شعر «آبان»

آبان به نیمه رسید
پس از سالی
که موج خون جاری شد
و خشونت فرمان راند
شماره ی کشتگان هنور معماست! ….

—————————————————

aban-98

آبان به نیمه رسید

پس از سالی

که موج خون جاری شد

و خشونت فرمان راند

شماره ی کشتگان هنور معماست!

آبان از نیمه بگذشت

و بند بند اوین و زندانِ بزرگِ شهر

و همه ی زندانهای کوچک و بزرگ

راز دار قیامتی است

که فرزندان آدم را

بدان سبب

که سیب را

پدران و مادرانشان خوردند

به بند کشیده اند!

سیبی که مقدس بود و از درخت انقلاب برکندند!

سالی از آبان گذشته است

آتش بهای بنزین

بهای خانمانسوز سرمایه و سود

هنور وطن را می سوزاند

هنوز خروش مردم را میسوزاند

هنوز شعله می کشد

و هنوز هیچ فرمانی نه از عرش

نه از هیچ معبدی

و نه از منبری و صاحب خطابه ای

آبی بر آتش بی امان نمی پاشد

صدای گُرگُرش به منبر می رسد

نشسته ی برمنبر

سودای فتح جهان در سر

در رویای  قدرتِ مدام

مدهوش

مدهوش

مدهوش

و جارِ ِ هیچ جارچی ره به گوشی نمی برد!

سرایشِ نغمه های شوم

از کیهان نویس شهر

چه لالایی مسمومی است!

آبان به پایان خواهد رسید

شب هم

تاریکی هم

رویاهای سیاه هم

گرچه شاید باز

آتش در همین نزدیکی ها

گُر بگیرد و بگیراند

لیک هیچ دروازه ای ایمن نیست

آتش بیرحم است

آتش برای همه

بی رحم است

زنهار آتش خشم مردم هم

نیمه ی أبان نود و نه

—————————————————

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.