهمیتِ دیالکتیک مبارزۀ اقتصادی و سیاسی، ارتباط آنها با یکدیگر، فرایندهای درونی مبارزۀ صنفی کارگران، پالایش تحریف، اختلالات و اثرات فلج کنندۀ رقابت بورژوازی و خود کارگران با یکدیگر در مبارزات روزمره، پرهیز از سکتاریسم و دنباله روی عامیانه، چاپلوسیِ بی مزۀ شناخته ها و تحقیر گزندۀ ناشناخته ها در مغاک مبارزۀ طبقاتی است !

بنابراین، تزیین نام تشکلها، نهادها، سازمانها، کمیته ها، سندیکاها به استقلال و تبلیغ مبارزۀ مستقل صنفی- سیاسی کارگران در عین حالیکه جمهوری اسلامی در تمام عرصه های زندگی کارگران و زحمتکشان تشکیلات منسجم و  سازمان یافته دارد و از منافع طبقۀ فرادست و انحصارات مالی با زور سر نیزه جانبداری میکند، ضعیف و ناکارآمد است. مگر میشود تشکلی در مبارزۀ طبقاتی مستقل باشد؟ مستقل به معنای بیطرف است؟ به معنای کنار بودن از خواسته های صنفی- طبقاتیِ حوزههای دیگر تولیدی- خدماتی است؟ جمهوری اسلامی مستقل نیست. نمایندۀ سرمایه داری نئئولیبرال در ایران است. همانطور که در سطور پیشین ذکر شد، از تمام افزارها و ترفندهای سرمایه داری جهت شکاف و تفرقه در طبقۀ کارگر بهره میجوید. استقلال عاری از خصلت طبقاتی در ارایش طبقاتی برابر دشمن طبقاتی کجا قرار میگیرد؟ چگونه در مقابل دشمن طبقاتی میتوان اعلام استقلال کرد؟ آیا استقلال به منظور  تسهیل مسیر جمع اضداد عجیب و غریب در شکل آشتی تاریخی- طبقاتی با خرده بورژوازی، دمکراتها، لیبرالها به اصطلاح رادیکال و دیگر گرایشات گونه گون  بورژوازی و  تعلل از اتخاذ مواضع رادیکال نسبت به خواسته های صنفی و مشترک  طبقۀ کارگر است؟

منادیان استقلالِ شوراها، سندیکاها، مثل سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه که خود را [نماد استقلال تشکل مستقل کارگری میداند]  خط و مرز طبقاتی خود را با جمهوری اسلامی، تشکل و اتحادیه های دست ساز- مافیای ضد انقلاب و همچنین جریانات و گرایشاتِ رنگارنگ بورژوازی و خرده بورژوازی که مثل آب در یک رود جاریند، در هاله ای از ابهام فرو می برد. بنابراین، افقی از همبستگی صنفی فراروی کارگران عرصه های دیگر که نظیر کارگران هفت تپه، قربانی آلام فلاکت بار انباشت سرمایه نئولیبرالند، نمی گشاید.  بدین جهت، حمایت از  کارگران زندانی تنها به واکنشهای انفعالی در شکل فراخوان، اطلاعیه با امضاء بعضاً و مجدداً نهادها، سازمانهایی مزین به پسوند مستقل، محدود خواهد گشت و حمایتهای جدی از سوی کارگران عرصه های دیگر مابه ازای عینی- مادی در عرصۀ کار و کارزار پیدا نمیکند. اعتصابهای کارگری از آنجایی ارزشمندند که حوزههای تولیدی دیگر را نیز در بربگیرند. اعتصاب مکتب جنگ است، خود جنگ نیست. تشکلهای صنفی استقلال طلبانه بعوض طبقاتی  به سختی میتواند مشوق آگاهی ایجاد انواع تشکلهای صنفی و گسترش آن در حوزههای تولیدی، شهری، استانی، و سرانجام همبستگی تشکلها و سراسری شدن مبارزات توانمند صنفی، گردند. تشکلهای صنفی واقعی و  جدی در تاریخ مبارزات طبقاتی کارگران ایران و جهان در عمل مشوق ایجاد تشکلهای صنفی دیگر حوزههای تولیدی- خدماتی، اتحاد سندیکاهای اصناف گوناگون و تاسیس اتحادهایه های سراسری شده اند و دستاوردهای ستایش انگیز و  غرور افرینی به همراه داشته اند که کماکان بر تارک تاریخ جنبش طبقاتی ایران می درخشد.

تشکل مستقل در حالیکه جامعۀ ایران کاملا دو قطبی؛ طبقۀ سرمایه دار و طبقۀ کارگر تبدیل شده است به دشواری میتواند روح همدردی سایر کارگران و زحمتکشان را برای کنش دستجمعی بر پایۀ منافع مشترک صنفی- طبقاتی، تحریک کند. در این حین، پرسش مهمتری روی میز قرار میگرد؛ چطور سندیکاها و تشکلهای صنفی مانند شرکت واحد و سندیکای کارگران فلزکار مکانیک هیچگونه اقدام عملی در رابطه با حمایت از کارگران زندانی سندیکای هفت تپه و الحاق اعتراضات آنان نمیکنند؟ چرا کارگران صنف خود را سازماندهی نمیکنند و به تحصن کارگران هفت تپه نمی پیوندند؟ مگر سندیکای صنف خود نیستند؟ جالب اینجاست که سندیکای فلزکاران در در سایت رسمی خود مورخ ششم نوامبر، خرسندی خود را بابت تبدیل شدن به صدای زحمتکشان ایران، اعلام کرد !  چگونه  میتوان از برپایی یک اعتصاب، تحصن، همیاری، همکاری عملی در حمایت از [ سندیکای برادر! به زعم خودشان] اعراض داشت یا به هر دلیلی ناتوان بود و  مدعی رهبریِ صدای زحمتکشان کشور شد؟! چگونه سندیکایی که قدرت حمایت عملی از کارگران سندیکای هفت تپه اسیر و معترض به سیاستهای خصوصی سازی و ضد کار و کارگر جمهوری اسلامی اند ندارد، قادر است به عنوان مثال مدعی چانه زنی بر سر اضافه دستمزد طبقۀ کارگر با دولت – گام بسیار بلندتر- گردد؟  سندیکای فلزکار اخیراً آنانیکه مشکلی با افزایش دستمزد کارگران ندارند. تنها معتقدند به فرض محال اگر حتی پنجاه یا شصت درصد هم دستمزد کارگران را افزایش دهند نه تنها لقمه نانی به سفرۀ کارگران اضافه نمیکند. بل که، بدلیل خودافزایی تورم موجبات گرانی، بیکاری و کاهش نرخ رشد اقتصادی بیشتر را فراهم می آورد. بحران ساختاری، وضعیت بیمار اقتصادی، رکود تورمی، محصول دهه ها سیاستهای نادرست مافیای قدرت و ثروت و سپاه پاسداران نیل به هر گونه اصلاح معیشتی را مسدود ساخته است. ارتقاء وضعیت معیشتی کارگران در جامعۀ گرفتار در باتلاق رکود تورمی حتی تا سطح خط معیشتی و فقر وجود ندارد. در این صورت حجم نقدینگی چندین برابر میشود و تورم سر به فلک خواهد کشید. چانه زنی با دولت بر سر دستمزد، چانه زنی بر سر هیچ است و کارگران تنها نمیتوانند به این راه بسنده کنند. وضعیت فلاکتبار کارگران ریشه در تناقضات متعدد ساختاری سرمایه داری جمهوری اسلامی دارد. لذا، پرولتاریا راهی جز نابود کردن سیستم و جایگزینی آن با سیستمی کاملا متفاوت ندارد] را یاوه گو و عوام فریب خطاب کرده است. آیا سندیکایی که توان کنش به موقع  بسته به ارجحیتهای مبارزۀ روزمرۀ کارگری، اکنون یاری و مددرسانی و شرکت در اعتراضات کارگران سندیکای دیگر [ اینجا هفت تپه] را ندارد، قادر است برای اضافه دستمزد، امنیت شغلی، حل بحران نبود امکانات محافظتی برابر کرونا و.. سقف خواسته های صنفی، با دولت چانه زنی کند؟ یحتمل، این سندیکاها نیز مستقل است و کاری به کار سندیکاهای دیگر ندارد! انفعال امروزشان تداوم سیاست انفعالی از جنس بی کنشی در زمان لت و پار شدن زحمتکشان – لشکر طبقۀ کارگر، در  اعتراضاتِ سراسری دیماه ۹۶، است. از نویسندگان این مطلب به بحران انفعال تشکلها و سندیکاهایی با پیشوند «کارگری» از این دست در گفتگویی با رادیوی افق برابری، تلویزیون حزب کمونیست ایران، در تاریخ ۳۰ دیماه ۶۹، به تفصیل اشاره کرد.

ممکن است پاسخ داده شود؛ منظور استقلال از سیاستهای ضد کارگری حاکمیت است. بسیار عالی! اما، این دلیل نیز جانب منافع طبقۀ مشخصی را نمیگرد، در فضای آرایش دو طبقۀ ناهمگون با تضاد آشتی ناپذیر، معلق، مشوق و حامل فراخوانی عملی، محکم صنفی- طبقاتی به کارگران حوزههای بسیار مهم تولیدی به عنوان مثال کارگران پیمانکار پارس جنوبی، عسلویه و کنگان که همزمان با اعتراضات هفت تپه به زندگی دشوار دستجمعی در کانکسها و فقدان سرویس و امکانات بهداشتی و خطر ابتلاء به کرونا معترض بودند، تحصن کارگران فصلی معدن طلای آق‌دره یا اعتراض کارگران اخراجی کارخانۀ شیر وارنا در استان تهران- نیست. از این حیث، بهتر است کاستیها و کمبودها در راهبردهای تاکتیکی را با زدودن سطح پدیداری وقایع- جدا از آفرین، مرحباگوییها، بیانیه، فراخوانها و جمع آوری امضاء ها و احتراز از نگرش سکتاریستی- نارودنیکی به مبارزه و تشکلیابی صنفی کارگران [ کارگران در مبارزات صحیح صنفی خود در میابند که کمونیسم و پیشتازان کمونیست در صفوفشان تنها کسانی هستند که به جد از منافع طبقاتی آنان دفاع میکنند] با محوریت کمالیابی منافع استراتژیک پرولتاریا، عنوان و شیوه های مورد نیاز برای تغییر واقعیتها را فراهم ساخت.

استقلال عاری از خصلت طبقاتی، شبه بی طرفی تریدیونیستی در تشکیلات صفنی کارگری،جدایی طلبانه و به خودی خود میتواند از تلاشها و کوششها جهت پیوند اعتصابات کارگری حول خواستهای مشترک صنفی، ممانعت میکند.
وانگهی، برخی دیگر مدعی چپ مستقل و سازماندهی چپ مستقلند. طرح  چپ مستقل میراث کهنۀ جهانی دو قطبی برای نیروهایی بود که طرفداری از شوروی و چین و آن و این را برنمی تابیدند. لذا، موضوع چپ مستقل را پیش می کشیدند. امروزه، سرمایه جهانی شده و دوران جهان دو قطبی پایان گرفته است. بدین لحاظ،  شعار [چپ مستقل] دقیقا مانند [جمهوری ایرانی]، هیچ معنایی در عصرِ جهانی در انحصار سرمایه و هژمونی انحصارات مالی، ندارد. مسائل تاریخ گذشته را نمیتوان در آوندهای امروزی ریخت و از آنان راهکار، راه حل  اسنتتاج کرد. این برخورد غیرتاریخی با مسائل تاریخی ست که راه حلها و راهکارها را در مقطع تاریخی خود قرار نمیدهد. اگر اینگونه باشد، از گذشته نیز درس نمیگیریم.

درۀ ژرفی زیر ارکانِ نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی مستغرق در منجلاب بحران ساختاری اقتصادی، مالی و انحصارگرایی، فقر مفرط، بیکاری، گرسنگی، نابودی امنیت شغلی و حفاظتهای ایمنی در محل کار، گرانی مایحتاج اولیه، فقدان دارو، امکانات و خدمات بهداشتی در پاندمی کرونا و رکورد فزایندۀ مبتلایان به کووید نوزده، دهان باز کرده است. این بحران را  هر گرایش و جریانی بسته به پایگاه و نظرگاه طبقاتی خود و بسته به اینکه از منافع کدامین طبقه حمایت میکند روایت و از آن راه برون شد استنتاج خواهد کرد.  بلوک بورژوازی نیز  بحران را همانطور که سرمایه داری جمهوری اسلامی را  بر پایۀ ذهنیت بورژوایی تحت نظرات نامتعارف و الفاظ بی ربطی مانند «حکومت ولایت فقیه، قرون وسطایی و اصرار هیستریک با سرمایه دار و نئولیبرال نبودن اقتصاد جمهوری اسلامی و …» در مسیر بازتولید و توسعۀ روابط سرمایه دارانه تفسیر میکند. مفسران مزبور میکوشند، دولت؛ نمایندۀ اقلیت و دمکراسی اقلیت در نظامهای سرمایه داری و برنامه های تابع تجازت آزاد خود را از زیر ضرب پتکِ نقدِ علمی و تئوریک مبنی بر اینکه دمکراسی در سرمایه داری لاجرم دمکراسی اقلیت و  توسعۀ دیکتاتوری ست، بیرون بیاورند. اما، روایت مارکسیست- لنینیستی از بحران پای بر روایتها و تفسیر فرزندان و ماترکِ میلتون فریدمنها- خواهانِ بهره برداری از بحران در راستای حفظ، تقویت یا احیاء و بازتولید روابط سرمایه دارانه، میگذارد و میخواهد بحران را به صحنۀ  دادگاهی تمام هستی و روابط سرمایه داری جمهوری اسلامی، تبدیل کند. اگرچه فریاد تودههای فرودست در زمان بحران از اعماق جامعه بلند میشود و نظیر اعتراضات سراسری دیماه با شعار « اصلاح طلب، اصولگرا دیگر تمام شد ماجرا، جمهوری اسلامی نمیخواهیم، نمیخواهیم» به مصاف تمام هستی،کلیت سیستم جمهوری اسلامی،خط مشی و سیاستهای اقتصادی- سیاسی، شیوۀ تولید سرمایه دارانه و مدیریت کلان جامعه میرود، به ریش جادوگرِ صاحب ابزار تولید و مناسبات مالکیتی؛ شرط هستی و سلطۀ سرمایه داری، آب دهان پرتاب میکند و دلش برای درهم شکستن غل و زنجیرهای روابط سرمایه دارانه غنچ میزند. در این میان، گفتمانهای بورژوایی در بحرانها همزمان با اختلال در روند بازتولید سرمایه با اختلال روبرو میشوند و حراست از سرمایه به مثابۀ رابطه ای اجتماعی بیشتر از پیش به میانجی مباحث گرایشات رنگارنگ بلوک بورژوازی از برایِ خروج از بحران و تجدید حیات روابط سرمایه داری، تبدیل میگردد.

حکایت شعبده بازیهای حامیان شرمگین سرمایه داری جمهوری اسلامی، چهره های منفوری نظیر ابوالفضل قدیانی، بنیانگذار سپاه و وزارت اطلاعات و از اعضای مجاهدین  انقلاب اسلامی که مضحکۀ « رفرم و رفراندوم» ضد خواستهای رادیکال، اصولی و بنیادین دیماه، را  علم میکنند در این نکته نشسته است؛ بورژوازی در شرایط بحران سعی میکند انگشت اتهام را به سوی برخی مقامات، نمایندگان، سیاستها یا حتی گروهی از همکاران نشانه رود تا  کلیت سیستم سرمایه داری و شیوۀ تولید استثمارگرایانه را تبرئه و از مظان اتهام دور نگه دارد.  اینگونه است که به عنوان مثال، قدیانی محتوا و دورنمایِ شعار اصلاح طلب اصولگرا را مزورانه تغییر میدهد تا نوک تیز شمشیر اعتراضات دیماه را از زیر گلوی کلیت سیستم در بیاورد. صفبندی طبقاتی را در پاسداری از شیوۀ تولید سرمایه داری، مخدوش سازد و از این رهگذر وقیحانه خود را مدافع حقوق کارگران زندانی معرفی میکند. اعتراضات دیماه که اساسا خواسته هایش در چارچوب رژیم نمیگنجید و به هیچ وجه تداوم اعتراضات آشتی پذیر هشتاد و هشت نبود را از ماهیت انقلابی تهی می کند. در خاتمه،  هشدار و در حقیقت، تهدید میکند که از مبارزات قانونی- مدنی نباید [اجتناب] ورزید.

کلید رمز و راززدایی از ترفندِ چهره های منفوری نظیر ابوالفضل قدیانی، بنیانگذار سپاه و وزارت اطلاعات و از اعضای مجاهدین  انقلاب اسلامی که مضحکۀ «رفراندوم» ضد خواستهای رادیکال، اصولی و بنیادین دیماه، را علم میکنند در این نکته نشسته است؛  بورژوازی از آنجاییکه هر بحرانی به بحران انقلابی، شرایط انقلابی و هر شرایط انقلابی به دلیل کاستیها و کمبودها و توش و توان پیشتازان طبقۀ کارگر به صحنۀ تعیین تکلیف با سیستم سرمایه داری جمهوری اسلامی، تبدیل نمیشود میکوشد تا جامعۀ سرمایه داری و مالکیت خصوصی را نجات و بحران را از سر به در کند، صفوف خود را با سرکوب، ترفند و تخریب فزایندۀ نیروی، سرزنش و تقبیح برخی نمایندگان و بازیگران سیستم  را به عوض ساختار و روابط استثماری و تباه کنندۀ سرمایه داری و همچنین چراغ سبز نشان دادن به سوی انواع گرایشات بورژوازی، محکمتر کند.  از همین رو ست که پروژۀ شبه اپوزیسیون سازی از یکسو و یارگیری از قدرت در  بلوک بورژوازی از سوی دیگر، در زمان بحران آنچنان شور میشود که پاسدار قدیانی پرچم « براندازی سکاندار» را در بلوک بورژوایی به اهتزاز در می آورد. از دیگر سو، مورد ستایش و تمجید گروهها، سازمانهای خواهان حفظ یا تجدید حیات روابط سرمایه دارانه در آینده قرار میگیرد و رسانه های امپریالیستی سخنانش را در در بوق و کرنا میکنند.

بخشی از بورژوازی که خود را آلترناتیو بلامنازع،  بشمار می آورد آنچنان از لاطائلاتِ پاسدار قدیانی و امثالهم آب از دهانشان سرازیر میشود که آن  را محصول چهار دهه مبارزات خود، روایت و تفسیر میکنند!!  برانداز سکاندار شدن قدیانی ها و تمجید و ستایشهای بورژوازی تشنۀ قدرت و چنین ترهاتی را برآیند مبارزات گروه خود شمردن، آنقدر مضحک است که اگر به مرغ پخته در دیس غذا بگویید، بلند میشود و قاه قاه میخندد.  اینجاست که بحران سیستم سرمایه داری به مضحکترین شکل ممکن و در نهایتِ ابتذال از تمام منافذ بلوک بورژوازیی بیرون زده، نمود و جلوه میکند. گفتنی ست که منطق شیوۀ تولید سرمایه داری که هر چیزی به کالا تبدیل میکند و برای سود می فروشد، در شرایط بحرانی، مهمل گویی، فریبکاری، انفعال، اپوزیسیون سازی، آشتی طبقاتی و کلیۀ  پروژه وزارت اطلاعات را نیز به کالایی در بازار کسب و کار گروهها و احزاب طرفدار مالکیت خصوصی تبدیل کرده و به عرضۀ فروش گذاشته است. این حق  هر گرایش در بلوک بورژوازی ست که مهملات و فریبکاریهای سرمایه داری جمهوری اسلامی را در پروندۀ مبارزاتی جریان خود بگنجانند و همصدا با قدیانی با کمی چاشنی سفسطه، اعلام کنند:  این دیگر ما نیستم، پاسدار قدیانی ست. چرایی و چگونگی مضحکه، کاملا مشخص و واضح است؛ میخواهند از شرایط بحرانی بسته به پایگاه و منافع طبقاتی شان بهره برداری کرده و  مناسبات سرمایه داری را  با سکاندار دیگری، احیاء سازند. این موضعگیریها بخشی لاینکف از راهبردها در چارچوب پاسداری از سیستم سرمایه داری است که نمیخواهد خدشه ای به سیستم وارد شود و آلترناتیو بودنشان را اتفاقاً از عدم ضرورتِ تغییر شیوۀ تولید سرمایه داری و بازتولید و توزیع آن میگیرند!

البته، تضاد آشتی ناپذیر کار و سرمایه در ایران جدی تر از این حرفهاست که جریانی بخواهد آن را با بسنده کردن به ترهات و مزخرفات جلادی مانند قدیانی، لاپوشانی کند. در ضمن، وحدت با بورژوازی نیز به قبل از انقلاب اکتبر برمیگردد و در عصر ما نمدی نیست که کسی بخواهد از آن برای خود کلاهی بدوزد و [ سکانداری] پشتازان پرولتریا را  با ادعای ضرورت انقلاب دموکراتیک ازآن خود سازد.  مضاف بر این، مضمون انقلاب دموکراتیک در گذشته نیز، بع بع ملال آور به دنبال مالکیت خصوصی و توزیع مجدد آن با اتکاء کنش کور و رقابت نیروهای امپریالیستی، نبود. آنچه مشخص و مسلم است؛ بحران سرمایه داری فضا را برای غواصی انواع گرایشات بورژوازی و همصدایی و یارگیری از قدرت، فراهم کرده است. اسم این را چنانکه بود، پلورالیزه کردنِ جنبش! میگذارند. یقیناً، از نوع فریبکارانۀ آن!  میخواهند جنبش را با اصطبلی مملو از ستوان، سرهنگ، ساواکی، اطلاعاتی، پاسدار و بسیجی و .. همه گیر کنند!

پالایش تحریفها و اختلالهایی از جمله استقلال در چارچوب مبارزات صنفی کارگران از این بابت که بحران را به میدان تعیین تکلیف با نظام سرمایه داری تبدیل شود، حائز اهمیت است. این موضوع کاملا به قدرت و توانمندی پیشتازان طبقۀ کارگر ربط پیدا میکند در عین حالیکه، عروج نابرابری در درآمد و ثروت مقارن با افول بی حد و حصر شرایط مادی کارگران و زحمتکشانِ تشنۀ مداخلۀ بلوک طبقاتی ست، نه مستقل!

هرآینه، در زمان ما هر چیزی عنقریب آبستن ضد خود است و آن نیز جدال مادی با جمهوری اسلامی از جنبۀ رادیکالترین وجه طبقاتی ست که ناگزیر راه خود را بسیار سخت و دشوار  از رهگذر چالشهای اینچنینی باز میکند. اگرچه جوانند. اما، نمیتوان آنان را در پاچه شلوارهای تنگ مناسبات سرمایه داری نئولیبرال نگاه داشت، در حال رشد و تکاملند و در اعماق پدیدارها با شعار [مرگ بر جمهوری اسلامی همانا مرگ بر سرمایه داری ست، زنده باد انقلاب و سوسیالیسم] تا موسم تبدیل بحران به کارزار تعیین تکلیف با تمامیت رابطۀ سرمایه داری جمهوری اسلامی، قطع نخواهند شد.

—————————————————

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.